خانه » همه » مذهبی » چرا مدت زنداني شدن يوسف(ع) به درازا كشيد

چرا مدت زنداني شدن يوسف(ع) به درازا كشيد

سوره يوسف/ آيه42: ﴿و قال للّذي ظنّ أنّه ناجٍ منهما اذكرني عند ربّك فأنسيه الشيطان ذكر ربّه فلبث في السجن بضع سنين)  

يوسف صدّيق(عليه‌السلام) پس از تعبير خواب زندانيان به يكي از آنان كه مي‌دانست آزاد مي‌شود، فرمود: «مرا نزد ربّ خود ياد كن». درباره جمله ﴿فأنسيه الشيطان ذكر ربّه﴾ برخي پنداشته‌اند كه بدين معناست كه شيطان بر حضرت يوسف(عليه‌السلام) مسلّط شد و آن حضرت بر اثر سلطه شيطان بر قلب او، ياد خداي خود را فراموش كرد؛ بنابراين، آيه مزبور از آياتي است كه به ظاهر نسيان را به برخي از پيامبران الهي(عليهم‌السلام) نسبت مي‌دهد.
اما در حقيقت جمله مورد استناد بدين معناست كه شيطان بر آن شخص كه ساقي ميكده عزيز مصر و هم‌ زنداني يوسف(عليه‌السلام) بود مسلّط شد و سفارش يوسف(عليه‌السلام) را از ياد او بُرد؛ از اين‌رو پيام حضرت يوسف را به ربّ خود ابلاغ نكرد، نه اينكه شيطان بر يوسف(عليه‌السلام) سلطه يافت و ياد خدا را از قلب آن حضرت زدود؛ زيرا

اولاً در آيات مزبور سه جا سخن از «ربّ» به ميان آمده: ﴿… فيسقي ربّه…٭ اذكرني عند ربّك فأنسيه الشيطان ذكر ربّه… )[1] و چون در دو مورد آغازين، مرادْ ربّ و آقاي شخص نجات يافته از زندان است، مورد سوم و پاياني نيز به شهادت وحدت سياق بايد بدين معنا باشد كه شيطان سفارش حضرت يوسف(عليه‌السلام) را از ياد زنداني برد و او در نزد آقاي خود از حضرت يوسف(عليه‌السلام) ياد نكرد. پس «ذكر رب» به شخص نجات يافته بازمي‌ گردد، نه به يوسف(عليه‌السلام) و نسيان، وصف همان شخص نجات يافته است كه بر اثر انساي شيطان [فراموشي دادن توسط شيطان] حاصل شد.

ثانياً، قرآن حكيم از اينكه طاغوتي را، ربّ حضرت يوسف(عليه‌السلام) بداند منزّه است؛ چنان كه آن حضرت نيز از اينكه خود را مربوب طاغوتي به حساب آورد مبرّاست؛ زيرا در همان سوره «يوسف» كلام هدايت‌ آموز توحيدي آن حضرت به دو نفر هم‌زندانيش چنين نقل شده است: ﴿يا صاحبي السجن أأرباب متفرقون خيرٌ أم الله الواحد القهّار)[2] خداي سبحان نه تنها واحد است و شريك ندارد، بلكه وحدت او قاهر است و هيچ مجالي براي توهم شريك در ربوبيّت باقي نمي‌گذارد. واحدي كه ثاني دارد قهّار نيست؛ چون چيزي مقهور او نيست، اما واحدي كه ثاني ندارد هر پنداري را مقهور و هر توهّمي را مغلوب سلطان وحدت مي‌كند.

ثالثاً، حضرت يوسف(عليه‌السلام) نسبت به ربّ خود، يعني خداي سبحان تذكر دائم داشت و از صدر و ساقه قصه آن حضرت نسبت به زندان كه از آيه 32 شروع و به آيه 55 سوره «يوسف» ختم مي‌شود معلوم است كه از زبان حضرت يوسف جز توحيد ربوبي چيزي مطرح نشده و بازگويي تظلّم و دادخواهي نيز با توحيد ربوبي منافي نبوده است؛ زيرا هر مظلومي موظّف است زيرسلطه ظالم نرود و دادخواهي خود را وسيله رفع ظلم قرار دهد و هرگز اعتقاد توحيدي به معناي انظلام، زير بار ظلم رفتن و سكوت در برابر ظلم مستبدّان نيست.

پي نوشت:

[1] يوسف/42-41 [2] يوسف/39

تفسير تسنيم، ج 6، ص119-118.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد