مهدی محبتی سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: اگر بخواهیم معادل رسالهالطیر را پرندهنامه بگذاریم واژهای نامانوس نیست. رسالهالطیرها در فرهنگ ادب اسلام و ایران وجود دارند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا طبق آنچه مشهور و متعارف است ما یک سنت رسالهالطیر داریم؟ یکی از کسانی که از آغاز نوجوانی اعجاب مرا به خودش مشغول کرده ابن سینا است. فردی با حدود ۵۵ تا ۵۸ سال سن چطور توانسته آن همه کار کند و این همه تاثیر ماندگار داشته باشد. بوعلی سن زیادی نداشت اما در هر حوزه که وارد میشویم بهترین حرفها را در عهد خودش زده و بیشترین تاثیرات را گذاشته است. در تصور عموم ابن سینا یک فیلسوف است اما فقط فیلسوف نیست و در بسیاری از زمینهها کار کرده و حرفهای بسیار محکمی را بیان کرده است.
یکی از مسائلی که ابن سینا به آن وارد شده مساله نمادها، رمزها و طیفهای رمزآلود وجود است. «عقل در ره عشق نابیناست / عاقلی کار بوعلی سیناست» اگر جمله فخر رازی را قبول داشته باشیم که هیچ کس نتوانسته مثل ابن سینا عرفان را دستهبندی و معرفی کند سخن گزافهای نگفتهایم. فخر رازی در شرح الاشارات و التنبیهات میگوید: ابن سینا در عرفان از همه قویتر و منطقیتر برخورد کرده است به ویژه در نمط هشتم و نهم و دهم. ابن سینا بعد از نگارش الهیات «شفا» و «قانون» آنها را وافی به مقصود نمیبیند و ابعادی از وجود را در حقیقت نامکشوف میبیند که در حیطه قلمرو عقل نیست ولی در عین حال هست و به سمت تاسیس مکتب جدید میرود که طرحی تازه ارائه بدهد و آن را در مقدمه کتاب منطقالمشرقیین خود آورده است. این کتاب در حمله ویرانگری که به کتابخانه ما ایرانیها شد از بین رفت و جز بخشهای پراکنده از آن باقی نمانده است.
نقطه نظر ابن سینا درباره حقیقت وجود و نوع گرفتاری روح آدمی
سهگانهای از ابن سینا باقی مانده که تا حدودی با نگاه ابن سینا دمخور است. رسالهالطیر، حی بن یقظان و سلامان و ابسال به مثابه سهگانهای است که نقطه نظر ابن سینا را درباره حقیقت وجود و نوع گرفتاری روح آدمی در آن باز کرده است. وقتی سهگانه مثلا با قصیدهی ورقاییه و مقدمات برخی از کتابها مثل رساله نجات و اشارات و تنبیهات با هم تلفیق شود میتوان به حیطه منظومه فکری ابن سینا نزدیک شد که این مرد بزرگ درباره روح آدمی و گرفتاریهایش در این دنیا به چه میاندیشیده است. ابن سینا در قصیده عینیه یا ورقاییه صراحت بیشتری دارد اما بنیانهای اندیشهاش را بسیار باز نکرده است. اما در این سهگانه مراد خودش را بیشتر باز کرده است.
به احتمال بسیار زیاد هدف ابن سینا از طرح رسالهالطیر فقط بیان یافتههای شخصی خود نیست بلکه یک طرح دارد و این طرح ارکان و نجات اجتماعی است که از طریق یک نمونه عینی که انسان در این جهان گرفتار میشود و جامعهای که به سلطان ظالم گرفتار میشود باید چکار کند که به رهایی برسد. ابن سینا با هوشمندی بسیار این سهگانه را برمبنای یک طرح منطقی و یک پلات تنظیم کرده که به اهداف مشخص اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برسد و این سه اصل را باز کرده که انسان در وجود راه رهاییاش چییست. طرحی که برادران غزالی میدهند و بعد شیخ عطار در منطقالطیر ارائه میدهد از جهاتی متفاوت است.
باید بدانیم که ابن سینا چه مقدار ابتکار داشته و چقدر مقلد بوده و چقدر هوشمندانه از این ابتکار و تقلید حرفها و طرح تازهای درآورده است که باید بررسی شود. تشبیه روح به پرنده دیرینگی دارد و بسیار امر قدیمی است و جزو نخستین تصویرپردازی بشر در باب خود و جهان است. بسیاری برای اینکه پرواز را تجربه کنند به آغوش مرگ رفتند. برخی میگویند جسما نمیتوانیم به آسمان پرواز کنیم اما روحا که میتوانیم و در این تخیل چشمانم را می بندم و پرواز میکنم. ریشه تشبیه روح به پرنده از این میل به تعالی و رهایی و میل به پرواز در آدمی شكل میگیرد و شاخ و برگ پیدا میکند.
بحثهای عمیق فلسفی اسماعیلیان در منزل پدری ابن سینا
میرچا الیاده، دینشناس معتبر اروپایی در رساله تاریخ ادیان و شمنیسم این مساله را باز میکند که اولین آدمهای موجود در کره زمین در واقع مهمترین میلشان به پرواز است و در نقاشیها و آثاری که باقی مانده و در مجسمههایی که از خود ساختهاند نشان میدهد که بال و پر اولین میل آدمی به تعالی و پرواز است. ما اسناد مکتوب هم در این زمینه کم نداریم که انسان روحش یک پرنده است، پرندهای که به سمت بالا میرود و یا از بالا آمده و گرفتار زمین شده و دوباره بازگشته است. شاید افلاطون اولین کسی است که در رساله مشهور خود این را مکتوب کرده است. روح ما یک پرنده است پرندهای که از عالم والا چند روزی به زمین آمده و در قفسی به نام تن گرفتار است و با مرگ به عالم والا و متعالی خود برمیگردد. این سخن افلاطون و فلوطین چه تاثیرها بر ادبیات عرفانی ما گذاشته است: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم»
با توجه به فلسفه شهودی و عرفانی عجیبی که پیریزی کرده بود فلوطین به این مساله بیشتر از افلاطون توجه کرده است. این فلسفه از طریق پدر و اقوامش به دست ابن سینا رسید. کسانی که در خانه ابن سینا بحثهای عجیب و عمیق فلسفی میکردند و به تصدیق ابن سینا همه اسماعیلی بودند. ابن سینا در کتاب معروف سرگذشت خودش که شاگردش جوزجانی جمعآوری کرده است و توسط دو محقق معتبر چاپ شده و برخی جاها به عربی آمده است میگوید در خانه ما هر شب جمع میشدند و بحثهای عمیق فلسفی میکردند به این هدف که مرا جذب فلسفه اسماعیلیه کنند. برادرم جذب شد اما من ترجیح میدادم که گوش کنم. ابن سینا حرفها و سخنهای آنها را میگیرد ولی جذب آن نمیشود و تا آخر به عنوان اسماعیلیه رسمی درنمیآید هر چند که خیلی جاها با آنها همراهی دارد.
اولین جایی که ابن سینا طرح قضیه را در ذهن پیریزی میکند حرفهای اسماعیلیان هستند که در خانه پدرش جمع میشدند و این نکته بسیار مهمی است زیرا بعدها وقتی در قلعه اصفهان زندانی میشود از دوران بچگی خود یاد میکند که پدرش در این باره صحبت می کرد. به هر حال به دلیل سلسههای اهل سنت مثل غزنویان و سلجوقیان که در تاریخ فرهنگ ما حاکم بودند و سلسله شیعه دوازده امامی صفویه که به اسماعیلیه میدان ندادند این رفتارها خیلی مطرح نشد اما حضور فرهنگی این جماعت با کسانی مثل ناصرخسرو و ابن سینا و بسیاری دیگر فصل درخشانی در فرهنگ گذشته ایران بوده است.
قرآن و حدیث دومین سرچشمه ابن سینا برای طرح رسالهالطیر
دومین سرچشمهای که ابن سینا برای طرح رسالهالطیر پیدا کرد قرآن و حدیث بود زیرا در قرآن اگر چه به صراحت نگفته که روح آدمی یک پرنده است اما اشاراتی هست که تاکید میکند روح ما در پرواز است. از نظر تمثیلی فرشتهها و نیروهای خیر بال و پر دارند و بسیاری از مفسران آن را به پرندگانی تعبیر کردند که صف کشیدند. اگر بخواهیم معرفتشناسی کنیم واژه «ط» در قرآن بیارتباط به روح نیست هر چند صراحت ندارد که روح یک پرنده است. وقتی کسی مرحوم میشود عکس کبوتر برایش میاندازند و باید بدانیم که این از کجا وارد فرهنگ ما شده است و ریشه صد در صد اسلامی ندارد و همان تفکر نوافلاطونیان، افلاطون و شاگردش فلوطین است که با برخی گزارههای اسلامی تلفیق شده است که روح را به پرنده تشبیه کرده است به ویژه درباره شهیدان. در احادیث آمده است شهیدان رنگ روحشان به صورت سفید است که من در کتاب «در جدال با خویشتن» آوردهام و همچنین کتابی که درباره عطار و رنگ و روح نوشتهام که به زودی منتشر میشود. به عنوان مثال جعفر طیار شهید شده بود و پیامبر درباره جعفر طیار میفرماید روحش بر سر ما پرواز میکند.
دومین زمینهای که ابن سینا اقتباس کرد و برای طرح سه گانه خود گرفت مطالب قرآن و حدیث است. مهمترین منبعی که ابن سینا شاید از آن الگو گرفته است کلیله و دمنه ابن مقفع است. کلیله و دمنه را در عهد سلطان انوشیروان از هند به ایران آوردند که این داستان مفصلی دارد. مولانا نیز میگوید درختی در هندوستان است که هر کس میوه آن را بخورد نمیمیرد پادشاه آن را شنید و کسی را فرستاد که آن را بیاورد و شب و روز با شترها و هدایای بسیار مشغول گشتن این کتاب بود سرانجام ناامید و پولهایش تمام شد و روزی به پیرمردی برخورد که گفت علم به مانند درختی است که میوهاش کتاب است. سپس به او گفت کلیله و دمنه در فلان خزینه است، باقیمانده پولش را داد و شبها به خزینه میرفت و کتاب اصلی را یادداشت برداری میکرد. برزویه طبیب با زحمت و مرارت این کتاب را وارد فرهنگ ایرانی در زمان ساسانیان و به زبان پهلوی کرد و در عهد خلافت اسلامی و در زمان ابن مقفع این کتاب از پهلوی به عربی ترجمه میشود و تغییری در کل فرهنگ اسلامی و یک جریان ایجاد میکند.
طرح رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا مهمترین منبع ابن سینا
یکی از قصههای مهم کلیله و دمنه که از قصههای الگوریک و تمثیلی معنادار بهره گرفته قصه کبوتر طوقدار است. فرهنگ هند فرهنگ رمزآلود و گزارههای تمثیلی است و مستقیم حرف نمیزند. داستان کبوتر طوقدار یک داستان نیست کتابی است به اندازه روحالقوانین مونتسکیو که وقتی بشر در این دنیا گرفتار میشود چه باید بکند. پرندگان در آسمان میپرند دانه میبینند میآیند دانه را بخورند تور را نمیبینند و تور همه را گرفتار میکند. پرندهها بی تابی میکنند و هر کدام به سویی میپرند و خسته میشوند پرنده طوقدار که از همه باهوشتر است میگوید دوستان حرکتهای فردی ارزش ندارد و اگر به یک جهت همبال شویم و به یک سمتی برویم میتوانیم تور را با هم بلند و پرواز کنیم. من دوستی دارم که موش است و از او میخواهیم بندها را باز کند. موش اول نمیآید و گمان میکند فریب است اما بعد کبوتر طوقدار را میشناسد و میآید و کبوتر طوقدار میگوید اول دیگران را از بند رها کن زیرا چون عشق موش به کبوتر طوقدار زیاد است شاید پس از رهایی من دیگر سراغ دیگران نرود و نجاتشان ندهد.
ابن سینا تصریح میکند که این داستانها را شنیده و خوانده است. مهمترین منبعی که ابن سینا در این طرح از آن استفاده میکند طرح رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا جماعت روشنالفکر شیعه مذهب است که در قرن سوم و چهارم ایدئولوژی تلفیق عقل و شرع است، همان چیزی که امروز تحت عنوان روشنفکری دینی در جامعه مطرح است و در حقیقت بسیاری این روشنفکری دینی را امری معقول و متداول و پذیرفته شده میدانند که اولین بار در اخوانالصفا گفته شده است.
۵۱ رساله به زبان ساده نوشته شده و به صورت سمبلیک و رمزآلود مباحث را مطرح کردند که راه نجات جمعی این است. دو راه نجارت داریم یکی اینکه حکومت را به دست بگیریم و مردم را عوض کنیم مثل چگورا و کودتاهایش و دیگری اینکه مردم را تغییر بدهیم تا حکومت عوض شود. در اخوانالصفا با تغییر ذهنیت جمعی آرام آرام حکومت را عوض کردند اما به اشکالاتی برخورد کردند یکی گزارههای دینی بود که معقول نبود.
یکی از مهمترین رسالهها بخشی است که پرندگان از ظلم انسانی به ستوه میآیند و نزد قاضی میروند. پرندگان میگویند آدمی چرا خود را خلیفه خدا میداند و هر کاری که دلش میخواهد انجام میدهد. دستهای بزرگ از پرندگان در محضر ملک مرغان و در حقیقت عنقا جمع میشوند و به داوری میپردازند. پرندگان میگویند شما چه چیزی دارید که اشرف مخلوقات هستید آدمی جواب میدهد ما زبان داریم پرندگان در پاسخ میگویند زبان شما جز اختلاف، تشتت و افترا چه چیزی برای شما به وجود آورده است. ما بدون زبان احتیاجات خود را برآورده میکنیم. آدمی میگوید ما طبقه و قانون داریم و هر چه دلیل میآورند یکی از پرندگان پاسخ میدهد که طبقه و قانون نیز باعث بدبختی آدمی است. این داستان زیبا در رسائل اخوانالصفا آمده و یکی از منابع مهم ابن سینا است و شاید هم مهمترین منبع باشد و از معدود جاهایی است که نکتههایی را اشاره کرده که در هیچ کجا نیست.
رسالهالطیر، حیبن یقظان و سلامان و ابسال مثلث ابن سینا
درباره رسالهالطیر بین محققان اختلاف است که آیا سهگانه ابن سینا به هم مرتبط است یا خیر. آیا رسالهالطیر آغاز این طرح و حیبن یقظان ادامه آن است و سلامان و ابسال مثلث را میبندد یا رسالهالطیر آغاز و سلامان و ابسال ادامه آن است و حی بن یقظان مثلث را میبندد اما بسیاری از محققان بر این باورند همین طرح درست است رساله الطیر و حی بن یقظان و سلامان و آبسال مثلثی است که نگره ابنسینا را برای ما روشن میکند. هانری کربن بر این قضیه کار کرده و بر این باور بوده که این سه تا یک سهگانه است و استاد پورنامداریان هم به این گرایش نزدیک شده و معتقد است که سه کتاب ادامه هم هستند و پا را از این فراتر نهاده و میگوید عطار سهگانه الهینامه و منطقالطیر و مصیبتنامه را بر الگوی کار ابن سینا سروده است. ابن سینا این طرح سهگانه را برای اهدافی که دارد بهکار میگیرد و عطار در ساحتی که دارد آن هدف را دنبال میکند.
دکتر شفیعی در مقدمه منطقالطیر میگوید که این طور نیست و عطار از ابن سینا تاثیر نپذیرفته است. بیشتر محققان بر این گرایش دارند که شاکله طرح عطار همان رسالهالطیر ابن سینا است یعنی یک سری از پرندهها جمع میشوند و دنبال پادشاه میروند و مراحلی را طی میکنند. ابن سینا این طرح را اولین بار مطرح کرده ممکن است که زمینههایش در کلیله و دمنه بوده اما این قدر برجسته نبوده است که بخواهد الگو باشد اما از حیث شکل و فرم قطعا و بی تردید رسالهالطیور احمد غزالی و منطقالطیر عطار الگوی رسالهالطیور ابن سینا است. اما از نظر محتوایی تفاوتهایی دارد که تفاوتهای فرهنگی و فردی ابن سینا با احمد غزالی و عطار خود را نشان میدهد اما کمتر در جامعه مطرح شده است.
تفکر ابن سینا برای نجات جمعی در روزگار کنونی
ادبیات مگر سردمدار تفکر در جامعه نیست ادبیات مگر پیشانی اندیشه در جامعه نیست. اندیشهای که به بهترین زبان خود را نشان میدهد. متاسفانه ادبیات ما با فکر بیگانه است یا به داستاننویسی و فرم افتادیم و یا در شعر به بحث کلمات و بازی با کلمات. بشر امروز زیبایی و فرم میخواهد اما همه اینها باید بخشی از تشنگی روحش را برطرف کند. عطار و غزالی و ابن سینا پیش از این که به فرم گرایش پیدا کنند میخواهند طرحی بدهند که راه نجات در این جهان چیست؟ جابری در بین محققان معاصر این را خیلی خوب فهمیده است. جابری حرفهای عجیبی میزند و از جریان نواندیشی دینی است که میخواهد به سنت نگاه تازه داشته باشد. ما حرفی از بزرگان ایرانی نشنیدیم که تفکر ابن سینا برای نجات جمعی چیست و جابری بر این باور است طرحی که ابن سینا مطرح میکند امروز بیشتر از همیشه کاربرد دارد. اگر مسالهای از جهان و ذهن ما حل نکند به چه دردی میخورد و این نکته فوقالعاده مهمی است.
در طرحی که ابن سینا در رسالهالطیر ارائه میدهد عناصری دارد که هنوز حرف اول را میزند. این عناصر سه تا رکن دارد یکی اینکه نجات یک امر اجتماعی است و ما با فردیت به نجات نمیرسیم. همانطور که کبوترها هر کدام به سویی بال میزدند جز پریشانی چیزی حاصل نمیشد اگر آدمی هم به تنهایی بال بال بزند چیزی نصیبش نمیشود، وحدت کلمه و وحدت هدف و وحدت رویه به یک سمت بسیار مهم است.
رکن دوم عقلانیت است که آیا راه نجات من این است که من فقط به خودم فکر کنم مگر نمیگوییم ما همه سرنشین یک کشتی هستیم و در آن گرفتار هستیم هر کس بخواهد فقط خود را نجات بدهد عملا خودش را غرق میکند. پیامبر میفرماید که همه امت من یک کشتی هستند که اگر کشتی خراب شود همه غرق میشوند همان که فردوسی با تلمیح به کلام پیامبر میگوید: «یکی پهن کشتی بسان عروس / حکیم جهان را چو دریا نهاد»
و سوم رهبری جمعی است که اگر میخواهید به نجات برسید،هماهنگ باشید و عاقلانه تصمیم بگیرید و کاپیتان و رهبر انتخاب کنید تا او شما را به اوج برساند. البته در ابن سینا این طور نیست که رهبر قهرمان باشد رهبر یکی از جمع است اما ایدههای بهتری دارد و این دیالوگ ابن سینا بسیار جالب است. وقتی ابن سینا میگوید کبوتر با بقیه کبوتران به دربار ملک رفتند میگوید بند را خودتان باید بردارید و برگردید همان جایی که بند نهاده شده و با کمک هم بند را بردارید و این یکی از کلیدیترین نکتههایی است که ملک آن بالا نیست که بقیه را از پایین نگاه کند. ملک رو در رو و گفتمان رو در رو است. میگوید نجات دهنده خود شمایید من فقط راه را نشان میدهم.
در همه پرندهنامهها طرح برای رهایی و آزادی است، هم آزادی از قفس تن و هم آزادی از قید و بندهای دست و پاگیر اجتماعی و رهایی از بند وجود و با تفاوتهایی که هر کدام از آنها دارند. ابن سینا بنیاد تفکرش این نیست که آدم بریده از جامعه به سرانجام برسد، انسان موجودی اجتماعی است چه به ضرورت و چه به اختیار. تفاوتهای عمده بین نگاه عطار و غزالی وجود دارد، هر دو عارف هستند و ابن سینا عرفانگرا است و به مثابه یک فیلسوف مسایل را تحلیل میکند.
منیع: پایگاه اطلاعرسانی موسسه شهر کتاب
تنظیم: آناهید خزیر