۱۳۹۳/۰۸/۱۹
–
۵۹ بازدید
آیتالله اختری شاید برای برخی جوانان در داخل کشور شناخته شده نباشد، ولی برای جوانان اهل مقاومت در خارج از ایران کاملا شناخته شده است. چطور میشود جوانان مقاوم، کسی که در حساسترین مقاطع، سفیر ایران در دمشق بوده و او را «پدر میدانی حزب الله» میشمرند نشناسند؟
آیت الله اختری حرفهای فراوانی دربارهی روابط ایران با سوریه، حزب الله، حماس، جهاد اسلامی و دیگر گروههای مبارز دارد. روزنامهی فرامنطقهی الشرق الأوسط، هشت سال پیش در پروندهای که درباره شیعیان کار کرده بود، مصاحبهای تفصیلی هم داشت با آیت الله اختری دربارهی موضوعاتی که پیشتر اشاره کردیم.
آیت الله اختری حرفهای فراوانی دربارهی روابط ایران با سوریه، حزب الله، حماس، جهاد اسلامی و دیگر گروههای مبارز دارد. روزنامهی فرامنطقهی الشرق الأوسط، هشت سال پیش در پروندهای که درباره شیعیان کار کرده بود، مصاحبهای تفصیلی هم داشت با آیت الله اختری دربارهی موضوعاتی که پیشتر اشاره کردیم.
هرچند از زمان انجام مصاحبه هشت سال میگذرد ولی اولا موضوعات مورد اشارهی آیت الله اختری خودشان تاریخی هستند و گذشت زمان از ارزش این گفتهها کم نمیکند، ثانیا با توجه به حوادث سوریه، این مصاحبه خود به نوعی «سند تاریخی» محسوب میشود که میشود در آن نکات مهمی را جست. با هم قسمت اول این مصاحبه را میخوانیم:
*شما امسال [زمان انجام مصاحبه] پس از 14 سال سفارت در سوریه به ایران بازگشتی. میتوانی برای ما درباره ی تجربهی این 14 سال در ساختن روابط سوری-ایرانی (از خلال کار خودتان) بگویید؟
-اولا از شما به خاطر تشریف فرماییتان و این دیدار تشکر میکنم. و امیدوارم بتوانیم از طریق تریبونی که شما در اختیار دارید، به مستحکمتر کردن روابط برادرانهی مسلمانان و خصوصا بین کشورهای عربی و اسلامی به صورت دائم ادامه دهیم.
من تمایلی شدید و قوی نسبت به این روابط دارم چرا که ایمان و یقین دارم به ضرورت یکی کردن صفوف و تجمیع نیروها و فراهم کردن امکانات برای محقق شدن وحدت اسلامی در امت.
همچنین برای ایجاد یک صف مقاومت مقابل توطئههای شیطانیای که ضد امت اسلامی و امت عربی به راه انداخته میشود. به دلیل همین ایمان و حس چنین مسئولیتی بود که در دورهی فعالیتم به عنوان سفیر در سوریه، جهت تحکیم و تعمیق روابط قوی و مستحکم و متین بین ایران و سوریه فعالیت میکردم. مأموریت من در سوریه دو دوره داشت:
دورهی اول که دوازده سال و یک ماه طول کشید و دورهی دوم هفت سال بعد از آن بود که باز هم به سوریه برگشتم و دو سال و یک ماه به عنوان سفیر در سوریه فعالیت داشتم.
اینکه کسی در یک کشور واحد دورهای به این مدت را سفیر باشد، امری غیر معمول و غیر مرسوم است. در سوریه یا در جمهوری اسلامی ایران معمول نیست که سفارت کسی این قدر طولانی باشد. شاید خیلی کم باشند سفرایی که مدت سفارتشان [در یک کشور] از ده سال بیشتر بشود. بعضیها را به گوشمان خورده ولی خیلی کمند کسانی که 14 سال سفیر باشند.
طولانی بودن این مدت و باقی ماندن و استمرار دلیلی است بر موفقآمیز بودن کار. خصوصا که مأموریت من در سوریه در دورهای بود که از نظر سیاسی (چه سیاست منطقهای چه بینالملل) وضعیت پیچیده و خاصی بود.
همانطور که میدانید اولین مأموریت من در سال 1986 بود. آن موقع، موقع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران بود، همینطور بعد از حملهی اسرائیل به لبنان در سال 1982 بود و قضایای لبنانی مهمی وجود داشت. میتوانیم بگوییم شرایط لبنان، شرایط خاصی و حادی بود. در چنین شرایطی بود که اولین مأموریتم به من محول شد و آن پرونده در اختیار من قرار گرفت. من تا پیش از به عهده گرفتن این منصب، اصلا در هیچ یک از مراکز حکومتی شغلی نداشتم. همهی ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیروهای جدید بودیم، همهی مسئولین در مناصبشان و در کل در موضوع ادارهی حکومت، جدید بودند.
*پیش از اینکه سفیر ایران در سوریه شوید چه منصبی داشتید؟
-من امام جمعه بودم. از تریبون نماز جمعه به صحنهی مسئولیت سیاسی و روابط دیپلماتیک آمدم. همین پسزمینه هم در موفقیتآمیز بودن کارم موثر بود. علاوه بر این، من در سال 1986 موقع ماه رمضان به سوریه رسیدم. پنجم ششم ماه رمضان بود که به دمشق رسیدم و کارم را آغاز کردم. این برای من در آغاز کارم مبارک بود.
ولی در همان ماه، شاید در نوزدهم یا بیستم ماه رمضان آن سال، مشکل درگیری [مسلحانه] فلسطینیها و جنبش [شیعه] امل در لبنان بروز کرد. آن موقع، جمهوری اسلامی در لبنان سفیر نداشت، کاردار داشت. آن موقع بود که مسئولیت پروندهی لبنان هم به عهدهی من گذاشته شد.
از یک طرف به دلیل اهمیت پرونده و از طرف دیگر به این دلیل که سوریه در لبنان حضور نظامی و امنیتی داشت و از جهت سوم به این دلیل که همهی گروههای مسلح فلسطینی و رهبران مرکزی گروههای مسلح فلسطینی در شام بودند، در همان روزهای آغاز کارم به عنوان سفیر، این پرونده به عهدهی من گذاشته شد. به معنی واقعی کلمه تماما وارد موضوع شدم. تلاشهایمان برای فرونشاندن آتش و ایجاد آرامش و آتش بس و کار برای ایجاد صلح بین دو طرف مسلمان یعنی فلسطینیها و جنبش امل را آغاز کردیم.
در این بین تلاشهایی بود (و این نکتهی مهمی است) در آن وقت در لبنان که فتنهی مذهبی راه بیندازند. مثل جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، و قضیه را در لبنان قضیهی شیعه-سنی نشان دهند.
از همان روز این توطئه وجود داشت، همانطور که امروز میبینیم. دستهای مسموم و پست فطری بودند که میخواستند فتنههای مذهبی بین مسلمانان راه بیندازند.
همانطور که گفتم، از آنجا که به وحدت اسلامی و تقریب بین دیدگاههای اسلامی به صورت کلی ایمان داشتم، همه توجهم را معطوف این موضوع کردم و تلاش فراوانی کردم که قضیه چه در لبنان و چه در جایی غیر لبنان اینطور وانمود نشود و اینطور تصور نشود که این قضیه درگیری شیعه و سنی است.
فلسطینیها آواره شده بودند و به لبنان آمده بودند، دستهای لبنانی هم بودند که هدف و آرمان خودشان را داشتند. و بینشان مشکل بروز کرد. شعلهی این درگیری داخلی بروز کرد و برای ما مهم بود که اجازه ندهیم دایرهی این قضیه گسترده شود و ثانیا به عنوان یک مسئلهی مذهبی شیعی سنی بروز نکند و خب در این مسئله موفق بودیم.
مجموعهای از برادران بودند، [گروه] «مجمع علمای مسلمان لبنان» در آن وقت، که در این موفقیت نقش بزرگی داشتند. ما دائما با هم جلسه داشتیم و آنها هم برای آرام کردن امور بیانیه میدادند، همچنین برای روشن کردن اینکه این اختلافات حزبی است و ریشهای در عقاید و مذهب ندارد. الحمد لله در این موضوع موفق بودیم.
میتوانیم بگویم جامعهی لبنان نپذیرفت که این موضوع را به عنوان یک موضوع مذهبی تلقی کند و ما اولین کسانی بودیم که در موضوع فعالیتهای میدانی، برای خاموش کردن آتش فتنه و برای مقابله با آن اقدام کردیم. اقدام همزمان ما، تلاش برای پایهگذاری ساختار روابط بین ایران و سوریه و ایران و فلسطین و ایران و لبنان بود. روابطی بر پایهی مودت و برادری و اطمینان و اعتماد.
*باید راجع به برخی جزئیات هم سؤال بپرسیم. دقیقا نوع اختلافات بین جنبش امل و گروههای مسلح فلسطینی چه بود؟ و پیشنهادهای شما که منجر به حل اختلافات شد چه بود؟
-همانطور که اشاره کردم این اختلاف یک توطئه بود. فلسطینیها آواره و بی خانمان شده و به عنوان مهمان به لبنان آمده بودند، خصوصا به عنوان مهمانان جنبش امل. کما اینکه مؤسس جنبش امل امام موسی صدر از اولین استقبال کنندگان از فلسطینی ها بود. در لبنان فلسطینیها را پس نمیزدند و قضیه فلسطین را میفهمیدند، و اصلا قضیه فلسطین را قضیه خودشان میدانستند. پس از جهت مهمان کردن فلسطینیها در لبنان، اکرام مهمان طبق آداب دین ما ضروری است.
از طرف دیگر امام موسی صدر از کسانی بود که از فلسطینیها استقبال کرد و دائما بر ضرورت مواجهه با اسرائیل و حمایت از فلسطینیها تأکید میکرد و در این موضوع، کارنامهی مفصلی دارد. از سوی دیگر، هر دوی این طرفها [امل و گروههای فلسطینی] روابطی با سوریه داشتند. سوریه، هر دوی اینها را زیر بال و پر گرفته بود. این دلیلی است بر اینکه این قضیه؛ قضیه دعوای لبنانی شیعه با فلسطینی سنی نبود. ماجرا اینطور نبود.
از سوی دیگر، طرفین، با ایران هم ارتباطاتی قوی و جدید برقرار کرده بودند، چون امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب در ایران از یاسر عرفات استقبال کرد. همهشان با جمهوری اسلامی ارتباط داشتند. در نتیجه میتوانیم بگوییم که مشکل در یک میدان واحد و یک خانهی واحد رخ داده بود، نه در دو خانه و دو میدان. دلیل مشکل هم اسرائیل بود و ما برای این موضوع شواهدی در اختیار داریم.
ما آن موقع برای پیگیری امور در دمشق جلسه میگذاشتیم، معاون وزیر خارجه ایران آقای شیخ الاسلام (که بعد از من به عنوان سفیر در سوریه تعیین شد). او هم مآمور شد به سوریه بیاید و همانجا ماند. با عبدالسلام جلود (که آن موقع نفر دوم نظام لیبی بود و بعد از قضیه لاکربی از کارهای رسمی کنار گذاشته شد و در می 1993 به کلی از کارهای رسمی کنار رفت) که آن موقع به سوریه آمده بود به اضافه مسئولین سوری.
ما جلسات سه طرفهی دائمیای با نمایندگان جنبش امل و گروههای مسلح فلسطینی داشتیم. ما مثلا با هم جلسه میگذاشتیم و به توافق میرسیدیم و صبح بیانیهای صادر میکردیم، ولی قبل از آن که بیانیه را همه بشنوند و یا تصمیم به همه برادران در لبنان برسد، میشنیدیم که نقضی در فلان نقطه در جنوب یا در شمال یا در بیروت رخ داده.
سعی میکردیم بفهمیم دلیلش چه بوده، برایمان معلوم میشد که این وسط اشخاص مجهولی وجود دارند و شخصی یک کسی شلیکی کرده یا کاری انجام داده تا قضیه [توافق و آتش بس] را خراب کند. تنها کسی که سود میبرد هم اسرائیل بود و کسانی که از او در این قضیه حمایت میکردند. بعد از توافق و مصالحه، ما میدانستیم که فلسطینی ها سر جایشان ماندهاند و برادران ما در جنبش امل و بقیه لبنانیها هم سرجایشان مانده اند [و کس دیگری آتش مجدد را برپا کرده. این مشکل کثیفی بود که توسط دستهای مزدوری از خارج اجرا میشد و تنها کسی که سود میبرد هم اسرائیل بود. و اسرائیل بود که در پس این قضایا قرار داشت.
*شما یک بار دیگر هم برای پایان دادن به یک درگیری ورود پیدا کردید. درگیری بین حزب الله و جنبش امل. میشود تجربهتان از آن قضیه را برایمان بگویی؟
-اول باید بگویم که قضیه جنبش امل و فلسطینیها یک سال تمام طول کشید تا به مصالحهای بین همهی طرفها دست پیدا کردیم. بعد از آن مشکل جدیدی درست شد بین امل و حزب الله. امل و حزب الله یک گروه واحد بودند. میتوانیم بگوییم همهی آنها از فرزندان امام موسی صدر به حساب میآمدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همه به دور جمهوری اسلامی جمع شدند و به دیدار امام خمینی آمدند و روابطشان آغاز شد، مثل روابط بین همه مسلمانان.
بین امل و حزب الله مشکل به وجود امد درحالیکه قبلا یک گروه بودند. از هم جدا شدند. برخی در امل ماندند و بقیه حزب الله را تشکیل دادند. ولی در هر حال تا زمان بیرون کردن اسرائیل از لبنان به صورت یک جبهه واحد دیده میشدند یا بهتر است گفت از بیروت تا جایی که آن روزها به آن کمربند امنیتی میگفتند.
در خلال چند ماه، رزمندگان لبنانی مقاومت، خصوصا فرزندان جنوب که عضو جنبش امل و حزب الله بودند توانستند جلوی اسرائیل بایستند.
درگیریهای بین امل و حزب الله بسیار بد بود و نتایج منفی زیادی داشت. همه ما واقعا از آن ناراحت و عصبانی بودیم و همینطور با همه توانمان تلاش میکردیم که این مشکل را پایان دهیم.
*دقیقا دلیل این درگیریها چه بود؟ ایدئولوژیک بود یا سیاسی؟
-فکر نمیکنم دلیلش ایدئولوژیکی بوده باشد چون همهی آنها ایدئولوژی واحدی داشتند، بلکه از آن بالاتر، مذهب واحدی داشتند. کمااینکه دلایل سیاسی هم نداشت چون هر دو طرف روابطشان با ایران و سوریه خوب بود. در لبنان هم مطامع خاصی نداشتند که بگوییم اختلافات سیاسی دارند. اهداف آنها چیز متفاوتی با یکدیگر نبود یا با یکدیگر تعارضی نداشت.
*ولی آیا این حرف درست است که میگویند امل گرایشهای سکولارتری داشت در حالیکه حزب الله بیشتر مذهبی بود و اختلافات از همینجا بروز کرد؟
-تدین (همانطور که همه میدانند) عمل انسان است. التزام عملی و راه و روش او. شاید بتوانیم بگوییم که برادرانی از حزب الله بیشتر فعال بودند یا بیشتر ملتزم بودند. درحالیکه در جنبش امل میشود بگوییم نوعی «در هم بودن» وجود داشت. برخی از آنها بودند که واجبات دینیشان را انجام میدادند درست مثل برادران حزب الله ولی خب بخشی هم جوانها بودند. جوانی بود که ممکن بود متدین باشد و جوان دیگری بود که ممکن بود تدین کمتری داشته باشد. این چیزی است که بین جوانها عادی است همانطور که همه میدانیم.
ولی اساس اختلاف، نه دینی بود نه مذهبی نه عقیدتی، حتی سیاسی و ایدئولوژیک هم نبود چون هر دو گروه به ضرورت مواجهه با اسرائیل قائل بودند. همهشان به مقاومت اعتقاد داشتند. همهشان به مواجهه با اسرائیل اعتقاد داشتند. و همانطور که گفتم اهل یک خانه محسوب میشدند.
همانطور که همه میدانیم گاهی داخل یک خانه مشکلاتی بروز میکند، با دلیل یا بی دلیل. بعد از این که مشکل تمام میشود، انسان نمیفهمید ماهیت این مشکل چه بود که برادرانی از یک عشیره واحد؛ یک طائفهی واحد را به مواجهه با هم کشاند. این مشکل از ما خیلی وقت گرفت. من از طرف حضرت امام خامنهای که آن وقت رئیس جمهور ایران بودند، مأمور ایجاد مصالحه شده بودم.
من نماینده جمهوری اسلامی ایران بودم و مرحوم غازی کنعان نماینده رئیسجمهور مرحوم حافظ اسد بود، به اضافه نمایندگانی از حزب الله و جنبش امل. جلسات طولانی ای باهم داشتیم و چند ماه زمان برد تا به مصالحه و توافق رسیدیم.
*شروط مصالحه بین حزب الله و جنبش امل چه بود؟
-شروط این بود که شرایط به چیزی برگردد که تا پیش از آن بود، و افراد دستگیر شدهی دو طرف آزاد شوند و التزام به آتشبس. اینها نکات اساسی بود. و دو طرف هم به آن ملتزم ماندند. طرفهای سیاسی و دینی لبنان هم به این مسئله کمک کردند و بحمدالله موفق شدیم. خط مصالحه بین امل و حزب الله باقی ماند و ادامه پیدا کرد تا آنکه نهایتا به وضع [مناسب]ی که تا پیش از درگیریها بود بازگشتیم.
دو طرف شعائر دینی را مشترکا برگزار میکردند. با هم در مراسمها حاضر میشدند. میتوانیم بگوییم دو طرف روز به روز به هم نزدیک شدند تا آنکه تبدیل به یک جریان واحد شدند، یعنی همین چیزی که امروز در لبنان میبینیم. این سنگ بنایی برای رسیدن به این وحدت و انسجام و همکاری موجود بین دو طرف بود که امروز در لبنان میبینیم. و بحمد الله موفق بودند و ما معتقدیم که آن مصالحه موفقیتآمیز بود.
ما همچنین معتقدیم که آن مصالحه، زمینهساز ایجاد اعتماد بین ایران و سوریه در سطحی بیشتر از قبل شد. سوریه از روز اول کنار ایران ایستاد و مرحوم رئیس جمهور حافظ اسد به امام خمینی اعتماد داشت و به امام خمینی احترام میگذاشت. او جزو کسانی بود که معتقد بود مخالفت با جمهوری اسلامی به هر عنوانی و به هر شکلی، خیانت به آرمانهای عربی و اسلامی و آرمان فلسطین به حساب میآید.
شواهد زیادی بر این موضوع وجود دارد. اگر به سخنرانیهای رئیسجمهور حافظ اسد در نشستهای کشورهای عربی و کشورهای اسلامی رجوع کنیم میبینیم که همهاش به همین موضوع اشاره دارد. چون ایستادگی مرحوم حافظ اسد مقابل صدام دلیل شخصی نداشت. او معتقد بود که جمهوری اسلامی یا امام خمینی، ایران را از هم پیمانی با غرب و همپیمانی با آمریکا و اسرائیل بیرون آورده و وارد همپیمانی با اعراب و مسلمانها کردند.
در طرف دیگر امام خمینی و جمهوری اسلامی هم ماجرای فلسطین را ماجرای خودشان میدانستند و امام خمینی برای حمایت از همین قضیه بود که جمعه آخر ماه رمضان را روز قدس خواند.
همانطور که میدانید جنبش حماس و همینطور جنبش جهاد اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تأثیرپذیری از امام خمینی و تأثیرپذیری از مقاومتی که امام خمینی بنیان گذاشت تأسیس شدند. در لبنان این مقاومت به عینیت رسید و بعدش در فلسطین. بنابر این، فرزندان مقاومت اسلامی در فلسطین و لبنان، فرزندان روحی واقعی جمهوری اسلامی هستند.
*آقای عبدالحلیم خدام معاون سابق رئیس جمهور سوریه گفته است که ایران بعد از اتمام درگیریها بین جنبش امل و حزب الله سعی کرد تا حزب الله را در مقابل امل تقویت کند. این درست است؟
نه. این حرف درست نیست. ایران همان وقتی که با حزب الله ارتباط داشت، با جنبش امل هم ارتباط داشت. بعضی افراد یا برخی طرفها بودند که میخواستند برای دیگران اینطور تصویر کنند که ایران در مقابل جنبش امل از حزب الله حمایت میکند. ولی در واقعیت، ایران با هر دو طرف ارتباط داشت و رئیس جنبش امل و نیروهای جنبش امل در همان زمان روابط خوبی با ایران داشتند و به ایران سفر میکردند و مسئولین ایرانی هم وقتی میآمدند با رئیس جنبش امل و دستیارانش دیدار میکردند.
وقتی هم که فتنه و مشکل بین آنها ایجاد شد، ایران تلاش کرد که حلش کند. برخی دستها بودند که این راهحل ها و تلاشها را خراب میکردند و به همین دلیل زمان برد تا قضیه به راه حل رسید. چیزی که گفتید خدام فلان حرف را زده، این تصورات شخصی اوست، حقیقت ندارد.
ایران تلاش کرد که روابط مستحکم و متینی بین ایران و سوریه ایجاد شود. و اعتماد تام و عظیمی بین دو کشور به وجود آمد. برخی گروهها و برخی تحلیلگران فکر میکردند روابط ایران و سوریه منحصر به سالهای جنگ تحمیلی عراق ضد ایران است. ولی دیدیم که روابط بیشتر و بیشتر توسعه یافت و تعمیق شد. و بحمدالله هنوز هم قضیه به همین شکل پیش میرود.
*شما نقش مهمی در تأسیس حزب الله داشتید. مهمترین مشکلاتی که در تأسیس حزب الله با آن مواجه شدی چه بود؟ و اساسا تأسیس حزب چند سال طول کشید؟ چه طور برنامهاش چیده شد و چه کمکهایی به آنها رسید؟
-من به عنوان نمایندهی جمهوری اسلامی بود که در حمایت از مقاومت و توسعه آن و تعمیقش نقش داشتم. ولی باید تأکید کنم که مقاومت از لبنان و با روحی لبنانی و با ایمانی لبنانی و با جوانانی لبنانی برخاست. آنها بودند که به ضرورت ایجاد یک جریان مقاومت و ضرورت تأسیس چنین پایگاهی پی بردند.
همانطور که گفتم امام موسی صدر مؤسس جنبش امل بود. ولی با لشگرکشی اسرائیل به لبنان، لبنانیها ضرورت مقاومت را احساس کردند. در همان زمان با اینکه ما در جنگ تحمیلی بودیم، امام خمینی موافقت کرد و دستهایی از سپاه پاسداران برای حمایت از مقاومت فرستاده شدند.
ما به عنوان حامی و کمککار و مشوق مقاومت در کنارشان قرار گرفتیم، ولی اساس کار خود لبنانیها بودند. زمینه، زمینهای لبنانی بود. توانمندیها توانمندیای لبنانی بود و ایمان، ایمان لبنانیها بود. خود آنها بودند که تصمیم گرفتند مقاومتی عمیق، وسیع و ریشه دار ایجاد کنند و توانستند. ما در کنارشان بودیم، به آنها در این موضوع کمک کردیم و حمایتشان کردیم. و الحمدلله با پیگیری امور و با حمایتشان از جهت مادی و معنوی کار به اینجایی که میبینید رسید.
*برویم به روزهای اول ایجاد حزب الله. از شما مکررا به عنوان «پدر میدانی» حزب الله اسم برده میشود، و سید علی اکبر محتشمی پور را «پدر روحی» حزب میخوانند. روابطت با محتمشی پور چطور بود؟ و چطور فکر حمایت از حزب الله در ایران ایجاد شد؟
طبعا در ابتدا سید علی اکبر محتشمی پور مسئول بود و بعد که من سفیر شدم، من همان خط حمایت از خط مقاومت را پی گرفتم. روابطم هم با سید علی اکبر محتشمی پور روابط خوبی است. من از بیش از چهل سال قبل و پیش از پیروزی انقلاب با او دوستی دارم و روابطمان هنوز هم پابرجاست.
دلیل تشکیل حزب الله و همینطور دلیل ورود ایران به عرصهی لبنان هم اشغال لبنان توسط اسرائیل بود. ایران در سال 1982 به میدان لبنان آمد و در کنار مقاومت قرار گرفت. جنبش امل و بقیهی لبنانیها از جمله برخی مسیحیها بودند که در خط مقاومت و مواجهه با اسرائیل قرار داشتند. از همان موقع، گروهی از جنبش امل با تعهد و التزامشان حزب الله را برای مقاومت تشکیل دادند.
جمهوری اسلامی هم در کنار همهی کسانی که در خط مقاومت بودند قرار داشت، در کنار همهشان، حتی گروههای سکولار لبنانی، چه مسیحی و چه مسلمان، همهشان با جمهوری اسلامی ارتباط داشتند. گروههای سوسیالیست و مارکسیست و همینطور دیگر گروهها [که در خط مقاومت بودند] همهشان با جمهوری اسلامی ارتباط داشتند و هنوز هم دارند. جمهوری اسلامی در کنار این قضیه [مقاومت ضد اشغالگری] ایستاد. این گروه و این جوانها [نیروهای حزب الله] خواستند مقاومت کنند، تشکیلات خاص خود را به راه انداختند و جمهوری اسلامی هم در تشکیلشان کمکشان کرد.
*دربارهی تصمیم [امام] خمینی برای فرستادن نیروهای سپاه پاسداران جهت حمایت از حزب الله لبنان، مأموریت این نیروها دقیقا چه بود؟
-دقیقا میزان وقتی که نیروهای سپاه پاسداران در لبنان ماندند را یادم نیست. ولی همانطور که گفتم، اوضاع؛ اوضاع اشغال کشور بود. و این گروه آمده بودند تا مشخصا در آن دوره از لبنانی ها حمایت کنند. و بعد از تمام شدن، تقریبا بعد از یک سال یا دو سال، که مقابله با اشغالگران به نتایجش رسید، بعدش این نیروها بازگشتند و حضور سپاه در لبنان [به صورت نیروهای نظامی] تمام شد.
*مأموریت سپاه چه بود؟ آیا مستقیما در درگیری ها شرکت می کرد یا نیروهای حزب الله را آموزش میداد؟
-در موضوع آموزش و آموزشهای ویژه، از حزب الله حمایت میکردند. یادم نمیاید کسی از آنها در درگیری مستقیم شرکت کرده باشد.
*درباره حمایت از حزب الله و هماهنگی با آن صحبت کردی. هماهنگی با حزب الله چطور صورت میگرفت؟ آیا رزمندگان یا فعالین حزب الله به دمشق میآمدند یا شما به بیروت میرفتی؟ و در داخل حزب الله با چه کسی هماهنگی صورت میگرفت؟
-با یکدیگر جلسه داشتیم و از خبرهایی که داشتند مطلع میشدیم. به ما اطلاع میدادند که چه تصمیماتی گرفتهاند و چه کار می خواهند بکنند. به ما اطلاع میدادند و یک سری گزارش به ما میدادند و ما هم گزارشها را برای برادران در ایران میفرستادیم، ولی در هر حال تصمیم با خود نیروهای حزب الله بود. کما اینکه شکل ارتباط گروههای مقاومت فلسطینی با هم دقیقا به همین شکل بود.
ما با مسئولین فلسطینی هم وقتی میآمدند دیدار میکردیم و گزارشهایشان را ارائه میدادند و مسائلشان را طرح میکردند. مسئولین جمهوری اسلامی هم اگر توصیه خاصی داشتند به آنها میگفتند. ولی در هرحال تصمیمگیری با خود آنها [نیروهای حزب الله] بود. آنها شورا داشتند و تصمیمگیری به عهدهی آن شورا بود. بعدش مسئله به انتخاب دبیرکل رسید. دبیرکل هم خودش عضو شورا بود. تصمیمات اجرایی تصمیمات اصلی در دست شورا و دبیرکل بود. به قول آن ضرب المثل، اهل خانه بهتر میدانند در خانه چه خبر است. الان هم همین وضع برقرار است.
همانطور که میدانید، ما بارها اعلام کردهایم که مسائل لبنان فقط با توافق حل میشود. هیچ راه حلی برای لبنان از خارج و با تحمیل و اجبار یا دستور دادن و خط دادن از اینجا و آنجا به دست نمیآید. ما در ایران از روز اول تا امروز با طرفهایی که با جمهوری اسلامی ارتباط داشتند به شکل دستور دادن رفتار نکردهایم. ما با برادرانمان در افغانستان هم همینطور بودیم. با عراقیها هم همینطور، با همهی دستههایشان؛ شیعه و سنی و عرب و کرد و غیرهم. ارتباطمان با همهشان به همین صورت بود. روابط با لبنانیها و فلسطینیها هم همینطور.
جلسه میگذاریم، صحبت میکنیم، آنها برای ما گزارشهایشان را میگویند، میگویند چه خبرهایی دارند و درباره برخی امور با ما مشورت میکنند. ما هم درباره چیزهایی که میشناسیم و میدانیم توصیههایی میکنیم، ولی در هر حال تصمیم با خود آنهاست. خودشان توافق میکنند، تصمیم میگیرند و طبق اختیارشان عمل میکنند.
همانطور که گفتیم، ما در حال حاضر و برای حل مسائل لبنان به صورتی که امروز وجود دارد، راهی جز توافق خود لبنانی ها و در سطح رهبران سیاسی و معنوی نمیشناسیم. از ویژگیهای لبنان این است که رهبران سیاسی نمیتوانند نظرشان را به همه لبنانیها تحمیل کنند. باید رهبران سیاسی و معنوی بر این موضوع اتفاق نظر داشته باشند.
هر کس که لبنانِ آن موقع و حوادثش را میشناسد یادش میآید که روابط لبنانی- سوری روابط عالیای بود، همهی گروهها با ما در سوریه ارتباط داشتند. طبعا من هم وقتی که به لبنان میرفتم با طرف های مختلف دیدار میکردم، با حزب الله و جنبش امل و طرفهای اسلام گرا و سکولار دیگر. روابطمان هم به حسب مقتضیات مستمر بود. خصوصا در زمانهای درگیری و مشکل، تماس دائمی برقرار بود تا به راه حلی برسیم. وقتی هم که اوضاع لبنان آرام شد طبعا موازین تغییر کرد.
*چطور موازین تغییر کرد؟
-در لبنان ثبات ایجاد شد و من هم مثل همهی سفرای مقیم در سوریه وقتی به لبنان میرفتم به صورت رسمی میرفتیم و دیدارهایمان هم طبق آنچه در عرف دیپلماتیک وجود دارد دیدارهای رسمی بود.
*طبق تجربهی خود شما و در سالیانی که در دمشق بودید، آیا شد که ایرانیها با رهبران حزب الله در موضوعی به اختلاف نظر بخورند؟
-منظورتان لبنانیها و جمهوری اسلامی است؟
*نه، ایرانیها و حزب الله. چون گزینههای مقاومت در آن دوره گزینههای سختی بود. یک سری تصمیم استراتژیک بود که باید اتخاذ میشد. آیا اختلافی بین شما و حزب الله به وجود آمد؟
-این ماجرا تفسیرش سخت است. چون موضوع اختلاف نظر داخل جمهوری اسلامی و بین جریانهای مختلف و نیروهای مختلفش یک مسئله ی عادی است. قبلا اختلاف نظراتی وجود داشت هنوز هم وجود دارد. حتی بین خود من و معاونم اختلاف نظر به وجود میآمد. حتی رئیس جمهوری که با وزرایش کار میکند ممکن است که نظری باشد و نظری مقابل آن باشد. ولی همیشه در سازمانها و در حکومتها تصمیمگیری شورایی است.
اگر اکثریت با مسئلهای موافقت کردند به آن عمل میشود. اینطور نیست که نقطه نظرات عینا و صد در صد مثل هم باشد. البته اختلاف رآی و نظر به معنای اختلاف داشتن نیست و یا درگیری نظری نیست.
همانطور که گفتم، امر لبنان برای خود لبنانیهاست، خود آنها هستند که تصمیم میگیرند و توافق میکنند. ممکن است بگوییم تعامل در این قضیه صحیح نبوده و تعامل به فلان طریقه بهتر میبود ولی در هر حال همهی ما دین و ایمان واحدی داریم. ما و حزب الله، آمریکا را دشمن اسلام و مسلمین میدانیم و اسرائیل را غدهای سرطانی در منطقه میشمریم و معتقدیم که خط مقابله ضروری است و اساس، مقاومت است. اما درباره ی شکل اجرایی آن، ممکن است در حزب الله روش اجرایی خاص خودشان را داشته باشند و تعابیری دیگر. این ممکن است. ولی در مسائل اساسی و ریشهها و اهداف، اختلافی بین ما و حزب الله وجود ندارد.
*در موضوع کمکهای ایران به حزب الله، آیا شما توصیه میکردید یا آنکه مستقیما هم برای کمک وارد میشدید؟ مثلا میگویند ایران در موضوع تأسیس شبکهی المنار مستقیما وارد کمک به حزب الله شد. سؤال این است که چطور در ساختن بخشهای مختلف حزب الله کمک کردید، چه از طریق پیشنهاد و چه از طریق کمکهای مالی؟
-همانطور که گفتم، کمکهای مالی که وجود داشت. حمایت معنوی هم وجود داشت. نه فقط در لبنان، بلکه در کشورهای دیگر هم همینطور بود. ما دائما در دیدارهایمان با مسئولین کشورهای دیگر، وقتی که درباره لبنان حرف میزدند به آنها توصیههایی میکردیم چون نحوهی برخورد بسیاری از این کشورها با حزب الله صحیح نبود.
کمااینکه برخی از کشورها از ما میخواستند واسطه ی دیدار مسئولینی از کشورشان با مسئولین حزب الله شویم. ما هم در این مسئله کمک میکردیم و در این قبیل مسائل واسطه میشدیم. به برخی کشورها هم توصیههایی میکردیم، مثلا به فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپایی که روابطمان با آنها خوب بود، دائما به آنها میگفتیم که نظر سابقشان درباره حزب الله صحیح نبوده است و حزب الله دربرگیرنده بخش بزرگی از مردم لبنان است.
ده سال قبل خیلی از آنها این مسئله را متوجه نبودند. آنها خیال میکردند (چون گوششان به تصورات یا اوهام آمریکاییها بود) که حزب الله نشانگر نظرات بخش کوچکی از مردم لبنان است. ولی بعدا فهمیدند که حزب الله شامل بخش بزرگی از لبنان است.
در مورد شبکه المنار هم، طبق نظام حکومتی لبنان، مشکلاتی برای تأسیس چنین شبکهای وجود داشت. ما آن موقع با سوریه وارد شدیم. سوریه در این قضیه نقش اصلی را داشت. بعدش هم مرحوم رفیق حریری این موضوع را پذیرفت و به تأسیس شبکه کمک کرد. همهمان کمکشان کردیم و خدا را شکر شبکه المنار تأسیس شد.
*چطور به حزب الله برای تأسیس شبکه کمک کردید؟
-کمک مالی و روحی و سیاسی و منطقهای و بینالمللی کردیم، به طرق مختلف.
*نایب رئیس سابق سوریه عبدالحلیم خدام [که الان از این حکومت جدا و جزو مخالفانش شده است] گفته است که بین سوریه از یک طرف و حزب الله و ایران سر جریان ربایش هواپیمای تی دبیلیو اختلافاتی بروز کرد. خدام گفته است که او موافق ربایش هواپیما و نگه داشتن گروگانها نبوده، آیا این حرف صحیح است؟
-قطعا صحیح نیست چون نه ایران و نه سوریه و نه حزب الله هیچ دخالتی در این موضوع نداشتند. چون اساسا این موضوع قبل از تأسیس و سازماندهی حزب الله به معنای خاص بود. فلذا مجموعه خاص و قویای به اسم حزب الله در آن زمان وجود نداشت. حتی من هم در آن زمان آنجا نبودم. برادران سپاه پاسداران هم در آن موقع آنجا نبودند. جمهوری اسلامی هم در آن وقت اعلام میکرد و تأکید میکرد که با تمام توان با تفکرات تروریستی، بحث [ربایش] هواپیماها و گروگانگیری مخالف است.
اساسا حزب الله دخلی به این موضوع نداشت، جمهوری اسلامی و سوریه هم همینطور. هیچ دخلی به این موضوع نداشتند. اینها یک سری کارهای خاص از طرف برخی افراد یا طرفهای غیرمعروف در آن زمان بود. روزنامهها و مجلات، زیاد از این حرفها منتشر میکردند و معلوم شد که در لبنان گروههای کوچک غیرمعروفی هستند.
برخی از این گروهها مورد حمایت طرفهای دشمن اسلام و طرفهای دشمن حزب الله بودند و میخواستند به وجههی حزب الله و وجههی جمهوری اسلامی ضربه بزنند و اقدام به برخی کارهای تروریستی میکردند تا ایران و حزب الله و سوریه را متهم کنند.
اما جمهوری اسلامی هیچ وقت این مسئله برایش مطرح نبود و اصلا به صورت بنیادین هم قبول نداشت که وارد کارهای تروریستی شود و در کنار چنین کارهایی بایستد. همان وقت برخی طرفها، ایران و سوریه را متهم میکردند و این شخص [عبدالحلیم خدام] هم دارد همان اتهامات را تأیید میکند. اگر هم این اتهامات درست باشد، این شخص خودش در آن زمان مسئول بوده پس او هم مسئول این قضایا به حساب میآید.
*شما میگویی حزبالله در این قضیه دخیل نبوده، ولی تصویر مسئول نظامی حزب الله عماد مغنیة در کنار گروگانهای هواپیمای تی دبیلیو در سال 1985 وجود دارد. این دلیل دست داشتن حزب الله نیست؟
[این تصویر تا پیش از شهادت عماد مغنیه به او منتسب میشد ولی بعد از شهادت او و انتشار عکسهای فراوان از او مشخص شد فرد مذکور در عکس کوچکترین شباهتی با شهید مغنیه ندارد]-اینها اتهاماتی است که دلیلی برای اثباتش وجود ندارد، چون شهید عماد مغنیه هیچ ارتباطی با این موضوع نداشته است.
*در موضوع ترور عماد مغنیه در دمشق، بعد از ترور؛ ایران اعلام کرد که کمیتهی تحقیق مشترکی با سوریه تشکیل شده است، ولی سوریه این ماجرا را رد کرد. دلیل این مسئله چه بود؟
-اصلا کمیته تحقیق مشترک ایرانی سوری وجود نداشت.
*ولی یکی از معاونین وزیر خارجه وقت ایران، منوچهر متکی در خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، تشکیل کمیته مشترک تحقیق را اعلام کرد.
-من چنین چیزی را نشنیدهام. ولی در عمل میدیدم که ما نیازی به تشکیل کمیته مشترک نداریم. شاید جمهوری اسلامی اعلام کرده باشد که اگر از ما کمک خواسته شود ما آمادهایم. ما به سوریه اعتماد داریم. برادران سوری در این قضیه تحقیقاتشان را شروع کردند و این مسئله بیش از ما برای آنها مهم است چون مغنیه در دمشق و مهمان آنان بود[که ترور شد]. قطعا و به دلیل روابط مستحکم حزب الله و سوریه، سوریه اهتمام ویژه به این موضوع دارد و مصلحت مشترک بین امل و حزب الله و سوریه میطلبد که این موضوع به جدیت تمام پیگیری شود.
دقیقا این همانچیزی است که رئیسجمهوری سوریه، دکتر بشار اسد هم دستورش را داده است. ما شکی در آن موضوع نداریم.
*توصیفات مختلفی درباره مغنیه شده است، شما شخصا او را چطور توصیف میکنید؟ آیا ترورش در دمشق و به این شکل نشانگر نوعی رخنهی امنیتی است؟
-من نمیتوانم دربارهی این موضوع صحبت کنم. این یک قضیهی امنیتی است که طرفهای مختلفی میتوانند در آن دست داشته باشند و من دلیل یا مطلب واضحی ندارم که در این موضوع صحبت کنم. ولی دربارهی شخص او باید بگویم که او را از اول میشناختم. انسانی بود مخلص و مؤمن و متعبد. مردی قوی و شجاع بود. نقش بارز و مهمی هم در مقاومت و ایستادن دربرابر اشغالگری داشت.
*گفتید که جنبش مقاومت اسلامی، حماس و جهاد اسلامی، فرزندان مشروع انقلاب و جمهوری اسلامیاند. چطور از آنها حمایت فکری و مالی و استراتژیک میکنید؟ و آیا این حمایت هنوز هم ادامه دارد؟
-پس از پیروزی انقلاب اسلامی و گسترش پیدا کردن بیداری اسلام و گسترش روحیهی مقابله با تجاوز و ظلم و توطئههای امپریالیستی، این تفکرات گسترش پیدا کرد. روز به روز هم این فکر مقاومت نزد مسلمانان فلسطین گسترده تر میشد. پس از پیروزی مقاومت اسلامی در لبنان، فلسطینیها از بن دندان به این نتیجه رسیدند که بهترین راه، مقاومت است. فلسطینیها از این تفکر تغذیه شدند و این فکر یک فکر جهانی شد. جمهوری اسلامی هم از آنجا که از مقاومت و از مقابله با اشغالگری حمایت می کند، طبیعتا حامی تفکر مقاومت جنبش حماس در فلسطین بود. روابط جمهوری اسلامی با حماس را همه میدانند. حمایت جمهوری اسلامی از حکومت قانونی حماس در فلسطین هم یک مسئلهی اعلام شده و علنی است.
*غیر از بحث حمایت مالی، در مورد حمایت سیاسی چطور؟ آیا بین شما و آنها مشاوره و هماهنگی صورت میگیرد؟ خصوصا که خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس در دمشق بسیار با مسئولین ایرانی دیدار میکند.
-ارتباط که برقرار است و زیاراتهای متقابل هم همینطور و حمایت سیاسیهم برقرار است. یعنی حمایت سیاسی از مواضع و همچنین تبادل نظر. ولی اینکه بپرسیم هماهنگی (به معنی دقیق هماهنگی) وجود دارد، پاسخ منفی است. آنها خودشان مختارند و هر طور که خودشان بخواهند طرح میریزند و تصمیم میگیرند. در بحثهای طرحریزی و عملیاتی اینکه بگوییم هماهنگیای وجود دارد، خیر. این اساسا مطرح نیست. آنها خودشان هرطور بخواهند تصمیم میگیرند.
*چند هفته پیش از اینکه دمشق را ترک کنید، در تهران و در مقابل کنفرانس صلح آناپولیس، قرار بود کنفرانسی از گروههای مقاومت فلسطینی تشکیل شود. ولی مسئله معلق ماند و کنفرانس تهران تشکیل نشد. برخیها میگویند به دلیل وضعیت پیچیدهی منطقه، برخی گروهها نپذیرفتند در این کنفرانس شرکت کنند. آیا این مسئله موجب بروز مشکلی بین تهران و گروههای مقاومت شد؟
-در اصل، و اساسا تصمیمی برای تشکیل چنین کنفرانسی در تهران گرفته نشده بود. چیزی که رخ داد این بود که وزیر خارجه، دکتر متکی که در آن زمان در سفری به سوریه بود گفت که اگر گروههای مقاومت فلسطینی بخواهند، آماده است که در تهران پذیرای آنان باشد.
گفت اگر بخواهید در تهران کنفرانسی برگزار کنید ما آمادهایم. دعوتی چند ماه؛ پیش از ماه رمضان گذشته؛ از گروههای مقاومت فلسطینی صورت گرفته بود. پیش از ماه رمضان دعوت را به آنها ابلاغ کردیم ولی شرایط فراهم نشد که این سفر صورت بگیرد و به بعد از ماه رمضان موکول شد. راستش اصلا این برای برگزاری کنفرانس نبود.
ما معتقدیم که ایران، کشور دوم همهی برادران فلسطینیمان است و هر وقت بخواهند به ایران سفر کنند ایران به آنان خوشآمد میگوید. البته آنها هم وضعیت خاص خودشان را دارند.
*موقعی که شما به عنوان سفیر در دمشق تعیین شدید، روابط تهران و دمشق در سطحی که امروز قرار دارد نبود و هنوز این روابط استراتژیک ایجاد نشده بود. چطور این روابط را ایجاد کردید؟ آیا همان روز اولی که به عنوان سفیر به دمشق رفتید گفتید که هدفم بنا کردن روابط استراتژیکی در این سطحی که امروز میبینیم است؟ یا آنکه نه، امور خودش تدریجا در سالهای فعالیت شما گام به گام به پیش رفت؟
-البته طبیعتا همهی امور به صورت تدریجی پیش میرود. انسان هم وقتی بخواهد به قله کوه ها برسد باید تدریجا از دامنهی کوه بالا برود. نمیشود با یک پرش به آن بالا رسید. هدف استراتژیک هر حکومت یا هر کشوری در آن است که با کشورهای مختلف رابطه داشته باشد، آن هم در زمینههای مختلف و در سطوح مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و در همهی زمینهها.
ما هم طبیعتا مثل همه ی کشورها در رسیدن به چنین اهدافی اصرار داشتیم. در ابتدا مشکلاتی وجود داشت چون جمهوری اسلامی هنوز نوپا بود و بعدش هم جنگ تحمیلی از طرف عراق ضد ما به راه افتاد و مشکلات داخلی هم داشتیم. آن زمان همهی کشورها در کنار صدام قرار گرفته بودند، کشورهای عربی و اسلامی و اروپایی، شرق و غرب.
فقط سه کشور عربی بودند که در آن شرایط در کنار ما ایستادند. برخی کشورهای عربی هم موضع خوب یا موضع بی طرف داشتند. ولی اکثر کشورهای اروپایی و امریکا و اسرائیل و شوروی همهشان از نظر نظامی و فنی و مادی از صدام به تمام معنای کلمه حمایت میکردند و این را همه میدانند.
فقط سوریه و لیبی و الجزایر بودند که در کنار ما قرار داشتند. در طی مسیر و در سالهای بعد، لیبی تا حدی کنار کشید. الجزایر هم همینطور کنار کشید. ولی سوریه کماکان کنار ما ماند. این رابطه با سوریه رفته رفته عمیقتر شد و در زمینههای فرهنگی و اقتصادی گسترش یافت.
روابط اقتصادی خوب هم بین دو کشور برقرار شد. از نقطهی اول شروع کردیم و تا امروز رسیدیم و الحمد لله روابط اقتصادی با فعالیتهای مشترک در زمینه سرمایهگذاریهای مشترک رو به گسترش است. یک سری سرمایهگذاریهای مشترک ایرانی سوری وجود دارد.
و سقف همکاری اقتصادی از دو میلیارد و پانصد میلیون به حدود سه میلیار دلار خواهد رسید. در حال حاضر طرحی برای ساختن یک پالایشگاه مشترک بین ایران و سوریه و ونزوئلا و مالزی وجود دارد. ساخت این پالایشگاه طبعا هزینهی سنگینی دارد. طرحهای دیگری هم هست. ما با برادران سوری و عراقیمان طرحی داریم که روابط سه جانبهای از طریق کشیدن خط گازی از ایران به عراق و از آنجا به سوریه برقرار کنیم.
هم با حکومت عراق و هم با سوریه صحبت کردهایم. منتظر آرام شدن وضع در عراق هستیم.
در کنار این؛ بحث گسترش خطوط راه آهن از ایران به عراق و از آنجا به سوریه هم هست. اکثر این خطوط وجود دارد ولی باید به یکدیگر متصل شوند. این خط آهن مثل جادهی ابریشم در زمانهای قدیم خواهد بود و همهی شرق را به همهی غرب وصل خواهد کرد و بسیار باعث نزدیکی این سه کشور خواهد شد.
الان ماشینها و کامیونهای باری و اتوبوسها، اینطور است که از تهران به استانبول میروند و از استانبول به سوریه میروند. اگر اوضاع آرام شود، این خط از مسیر عراق خواهد بود یعنی راه وسط که نزدیکترین راه هم هست. این راه به رفت و آمد بین و شرق و غرب کمک خواهد کرد. نیتی است خیر برای خدمت به امت عربی و امت اسلامی.
*میزان نزدیکی فرهنگی بین ایران و سوریه در دورهی فعالیت شما به عنوان سفیر چطور بود؟ و نقش سازمان جهان اهل بیت که شما مسئول آن هستید چه بود؟ و آیا درست است که شما در همان زمانی که سفیر بودید هم در رأس این سازمان قرار داشتید؟
-در دو سال انتهایی سفارتم مسئولیت مجمع جهانی اهل بیت را هم بر عهده داشتم.
*فعالیتهای این سازمان چیست؟
-مجمع جهانی اهل بیت یک سازمان غیر دولتی و یک مؤسسهی مستقل و مردمی است که 17 سال پیش تأسیس شده است. در پی جلسهی عمومیای بین نخبگان و متفکرین و علما در تهران در آن زمان، آنان تصمیم گرفتند که این مجمع را تأسیس کنند و موضوع را با رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنهای مطرح کردند و از ایشان خواستند که مجمع از نظر کلی زیر نظر ایشان باشد.
این درخواست با موافقت مواجه شد و این مجمع با سه بخش اصلی تأسیس شد:
مجمع عمومی، هیئت عالی یا شورای عالی مجمع و دبیر کل مجمع. این مجمع کارش را با اهداف متعددی آغاز کرد، از جمله تبیین و تعریف اسلام و شخصیت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت و ائمه اهل بیت. چون بسیاری از مردم، اسلام و حقیقت اسلام را نمیشناسند. همچنین شخصیت پیامبر مکرم و ائمه اهل بیت و همچنین دیگر شخصیتهای اسلامی از جمله صحابه را نمیشناسند.
محقق کردن این هدف طبعا از طرق مختلفی صورت میگیرد از جمله تألیف کتاب و ترجمهی کتاب و همچنین با مجلات و چیزهایی از این قبیل. از دیگر اهداف ما، اهتمام داشتن به وحدت اسلامی و یکی کردن صفوف مسلمانان است در راستای تقریب بین مذاهب اسلامی. همانطور که گفتم بسیاری از مشکلات حتی بین مذاهب مختلف به دلیل عدم شناخت به وجود میآید. مثلا برخی از پیروان مذهب ما اطلاعی از مذاهب دیگران ندارند. اگر مسئله تبیین شود معلوم میشود که در بسیاری از قضایا اختلاف چندانی بینمان نیست و مسائلی که در آنها با یکدیگر توافق و اشتراک داریم بیشتر از مسائل اختلافیمان است.
یا مثلا برخی از مسائل ای بسا وقتی که نقطه ی اختلاف تبیین میشود مشخص میگردد که مسئله خیلی ساده است. مثلا فلان فقیه در این مسئله نظری دارد و فقیهی دیگر نظری دیگر دارد و این چیزی است که در همهی مذاهب وجود دارد. حتی در یک مذهب واحد هم میبینیم که درباره حلیت یا حرمت یا کراهت برخی مسائل یا جواز و عدم جواز چیزی نظرات مختلفی وجود دارد.
همچنین در همهی مذاهب مسائلی وجود دارد که میتوانیم بگوییم خارج از حقیقت اسلام و حقیقت مذاهب است ولی به شکلی و به دلایلی به اسلام منتسب شده یا به اسلام تهمت زده و این مسئله را به اسلام یا مذاهب نسبت دادهاند.
ما وظیفهمان تبیین و زدایش این قضایا است و مشخص کردن و تمایز نشان دادن بین مسائل حقیقی و غیر حقیقی و صحیح و غلط. از دیگر کارهایمان هم تماس با دیگر مجامع اهل بیت در جهان و مؤسسات اسلامی عمومی است.
*بعضیها در سوریه، نسبت به زیاد شدن تعداد حوزههای علمی [شیعی] در آنجا نگرانند. درباره این اتهام که نوعی موج و گسترش تشیع در سوریه وجود دارد چه جوابی دارید؟
-من واقعا دلیلی برای نگرانی نسبت به وجود حوزههای علمیه یا مراکز آموزشی دینی در سوریه نمیبینم. در سوریه، حوزهها و مراکز آموزشی دینی فراوانی وجود دارد. حوزهای هست که از 25 سال پیش تا کنون فعال است و هیچ نگرانیای هم ایجاد نکرده.
مسئولین حوزههای علمیهی شیعه، روابط عمیق و مستحکمی با سایر حوزههای علمیه و مراکز آموزشی اهل سنت در سوریه دارند. حتی با مفتی کل سوریه هم رابطه دارند. چه با مرحوم شیخ کفتارو مفتی قبلی و چه با دکتر احمد حسون مفتی فعلی. همیشه روابط گرمی وجود داشته است.
همچنین بین علما هم ارتباط وجود دارد، جشنهای مشترک برگزار میشود و کنفرانسهای وحدت اسلامی برگزار میشود و در هر ماه رمضان هم مراسمهای قرآنی مشترک بین شیعیان و اهل سنت در سوری برگزار میگردد.
در داخل ایران هم ارتباط بین علما و اساتید حوزههای علمیه با سوریها و دیگران از جمله علمای مصر و علمای عربستان و علمای دیگر کشورهای اسلامی وجود دارد.
من معتقدم که بیشتر نوعی توهم ترس نسبت به تشیع در سوریه وجود دارد تا آنکه واقعا ترس از تشیع وجود داشته باشد. دلیلی برای ترس و نگرانی نیست چون ارتباط ما با شیعیان و اهل سنت در داخل ایران و خارج ایران برقرار است. در ایران جاهایی هست که اهل سنت مؤسسات دینی بزرگ و گستردهای دارند.
ما همچنین مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی را داریم که در آن تعداد زیادی از علمای شیعه و سنی از خارج کشور هم عضویت دارند، اعضایی از سوریه و مصر و الجزایر و سودان و … . از همهی کشورهای عربی و اسلامی عضو وجود دارد و این مؤسسه هم مثل مجمع جهانی اهل بیت است و در آن بحث و تبادل نظر میکنیم و در برگزاری بسیاری از کنفرانسها و جلسات علمی و دینی در خارج از کشور همکاری می کنیم.
*میزان گسترش حوزههای علمیهی شیعی در سوریه چقدر است؟ آیا این قدر زیاد شده که موجب نگرانی برخیها شده باشد؟
-من فکر نمیکنم در تعداد؛ گسترشی صورت گرفته باشد. دو یا سه حوزهی اصلی هست که از 15 – 20 سال پیش تا الان فعالند. البته ممکن است بسته به تعداد طلبهها تعداد کلاسهای داخل این یا آن حوزه گسترش یافته باشد.
*به شما هم شیخ میگویند و هم سفیر. کدام یک از این توصیفات به شما بیشتر نزدیک است؟ اگر ممکن است کمی هم درباره زندگی و تحصیلات خودتان برایمان بگویید.
-در باره لقب شیخ یا سفیر، این بسته به ذوق هر کس و آنچه به ذهنش میرسد فرق میکند (میخندد) مهم مخاطب است نه چیزی که با آن او را مخاطب قرار میدهیم.
اما درباره زندگیام، من در سال 1945 و در یکی از شهرستانهای سمنان به اسم سرخه بزرگ شدم. 13 سال در آنجا بودم. البته اگر بخواهم دقیق بگویم پدر و مادر مرحومم در گرمسار زندگی میکردند و من در آنجا متولد شدم و تا یک و نیم سالگی من هم در آنجا بودیم و بعدش به سرخه منتقل شدم و من در آنجا بزرگ شدم. بعد هم از سمنان برای تحصیل به قم رفتم.
*اساتیدتان در قم چه کسانی بودند؟
-در مقدمات از جمله اساتیدم آیت الله شهید بهشتی و مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و مرحوم آیت الله مشکینی و بسیاری از علمای دیگر بودند. سپس برای ادامهی تحصیل به نجف رفتم و 5 سال در آنجا بودم و در درس مرحوم آیت الله تبریزی و استاد آیت الله راستی و آیت الله شاه آبادی حاضر شدم. به مدت 6 ماه هم در درس شهید مرحوم آیت الله سید محمد باقر صدر حاضر شدم.
بیش از یک سال هم به درس آیت الله العظمی سیستانی رفتم. و درس برخی علمای دیگر. طبعا در این بین ارتباط اصلی و قوی و عمیقم با امام خمینی بود. از جملهی اطرافیان و یاران ایشان به حساب میآمدم.
*چطور با آیت الله خمینی آشنا شدید؟
-در قم و در آغاز مبارزات انقلابی اسلامی امام با ایشان آشنا شدم. آن زمان من 15 سال داشتم و به دلیل شرایط و اهتمامی که به مسائل اسلامی داشتم به خیل انقلاب پیوستم. وقتی که امام از زندان آزاد شد به بیت ایشان رفت و آمد داشتیم و در حد خودمان و به قدر تکلیفمان در جنبش حاضر بودیم. در آن زمان به کارهایی در مخالفت با رژیم اقدام میکردیم. اولین بار در سال 1964 و در سمنان به دلیل فعالیتهای مبارزاتیام زندانی شدم. بعد که آزاد شدم به نجف رفتم. همان روزی که امام وارد عراق شدند من هم به نجف رسیدم. من ساعت ده صبح به نجف رسیدم و امام ساعت 4 بعد از ظهر [از ترکیه] به بغداد رسیدند.
ایشان اول به بغداد رفتند و از آنجا به کاظمین و چند روزی در کاظمین بودند و ما در همانجا به ایشان ملحق شدیم و در معیت ایشان به سامراء مشرف شدیم و از سامرا به کربلا و از کربلا به نجف. در نجف هم در خدمت امام و در بیت ایشان بودیم.
بعد از این و حدودا در سال 1968، بعد از جنگ [شش روزهی اعراب با اسرائیل] در سال 1967 در ماه رمضان به سوریه رفتم و برای تبلیغ به روستایی در حمص سفر کردم. سال 1969 هم از نجف باز به همان روستا برای تبلیغ رفتم. در همان سال به لبنان رفتم و دو سال ونیم تا سال 1972 در لبنان مشغول فعالیتهای دینی و تبلیغی بودم. ارتباط من با سوریه و لبنان به بیش از 40 سال پیش برمیگردد.
سپس به ایران آمدم و تحصیلاتم را 5 سال دیگر در قم پیگرفتم تا آنکه انقلاب اسلامی پیروز شد. من از طریق سخنرانی و بیانیه و … مشغول مبارزه بودم و به همین جهت در سال 1972 برای بار دوم در ایران به زندان افتادم. برای بار سوم هم پیش از رسیدن امام خمینی به ایران و همان یک هفته پیش از آن به زندان افتادم. و شب رسیدن امام خمینی به تهران آزاد شدم.
*در سوریه و لبنان برای تبلیغ چه فعالیتی داشتید؟
-شخصا [و بدون ارتباط با جایی] مشغول تبلیغ بودم و من در آن زمان مشغول تحصیل بودم و جایی نبود که بخواهد مسئلهی تبلیغ و ارشاد را حمایت کند و من به عنوان مبلغ به این روستاها میرفتم. در لبنان هم امام جماعت بودم. در مسجد نماز جماعت میخواندم و برای مردم به صورت درسی سخنرانی داشتم و با طرفهای علمی از قبیل اساتید دانشگاه و دانشجویان هم گفتگو داشتیم. در همین حدود بود نه بیشتر.
*در زمان حضورتان در دمشق، شما را مطلقا مهمترین سفیر موجود در دمشق میخواندند که فعالیتهایتان از دمشق تا لبنان و تا گروههای مقاومت فلسطینی امتداد داشت. میگفتند شما سفیری هستید برای سه یا چهار موضوع بی نهایت حساس و پرنفوذترین سفیر در دمشق و سفیری که بیش از همه ی سفرا بروز و حضور دارد. بسیاری از این توصیفات درباره شما شده است.
حالا و پس از آنکه دوران سفارتتان تمام شده آیا هنوز با بخشی از آن پروندهها ارتباط دارید و آیا هنوز از طریق سفیر فعلی ایران اوضاع دمشق را دنبال میکنید؟ و آیا احیانا برای مشاوره یا توصیه ورود پیدا میکنید؟
-نه. من در چیزی از این قبیل دخالت نمیکنم. طبعا این مسئولیت سفیر است. و او قطعا در این مسئله موفق خواهد بود چون شرایط بسیار عالی است و امور رو به پیشرفت و در استمرار است و همینطور هم ادامه خواهد یافت. من الان ارتباطاتم به عنوان یک شخص است نه به عنوان سفیر، با مسئولین و وزرا و حتی با علما و شخصیتهای دینی و نخبگان.
حتی با بخشیهایی از مردم سوریه. این روابط را از قبل داشتم و هنوز هم دارم. بسیاری از برادران سوری وقتی به ایران سفر میکنند به همین دفتر هم سر میزنند [دفتر او در مجمع جهانی اهل بیت در مرکز تهران]. همینطور اگر برادران از من کمک خاص یا کاری خاصی را بخواهند، اگر با کارم در تعارض نباشد آمادهام. من به این روابط کاملا ایمان دارم و برای ایجادش تلاش فراوان کردم. فلذا موضوع روابط سوریه و ایران و جوانب این رابطه برایم مهم است.
مشرق نیوز،۱۸ آبان ۱۳۹۳