در سده اخير مصلحان و متفکران مسلمان سخن هاي بسياري درباره وحدت گفته اند؛ اما سوکمندانه آن چنان که بايد موفق نبوده اند. يكي از علل اين عدم موفقيت، وجود موانع فراوان بر سر راه وحدت اسلامي است. مواردي مانند بدفهمي نسبت به موضوع وحدت و نگراني برخي از متوليان مذاهب نسبت به از دست رفتن هويت مذهبي و تنزل جايگاه آن ــ علي رغم آنكه اين موضوع كاملاً توضيح داده شده است که تقريب در جهت نفي هويت مذاهب و يکي کردن آنها نيست ــ از جمله اين موانع اند. از سوي ديگر دعوت به وحدت يک توصيه اخلاقي نيست بلکه يک راهكار اجتماعي است که تحقق آن نيازمند يك نظام هماهنگ تربيتي و نهادينه سازي فرهنگ رواداري و افزايش تحمل جامعه است.
اين حرکت فرهنگي، بر اقناعِ بخش فرهيخته و بحث هاي مستمر علمي و نظري مبتني است و کار آموزشي دراز مدتي را مي طلبد. بررسي موانع مي تواند به اين اهداف کمک و از آسيب هاي بيشتر پيشگيري کند. مقاله حاضر كوشيده است با استناد به آيات و روايات، به بررسي موانع موجود بر سر راه وحدت و دلايل عدم موفقيت جدي ايده مصلحان بپردازد؛ از اين رو در آغاز، مباني موانع وحدت را با تکيه بر معارف ديني نشان داده و آنگاه به خود موانع و راه هاي رفع آنها پرداخته است.
مقدمه
وحدت اسلامي آرماني ديني و عقلاني است که قرآن و معارف اهل بيت (ع) بر آن تأکيد دارند و هر مسلماني بايد در پي تحقق آن باشد. قرآن کريم با سفارش به وحدت ايماني و اجتماعي، مسلمانان را از اختلاف هاي گوناگون بازداشته است. عبارت هايي همچون «واعتصموا»، «اصلحوا»، «رابطوا»، «تعاونوا» و «لاتفرقوا» در جهت تشويق به وحدت و پيوند ميان مسلمانان هستند و حتي دستورهاي اخلاقي اجتماعي ، مانند حرمت غيبت، سوء ظن، سب و افشاگري ــ نيز در جهت پيشگيري از اختلاف و حفظ کرامت انسان بيان شده اند.
در اين سده و بر اساس تجربه هاي متراکم جوامع ديني، اين آرمان بيش از هر زمان ديگري مورد توجه انديشمندان مسلمان بوده است و مصلحان بزرگ در باب آن سخن گفته اند؛ چراكه نزاع هاي طولاني فرقه اي و جنگ و کينه و ناامني، موجب عقب ماندگي مسلمانان شده است. اگر در گذشته فرقه هاي مسلمان هويت بخشي و پر رنگ کردن جايگاه خود را به اين مي ديدند که صف خود را از ديگران جدا کنند و نزاع هاي مذهبي را به رخ يكديگر بکشند، امروزه متفکران مسلمان اين هويت بخشي را در تقويت بنيه فرهنگي و حضور در مجامع علمي و همدلي با ديگران و حرکت به سوي تقويت مشترکات و تقريب جست وجو مي كنند و مي پرسند كه اين جدايي ها و صف کشيدن ها براي ما چه نفعي داشته است که بر هيزم آتش آن بيافزاييم، آيا به دينداري بيشتر ما کمک کرده است، آيا ما را به سوي توسعه ايمان و معنويت بهتر راهبري كرده است، آيا ما را پيش ملل ديگر عزيز تر و پرفروغ تر کرده است؟
حقيقت آن است که اختلاف مذهبي براي امت اسلامي جز اشاعه کينه و آلوده کردن فضاي مذهبي و رواج بدبيني و نسبت دادن هاي خلاف واقع ارمغاني نداشته است. در مقابل، هرگاه فرصت گفت وگو بوده و فضاي سالم ارتباط ايجاد شده است، مذاهب بهتر توانسته اند خود را بشناسانند و از عقايد خود دفاع کنند و به هويت جمعي خود بپردازند. اين واقعيت نشان مي دهد كه با وجود نزاع هاي مذهبي و فرقه اي، نمي توان به تمدن و شکوه گذشته رسيد.
نکته اي که ضرورت اين بحث را آشکار تر مي سازد، اين است كه: سخن درباره تقريب، گفتماني اعتقادي است؛ به اين معنا که بايد پايه هاي نظري آن را مستدل و مستند كرد تا مورد پذيرش جامعه مخاطب قرار بگيرد، و درباره اهداف و ابعاد آن سخن گفت تا بدفهمي هاي ايجاد شده اصلاح شوند. اين حرکت نيازمند بحث و بررسي و تلاش فرهنگي و عالمانه است. البته ايجاد وحدت فرايندي صرفاً اعتقادي نيست و اين آرمان در بستر مجموعه اي از تحولات اجتماعي و فرهنگي و سياسي شکل مي گيرد. تحقق تقريب نيازمند آن است كه جوامع رشد علمي يابند، اطلاع رساني به خوبي انجام گيرد، آگاهي از شرايط مسلمانان در مقايسه با جوامع ديگر گسترش يابد، عينيت هاي جامعه بهتر درك شوند، و تجربه هاي گذشته در معرض افکار عمومي قرار گيرند؛ از اين رو اين حرکت جبري نيست و تحقق عملي آن وابسته به شعور و تلاش فرهنگي فرهيختگان و دانشمندان و مصلحان اجتماعي است.
از سوي ديگر از ياد نبريم که توصيه به وحدت هرچند از يک منظر در بين مسائل فرهنگي و اعتقادي قرار دارد، اما از جهتي ديگر بايد به تقريب نگاه حقوقي و اخلاقي نيز داشت؛ زيرا به نظر مي رسد مهم ترين مشکل تحقق وحدت در جوامع اسلامي، بي توجهي به اصول اخلاقي و غلبه شعائرگرايي مذهبي و صورت گرايي فقهي بر منزلت اخلاق و حقوق انساني ديگران است. هر مذهبي كه مي خواهد از آزادي ديني برخوردار باشد و بتواند حتي در مناطقي كه اكثريت با ديگر مذاهب است نيز امکان استفاده از مساجد و مراکز ديني را آزادانه داشته باشد و دچار آزار و اذيت و محدوديت نگردد، بايد فکر کند که مذهب مقابل هم توقعات مشابهي دارد. ارباب مذاهب نمي توانند از رنج پيروانشان در ميان ديگر مذاهب سخن بگويند، بدون اينکه به حق ديگران در مناطق تحت نفوذ خود توجه کنند. اين نگرش هاي خصومت برانگيز و رفتارهاي نزاع آفرين موانعي سخت بر سر راه تحقق تقريب هستند. يكي از راه هاي تحقق وحدت شناخت اين موانع است. شناخت و رفع اين موانع مي تواند عاملي مهم در راه رسيدن به تقريب باشد. تاكنون درباره اين موانع و راه هاي رفع آنها كمتر سخن گفته شده است. نوشتار حاضر اين موضوع را به اختصار پي خواهد گرفت.
اقسام موانع وحدت
موانع وحدت را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: موانع نظري و موانع عملي. موانع نظري آنهايي هستند که به لحاظ نظري مانع رسيدن به اين هدف مي شوند؛ مانند عدم اعتقاد شخص يا جامعه به وحدت و يا وجود برداشت ها و ذهنيت هايي خاص در جامعه كه زمينه وحدت را خنثي مي کنند. موانع عملي رفتارهايي هستند که مانع تحقق همبستگي مي شوند؛ مانند اقدامات برخي از گروه ها يا افراد خاص كه موجب بروز اختلاف و يا تشديد آن مي گردد. گاه حتي ممكن است كساني كه اعتقاد به وحدت دارند نيز ناخواسته اقداماتي انجام دهند كه موجب افزايش اختلاف شود.
مباني شناخت موانع وحدت
براي شناخت موانع وحدت مي توان روش هاي مختلفي را به كار گرفت. گاهي مي توان بر اساس نتايج تحقيقات ميداني، به شناخت اين موانع پرداخت؛ در اين صورت بايد به جامعه خود نگاه کرد، و يا حرکت هاي مذهبي دهه هاي اخير را بررسي كرد و به مقايسه با جوامع ديگر برآمد. اين بررسي ها نشان خواهند داد که اين همه جنگ، ترور، عمليات انتحاري و کشته شدن افراد بي گناه، انتشار نسبت هاي خلاف، و ناامني مذهبي ريشه در چه عواملي دارند. روش ديگر توجه به آموزه هاي ديني است. در اين روش بايد به متن پژوهي و بررسي آيات و روايات پرداخت؛ بررسي آيات و روايات، اصولِ اسلامي رفتار با مخالفان را به ما نشان مي دهد. اما مشکل همه اين روش ها اين است كه مبتني بر پيش ذهنيت ها و پيش فرض هايي هستند كه ممكن است عده اي آن پيش فرض ها را نپذيرند و يا دست كم پذيرش آنها برايشان آسان نباشد؛ از اين رو ابتدا مباني شناخت موانع را بررسي خواهيم كرد.
1. مرزبندي ميان واقعيت و حرکت هاي آزار دهنده
دانستن حقيقت اختلاف و فهميدن شيوه برخورد با مخالف، در صورتي ممکن است که مرز ميان واقعيت و حرکت هاي آزاردهنده و تحريک آميز مذهبي تعيين شود. از اين راه است که دانسته مي شود چه چيزهايي جزو تعاليم ديني اند و چه چيزهايي برساخته تعصبات و خرافات هستند و در طي نزاع ها ساخته شده و در قالب روايات به متون حديثي و کلامي وارد شده اند. اگر بپذيريم که تقريب اصل است، و منظور از وحدت، حذف يك مذهب به نفع مذهبي ديگر نيست، آنگاه معيار ما براي تشخيص و پالايش افراط و تفريط هاي طرفين روشن مي شود. با اين معيار مي توان به دنبال کشف عوارضي رفت که در طول تاريخ به اسم دين وارد جوامع مذهبي شده و زمينه هاي تقابل را فراهم کرده و جبهه بندي هاي مخرب را به وجود آورده اند.
روايت ابومحمود خراساني از امام رضا(علیه السلام) نيز شاهدي است بر اينكه بخشي از روايات جدلي ساختگي اند و با هدف تشديد اختلاف و تقويت جرياني معين در جامعه ترويج شده اند. وي مي گويد به امام رضا عرض کردم در برخي از رواياتِ مخالفان شما، رواياتي در فضل اميرالمؤمنين و اهل بيت مي بينم که مانندش را پيش شما نمي شناسم. امام رضا(ع) پاسخ دادند: «ابن ابي محمود همانا مخالفان، اخباري در فضيلت ما وضع مي كنند و آن را در سه قسم قرار مي دهند. اولين دسته غلو است و دومين دسته در تقصير در امر ما و سومين دسته تصريح به مثالب دشمنان ما است. پس هرگاه مردم روايات غلو را بشنوند شيعه ما را تكفيرمي كنند و به آنان نسبت مي دهندكه قائل به ربوبيت ما هستند.هرگاه روايات تقصير را بشنوند، درباره ما چنين اعتقادي پيدا مي كنند. و هرگاه روايات بدگويي از دشمنانمان را بشنوند، به ما بدگويي مي كنند و همانا خداوند فرموده است: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ» 1
بدون شک يکي از عواملي كه باعث انحطاط و ضعف مسلمانان شد آتش اختلاف و فرقه گرايي و عدم تحمل عقايد ديگران و تعارضات نابردبارانه مذهبي بود که در نتيجه آن، آرامش جوامع اسلامي فرو ريخت و آنچه موجب توسعه و رونق ديني شده بود، تبديل به حرکت هاي آزار دهنده گرديد. عصر طلايي علم کلام، قرن چهارم و پنجم، دوراني بود كه هر مذهب براي خود کرسي تدريس داشت.
اين آزادي تدريس و علم، با همه مرزبندي ها، موجب رونق دانش مسلمين و ظهور شخصيت هاي بزرگي چون شيخ مفيد، سيد مرتضي و رضي، و شيخ طوسي شد. شكوه تمدن اسلامي در سايه رواداري ديني و ايجاد فرصت براي رقيب شكل گرفت؛ حال آنكه سرگرمي به امور غير واقعي و غفلت از تعاليم اصلي در دوره بعدي، چراغ تمدن اسلامي را به خاموشي كشاند و زمينه چنددستگي مسلمانان و ورود دشمنان خارجي را فراهم كرد.
از سوي ديگر رونق تشيع و حرکت از جمعيت کمِ دوران هاي اوليه تکونِ تشيع در عصر ائمه(ع) (از جمعيت هاي انگشت شمار عصر امام علي(علیه السلام)) تا جمعيت کنوني كه يك سوم مسلمانان جهان است، به بركت روش هاي حساب شده اهل بيت(ع) در برخورد با مخالفان و پرهيز آنان از نزاع هاي فرقه اي بوده است. در اين باره نويسندگان بسياري سخن گفته و با تكيه بر روايات و سيره، رفتار مسالمت جويانه، همراهي و شرکت در مجامع، و تدبيرهاي وحدت جويانه مذهبي آنان را نشان داده اند كه اين نوشته جاي تکرار آن نيست.2
بنابراين، فهم موانع وابسته به نگاهي تاريخي و کشف روش هاي اهل بيت(ع) و درس گرفتن از سيره و روش آنان در برخورد ميان مذاهب اسلامي است. نبايد چنين باشد كه سيره و دلايل موفقيت اهل بيت بررسي نشود و ندانسته از اموري استفاده شود که علاوه بر آنکه برخلاف مشي قرآني و سيره اهل بيت هستند به ريخته شدن خون افراد بي گناه و افزايش مشکلات منجر مي شوند. بي شك توجه به مرز موجود بين واقعيت و حركت هاي آزاردهنده، عاملي راه گشا در فهم موانع تحقق تقريب و اجتناب از آنها است.
2. درک واقعيت طبيعي اختلاف مذاهب
نکته ديگري كه مي تواند مبنايي براي فهم اختلاف باشد، توجه به اين واقعيت است که اعتقاد بسياري از انسان ها مدلل نيست بلكه معلل است؛ يعني گرايش هاي اعتقادي مردم هميشه زاييده استدلال و کاوش در منابع نيست. تحقيق ميداني در جوامع مذهبي نشان مي دهد که اکثر مردم، چون در محيطي خاص و تحت تربيتي مشخص قرار گرفته اند، به آن عقيده روي آورده اند.
اختلاف انسان ها بنا به تعبير قرآن دائمي است: «وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ» 3 و به علم سابق و ازلي خداوند تعلق گرفته است و اگر خداوند مي خواست، با قدرت تکويني خود آن را برمي داشت و لذا مي گويد: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» 4
مشيت خداوند بر اين تعلق نگرفته است که همه در روي زمين ايمان آورند و همه يک گونه مؤمن باشند و عقيده واحدي داشته باشند؛ بلكه مشيت خداوند چنين است كه انتخاب، اراده و عوامل ديگر در گزينش راه و خصوصيات آن دخالت داشته باشد. در روايات به اين واقعيت اختلاف و شکل گيري فکر و انديشه متفاوت اشاره شده است: «اگر مردم بدانند که خداوند تبارک و تعالي چگونه اين خلق را آفريد، هيچ کس ديگري را ملامت نمي کند» 5. روايت ديگري، مراتب و درجات ايمان را به نردبان تشبيه مي كند و بيان مي كند که هيچ کس نمي تواند ديگري را براي آمدن به سطح بام، تحکم کند و از همگان توقعي يكسان داشته باشد. و بيان مي كند كه آوردن ديگران به پلكان بالاتر، بايد با رفق و مدارا انجام شود:
عبدالعزيز قراطيسي مي گويد امام صادق(ع) به من گفت: اي عبدالعزيز بدان که ايمان بر ده درجه و به منزله نردباني است که به وسيله آن پله به پله بالا مي روند. آن کس که به پله دوم رفته، نمي تواند به کسي که در پله اول است، اعتراض کند که تو چيزي نيستي مگر اينکه به پله دهم برسي. به پايين نمي افتد آن کس که پايين تر از تو است تا تو را از بالا به پايين اندازد. بدان نمي تواني آن کس که از تو پايين تر است را به پلکان بالاتر بياوري، مگر آنکه با مدارا و نرمي انجام دهي. چنانچه بخواهي با زور و تحميل که توان آن را ندارد، چنين کاري را انجام دهي، مي شکند و آن کس که ديگري را بشکند و باعث گريز او از دين شود، مسئول است و بايد جبران کند 6
درباره واقعيتِ اختلاف، روايات بسياري رسيده است، اما متأسفانه بسياري از فقها و اهل ولايت به اين دسته از روايات توجه نکرده و هميشه ايمان را در برابر کفر قرار داده اند؛ در صورتي که هميشه در برابر ايمان، اعراض و انکار و عناد نيست. اين عده بايد نگاهي به گذشته داشته باشند و ببينند كه ائمه(ع) بر فهم و رعايت اين واقعيت، و ضرورت مدارا و پرهيز از برخوردهاي تند و دورکننده تأكيد مي كردند و مهم تر اينكه دستورات آنان ناظر به رعايت اصول اخلاقي و حقوق متقابل و مسائلي از اين سنخ بوده است؛ چنان که امام صادق(ع) مي فرمايد: «چه مي شود که يکي از ديگري تبري مي جويد در حالي که برخي از مؤمنان نسبت به ديگران بسا برترند. برخي بيشتر نماز مي خوانند و برخي بصيرت بيشتري دارند. و مردم داراي درجات و مراتب هستند» 7
جالب اينکه در برخي از روايات به شاخص ترين اختلاف در حوزه مسائل اعتقادي، يعني اعتقاد به ولايت اميرمؤمنان در ميان شيعيان اشاره شده و نزاع هاي کلامي و صف بندي هاي آن به چالش کشيده شده و بيان شده است که همه افراد يك جور نيستند و در يك مرحله قرار ندارند و لذا نبايد اختلاف هاي عقيدتي، ما را به مناقشه و قطع ارتباط بكشاند:
عمار بن ابي احوص مي گويد، به امام صادق عرض کردم: «مردمي هستند که اميرمؤمنان را ترجيح مي دهند، اما آنچه را ما در فضل شما مي گوييم نمي گويند، آيا مي توان با آنان دوستي داشت؟» حضرت مي فرمايد: «بلي، زيرا آنچه پيش خدا است، پيش رسول خدا نيست و آنچه پيش پيامبر است، نزد ما نيست و آنچه پيش ما است، پيش شما نيست. خداوند اسلام را به هفت سهم تقسيم کرده و آن را ميان مردم به حسب درجات و مراتب آنان تقسيم کرده است و نمي توان آن کس را که دو سهم از اسلام دارد، ملامت کرد که چرا اين اندازه از ايمان را داري؟ و چيزي را بخواهيد تحميل کنيد. اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد، با رفق و مدارا و نه خشونت، به گونه اي که راه را براي آنان باز کند 8
با چنين تحليلي از درک متفاوت انسان ها در فهم حقايق علمي و معارف ديني و اختلاف شرايط و محيط ها، اختلاف ديني، واقعيتي طبيعي و اجتناب ناپذير تلقي مي گردد. بنابراين نمي توان همه اختلافات اعتقادي را به حساب سرکشي، طغيان، عناد و سرپيچي از حق گذاشت. از نظر قرآن کريم، الزاماً تمام عقايد نادرست ناشي از جحد و انکار حقيقت و سرکشي نيستند. ممکن است اختلافْ ناشي از ندانستن و يا خلط حقيقت با غيرحقيقت و يا شرايط خانوادگي و فرهنگي و جغرافيايي باشد.
3. مراتب و درجات در دينداري
نکته ديگر، در شناخت موانع، درک اين واقعيت است که دين و ايمان، داراي مراتب و درجات است. قرآن بارها از درجات و مراتب ايمان سخن گفته و مؤمنان را به ايمان بيشتر توصيه کرده و در آيه اي پس از ايمان نخست، ايمان ديگري را خواسته است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِه» 9. از سوي ديگر در دينداري و اعتقاد ــ كه مراتب پايين تر از ايمان هستند ــ نيز نمي توان يکسان برخورد کرد. از نظر قرآن افزون بر مؤمنان و کافران و منافقان، دسته هاي تعريف شده ديگري وجود دارند که بايد به عنوان پديده هاي اعتقادي و فرهنگي در نظر گرفته شوند. اين گروه ها کساني هستند که ميانه اين راه اند و قرآن از آنان به اميدواران (مرجون) و ضعيف نگاه داشته شدگان (مستضعفان) و تقليدکنندگان (متابعان از آبا) تعبير کرده است.
قرآن کريم درباره دسته نخست چنين مي فرمايد: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و گروهى ديگر به مشيت خداوند واگذاشته شدهاند، كه يا عذابشان مىكند يا توبهشان را مىپذيرد. و خدا دانا و حكيم است» 10. اين نکته از آيه استفاده مي شود که مردم يک گونه نيستند و افرادي به جز مؤمنان وجود دارند.
قرآن در چند مورد از دسته دوم، يعني مستضعفان، ياد مي كند و هرچند به آنان هشدار مي دهد، اما مشکلات انحراف آنان را نيز که احاطه فرهنگي و تبليغات مستمر و سلطه قدرت است، در چند جا 11، بيان مي کند؛ به عنوان نمونه در گفت وگويي ميان مستضعفان و مستکبران ــ که وسيله انحراف را فراهم ساخته اند ــ اين چنين مي گويد: «وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَه لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ زبونشدگان به قدرتمندان گويند: نه، شما شب و روز حيلت مىكرديد، آنگاه كه ما را فرمان مىداديد كه به خداى يكتا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم. و چون عذاب را ببينند در دل پشيمانى كنند. و ما غل ها را بر گردن كافران بگذاريم. آيا نه چنين است كه در برابر اعمالشان مجازات مىشوند؟» 12. آنان كه در دنيا ضعيف شدند و تبعه ستمگران بودند، به ستمگران و پيشوايان ضلالت مىگويند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ؛ اگر شما نبوديد، ما مؤمن بوديم».
ضعفا در رد دفاعيه مستكبران که مي خواستند مسئوليت و اراده آنان را يادآور شوند، گفتند: «بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ»؛ نه، شما بى تقصير نيستيد، چون نقشه هاى پيگير و مكر شبانه روزى شما ما را به كفر واداشت، چون شما همواره به ما دستور مىداديد. در دنيا به طور دائم و شبانهروزى نقشه مىريختيد، و ما را وادار ساختيد كه خواسته هاى شما را اطاعت كنيم. به همين دليل در روايات از مستضعفان سخن گفته شده است که بايد آنان را درک کرد و به عنوان واقعيت زندگي با آنان مراوده داشت.
قرآن، درباره اهل تقليد مي گويد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ؛ چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده، پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مىرويم كه پدرانمان مىرفتند. حتى اگر پدرانشان بي خرد و گمراه بودهاند» 13. يا در جايي ديگر به نقل از آنان مي گويد: «قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِين؛ گفتند: پدرانمان را ديديم كه آنها را مىپرستيدند» 14
قرآن در اين آيات و مانند آنها از تأثير تقليد در اعتقاد سخن گفته و اين مشکل اعتقادي و فکري را مذمت كرده است؛ اما روشن است که اين مشكل به سادگي حل نمي شود و بليه اي گسترده در همه جوامع است، تا جايي که اکثريت مردم تابع دين پدر و مادري خود هستند و اعتقاد مردم ايران در اين دوره به دليل اعتقاد پدران ما است و اگر ما در منطقه اي از غرب به دنيا آمده بوديم، مسيحي بوديم و اگر در چين به دنيا آمده بوديم، تابع بودا و کنفسيوس. اين واقعيت در حق ساكنان ديگر مناطق نيز صادق است و اعتقادات بسياري از مردم زاييده وابستگي ارثي و عطف فرهنگي و عادت اجتماعي است.
اهل بيت نيز به اين دسته ها توجه داشته اند و لذا با هر گونه طرد و انحصارگرايي و سفيد و سياه کردن دسته بندي جامعه مخالفت كرده اند. در برخي از روايات نحوه برخورد با اين افراد را متفاوت با نحوه برخورد با كافران دانسته اند. در ادامه به چند روايت اشاره مي كنيم:
حمزه طيار مي گويد: امام صادق فرمود مردم بر شش دسته اند که مي توان آنان را به سه گروه تقسيم کرد. يا ايمان است يا کفر و يا گمراهي. کساني که اهل وعده اي است که خداوند وعده بهشت يا جهنم به آنان داده شده و مؤمنان و کافران و مستضعفان و مرجون الله هر کدام کساني هستند که خدا يا آنان را عذاب مي کند يا مي بخشد و يا کساني هستند که به گناه خود اعتراف کرده و اعمال نيكو را با كارهاى زشت آميخته اند يا اصحاب اعراف هستند 15
كساني كه «به گناه فرد اعتراف كرده و اعمال نيكو را با كارهاي زشت آميخته اند»، به آيه 102 سوره توبه اشاره دارد كه مي فرمايد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و گروهى ديگر به گناه خود اعتراف كردند كه اعمال نيكو را با كارهاى زشت آميخته اند. شايد خدا توبه شان را بپذيرد، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است» 16
اصحاب اعراف نيز کساني هستند که در ميانه مؤمنان و کافران هستند و قرآن آنان را در سوره اي به همين نام در آيات 47-51، توصيف کرده است.
حمران مي گويد از امام صادق درباره اين آيه: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ» پرسيدم که مستضعفان چه کساني هستند؟ حضرت فرمود، آنان اهل ولايت هستند، پرسيدم، چه ولايتي؟ فرمود نه ولايت در دين، بلکه دوستي و پيوند درازدواج و ارث و روابط اجتماعي. آنان از مؤمنان نيستند، کافر هم نيستند، بلکه از کساني هستند که بايد اميدوار به رحمت الاهي باشند 17
تفسير عياشي نقل مي کند: «زراره نقل مي كند كه امام باقر در حالي كه درباره مستضعفان سخن مي گفتم، فرمود: پس كجا هستند اصحاب اعراف كجا هستند كساني كه اميدوار در رحمت خدا هستند، كجا هستند كساني كه كارهاي خوب و بد خود را با هم مخلوط مي كنند. كجا هستند كساني كه بايد با مدارا و كمك آنها را جذب كرد؟ كجا هستند كساني كه بيان كننده كلام خدا هستند. كجا هستند مستضعفان از زنان و مردان و فرزندان آنها كه مي توانند نقشه اي بكشند و نه راه به جايي مي برند تا درك درست و شناخت مسيري پيدا كنند، اين گروه ها هستند كه اميد است خداوند آنان را ببخشايد و بي گمان خداوند بخشنده و چشم پوشي است» 18. باز در تفسير عياشي به نقل از زُرَارَه بن اعين آمده است:
من با حمران بر امام باقر وارد شديم، گفتيم که ما شاقولي داريم که ميان خود با ديگران مي کشيم؟ حضرت فرمودند اين شاقول چيست؟ گفتيم هر کس از علويان و غير آنان با اين ولايت و عقيده ما موافق بود، با او هستيم و دوستش داريم و هرکس که با آن مخالف بود، از او برائت مي جوييم. حضرت فرمود: اي زراره کلام خدا راست تر از سخن تو است. پس كجايند آناني كه خداوند [درباره ايشان] مي گويد: «مگر مردان و زنان و كودكان ناتوانى كه هيچ چارهاى نيابند و به هيچ جا راه نبرند». پس کجايند گروهى که «به گناه خود اعتراف كردند كه اعمال نيكو را با كارهاى زشت آميخته اند». كجايند گروهى که اميدوار به رحمت الاهي هستند که يا عذابشان مىكند يا توبه شان را مىپذيرد». کجا هستند «اصحاب اعراف»، کجا هستند «مؤلفه قلوبهم»؟ 19
عياشي از داود بن فرقد نقل مي کند كه به امام صادق عرض کردم، «مرجون» جمعيتي هستند که اگر درباره برتري علي سخن گفته مي شود، مي گويند: «نمي دانيم، شايد که چنين باشد و شايد که نباشد، ما چه مي دانيم». حضرت گفت: «واگذاريد که خداوند فرموده است: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ؛ گروهى ديگر به مشيت خداوند واگذاشته شدهاند» 20
بنابراين درست است که در عالم واقع حق يک چيز بيش نيست؛ اما صاحب هر عقيده اي خود را به حق مي بيند و به طور طبيعي مي خواهد از آن دفاع کند و تا جايي که ممکن است آن را رواج دهد. اين واقعيت اجتماعي دسته هاي گوناگون با اختلاف مراتب و درجات ايمان مي سازد كه فصل مهم آن، نوع تلقي و کنش هاي مختلف ديگران در تعارض هاي مذهبي است.
4. مرز ميان اختلاف و دشمني و بي عدالتي
يکي از مباني درک موانع، مرزبندي ميان واقعيت اختلاف با ترويج دشمني و رعايت نکردن اصول انساني و حق عدالت است. اگر اختلاف گريزناپذير و طبيعي است، نبايد آن را در قالب دشمني قرار داد. اين مبنا به صراحت در قرآن با تعبيرهاي گوناگون بيان شده و در چند آيه به مسلمانان هشدار داده شده است:
«وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛ دشمنى با گروهى ديگر وادارتان نكند كه عدالت نورزيد. عدالت ورزيد كه به تقوا نزديك تر است و از خدا بترسيد كه او به هر كارىكه مىكنيد آگاه است» 21
اين آيه به مؤمنان يادآوري مي کند که حتي اگربا کساني دشمني داريد، نبايد پا را فراتر از عدالت بگذاريد. قرآن به اين مسئله حساس است و از مصاديق اين بي عدالتي نيز نهي كرده است؛ مثلاً از شهادت به باطل (و ديگر امور اجتماعي و حقوقي) به انگيزه سابقه دشمنى بازمي دارد و شهادت را مقيد به قسط مي كند: «بايد كه شهادت شما به قسط و به حق باشد و در شهادت دادن، عداوت و غرض هاى شخصى را دخالت ندهيد. خداوند در اين آيه، مؤمنين را به عدالت امر كرد، و اين عدالت را وسيله اى براى حصول تقوا شمرده است»22
در آيه اي ديگر حتي از آزار مخالفان و دشمنانِ کافر نيز، بر خلاف عدالت، نهي مي کند و مي فرمايد: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ؛ دشمنى با قومى كه شما را از مسجد الحرام بازداشتند وادارتان نسازد كه از حد خويش تجاوز كنيد، و در نيكوكارى و پرهيز همكارى كنيد نه در گناه و تجاوز و از خداى بترسيد كه او به سختى عقوبت مىكند» 23
در آيه ديگر نه در حق مسلمانان بلکه درباره اهل کتاب و پيروان اديان ديگر مي فرمايد: «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ؛ خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نراندهاند، باز نمىدارد» 24. خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مىكنند دوست دارد.
عمده ترين مشکل در رفتار مسالمت آميز، نگاه فقيهانه و كلامي به مسئله است. در حالي که موضوع بيش از آنکه مسئله اي فقهي و يا کلامي باشد، مسئله اي اجتماعي و فرهنگي و در مرحله بعد موضوعي اخلاقي و سپس حقوقي است. بنابراين، نبايد اختلاف مذهبي را با جنگ و محروم کردن از حق و در نتيجه بي عدالتي و تشديد كينه ها و عداوت هاى قومى و مذهبي و اعتقادي تمام کرد که به تصفيه حساب هاى شخصى منجر گردد؛ زيرا عدالت اصل اساسي اسلام است و بي توجهي به حقوق و کرامت انسان ها و حرمت اموال و عرض و ناموس آنان در هر صورت و در هر جايي محکوم است.
مهم ترين اصول رفع موانع
پس از ذکر اين مباني، به طرح و بررسي اصولي مي پردازيم که مي توانند راه حلي براي مشکل نزاع هاي فرقه اي فراهم کنند و مبنايي براي تدوين حقوق اجتماعي بسازند. به نظر مي رسد، رعايت اين اصول در تحقق وحدت نقش آفرين باشد و بي توجهي به آنها تقريب مذاهب را به مخاطره جدي بيندازد. اين اصول پايه تحقق وحدت و مهم ترين عامل رفع موانع وحدت است.
1. روحيه تعامل و مدارا در برخورد با مخالفان
يکي از راه هاي عملي تحقق وحدت، روحيه تعامل و مدارا در برخورد با مخالفان است؛ زيرا تنها راه حل برون رفت از جدايي و نزديک شدن، رواداري و نرمش است. حساب اختلاف عقيدتي با حساب حقوق اجتماعي مخالفان کاملاً جدا است و اختلاف در مذهب تأثيري در حقوق اجتماعي مسلمانان و غيرمسلمانان ندارد. طرد و برخوردهايِ خشن با مخالفانِ عقيدتي از آنجا سرچشمه مي گيرد که فرد اعتقاد خود را صحيح و اعتقاد ديگران را باطل و مبارزه با آن را ضروري مي داند، يا فکر مي کند با خشونت مي توان مشکل اختلاف را حل کند، در حالي که آموزه هاي ديني، به جاي جنگ و نزاع، مدارا و تعامل را تشويق مي کنند. به عنوان نمونه در روايتي، امام سجاد در اهميت رفق و مدارا در برخورد با مردم ــ که در آن زمان، بيشترشان از مخالفان بودند ــ مي گويند: «آخرين توصيه اي که خضر در تعليم خود به موسي داد، اين بود که هرگز کسي را به گناهي سرزنش نکن و محبوب ترين امور نزد خدا ميانه روي در کار و گذشت در توانمندي و مدارا با بندگان خدا است. شخصي با شخص ديگر مدارا نمي كند، مگر اينکه خدا در قيامت با او مدارا مي کند» 25
2. قاعده زرين حقوق متقابل
مرحله نخست دانستن و فهميدن شيوه برخورد با مخالف، دانستن اين مطلب است که در برخورد با ديگران چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. تنها هنگامي كه خويش را به جاي ديگري مي گذاريم اين حقيقت آشکار مي گردد؛ زيرا فهم واقعيت حاصل نمي شود، مگر اينكه به محک تجربه گذاشته شود. بايد ببينيم که دوست داريم ديگران با ما چه رفتاري داشته باشند تا ما هم همان رفتار را براي ديگران دوست داشته باشيم. در اين صورت است که راه هاي عملي براي وحدتي که از آن سخن مي رود، روشن مي شود. دليل اين اصل و قاعده رواياتي است که از اهل بيت(ع) رسيده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي شود:
در حديثي، ابوالبلاد به طريق خود از پيامبر نقل مي کند که اعرابي اي براي مشارکت در غزوات آمده بود، خدمت پيامبر رسيد و رکاب اسب آن حضرت را گرفت که مرا چيزي بياموزيد که با عمل به آن داخل بهشت شوم. حضرت فرمود: «آنچه را دوست داري مردم براي تو انجام دهند، تو براي آنان انجام بده و آنچه را ناراحت مي شوي که مردم براي تو انجام دهند، نسبت به ديگران انجام مده» 26
مشابه همين تعبير در وصيت امام علي(علیه السلام) به فرزندش حسن(علیه السلام)آمده است که فرمود:
پسركم! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مىدارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنان كه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنان كه دوست مىدارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مىدارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مىپسندى در حق آنان، و مگوى ــ به ديگران آنچه خوش ندارى شنيدن آن ــ ، و مگو آنچه را ندانى، هرچند اندك بود آنچه مىدانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند» 27
صدوق در امالي، به اسناد خودش نقل مي کند که اميرالمؤ منين(ع) خطاب به پيرمردي شامي فرمود: «براي مردم خشنود باش به آنچه خود بر آن خشنودي و براي مردم بخواه و بياور آنچه خود دوست داري براي تو بياورند» 28. مشابه همين معنا توسط ابوالفتح كراجكي به نقل از ميرزاي نوري نقل شده است که لقمان حکيم در وصيت خود به فرزندش آورده است: «اي فرزند! من تو را به شش صفت تشويق مي کنم که تو را به خدا نزديک مي کند… چهارمين آنها اين است که براي مردم دوست بداري آنچه را که براي خود دوست داري و کراهت بداري براي مردم آنچه را که براي خود کراهت داري» 29
باز اميرمؤمنان مي فرمايد: «کفايت مي کند آنچه ادبي براي خودت را تا از ديگران ابا داشته باشي و براي برادر مؤمن خودت بخواهي به آنچه براي خود مي خواهي»30
از اين رو، يکي از شيوه هاي رفع اختلاف آن است که شخص فهمي درست از رفتارهاي خود با ديگران داشته باشد و خود را جاي ديگري بگذارد و در مقام عمل ببيند که اگر در موقعيت مذهب مقابل قرار مي گرفت، چه مي کرد، آيا همان قضاوتي را مي کرد که الان مي کند، آيا همان برخوردي را داشت که الان دارد.
3. احترام به مقدسات صاحبان مذاهب
يكي از مهم ترين راه هاي رفع موانع، احترام به مقدسات صاحبان مذاهب و مواظبت بر رعايت ادب در گفتار درباره آنها است. حتي اگر اختلافات مذهبي عميق باشد، نبايد به توهين و خشونت منجر شود. حساب اختلاف عقيدتي با حساب رفتار و حقوق اجتماعيِ مخالفان، کاملاً از هم جدا است. اگر ما نمي خواهيم به بزرگان، علما و دانشمندان و مقدسات ما بي ادبي شود، ديگران نيز چنين خواسته اي دارند.
قرآن کريم اين اصل را حتي درباره بت پرستان نيز مطرح مي کند: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ؛ و آنهايي را که جز خدا را مي خوانند، دشنام مدهيد که آنان از روي دشمني و به ناداني خدا را دشنام خواهند داد» 31
اسماعيل بن مخلد سراج از امام (ع) نقل مي کندِ: «هشدار از اينکه دشمنان خدا را ناسزا بگوييد؛ هنگامي كه سخن شما را بشنوند، از روي دشمني و به ناداني خدا را دشنام خواهند داد. سزاوار است که بدانيد حد سب آنان به خدا چگونه رخ مي دهد. پس بدانيد کسي که اولياي خدا را سب کند، همانا که هتک حرمت خدا کرده است»32
نصر بن مزاحم در كتاب صفين، از طريق خود از عبدالله بن شريك نقل مي کند که حجر بن عدي و عمرو بن الحمق وقتي خروج کردند، به صورت آشکار مردم شام را لعن و توهين مي کردند. هنگامي كه اين خبر به امام علي(ع) رسيد، آن حضرت با اين روش مخالفت کردند، و فرمودند که خويشتن داري کنيد. آنان خدمت امام آمدند و پرسيدند: «آيا ما به حق نيستيم که شما ما را از ناسزا گفتن بازداشتيد؟». حضرت در پاسخ فرمودند: «دوست ندارم که شما دشنام دهنده و لعن کننده باشيد» 33
نکته تحريم اين اهانت كه مي تواند تحريک آميز و کينه ساز باشد، اين است که هر مخالف عقيدتي، داراي مجموعه اي از عناصر عقيدتي است که به آنها عشق ورزيده، مقدسشان مي شمارد و مي خواهد آنها را به خوبي انجام دهد. اينكه قرآن کريم از بدگويي به مشرکان نهي مي کند 34 و روايات نيز اين كار را مذمت مي كنند و يا حتي برخي از روايات اين كار را توطئه دشمنان معرفي مي كنند 35، نشان مي دهد که رفتار با مخالفان عقيدتي (خواه مسلمان باشد يا غير مسلمان) بايد به گونه اي باشد که احساسات آنان را تحريک و جريحه دار نكند؛ يعني هم بايد حقوق آنان را رعايت كرد و هم از اهانت به مقدساتشان پرهيز كرد.
اين طبيعي است که شيعيان در کشورهايي که در اقليت هستند، طالب برگزاري مراسم عزاداري و انجام مراسم ديني در کانون و محافل خود باشند و سنيان نيز چنين خواسته اي را در کشورهايي که در اقليت هستند داشته باشند. اين اصلي است که خداوند در قرآن مطرح مي کند: «كذلك زيّنّا لِكُلِّ أُمَّه عَمَلَهُمْ»36 اين گونه براي هر امتي کردارشان آراسته مي گردد و اعتقاد پيدا مي کنند. وقتي خداوند درباره غيرمسلمانان چنين مي گويد، به طريق اولي، اين اصل درباره شخصيت هاي مورد احترامِ مسلمانان صادق تر خواهد بود.
4. احترام متقابل پيروان مذاهب
يکي از راه هاي وحدت بخشي، افزون بر احترام به مقدسات پيروان ديگر مذاهب، رعايت شئون و احترام آنان است؛ زيرا احترام و سخن نيک گفتن تعليم اهل بيت است. آنچه براى خود دوست مىداريم بايد براى ديگران دوست بداريم. اگر نمي خواهيم
که به شيعيان توهين شود، نبايد که به مذاهب ديگر توهين بشود. هرچند اختلافات مذهبي باشد، اين اختلافات نبايد آثار عملي مانند تحقير و توهين براي ديگران در پي داشته باشد.
اين اختلافات وقتي در بستر جامعه قرار مي گيرند با سليقه ها و ديدگاه هاي مختلفي روبه رو مي شوند. اختلاف در بعضي از اعتقادات و احکام و منابع، که نتيجه طبيعي اجتهاد و تفکر آزاد است، نبايد موجب جدايي و دوري قلب هاي مسلمانان از يکديگر شود، بلکه همه فرقه هاي اسلامي بايد در مقام عمل، صرف نظر از اينکه چه کسي برحق است و چه کسي درست مي انديشد، با کمال شرح صدر و وسعت نظر، عقايد و افکار يکديگر را درک و تحمل نمايند و در عين حال که در صحنه کاوش و تحقيق و بحث و استدلال در فضاي علمي تلاش مي کنند، در عرصه زندگي اجتماعي با توجه به مصالح تمام امت اسلامي با سماحت يکديگر را درک و به عناصر مهم تشکيل دهنده وحدت توجه و در راه تحقق آن بکوشند.
5. داشتن حسن ظن و پرهيز از سوء ظن
نكته ديگر در راه رسيدن به اتحاد از نظر ديني، حسن ظن داشتن به يكديگر است. بدون شك در صورتى مي توان موانع وحدت را برداشت كه اساس اتحاد بر حسن ظن و پرهيز از بدبينى بنا شده باشد. اگر قرار باشد كه يكديگر را به نوعى متهم كنيم، چنين اتحادى به وقوع نمى پيوندد. روايات بسياري در مذمت بدبيني و هشدار درباره اثرات منفي آن رسيده است؛ براي مثال عمر بن يزيد مي گويد از امام صادق شنيدم که مي گفت: «کسي که برادر ديني خود را در دينش متهم كند، ديگر ميان آنان حرمتي نيست و اگر رفتار او همانند رفتار ديگران شد، او از نسبت ها به دور است» 37
اميرمؤمنان نيز مي فرمايد: «کار برادرت را به بهترين صورت حمل کن تا جايي که تمام شواهد بر خلاف آن بيايد. و به سخن برادرت بدبين نباش، در صورتي که مي تواني براي آن تفسير و توجيه ديگري بيابي» (همان). بنابراين، بدبيني موجب مي شود که حتي کارهايي كه با حسن نيت انجام مي شوند نيز بد تفسير شوند و در جامعه اي كه بدبيني بر آن حاكم باشد، امنيت و آرامش و همکاري نخواهد بود و هرکس براي خودش کار مي کند و نمي خواهد از ظرفيت هاي ديگران بهره ببرد؛ زيرا همواره كارهاي ديگران را به حساب توطئه و نقشه بر ضد خود مي گذارد.
6. اخلاق اجتماعي پايه وحدت
يکي از اهداف اصلي دعوت پيامبران، آموزش اخلاق در مرتبه بالاي آن است. اين مسئله در جمله معروف پيامبر اكرم(ص) درباره فلسفه بعثت خود نيز تأييد مي شود كه فرمود: «إنّي بُعثتُ لاُتمِمَ مكارم الاخلاق؛ من از طرف خدا برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به كمال رسانده و تمام كنم» 38
حضرت على(ع) نيز بر اهميّت رعايت اصول اخلاقي تأكيد فرموده و رعايت آن را مايه خوشبختى انسان دانسته است: «بر فرض كه اميدى به بهشت و ثواب و بيمى از دوزخ و عقاب نداشته باشيم، باز شايسته آن است كه در پى مكارم اخلاق باشيم، زيرا خوشبختى و سعادت را از اين راه مىتوان به دست آورد» 39
اگر درباره غير مسلمانان سفارش مي شود که با آنان، نه تنها با دادگري بلکه با نيکي برخورد کنيد، اين اصل درباره مسلمانان به طريق اولي مطرح است. اگر لازم است در جامعه مسلمانان الفت و دوستي باشد، بايد اصل بر نيکي کردن باشد و زشتي و بدي بايد با خوبي پاسخ داده شود: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَه السَّيِّئَه؛ و در برخورد با ديگران به بهترين وجه پاسخ دهيد» 40؛ «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّه فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به صورتي بهتر از آن درود بگوييد، يا همان را برگردانيد» 41. و در برخورد با مخالف، نبايد دشمني و اختلاف باعث دوري از حق وعدالت شود: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى؛ و البته نبايد دشمني گروهي شما را بر آن دارد که از جاده عدالت خارج شده و عدالت کنيد که آن به تقوا نزديک تر است» (مائده: 8). و آيات ديگري که همگي دعوت به مکارم اخلاق و ارزش هاي والاي انساني مي کنند. بي شك رعايت پيام اين آيات بهترين تأثير را بر ايجاد وحدت خواهد گذاشت.
اين معنا در روايات هم رسيده است. عبدالله بن سنان مي گويد: شنيدم که امام صادق با تكيه بر اينکه خداوند در کتاب الاهي فرموده است «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» 42 مي فرمودند: بيماران آنان [اهل سنت] را عيادت و در تشييع جنازه هاي ايشان شرکت کنيد و (در جايي که درخواست شهادت دارند) براي ايشان و عليه ايشان به حق شهادت دهيد و با ايشان در مساجدشان نمازگزاريد» 43
7. ادب در سخن گفتن با مخالف
يکي ديگر از نکات، ادب در سخن گفتن است. قرآن کريم، به ما توصيه مي كند كه مردم را به وسيله حكمت و موعظه حسنه به سوي خدا دعوت كنيم: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَه وَ الْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن»44
حضرت امير هنگامي كه شنيد گروهى از يارانش شاميان را در جنگ صفين دشنام مىگويند، فرمود: «من خوش ندارم شما دشنام گو باشيد. ليكن اگر كردههاى آنان را بازگوييد، و حالشان را فرياد آريد، به صواب نزديك تر بود و در عذرخواهي رساتر. و به جاى دشنام بگوييد خدايا ما و آنان را از كشته شدن برهان! و ميان ما و ايشان سازش قرار گردان و از گمراهىشان به راه راست برسان! تا آن كه حق را نمىداند بشناسد و آن كه براى دشمنى مىرود و بدان آزمند است باز ايستد» 45
8. لجاجت و عناد
يکي ديگر از موانع نزديکي در ميان مسلمانان و کارآمديِ طرح هاي وحدت جويانه، لجاجت و عنادورزي برخي از عالمان است که خواسته و يا ناخواسته به اين دشمني ها دامن مي زنند. سوکمندانه بسياري از اختلاف ها، نه زاييده جهل و رفتار مردم عادي که ناشي از برخورد عالمان مذاهب است. اين گروه، در حالت خوش بينانه اش، يا به دليل نگراني بابت از دست رفتن هويت مذهبي و يا بدبيني به طرف مقابل، هميشه در تشديد اختلافات در سطح مردم عادي و انتشار مسائل تفرقه افکن نقش فراواني دارند.
به همين دليل است كه قرآن ريشه اختلاف را در ميان عالمان مي داند: «ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ؛ از روى عداوت فرقه فرقه نشدند، مگر از آن پس كه به دانش دست يافتند» 46. به همين دليل کساني مانند علامه طباطبايي ايجاد اختلاف در ميان فرقه هاي ديني از سوي عالمان مذاهب را بر خلاف فطرت و برخاسته از روح تجاوزگري آنان مي داند 47. از اين رو براي رسيدن به وحدت لازم است كه رفتارها و تأثيرات اين دسته از عالمان شناسايي و به شيوه اي سازنده با آنها مقابله شود.
جمع بندي و نتيجه گيري
راه هاي تحقق وحدت از دو طريق قابل شناسايي است: يکي بررسي اهداف وحدت که به شناخت شيوه هاي عملي رسيدن به وحدت کمک مي کند؛ و ديگري شناخت موانعي که موجب دور افتادن از اهداف وحدت و بي ثمري تلاش هاي وحدت جويانه مي گردند. کشف موانع وحدت، زمينه درک راه هاي کاهش اختلاف را فراهم مي سازد؛ از اين رو، اهميت شناخت موانع، کمتر از شناخت راه هاي رسيدن به وحدت نيست. براي نشان دادن موانع، ابتدا بايد به بررسي مباني شناخت موانع وحدت پرداخت؛ مانند اين اصل که وجود اختلاف در جوامع انساني امري طبيعي است.
از سويي دانستن حقيقت اختلاف و فهميدن شيوه برخورد با مخالف در صورتي ممکن است که مرز ميان واقعيت و حركت هاي تحريک آميز در نزاع هاي مذهبي تعيين شود. نکته ديگر براي فهم اختلاف، توجه به اين واقعيت است که اعتقاد بسياري از انسان ها مدلل نيست بلكه معلل است؛ يعني اعتقادات گروه بزرگي از مردم زاييده استدلال و کاوش در منابع نبوده است بلكه چون در محيط و تربيتي خاص قرار گرفته اند، به آن عقيده روي آورده اند. اين امر نشان مي دهد كه محيط، شرايط جغرافيايي، عصر زندگي، حاکمان، احاطه فرهنگي و تبليغاتي نيز از عوامل مؤثر بر اعتقادات هستند. مبناي ديگر، التفات به اين نکته است که دين و ايمان، داراي مراتب و درجات است.
با تكيه بر اين مباني، و مباني ديگري كه در مقاله مطرح شدند، مي توان اصولي را مطرح كرد كه مي توانند به رفع موانع موجود بر سر راه وحدت اسلامي، كمك كنند؛ اصولي كه برخي از آنها عبارت اند از ضرورت احترام به مقدسات صاحبان مذاهب، پرهيز از عنادورزي، رعايت شئون و احترام پيروان مذاهب مختلف، و يا قاعده زرين حقوق متقابل. شخص بايد خود را جاي ديگري بگذارد و ببيند که اگر در موقعيت مذهب مقابل قرار مي گرفت، چه مي کرد، آيا باز هم همان قضاوتي را مي کرد که الان مي کند، آيا همان برخوردي را داشت که الان دارد؟ بي شك رعايت اين اصول رفتاري، مشكل نزاع هاي فرقه اي و مذهبي را حل خواهد كرد و به تحقق اين هدف كمك مي كند كه در سايه آرامش، فرصت نشر انديشه ها فراهم شود و ميان عقايد و مذاهب گوناگون ارتباط معقول و سالمي برقرار شود.
نویسنده: سيد محمدعلي ايازي
- 1. (رک: صدوق، بي تا: ۱/ ۳۰۴؛ مجلسی، 1403: 26/ 239).
- 2. در اين باره رک: علي آقانوري، امامان شيعه و وحدت اسلامي (قم: انتشارات دانشگاه اديان، 1387ش)؛ سيد صادق سيدحسيني، مداراي بين مذاهب (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، پژوهشگاه فقه و حقوق، بوستان کتاب، 1382ش)، ص475-530؛ محمد آصف محسني، تقريب مذاهب از نظر تا عمل (قم: نشر اديان، 1386ش).
- 3. (هود: ۱۱۸)
- 4. (یونس: ۹۹)
- 5. (حرعاملی، 1414: ۱۶/ ۱۶۱)
- 6. (همان).
- 7. (حرعاملي، 1414: 16/163).
- 8. (حرعاملي، 16/165).
- 9. (نساء:136)
- 10. (توبه: 106)
- 11. (نساء: 98؛ اعراف: 75؛ قصص: 5؛ سبأ: 31-33)
- 12. (سبأ: 33)
- 13. (بقره: 170)
- 14. (انبياء: 53).
- 15. (كليني، 1401: 2/381).
- 16. (توبه: 102).
- 17. (صدوق، 1361: 202؛ و نيز ببينيد كافي، 1401: 2/405).
- 18. (مجلسي، 1403: 69/164)
- 19. (مجلسي، 1403: 69/164).
- 20. (همان: 69/166).
- 21. (مائده: 8).
- 22. (طباطبايي، 1393: 5/ 386).
- 23. (مائده: 2).
- 24. (ممتحنه: 8)
- 25. (حر عاملي، 1414: 16/164).
- 26. (كليني، 1401: 2/146).
- 27. (نهج البلاغه، نامه 31).
- 28. (صدوق،1410: 322)
- 29. (نوري، 1407: 11/312).
- 30. (کليني، 1401: 8/ 22).
- 31. (انعام: ۱۰۸).
- 32. (كليني، 1401: 8/8؛ نوري، 1407: 12/306).
- 33. (نوري، 1407: 12/307).
- 34. (انعام: ۱۰۸)
- 35. (صدوق، بي تا: 1/304)
- 36. (انعام: ۱۰۸)
- 37. (كليني، 1401: 2/362).
- 38. (اين حديث معروف و مضمون آن با الفاظ متفاوت از طرق مختلف روايت شده است؛ مانند بيهقي، بي تا: 192؛ مالك، 1406: 2/904؛ طوسي، 1380: 2/ 209؛ مجلسي، 1403: 16/287 و 68/382).
- 39. (نوري، 1407: 11/193).
- 40. (رعد: ۲۲)
- 41. (نساء: ۸۶)
- 42. (مائده: ۸).
- 43. (حر عاملي، 1414: 8/301).
- 44. (نحل: 125).
- 45. (نهج البلاغه، کلمه قصار 206).
- 46. (شوری: ۱۴).(شوري: ??)
- 47. (1393: ۲/ ۲۴-۱۲۲)
مجله هفت آسمان – ش47 پاييز 1389