۱۳۹۳/۰۸/۲۱
–
۱۶۱ بازدید
با سلام پاسخ به سوال شما بسیار دقیق و تفاوت قیام یا دفاع بسیار ظریف است. بخش سوم نهضت امام حسین از آغاز تا ورود امام حسین به کربلا1. امام حسین برای ایجاد یک حکومت اسلامی بر پایه دین مبین اسلام به سمت کوفه حرکت کردند. مردم این شهر حکومت یزید را غیر قانونی و اخلاقیات او را در تضاد با تعالیم اسلامی میدانستند لذا طی نامههای بسیاری حضرت را دعوت و برای ایجاد یک حکومت دینی قول همراهی را به امام دادند.2. ابهام اول: اینکه ایا امام حسین درمدینه ومکه تهدیدجانی نشدند پاسخ: تهدید شدند لذا این تهدیدها باعث شد حضرت به کار خود برای قیام بر ضد یزید سرعت ببخشد (نه اینکه به خاطر تهدیدها حضرت تصمیم به دفاع از خود بگیرد در ضمن برای دفاع لازم نبود به کوفه برود در همان مکه یا مدینه نیز میتوانست از خود دفاع کند. اما از آنجا که این دو شهر تمایلی برای ایجاد یک حکومت دینی بر ضد یزید را از خود نشان نداند حضرت به سوی شهری رفت که ایشان را دعوت و در این ضمینه قول یاری به حضرت داده بودند).
3. ابهام دوم: ایا زمانی که حرجلوی امام راسدکردایا امام حسین به اونفرمودکه راه رابازکن تابه مدینه بازگردیم. این مسئله تضادی با قیام بر ضد یزید ندارد. حضرت در صورت بازگشت نیز هدفی جز تجدید نیرو برای قیام بر ضد یزید نداشتند تا در زمانی دیگر، جایی دیگر و با قوایی بیشتر اقدام به چنین کاری کنند. هر چند تاکید میشود بهترین گزینه برای ایجاد حکومت کوفه بود و مردم آن با ارسال نامههای بیشمار خواستار حضور امام شده بودند.
4. چه دلیلی دارد امام حسین با زن وفرزندخود به جنگ و قیام علیه یزید برود. در این باره باید به مطالب زیر توجه فرمایید:
نهضتامام حسین(ع) دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکى«فداکارى، جانبازى و شهادت» و دیگرى «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز بافداکارى ها و زحمات طاقت فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفهدوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانىنقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیام رسانى» بود.
پیرامون نقشزنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد.
مقدمه اول:
بر اساسروایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهى ازخطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى کوفه برد، این بود که به واسطه الهامى کهاز عالم معنا به اباعبدالله(ع) شد، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: «انالله شاء ان یراهنّ سبایا»؛ حضرت فهمید که اسارت اینهامورد رضاى حق است؛ یعنى، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. درحقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمنفرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
مقدمه دوّم: نقش زن درتاریخ.
هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همهقبول دارند؛ بدین صورت که زن، مرد را مى سازد و مرد تاریخ را و نقشى که زن در ساختنمرد دارد، بیشتر از نقشى است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلى، زنان، از نظرنقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم مى شوند
الف. زنانى که مثلشى ء گران بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیارى که زن براى آنها یک شى ء – نه شخصگران بها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گران بهایى اش برمرد اثر مى گذاشت. مى توان گفت: سازنده چنین جوامعى تنها جنس مذکر بوده است.
ب.در بعضى از جوامع، زن از حالت شى ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى شود؛ اما حریمخود را گم مى کند و چون در همه جا حضور مى یابد، ارزش خود را از دست مى دهد وبى ارزش مى شود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بى ارزش. از نظر رشد برخىاستعدادهاى انسانى – از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و دیگر امور-به او شخصیت مى دهند و از شى ء بودن خارجش مى سازند؛ ولى از طرف دیگر، ارزش او رابراى مرد از بین مى برند. از طبیعت زن این است که براى مرد گران بها باشد وا گر اینرا از او بگیرند، روحیه او متلاشى مى شود. سازندگان این جوامع گرچه مذکر – مؤنث هستند،اما زن، کالاى ارزان است؛ بدون اینکه در نظر هیچ مردى عزت و احترام لایق یک زن راداشته باشد
ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنى، از طرفى شخصیت روحى ومعنوى و کمالات انسانى، – مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایلمعنوى – را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز بهزنان چنین ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دومى خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.درباره این فکر غلط مسیحیت که آدم (مرد) اصالتدارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفکر، استاد مطهرى مفصل بحث کردهاست. ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(ع) فرشته هارا مى بیند و با آنان صحبت مى کند. مریم(س) از خداوند رزق و روزى هایى مى گیرد به گونهای کهزکریا را در متعجب میسازد و فاطمه زهرا(س) کوثر (خیرکثیر) خوانده مى شود.
درتاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا(س) است. او که خوشحال مى شود تنهاکارهاى داخل منزل از سوى پیامبر(ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه اىمى خواند که امثال ابوعلى سینا نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمى باشند. امادر عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مى خواند؛ یعنى، در عین حفظ حریم خودبا مردان، نشان مى دهد که یک زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
با این دومقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دودر آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقشمردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصرعاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. اودر مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقعاولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان وکودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاىفاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردمکوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد. این است زنى که اسلاممى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امامحسین(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است؛
1. زنان و کودکان توانایىتبلیغ و پیام رسانى را دارند.
2.علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابلهبا آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب رسانى به زنان وکودکان، عواطف همگان جریحه دار مى شود و نزد افکار عمومى در طول تاریخ محکوم خواهندشد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتى نزد خانواده هاى خود، سرافکندهشدند.
3. دیگر آنکه از نگاه عرفانى، امام حسین(ع) تمام هستى خود و اطرافیان خود رابدون هرگونه کاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصىآن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، براى مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذارباشد و در قیامت نیز به درجه اى برسند که همگان غبطه آن را بخورند. براى توضیحبیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است
اول: پیام رسانى
تکلیف اجتماعى درآیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق وباطل و مسأله ولایت و رهبرى، وظیفه دارند و باید از رهبرى حق، دفاع و پیروى کنند واز حکومت هاى فاسد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنه هاى گوناگون اجتماعى،حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیرى که حضرت زهرا(س) در حمایت از اماممعصوم(ع) و افشاگرى علیه ظلم و غصب زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرتزینب(س) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشارکت داشتند.
هر قیام ونهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مى گردد. مقصود از بخش «خون،مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راهآرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بیانآرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین(ع)، این دو بخش کاملاًدر آن به چشم مى خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنىبخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پساز آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان باسخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهىافکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجهبه تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیهاهل بیت(ع) – به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود – بى شک اگر بازماندگان امامحسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاىوقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونهنشان مى دادند؛ همچنان که برخى در تهمتى درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثرذات الریه و سل از دنیا رفت.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(عدر دوران اسارت – که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بوداجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگانعاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مى شود.
دوم: خنثى سازى تبلیغات بنى امیه
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحتسیطره فرمان روایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم اینسرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نهاسلام را دست کم آن گونه که در مدینه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابهپیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونتگزیده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه این افراد نیز روشن مى کند که جز چند تن، بقیهآنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث،روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تاآغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنانزنده بوده و در شام به سر مى بردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد سالبودند که گوشه نشینى را بر آمیختن با توده مردم ترجیح داده و در عامه مردم نفوذىنداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمى دانستند و شاید درنظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آنسرزمین فرمان مى راندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختنکاخ هاى بزرگ و تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛زیرا چنین نظامى نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانى بودند کهمى پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است .
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در اینمدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینىباشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسلیم شوند. همچنین وی در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسىمردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه راکور، کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند،بى هیچ اعتراضى بپذیرند.
حکومت بنى امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه،خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنى امیه راخویشان رسول خدا و نزدیک ترین افراد به او معرفى کرده؛ به طورى که پس از پیروزىقیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند وهمه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموى)، نمى دانستیم که رسولخدا(ص) جز بنى امیه خویشاوندى داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر درمقاتل مى خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امامزین العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمانرا از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛سپس با تلاوت آیاتى مانند
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکمتطهیراً». احزاب (33): آیه 33 «بى شک خداوند مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهلبیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنى». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است.پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجىنیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.
بنابراین با حرکت منزل بهمنزل خاندان امام حسین(ع) و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)،تحریفات چندین دهه بنى امیه – حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان – خنثىشد.
سوم. افشاى چهره ظالمان
بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشاندادن چهره واقعی یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر درپذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام آوران، عنصر مظلومیت است.از این رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتردر اذهان مردم و افکار عمومى، مظلوم نمایى مى کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم وظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبتمردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهلبیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالى ترین صورت به همه مردمابلاغ کردند؛ به گونه اى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوشمى رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى باقساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم، آزردگى عواطف و احساسات قرارگرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنارپیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه هاى آنان به آتش کشیده شد و … اینعوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحابنبود. همین «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(ع) است که آنشمشیرزدن ها و خون هاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شامهمین که خواست دستگاه بنى امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به صورتمُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شکستندتا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) مى فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشممردم شام – که شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند – خیلى مهم نبود؛ زیرامى گفتند: «در جنگ، افرادى کشته مى شوند و یکى از آنان امام حسین بودهاست».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرامثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او رادفن نکردید؟ چرا به خیمه هاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلماتبه قدرى در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و یک جنبش فکرى وفرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
نکته پایانى آنکه، یزید مى خواست با کشتنمردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت، همه حرکت ها را در نطفه خفه کند؛ به طورىکه همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اماقیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاىظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنى امیه در نقاط مختلفسرزمین هاى اسلامى به وجود آورد. حضور زنان در کربلا آنان را تبدیل به شاهدان و گزارشگران عینی واقعه کربلا کرد. در صورت نبود آنان، لشکر بنی امیه میتوانست هر آنگونه که میخواهد وقایع عاشورا تحریف کند.
3. ابهام دوم: ایا زمانی که حرجلوی امام راسدکردایا امام حسین به اونفرمودکه راه رابازکن تابه مدینه بازگردیم. این مسئله تضادی با قیام بر ضد یزید ندارد. حضرت در صورت بازگشت نیز هدفی جز تجدید نیرو برای قیام بر ضد یزید نداشتند تا در زمانی دیگر، جایی دیگر و با قوایی بیشتر اقدام به چنین کاری کنند. هر چند تاکید میشود بهترین گزینه برای ایجاد حکومت کوفه بود و مردم آن با ارسال نامههای بیشمار خواستار حضور امام شده بودند.
4. چه دلیلی دارد امام حسین با زن وفرزندخود به جنگ و قیام علیه یزید برود. در این باره باید به مطالب زیر توجه فرمایید:
نهضتامام حسین(ع) دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکى«فداکارى، جانبازى و شهادت» و دیگرى «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز بافداکارى ها و زحمات طاقت فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفهدوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانىنقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیام رسانى» بود.
پیرامون نقشزنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد.
مقدمه اول:
بر اساسروایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهى ازخطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى کوفه برد، این بود که به واسطه الهامى کهاز عالم معنا به اباعبدالله(ع) شد، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: «انالله شاء ان یراهنّ سبایا»؛ حضرت فهمید که اسارت اینهامورد رضاى حق است؛ یعنى، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. درحقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمنفرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
مقدمه دوّم: نقش زن درتاریخ.
هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همهقبول دارند؛ بدین صورت که زن، مرد را مى سازد و مرد تاریخ را و نقشى که زن در ساختنمرد دارد، بیشتر از نقشى است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلى، زنان، از نظرنقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم مى شوند
الف. زنانى که مثلشى ء گران بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیارى که زن براى آنها یک شى ء – نه شخصگران بها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گران بهایى اش برمرد اثر مى گذاشت. مى توان گفت: سازنده چنین جوامعى تنها جنس مذکر بوده است.
ب.در بعضى از جوامع، زن از حالت شى ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى شود؛ اما حریمخود را گم مى کند و چون در همه جا حضور مى یابد، ارزش خود را از دست مى دهد وبى ارزش مى شود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بى ارزش. از نظر رشد برخىاستعدادهاى انسانى – از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و دیگر امور-به او شخصیت مى دهند و از شى ء بودن خارجش مى سازند؛ ولى از طرف دیگر، ارزش او رابراى مرد از بین مى برند. از طبیعت زن این است که براى مرد گران بها باشد وا گر اینرا از او بگیرند، روحیه او متلاشى مى شود. سازندگان این جوامع گرچه مذکر – مؤنث هستند،اما زن، کالاى ارزان است؛ بدون اینکه در نظر هیچ مردى عزت و احترام لایق یک زن راداشته باشد
ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنى، از طرفى شخصیت روحى ومعنوى و کمالات انسانى، – مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایلمعنوى – را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز بهزنان چنین ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دومى خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.درباره این فکر غلط مسیحیت که آدم (مرد) اصالتدارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفکر، استاد مطهرى مفصل بحث کردهاست. ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(ع) فرشته هارا مى بیند و با آنان صحبت مى کند. مریم(س) از خداوند رزق و روزى هایى مى گیرد به گونهای کهزکریا را در متعجب میسازد و فاطمه زهرا(س) کوثر (خیرکثیر) خوانده مى شود.
درتاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا(س) است. او که خوشحال مى شود تنهاکارهاى داخل منزل از سوى پیامبر(ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه اىمى خواند که امثال ابوعلى سینا نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمى باشند. امادر عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مى خواند؛ یعنى، در عین حفظ حریم خودبا مردان، نشان مى دهد که یک زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
با این دومقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دودر آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقشمردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصرعاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. اودر مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقعاولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان وکودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاىفاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردمکوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد. این است زنى که اسلاممى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امامحسین(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است؛
1. زنان و کودکان توانایىتبلیغ و پیام رسانى را دارند.
2.علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابلهبا آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب رسانى به زنان وکودکان، عواطف همگان جریحه دار مى شود و نزد افکار عمومى در طول تاریخ محکوم خواهندشد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتى نزد خانواده هاى خود، سرافکندهشدند.
3. دیگر آنکه از نگاه عرفانى، امام حسین(ع) تمام هستى خود و اطرافیان خود رابدون هرگونه کاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصىآن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، براى مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذارباشد و در قیامت نیز به درجه اى برسند که همگان غبطه آن را بخورند. براى توضیحبیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است
اول: پیام رسانى
تکلیف اجتماعى درآیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق وباطل و مسأله ولایت و رهبرى، وظیفه دارند و باید از رهبرى حق، دفاع و پیروى کنند واز حکومت هاى فاسد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنه هاى گوناگون اجتماعى،حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیرى که حضرت زهرا(س) در حمایت از اماممعصوم(ع) و افشاگرى علیه ظلم و غصب زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرتزینب(س) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشارکت داشتند.
هر قیام ونهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مى گردد. مقصود از بخش «خون،مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راهآرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بیانآرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین(ع)، این دو بخش کاملاًدر آن به چشم مى خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنىبخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پساز آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان باسخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهىافکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجهبه تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیهاهل بیت(ع) – به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود – بى شک اگر بازماندگان امامحسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاىوقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونهنشان مى دادند؛ همچنان که برخى در تهمتى درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثرذات الریه و سل از دنیا رفت.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(عدر دوران اسارت – که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بوداجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگانعاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مى شود.
دوم: خنثى سازى تبلیغات بنى امیه
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحتسیطره فرمان روایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم اینسرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نهاسلام را دست کم آن گونه که در مدینه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابهپیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونتگزیده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه این افراد نیز روشن مى کند که جز چند تن، بقیهآنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث،روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تاآغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنانزنده بوده و در شام به سر مى بردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد سالبودند که گوشه نشینى را بر آمیختن با توده مردم ترجیح داده و در عامه مردم نفوذىنداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمى دانستند و شاید درنظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آنسرزمین فرمان مى راندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختنکاخ هاى بزرگ و تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛زیرا چنین نظامى نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانى بودند کهمى پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است .
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در اینمدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینىباشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسلیم شوند. همچنین وی در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسىمردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه راکور، کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند،بى هیچ اعتراضى بپذیرند.
حکومت بنى امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه،خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنى امیه راخویشان رسول خدا و نزدیک ترین افراد به او معرفى کرده؛ به طورى که پس از پیروزىقیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند وهمه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموى)، نمى دانستیم که رسولخدا(ص) جز بنى امیه خویشاوندى داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر درمقاتل مى خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امامزین العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمانرا از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛سپس با تلاوت آیاتى مانند
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکمتطهیراً». احزاب (33): آیه 33 «بى شک خداوند مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهلبیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنى». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است.پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجىنیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.
بنابراین با حرکت منزل بهمنزل خاندان امام حسین(ع) و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)،تحریفات چندین دهه بنى امیه – حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان – خنثىشد.
سوم. افشاى چهره ظالمان
بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشاندادن چهره واقعی یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر درپذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام آوران، عنصر مظلومیت است.از این رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتردر اذهان مردم و افکار عمومى، مظلوم نمایى مى کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم وظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبتمردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهلبیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالى ترین صورت به همه مردمابلاغ کردند؛ به گونه اى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوشمى رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى باقساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم، آزردگى عواطف و احساسات قرارگرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنارپیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه هاى آنان به آتش کشیده شد و … اینعوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحابنبود. همین «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(ع) است که آنشمشیرزدن ها و خون هاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شامهمین که خواست دستگاه بنى امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به صورتمُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شکستندتا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) مى فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشممردم شام – که شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند – خیلى مهم نبود؛ زیرامى گفتند: «در جنگ، افرادى کشته مى شوند و یکى از آنان امام حسین بودهاست».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرامثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او رادفن نکردید؟ چرا به خیمه هاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلماتبه قدرى در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و یک جنبش فکرى وفرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
نکته پایانى آنکه، یزید مى خواست با کشتنمردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت، همه حرکت ها را در نطفه خفه کند؛ به طورىکه همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اماقیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاىظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنى امیه در نقاط مختلفسرزمین هاى اسلامى به وجود آورد. حضور زنان در کربلا آنان را تبدیل به شاهدان و گزارشگران عینی واقعه کربلا کرد. در صورت نبود آنان، لشکر بنی امیه میتوانست هر آنگونه که میخواهد وقایع عاشورا تحریف کند.