در جامعه سنتی بیشتر ابراز احساسات درونی و پنهانی است. یعنی صرفا برای خود ماست نه برای دیگران. افراد بخاطر خودشان دیگران را دوست دارند و نگران انها هستند که این موجب کنشهای خودخواهانه در عشق ورزی می شود. ازدواجهای اجباری یا اسیدپاشی در همین راستا معنی میشود. گذشتگان همواره نگران خوشبختی فرزندان بوده اند اما دریغ از اینکه از فرزندان معنای خوشبختی را بپرسند. بچه ها نگران مشکلات والدین هستند اما یکبار هم نشده که به کمکشان بروند یا دست از زیاده خواهی شان بردارند… والدین فقط در سنین کودکی بچه ها را میبوسند و در بزرگ سالی مثل نامحرمان با انان رفتار میکنند…. باید یاد گرفت که دوس داشتن را اشکارا و با فریاد ابراز کرد… وقتی نسل گذشته مقوله احساس را تابو کرده این وظیفه نسل جدید هست برای خوشبختی و ارامش خود و اطرافیانش تابو شکنی کند و ساختارهای محدود کننده رابطه ناب را به کنار نهد… به این میگن خشونت نسلی.
وقتی بچه ها در سنین کودکی دوست داشتن را تجربه کنند دیگر لازم نیست در سنین بزرگسالی در رابطه خود با دیگران دست به آزمون و خطا بزنند. جامعه سنتی با پنهان کردن مقوله عشق ورزی عملا تجربه گری دوس داشتن را زیرزمینی می کند و این موجب عقده شدن تجربه دوست داشتن می شود.
جوانان برآمده از تربیت جامعه سنتی با نوعی سردرگمی در دوس داشتن روبرو هستند. اینان با خارج شدن از محدوده خانواده در حال ازمون و خطای دائمی دوس داشتن با غریبه ها هستند. وقتی عشق ورزی درون خانواده در سنین پایین تجربه نشود عقده گشایی بیان احساسات در خارج از خانه تا سنین نامشخص ادامه خواهد یافت…در این وضعیت هیچوقت ارامش و رضایت درونی حاصل نخواهد شد و افراد در باتلاق سردرگمی احساسات غرق می شوند…
علی اصغر فیروزجائیان (جامعه شناس)
مسائل اجتماعی ایران