چكيده
هر چند خداي متعال قرآن كريم را براي هدايت انسانها نازل كرده است و لذا فيالجمله، برخي امور انساني در اين زمينه مورد عنايت بوده است، اما قرآن كريم مستقل از امور انساني بوده و هيچ امر انساني در آن تأثير نداشته و هيچ مطلب يا فرهنگ غلطي از زمان نزول، در آن منعكس نشده است؛ زيرا وجود مطالب غير واقع در قرآن با هدف اصلي آن يعني هدايت مردم منافات دارد.
البته چون خداوند قرآن را براي هدايت فرو فرستاده، به برخي از امور انساني عنايت داشته و از آنها استفاده و بهگزيني كرده است. قرآن به زبان قوم است و از مثالها، تعبيرات، استعارات، كنايات و لغات دخيلِ رايج در بين مردم بهره جسته و مصلحت مخاطبان را رعايت نموده است. استقلال قرآن كريم از امور انساني يكي از مباني تفسير به شمار ميآيد.
.
مقدّمه
يكي از مسائل نيازمند بررسي در باب شناخت قرآن، استقلال آن از امور انساني است. توضيح آنكه خداوند قرآن كريم را براي هدايت انسان و جبران ناتواني وي در شناخت هدف آفرينش و نماياندن راه رسيدن به آن هدف، وحي نموده1 و در نتيجه، برخي امور انساني ـ فيالجمله ـ مورد عنايت خداوندي بوده است. حال اين پرسش رخ مينمايد كه عنايت به امور انساني چگونه بوده است؟ آيا اين عنايت به صورت بهرهگيري و استفاده بهينه خداوند از آنها در جهت اثرگذاري هرچه بيشتر بر مخاطبان براي توفيق افزونتر در هدايت مردم بوده است يا به شكل اثرپذيري يا شكل ديگر؟ اهميت اين بحث و پاسخ به اين پرسشها بدان روست كه افزون بر تأثير در شناخت صحيح قرآن، از جمله مباني تفسير در فهم قرآن است.
ادعاي جاودانه و جهاني بودن قرآن2 در ميان كتابهاي آسماني، اهميت موضوع را دو چندان كرده است؛ زيرا ممكن است گفته شود: با اثبات تأثيرپذيري قرآن كريم از امور انساني، به دليل آنكه اين امور ويژه مردمان عصر نزول بوده، پس قرآن كريم محدود به آن افراد و آن زمان است. به رغم انجام برخي تحقيقات در اينباره،3 نگاه جديد به اين موضوع و اثبات استقلال قرآن كريم ـ كه از جمله مباني تفسير به حساب ميآيد ـ ضروري است. در سايه آن، روشن خواهد شد كه قرآن كريم خالي از هر سخن باطل و غيرواقعي است. براي اثبات اين مدعا، ديدگاههاي ديگر در اينباره نيز نقد و بررسي ميشوند. پيشتر اين نكته يادآوري ميشود كه منشأ الهي داشتن قرآن اصل مسلّم و يكي از پيشفرضهاي بحث است و ديدگاهها در قلمرو پذيرش اين اصل طرح و بررسي ميشوند. بنابراين، ديدگاههاي نادرستي كه قرآن را بشري و يا ساخته ذهن پيامبر ميدانند خارج از اين بحث قرار دارند.4
ديدگاهها
درباره مسئله مورد بحث، سه ديدگاه كلي مطرح است:
1. قرآن، بازتاب زبان، فرهنگ و باورهاي مردمان عصر نزول است.
2. قرآن از زبان، فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول اثر پذيرفته است.
3. نزول قرآن به زبان قوم و با عنايت به فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول و طرد عناصر منفي آن بوده است.
1. قرآن؛ بازتاب زبان، فرهنگ و باورهاي مردمان عصر نزول
بر اساس اين ديدگاه، قرآن بازتاب تصورات و فرهنگ مردم عصر نزول آن است. همين امر دليل آمدن مسائلي همچون جن، چشمزخم و سحر در قرآن است، با اينكه اين امور واقعيت ندارند و از افكار و عقايد نادرست دوران جاهلي بوده و علم نيز آنها را تأييد نميكند. اين ديدگاه با تأكيد بر نزول قرآن به زبان مخاطبان، دو دليل متفاوت بر مدعاي خود آورده است كه عبارتند از:
الف. زبان، بازتاب تصورات ذهني انسان
قرآن به زبان و لغت بشري است و واژگان نه بازتاب مستقيم جهانِ خارج و واقع، بلكه نشانههاي حاكي از «تصورات» و مفاهيمي است كه در ذهن خودآگاه يا ناخودآگاه جمعي افراد پايدارند. از اينرو، اگر قرآن كريم از جن، چشمزخم و سحر سخن ميگويد، بدين سبب است كه مردم صدر اسلام وجود آنها را قبول داشتند. پس اينگونه الفاظ به كار رفته در قرآن، بر مفاهيم ذهني آنها دلالت دارد. از اينرو، براي اثبات واقعيت داشتن سحر، نميتوان به روايتي استناد كرد كه در آن از مسحور شدن پيامبر به دست يهوديان ياد ميشود؛ زيرا فرهنگِ آن زمان، پديده سحر را باور داشت، نه اينكه واقعا چنين چيزي وجود داشته باشد.5
نقد: اين ديدگاه از چند جهت قابل نقد است:
اولاً، اين ديدگاه مبتني بر نظريه ناصحيح نشانهاي در باب لفظ و معناست كه اولين بار فردينان دي سوسور مطرح كرد6 و ابوزيد و مترجم سخن وي آن را پذيرفته و نقل كردهاند.7 طبق اين نظر، الفاظ نه بر جهان خارج، بلكه بر مفاهيم ذهني دلالت دارند و در آنها به كار ميروند كه ممكن است مابازاي خارجي نداشته باشد. به همين دليل، اشكالات جدّي بر آن وارد است؛8 از جمله:
1. مفاهمه مشكل است؛ زيرا ممكن است دو طرف سخن نسبت به شيء موردنظر، ذهنيت مشتركي نداشته باشند.
2. اگر لفظ بر معناي موجود در ذهن و مراد متكلّم وضع شود، نميتوان از صحّت يك كلام سخني به ميان آورد؛ مثلاً، اگر گفته شود: «آب از دو واحد هيدروژن و يك واحد اكسيژن تشكيل شده است»، نميتوان بحث كرد كه آيا واقعا چنين است؛ چون معلوم نيست مراد گوينده و آنچه در ذهن اوست، چيست.
3. لفظي كه ـ مثلاً ـ براي خورشيد ذهني وضع شده است، بر خارج انطباق ندارد؛ زيرا كلمه «خورشيد» به ذهني بودن مقيّد است و هيچگاه مفهوم ذهني بر خارج صدق نميكند، مگر اينكه جهت ذهني، كه بخشي از آن است، حذف شود كه در اين صورت، مَجاز خواهد بود.9
ثانيا، چگونه الفاظ قرآن حاكي از ذهن است، نه واقع! آن هم حاكي از ذهن پرخطاي بشر كه لازمه آن بيان عقايد خرافي و گرفتار كردن انسانها در ناداني است، و حال آنكه هدف قرآن هدايت انسان است و قرآن خود را نور و كتاب هدايت معرفي ميكند؟
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدي لِلنَّاسِ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان كه در آن قرآن فرو فرستاده شده، كه راهنماي مردم است.
«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورا مُبِينا» (نساء: 174)؛ و نوري آشكار به سوي شما فرستاديم.
نيز قرآن كريم خود را به دور از هر باطلي معرفي مينمايد:
«لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(فصلت: 42)؛ از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نميآيد. قرآن [نامه]اي است از سوي حكيمي ستوده [صفات].
ثالثا، دليل مقبولي بر خرافي بودن اعتقاد به وجود جن و چشمزخم اقامه نشده و عدم تأييد علم دليل بر حقيقت نداشتن آنها نيست؛ زيرا اينها همانند بسياري از امور، از حيطه علوم تجربي خارجند. علوم امروزي از راه تجربه نميتوانند حقيقت وحي، معجزه پيامبران، فرشتگان و بسياري از ديگر موضوعات بيان شده در متون ديني را تبيين كنند.
چشمزخم نيز نه تنها محال عقلي ندارد، بلكه شواهد روزمرّه، تأثير چشم برخي افراد را نشان ميدهد. علاوه بر آيات قرآن كريم،10 روايات11 نيز بر وجود چشمزخم دلالت دارند؛12 مثلاً، پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمودند: اگر چيزي ميتوانست بر قضا و قدر پيشي گيرد، چشم زدن بود.13
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايند: چشمزخم حقيقت دارد.14
ب. زبان؛ آينه تجلّي فرهنگ
چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: زبان قرآن و زبان پيامبران همان زبان قوم بوده است:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»(ابراهيم: 4)؛ و ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا (حقايق را) براي آنان بيان كند.
«زبان قوم» يعني: قالب فرهنگ قوم. زبان هر قوم آينه و تجلّي فرهنگ، معتقدات، نظريهها و جهانبيني آن قوم است. بنابراين، در قرآن، فرهنگ و اعتقادات مخاطبان تبلور يافته است كه عدم واقعنمايي را در برخي موارد به دنبال دارد.15
نقد: اين ادعا كه مراد از «لسان» در آيه بيان شده، فرهنگ است و شامل اعتقادات و آداب و رسوم ميشود، درست نيست؛ زيرا:
اولاً، واژه «لسان» در لغت عرب، به معناي زبان (= وسيله گويش) و لغت گويش16 است، نه فرهنگ. ابن منظور مينويسد:
و قوله ـ عزّ وجل: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ»أَي، بِلُغة (= زبان) قومه.
ثانيا، بررسي كاربردهاي قرآني اين واژه خلاف اين مدعا را ثابت ميكند؛ چون در تمام اين موارد، لسان به معناي نحوه سخن گفتن و يا وسيله سخن گفتن آمده است؛17 مانند:
«لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قيامه: 16)؛18 زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن [= قرآن] حركت مده.
ثالثا، مفسّران با الهام از كاربردهاي قرآني، واژه «لسان» را به معناي «زبان» گرفتهاند. علّامه طباطبائي ميفرمايد: «اللّسانُ هو اللغة.»19
البته ـ چنانكه خواهد آمد ـ معناي «لغت» شامل كنايات، امثال و تشبيهات نيز ميشود. بر اين اساس، مراد آيه اين است كه پيامبران به زبان قوم خويش، رسالت و پيام خود را ابلاغ ميكردند تا بتوانند پيام الهي را براي مردم بيان كنند. به همين دليل، در پايان آيه، آمده است: «لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»در نتيجه، مردم بدون نياز به مترجم ميتوانستند سخنان پيامبر خويش را درك كنند.20
شيخ طوسي در تفسير اين آيه نوراني آورده است: خداوند بلند مرتبه [در اين آيه] خبر داده است كه در زمانهاي پيشين، هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاده است تا وقتي برايشان [وحي] بيان كرد پيام او را بفهمند و به كسي كه آن را ترجمه كند نياز نداشته باشند.21
رابعا، اگر «لسان» به معناي فرهنگ باشد، مراد آيه شريفه اين خواهد بود كه هر پيامبري بر اساس فرهنگ قوم خود برانگيخته شده و تمام آن را پذيرفته و هيچ مخالفتي با فرهنگ آنان در كتاب او وجود نداشته است. در نتيجه، مردم هم هيچ مخالفتي با آنان نداشتند، و حال آنكه هر پيامبري با فرهنگ نادرست قوم خود به صورت عملي مبارزه كرده است. قرآن كريم مبارزه با طاغوت و دعوت مردم به دوري از آنان، در كنار دعوت به توحيد و عبادت خداوند را سرلوحه تبليغ تمام پيامبران الهي ميداند:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36)؛ و در حقيقت، در هر امّتي فرستادهاي برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.
نيز پيامبران هر يك علاوه بر دعوت مردم به انقياد در برابر اوامر و نواهي خدا، بر مبارزه با مفاسد رايج زمان خود بيشتر تأكيد داشتهاند؛ مثلاً، قرآن در چند مورد به دستور حضرت شعيب عليهالسلامبر درست وزن كردن در خريد و فروش و نهي از كمفروشي اشاره دارد؛ مانند:
«وَ إِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ» (اعراف: 85)؛ و به سوي [مردم ]مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم]؛ گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد كه براي شما هيچ معبودي جز او نيست. در حقيقت، شما را از سوي پروردگارتان برهاني روشن آمده است. پس پيمانه و ترازو را تمام دهيد، و اموال مردم را كم مدهيد.22
به دليل مخالفت پيامبران با فرهنگ نادرست مردم بود كه تمام آنان از سوي مردم تكذيب ميشدند. قرآن كريم علاوه بر اشاره به تكذيب برخي پيامبران توسط قومشان به طور مشخص،23 در چندين آيه، به مخالفت مردم با بسياري از پيامبران اشاره دارد؛ از جمله:
«أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ»(ابراهيم: 9)؛24 آيا خبر كساني كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان كه پس از ايشان بودند [و ]كسي جز خدا از آنان آگاهي ندارد، به شما نرسيده است؟ فرستادگانشان دلايل آشكاري برايشان آوردند، ولي آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهايشان نهادند و گفتند: ما به آنچه شما بدان مأموريت داريد، كافريم و از آنچه ما را بِدان ميخوانيد، سخت در شكيم.
عبارت «مِن بَعْدِهِمْ» در اين آيه، دلالت دارد بر اينكه با تمام پيامبران پس از حضرت صالح عليهالسلام مخالفت شده است. همچنين قرآن خطاب به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ميفرمايد:
«وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ» (فاطر: 4)؛25 و اگر تو را تكذيب ميكنند، قطعا پيش از تو [هم ]فرستادگاني تكذيب شدهاند.
نتيجه آنكه به زبان قوم بودن قرآن كريم به معناي بازتاب فرهنگ مردمان زمان نزول در آن نيست، بلكه قرآن آمده است كه ناپاكيها را از مردم بزدايد و آنچه آورده در نقطه مقابل فرهنگ مردم زمان جاهليت است.26
2. اثرپذيري قرآن از فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول
بر اساس اين ديدگاه، قرآن از امور انساني مانند فرهنگ و باورهاي مردم زمان نزول اثر پذيرفته و آنها را در متن خود آورده است. فرق اين ديدگاه با ديدگاه پيشين در اين است كه طبق اين ديدگاه، اثرپذيري قرآن از فرهنگ و باورهاي مردم نه قهري و ناخودآگاه، بلكه با توجه بوده است. اثرپذيري قرآن از اين امور به دو گونه متفاوت تبيين شده است: يكي مصلحتانديشي، و ديگري تجربه نبوي بودن وحي و اثرپذيري قرآن در اثر تعامل با حوادث اجتماعي.
الف. مصلحتانديشي قرآن در بيان واقع
بر اساس اين تبيين، خداوند در بيان احكام و معارف از طريق قرآن، مصلحتانديشي كرده و با آگاهي از موقعيت و اوضاع اجتماعي حاكم بر جامعه عرب آن روز، برخي عقايد و آداب و رسوم نادرست آنان مانند جن، چشمزخم و سحر را در قرآن كريم راه داده است تا پيامبر بهتر بتواند احكام متعالي را براي مردم بيان كند و آسانتر به هدف اصلي رسالت، يعني دعوت به توحيد و دوري از طاغوت، دست يابد.27
نقد: با توجه به صفات باريتعالي، قطعا خداوند در قرآن كريم، اينگونه مصلحتانديشي نكرده و عين واقع را بيان نموده است؛ زيرا وجود مطلب خلاف واقع در آن به گمراهي مردم ميانجامد، به ويژه در بيان اصول عقايد؛ زيرا لازم ميآيد كه مردم در برههاي از زمان، حدّ نصاب ايمان را، كه مايه سعادت است، نداشته باشند و اين خلاف اهداف آفرينش انسان و رسالت انبياي الهي و به دور از ساحت قدس ربوبي است.28 افزون بر آن، قرآن خود را معرفتبخش،29 بيانگر حق30 و جداسازنده حق از باطل31 معرفي ميكند و در موارد متعددي، از اعتقادات غلط جاهلي انتقاد كرده است؛ مانند:32
«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْما لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»(مائده: 50)؛ آيا خواستار حكم جاهليتاند؟ و براي مردمي كه يقين دارند، داوري چه كسي از خدا بهتر است؟
«وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ»(احزاب: 4)؛ و [خدا] آن همسرانتان را كه مورد ظِهار قرار ميدهيد، مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعي] شما قرار نداده است. اين گفتار شما به زبان شماست و[لي] خدا حقيقت را ميگويد و او[ست كه] به راه راست هدايت ميكند.
از اين آيات و آيات مشابهي كه قرآن را «حكيم» و «حق»33 معرفي ميكنند، برميآيد كه هيچ امر باطلي در قرآن راه نيافته است،34 مگر اينكه واضحالبطلان بوده و نيازي به ردّ آن نديده و يا به بطلان آن اشاره دارد. علّامه طباطبائي در اينباره مينويسد: چگونه ممكن است مقصدي حق مطلق باشد و باطل در طريق دعوت به آن، اندكي راه يابد؟!35
بنابراين، مصلحتانديشي خداوند در قرآن نبايد به گونهاي باشد كه موجب برداشت انحرافي و گمراه شدن آنان شود. از اينرو، آنجا كه قرآن خبر ميدهد صادق و مطابق واقع است.
برخي از طرفداران اين ديدگاه، شواهدي بر اثبات مدعاي خود آوردهاند كه هيچ كدام مدّعاي آنان را ثابت نميكند؛36 از جمله:
1. ادعا شده است: شاعران و حكما گاه از مقولات رايج زمان خود سخن ميگويند؛ قرآن نيز از اين عرف محاوره بشري خارج نيست و اين مصداق سخن گفتن پيامبران به قدر عقول مردم است.37 پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهفرمودند:
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَي قَدْرِ عُقُولِهِمْ.»38
جواب: مقصود حضرت اين است كه ما پيامبران به اندازه ظرفيت علمي و عقلاني قوم خود با آنان سخن ميگوييم كه لازمه تبليغ صحيح و موفق است. مراد اين نيست كه وحي نازل شده به پيامبران طبق فهم مردم از حقايق سخن ميگويد، گرچه غيرواقعي باشد.
2. گفته شده است: آيه «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (انبياء: 10) با بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كريم ارتباط كامل دارد.39
جواب: كلمه «ذِكْر» در آيه شريفه، به معناي «سخن» و «فرهنگ» گرفته شده كه درست نيست؛ زيرا معناي لغوي اين واژه نه «سخن» و «فرهنگ»، بلكه «حفظ و يادآوري چيزي» يا «شرف» است.40 مفسّران نيز واژه «ذكر» در آيه موردنظر را به «سخن» و «فرهنگ» تفسير نكردهاند. برخي معاني كه مفسّران براي عبارت «ذكركم» گفتهاند، عبارتند از: «شرف شما»،41 «چيزي لايق شما»42 و «مايه يادآوري، بيداري دل، و حركت انديشههاي شما».43
3. براي اثبات اين نظر، مثالهايي از قرآن كريم نيز شاهد آورده شده كه برخي از آنها مربوط به عنايت قرآن به فضاي حاكم و استفاده از قالبهاي زباني و تشبيهات معهود و واژگان دخيل است.44 چنانكه در ديدگاه سوم خواهد آمد؛ اين موارد پذيرفتياند، ولي شاهد بر مدعاي آنان نيست. بعضي ديگر از اين نمونهها عبارتند از:
الف. برخي از نظريههاي نادرست علمي در قرآن كريم منعكس شده است
مانند نظريه هيئت بطلميوسي؛ يعني اعتقاد به ايستايي زمين و حركت خورشيد.45 در آيات متعددي نيز به هفتگانه بودن تعداد آسمانها اشاره شده است؛ مانند:
«فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره: 29)؛ سپس به [آفرينش ]آسمان پرداخت و هفت آسمان استوار كرد.
جواب: اولاً، تطبيق آيات قرآن بر هيئت بطلميوسي و نظاير آن، خطاي مفسّران در تطبيق است، نه بيان صريح قرآني، تا شاهدي بر مدعاي طرفداران اين نظريه باشد. براي مثال، آنچه در آيات آمده وجود هفت آسمان (بر فرض آنكه مراد عدد هفت باشد) است؛ اما ديگر خصوصيات ذكر شده در هيئت بطلميوسي در آيات نيامده يا بيان روشني در خصوص آنها وجود ندارد.
ثانيا، ممكن است مراد از كلمه «سبع»، بيان كثرت (تعداد زياد) آسمان باشد.46
ب. امضاي برخي مقرّرات و احكام موجود در جامعه، كه تأييدي بر فرهنگ و مقرّرات آن روز عرب بوده و با تحوّل شرايط زمان و مكان، ممكن است حتي در چشم معتقدان به قرآن، موضوعيت عملي خود را در آن قالب خاص از دست بدهد؛ مانند قوّاميت مرد بر زن، تعدّد زوجات، حجاب به شكل خاص آن و حرمت بهره وام. بنابراين، اگر قرآن امروز نازل ميشد، آداب و رسوم و قواعد مفيد و مؤثر امروزي را امضا و تأييد ميكرد.47
جواب: اولاً، وجود برخي احكام امضايي در قرآن كريم، به معناي پذيرش عقايد خرافي مردم عرب نيست، بلكه انعكاس آنها در قرآن كريم از باب گزينش عناصر صحيح فرهنگي جامعه است كه بيشتر، از آموزههاي پيامبران پيشين در ميان آنان بر جاي مانده است. ثانيا، اين احكام با عنايت ويژگيهاي واقعي انسان و جامعه مورد نظر قرآن كريم هميشه قابل اجرا است.
ب. اثرپذيري قرآن در تعامل با حوادث اجتماعي
قرآن كريم از امور مرتبط با زندگي اجتماعي و سياسي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهمتأثر بوده؛ زيرا واكنش پيامبر نسبت به امور پيش آمده است. توضيح آنكه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در برابر حوادث اجتماعي موضعگيريهاي خاصي داشت و موضعگيريهاي آن حضرت با شرايط اجتماعي داراي رابطه داد و ستدي بود. قرآن چيزي به شرايط جامعه ميدهد و چيزي از آن ميگيرد. در نتيجه، قرآن محتوايي ثابت نداشته و تا حدّي شرايط اجتماعي، محتواي آن را تعيين كرده است. پيامبر مانند استادي بود كه پا به كلاس ميگذارد و اجمالاً ميدانست كه چه نكات و مطالبي را ميخواهد براي شاگردان بيان كند. اين حد از مسئله براي استاد قابل تهيه و پيشبيني است؛ اما از اين مرحله به بعد، استاد دقيقا نميداند در سر كلاس، چه پيش خواهد آمد. امور غير قابل پيشبيني بودند و در عين حال، مؤثر در تعليم و تربيت.48
وحي پيامبر صلياللهعليهوآله و تجربه او پاسخ سؤالها و راه حل مشكلات … بود؛ صرف اداي تكليف و ارائه يك ايدئولوژي از پيش طرّاحي شده نبود.49
اگر پيامبر صلياللهعليهوآله عمر بيشتري ميكردند و حوادث بيشتري به سر او ميباريد، لاجرم مواجههها و مقابلههاي ايشان هم بيشتر ميشد و اين است معناي آنكه قرآن ميتوانست بسي بيشتر از اين باشد كه هست.50
نقد: برخلاف اين ديدگاه، آنچه بر پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله به عنوان قرآن نازل شده، پيشتر مشخص بوده است. طبق بيان خداوند، قرآن كريم پيش از نزول، به نحوي وجود داشته است:51
«وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنا عَرَبِيّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»(زخرف: 2ـ4)؛ سوگند به كتاب روشنگر! ما آن را قرآني عربي قرار داديم. باشد كه بينديشيد. و همانا كه آن در كتاب اصلي [= لوح محفوظ] نزد ما سخت والا و پرحكمت است.
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» (بروج: 21ـ22)؛ آري، آن قرآني ارجمند است كه در لوح محفوظ است.
نيز با عنايت به دو دسته آيات مربوط به نزول قرآن در شب قدر يا شب مبارك و يا ماه رمضان، و نزول قرآن در طول رسالت حضرت محمّد صلياللهعليهوآله،52 برخي از مفسّران بر اين باورند كه قرآن كريم دو نزول داشته است: يكي دفعي و ديگري تدريجي.53 آيات دالّ بر نظر نخست:
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدي لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَي وَالْفُرْقَانِ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمد؛ رهنمودي براي مردم و نشانههاي روشني از هدايت [به سوي حق] و [مايه ]جدايي [و تشخيص] حق از باطل.
از اين آيه، ميتوان دريافت كه قرآن كريم در ماه مبارك رمضان نازل شده است.
«إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَة مُبارَكَة إِنّا كُنّا مُنْذِرِينَ» (دخان: 3)؛ به راستي، ما آن [قرآن] را در شبي با بركت فرو فرستاديم. به راستي كه ما هشداردهنده بودهايم.
اين آيه بر نزول قرآن در شبي با بركت دلالت دارد و با توجه به آيه قبل، معلوم ميشود كه اين شب يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان است و از آيه اول سوره قدر، كه ميفرمايد: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»، و تأييد روايت،54 معلوم مي شود كه زمان نزول قرآن شب قدر است. بنابراين، از اين سه آيه به دست ميآيد كه در ماه مبارك رمضان، شب با بركتي به نام «شب قدر» وجود دارد كه قرآن مجيد در آن نازل شده است.
آيات دالّ بر نظر دوم كه بر نزول تدريجي گواهي ميدهند، چند گونهاند: آياتي كه با صراحت از تدريجي بودن نزول قرآن سخن گفتهاند؛ مانند:
«وَ قُرْآنا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النّاسِ عَلي مُكْث وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً»(اسراء: 106)55؛ و قرآني كه آن را بخش بخش فرو فرستاديم تا با درنگ بر مردم بخواني و آن را به گونهاي خاص چندين مرتبه تنزّل داديم و فرود آورديم.
همچنين برخي آيات همزمان با برخي رويدادها نازل شده و بر آنها اشاره دارند؛ مانند:
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (آلعمران: 123)56؛ به تحقيق، خداوند شما را در بدر ياري كرد، با آنكه خوار و ناتوان بوديد.
البته ـ چنانكه در ادامه خواهد آمد ـ قبول داريم كه قرآن با اوضاع و احوال روزگار و مخاطبان بيارتباط نبوده و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز به اين امور توجه داشتهاند؛ اما نه همانند استادي كه در كلاس نظريهاي طرح ميكند و پس از مواجهه با اشكال دانشجويان، در نظريهاش تغييراتي ميدهد تا شكل منطقي پيدا نمايد؛ بلكه پيامبر مانند استادي است كه نظريهاي صحيح و منطقي را طرح ميكند، آنگاه در پاسخ به پرسش برخي از شاگردان درباره نظريه، توضيح ميدهد و كاربردهاي آن را بيان ميكند، بدون اينكه مضمون نظريه، ثبات خود را از دست دهد. به همين دليل، يكي از وظايف پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله افزون بر بيان قرآن كريم، تفسير آن است.
بنابراين، موضعگيريهاي اجتماعي پيامبر اولاً، به دستور خداوند و جزو وظايف ايشان بوده است، و ثانيا، اين موضعگيريها در اصل قرآن تأثير نداشته و تنها تفسير و كاربردهايي از پيام ثابت قرآن را نشان ميدهد.57
3. عنايت قرآن به امور انساني و استفاده بهينه از آنها
اين ديدگاه درست به نظر ميرسد؛ چراكه قرآن كريم وسيله هدايت الهي است و از اينرو، براي تأثير هرچه بيشتر، از عوامل مثبت انساني نيز بهره ميگيرد.58 در ذيل به اين استفادهها اشاره ميشود:
الف. عنايت قرآن به فضاي نزول
خداوند در ارسال قرآن به پيامبر، يقينا به فضاي حاكم مانند سبب نزول، فرهنگ زمان نزول، مكان نزول، زمان نزول و ويژگيهاي مخاطبان59 عنايت داشته است تا مردم بيشتر و راحتتر به قرآن هدايت يابند، به ويژه اينكه گاه خداوند به مناسبت يك حادثه و يا پاسخ به پرسشي و يا حل مشكلي به پيامبر صلياللهعليهوآله وحي ميفرستاد،60 و ـ چنانكه گذشت ـ پيامبران با عناصر ناهنجار عقيدتي و فرهنگي مبارزه ميكردند. قرآن كريم در آيات متعددي با حسّاسيت تمام، برخي آداب مردم زمانه را باطل ميشمرد؛ مانند: دختر خدا دانستن فرشتگان،61 نذرهاي بيجا و غلط،62 بار كردن احكام مربوط به پسر واقعي بر پسرخوانده،63 زنده به گور كردن دختران،64 ظهار،65 و قرباني براي بتان.66
ب. قرآن به زبان قوم
قرآني كه از سوي خداوند بر پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نازل شده است، بايد در قالب واژگان بشري براي مردم بيان ميشد تا آنان بفهمند و به كار بندند. از سوي ديگر، نزول وحي بر پيامبران در قالب واژگان رايج در ميان قوم هر پيامبر، يك جريان طبيعي است و در خصوص همه پيامهايي كه مخاطبان نخستين قوم يا گروهي خاص هستند، جريان دارد؛ زيرا هر سخنور حكيم، مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان ميكند، مگر آنكه چنين امري غيرممكن و يا اتخاذ روش ديگر، ضروري باشد. قرآن كريم ميفرمايد:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(ابراهيم: 4)؛ و ما هيچ فرستادهاي را جز با زبان مردمش نفرستاديم تا [بتواند حقايق را] براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هركس را بخواهد گمراه و هركس را بخواهد، هدايت ميكند و او شكستناپذير و فرزانه است.
نزول قرآن به زبان قوم، زمينهساز فهم و پذيرش مردم است. بنابر برخي آيات، عربي بودن زبان قرآن كريم كار تبليغ را براي حضرت محمّد صلياللهعليهوآله آسان كرده بود:67
«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْما لُدّا»(مريم: 97)؛ در حقيقت ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بِدان نويد، و مردم ستيزهجو را بِدان بيم دهي.
البته به زبان قوم بودن قرآن تنها به معناي استفاده از لغت آن قوم نيست؛ مثلاً، خداوند از باب آسانسازي براي مردم در بيان قرآن كريم، برخي مثالها، تعبيرات، استعارات، كنايات و لغات دخيلِ68 جاري در بين مردم زمان را نيز به كار برده و گاه برخي از مسلّمات آنان را از باب جدل69 آورده است. آمدن اينگونه امور در قرآن نه تأثيرپذيري از امور انساني، بلكه بهگزيني است؛ مانند محاجّه حضرت ابراهيم عليهالسلام با نمرود كه به برآمدن خورشيد از مشرق اشاره نمود و نيز درباره ذوالقرنين آمده است:
«حَتَّي إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ»(كهف: 86)؛ تا آنگاه كه به محلّ غروب خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد ]در چشمهاي گِلآلود غروب ميكند.
خداوند براي نشان دادن مشرق و مغربي كه ذوالقرنين پيمود، تشبيه به كار برده است و اشاره به مغرب دارد70 و اين از تعبير «وَجَدَهَا»استفاده ميشود. مراد اين است كه ذوالقرنين خورشيد را ديد كه گويي در چاهي تاريك پنهان ميشود؛ همانند دريانوردي كه خورشيد را ميبيند كه گويي در دريا فرو ميرود.71 آمدن اين آيه در قرآن كريم ـ چنانكه برخي گمان كردهاند ـ به معناي همراهي و همسويي قرآن كريم با باور غلط قدما نيست كه در مغرب، چاهي است كه خورشيد در آن فرو ميرود و دوباره از آن برميخيزد.72
ج. رعايت حال و ويژگيهاي مخاطبان
از جمله امور انساني مورد عنايت خداوند در بيان قرآن، ويژگيهاي مخاطبان است كه به دو شكل ذيل تبلور يافته است:
1. بيان تدريجي احكام: قرآن با توجه به قابليتهاي جامعه، برخي احكام مانند حرمت شراب را به تدريج بيان نموده است؛ زيرا زمينه پذيرشِ يكباره آن در جامعه وجود نداشت.
2. لحاظ فهم مخاطبان در بيان واقع: قرآن فهم و حسّاسيت توده مردم را رعايت كرده و آيات را به نحوي بيان نموده است كه لوازم معنايي غيرصحيح نداشته باشد؛ مثلاً، اگر درباره صفات باريتعالي ميفرمايد: «يدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيدِيهِمْ» (فتح: 10)، كه ظاهرش نسبت دادن امور مادي به خداست، در جايي ديگر فرموده است: «لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ» (شوري: 11) و «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» (مؤمنون: 91) تا سوء برداشتي رخ ندهد. اين روش بهتر از آن است كه امور سلبي را بيان كند و بگويد: خدا مانند شما نميبيند و مانند شما نميشنود. از اينرو، اين مصلحتانديشيها صورت گرفته و دروغ و خلافي هم لازم نيامده است.
جمعبندي و نتيجهگيري
همانگونه كه ذكر شد، قرآن كريم پيش از نزول، نزد خداوند معيّن و مشخص بوده و هنگام نزول نيز استقلال داشته و فرهنگ غلط زمانه در آن منعكس نشده و از امور انساني نيز تأثير نپذيرفته است. قرآن كريم به برخي امور انساني عنايت داشته و از آنها استفاده و بهگزيني كرده است؛ مثلاً، به زبان قوم نازل شده و از برخي مثالها، تعبيرات، استعارات، كنايات و لغات دخيلِ رايج در بين مردم بهره جسته و مصلحت مخاطبان رعايت را رعايت نموده است. بنابراين، هيچ باطل و خلاف واقعي در آنان راه نيافته است.
نيتجه آنكه هيچ مطلب غير واقعي در قرآن كريم راه نيافته است و اين امر بايد يكي از مباني تفسير به شمار آيد و در عمل تفسير بدان توجه شود. بر اين اساس، هر فهمي كه وجود مطلب خلاف واقع در قرآن را مفروض گيرد، نادرست است.
نویسنده: مصطفي كريمي
پى نوشت ها
1ـ «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كَانَ اللّهُ عَزِيزا حَكِيما» نساء: 165؛ پيامبرانى فرستاديم كه بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن] پيامبران در مقابل خدا، [بهانه و] حجّتى نباشد و خدا شكستناپذير و حكيم است. از اين آيه استفاده مىشود كه دانش عادى بشر براى شناخت راه كمال انسانى، كافى نيست؛ زيرا بيان مىكند كه اگر پيامبران نيامده بودند، مردم مىتوانستند به حكمت الهى احتجاج كنند كه خداوندا! تو ما را براى رسيدن به كمال آفريدى؛ ولى دانش ما براى شناختن راه كمال كافى نبود، تو نيز با فرستادن پيامبر و پيام وحيانى ما را رهنمون نگشتى؛ پس ما در نپيمودن راه كمال و انحراف از مسير درستِ كمال معذوريم. نيز ر.ك. طه: 134 در صورت كفايت دانش عمومى انسان، اين احتجاج درست نبود و به آنها جواب داده مىشد كه شما از ابزار آگاهى خود استفاده نكرديد. و نيز درباره قرآن كريم آمده است: «الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» (ابراهيم: 1)
2ـ خداوند درباره قرآن كريم مىفرمايد: «وَ مَا هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ» قلم: 52؛ و و آن [قرآن] جز تذكارى براى جهانيان نيست.
3ـ مانند قرآن و فرهنگ زمانه اثر سيد محمّدعلى ايازى رشت، كتاب مبين، 1378 / شبهات و ردود حول القرآن الكريم (الباب الثانى)، اثر محمّدهادى معرفت، بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، تأليف حسنرضا رضايى و مقالاتى كه در اينباره نگارش شده است.
4ـ در اينباره، ر.ك. مصطفى كريمى، وحىشناسى قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386، ص 97ـ115.
5ـ ر. ك. نصر حامد ابوزيد، النص، السلطة و الحقيقة بيروت، المركز الثقافى، 1995، ص 79ـ81 / همو، «تاريخمندى، مفهوم پوشيده و مبهم»، ترجمه و تحقيق محمّدتقى كرمى، نقد و نظر 12 (پاييز 1376)، پىنوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق، ص 357ـ358.
6ـ اين ديدگاه را فردينان دى سوسور زبانشناس سوئيسى در كتاب درسهاى زبانشناسى عمومى مطرح كرده است. در اينباره، ر.ك. فرانك ر. پالمر، نگاهى تازه به معنىشناسى، ترجمه كوروش صفوى تهران، مركز نشر، 1366، ص 53ـ55.
7ـ نصرحامد ابوزيد، النص، السلطة و الحقيقة، ص 79 / همو، «تاريخمندى، مفهوم پوشيده و مبهم»، نقد و نظر 12، پىنوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق، ص 357.
8ـ ر.ك. فرانك ر. پالمر، پيشين، ص 53ـ55.
9ـ محمّدكاظم خراسانى، كفاية الاصول قم، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث الاسلامى، 1409، ص 31.
10ـ مانند آيات قلم: 51 / يوسف: 67.
11ـ ر. ك. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار بيروت، الوفاء، 1403، ج 60، ص 42.
12ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان قم، منشورات جماعهالمدرّسين فى الحوزة العلمية، بىتا، ج 9، ص 388.
13ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن بيروت، دارالمعرفة، 1408، ج 9ـ10، ص 513. اين روايت از امام صادق عليهالسلام نيز نقل شده است. ر.ك. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 56، ص 335.
14ـ نهجالبلاغه، ح 400.
15ـ ر.ك. هدايتاللّه جليلى، «قرآن در همزبانى با بشر»، كيان 23 بهمن و اسفند 1372، ص 40ـ43.
16ـ ابن فارس، معجم مقاييس اللغة بيروت، دارالجبل، 1411، ماده «لسن».
17ـ حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ج 10، ص 191.
18ـ و نيز در اين معنا، آيه 9 سوره بلد و آيه 24 سوره نور را نيز مىتوان ذكر كرد.
19ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 12، ص 12.
20ـ ر.ك. فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ذيل آيه 4 سوره ابراهيم / ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366، ج 10، ص 269.
21ـ محمّدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا، ج 6، ص 273.
22ـ «إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلا تَتَّقُونَ إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِى الاَرْضِ مُفْسِدِينَ» شعراء: 177ـ183.
23ـ ر.ك. سبأ: 45 / شعراء: 105، 123، 141 و 160.
24ـ ر. ك. حج: 42ـ44 / ق: 12ـ14.
25ـ نيز ر.ك. آلعمران: 184 / انعام: 34.
26ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 155.
27ـ ر.ك. بهاءالدين خرّمشاهى، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كريم»، بيّنات 5 بهار 1374، ص 95ـ97 / مقصود فراستخواه، «قرآن، آراء و انتظارات گوناگون»، دانشگاه انقلاب 110 (پاييز و زمستان 1376)، ص 127.
28ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 155ـ156.
29ـ نحل: 89.
30ـ «وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ» فاطر: 31؛ و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كردهايم، خود حق است. نيز ر.ك. آلعمران: 62 / مائده: 27 / قصص: 13.
31ـ «اِنَّهُ لَقُوْلٌ فَصْلٌ» طارق: 13؛ در حقيقت، قرآن گفتارى روشنگر است.
32ـ نيز ر. ك. احزاب: 4.
33ـ مانند آلعمران: 58 / يس: 2 / احقاف: 30 / لقمان: 1.
34ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 7، ص 166؛ ج 16، ص 209.
35ـ همان، ج 7، ص 166.
36ـ در اينباره، ر.ك. محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكريم قم، مؤسسة التمهيد، 1423، ص 210ـ242 / محمّدهادى مؤذن، «نقد نظريه بازتاب فرهنگ زمانه»، بينات 7 (پاييز 1374)، ص 154ـ160.
37ـ ر. ك. مقصود فراستخواه، پيشين، ص 135ـ136.
38ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388، ج 1، كتاب «العقل و الجهل»، ح 15 و 394.
39ـ بهاءالدين خرّمشاهى، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كريم»، بيّنات 5، ص 97.
40ـ ر.ك. احمدبن فارس، پيشين، ماده «ذكر».
41ـ فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 7ـ8، ص 65.
42ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 14، ص 277.
43ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 13، ص 363.
44ـ مقصود فراستخواه، پيشين، ص 141.
45ـ بهاءالدين خرّمشاهى، پيشين، ص 95 / هدايت جليلى، «قرآن در همزبانى با بشر»، كيان 23 بهمن و اسفند 1372، ص 90.
46ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 16، ص 274 و ج 19، ص 327 / ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 1، ص 165ـ167.
47ـ مقصود فراستخواه، پيشين، ص 135.
48ـ ر.ك. عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى تهران، صراط، 1379، ص 20 و 24.
49ـ همان، ص 28.
50ـ همان، ص 20.
51ـ در اينباره، ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 53.
52ـ براى آگاهى بيشتر از اقوال ديگر در مسئله ر.ك. بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن بيروت، درالكتب العلميه، 1408، ج 1، ص 289 / محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى (قم، مؤسسة التمهيد، 1378)، ص 61 / سيد قطب، فى ظلال القرآن (بيروت، دارالشرق، بىتا)، ج 1، ص 171 / محمّد رشيدرضا، المنار (بىجا، ادبالحوزه، 1341)، ج 2، ص 161 / محمّدبن عمر فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب (بيروت، دارالكتب الاسلاميه، 1411)، ج 5، ص 85 و ج 32، ص 27ـ28 / فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 1، ص 276 و ج 10، ص 518.
53ـ علّامه طباطبائى اين دو نزول را چنين تبيين مىكند: قرآن مجيد داراى دو وجود است: يك وجود بسيط كه در آن تكثّر، بخشها و اجزا آيات و سور و كلمات نيست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعى بر قلب مقدس پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شده؛ و يك وجود تفصيل يافته و داراى اجزا كه به صورت تدريجى، در ظرف 23 سال بر پيامبر فرود آمده است. آيات دالّ بر نزول دفعى، نزول وجود اول را در نظر دارد، و آيات نزول تدريجى، نزول وجود مفصّل را مطرح مىكند. (ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 2، ص 16ـ18.)
54ـ ر.ك. محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 1، ص 248، ح 3.
55ـ و نيز ر.ك. فرقان: 33.
56ـ نيز ر.ك. انفال: 66 / روم: 2،3،4.
57ـ براى توضيح بيشتر، ر.ك. عليرضا قائمىنيا، «معرفتشناسى متن»، قبسات 12 تابستان 1378، ص 225ـ238.
58ـ براى تفصيل بيشتر، ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 160 / محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكريم، ص 110ـ242 / سيد محمّدعلى ايازى، پيشين، ص 66ـ102 / سيدمصطفى حسينى طباطبائى، «زبان قوم نه فرهنگ ايشان»، بيّنات 6 تابستان 1374، ص 125ـ130.
59ـ براى توضيح اين اصطلاحات، ر. ك. علىاكبر بابايى و همكاران، روششناسى تفسير قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه / سمت، 1379، ص 144ـ165 و 171ـ179.
60ـ ر.ك. علىبن احمد واحدى نيسابورى، اسباب النزول بيروت، دارالفكر، 1411 / جلالالدين سيوطى، لباب النقول فى اسباب النزول (بيروت، دارالكتب العلمية، بىتا).
61ـ ر. ك. اسراء: 40 / نجم: 27.
62ـ ر.ك. مائده: 103.
63ـ ر.ك. احزاب: 4.
64ـ ر.ك. حجر: 58 و 59.
65ـ ر.ك. احزاب: 4.
66ـ ر.ك. مائده: 3.
67ـ و نيز در آيات 189 و 199 شعراء آمده است: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الاَْعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ» كه به اين نكته اشاره دارد كه ملت عرب دستكم اعراب معاصر نزول قرآن، سخن و پيام خدا را از سوى فردى غيرعرب پذيرا نبودهاند و اگر قرآن بر فردى غيرعرب نازل مىشد، پيامبرىِ وى و سخنش را نمىپذيرفتند.
68ـ افزون بر كتابهاى تفسير و علوم قرآن، كه گهگاه به ذكر نمونههايى از لغات دخيل در قرآن پرداختهاند، برخى از دانشمندان كتاب مستقلى درباره اين لغات نوشتهاند. براى مثال، جلالالدين سيوطى كتابى با عنوان المهذّب فى ما وقع فى القرآن من المعرّب تأليف و در آن 125 واژه دخيل در قرآن را بررسى كرده است. آرتور جفرى نيز كتابى با عنوان واژههاى دخيل در قرآن نوشته و بجز اعلام، 275 واژه دخيل در قرآن را ذكر و بررسى كرده است. اين كتاب را فريدون بدرهاى ترجمه و انتشارات توس منتشر كرده است.
69ـ «جدل به روش احسن»، از توصيههاى خود قرآن كريم است: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ…» نحل: 125
70ـ محمّدبن عمر فخرالدين رازى، پيشين، ج 21ـ22، ص 141.
71ـ ر.ك. محمّد محمود حجازى، التفسير الواضح، ط. العاشره بيروت، دارالجيل، 1413، ج 2، ص 436 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 12، ص 173.
72ـ هدايتاللّه جليلى، پيشين، ص 43.
نشریه معرفت شماره 122