در اینکه اصفهانیها مردمان حاضر جوابی هستند حرفی نیست و از اهل ایران کسی نیست که زهر زبان آنها را نچشیده باشد وخوشمزه آن است که چه بسا این زهر زبان به قدری مطبوع و دلپذیر است که شنونده را نیز خوش میآید.»
محمد علی جمالزاده ـ کتاب کشکول جمالی
مشهور است که اصفهانیها لطیفه گو شیرین زبان، حاضر جواب زیرک نکته سنج و موقعشناس میباشند. این مطلب از نوشتهها و کتابهای گذشتگان و از نشست و برخاست گفتگو و معامله با آنان و خصوصاً زندگی بین ایشان به خوبی روشن میشود. تو گویی لطیفهپردازی و خوشمزگی خاص اصفهانی هاست و از اصفهان شورع شده و به اصفهان نیز ختم میگردد.
خوشمزگی، لودگی و ترزبانی اصفهانیها به طبقه و قشر خاصی از ایشان محدود نمیگردد. بلکه کوچک و بزرگ زن و مرد با سواد و بیسواد دهاتی و شهری عالم و جاهل آنها حاضر جواب مجلس آرا خوش صحبت خوشمزه و شیرین بیان میباشند.
«کریم شیرهای» دلقک دربار ناصر الدین شاه در اصفهان متولد و بزرگ شد و در آنجا به نام «کریم پشه» شهرت یافت و بعد یک و تنها به تهران آمد و بطور ناشناس در یک مجلس عروسی شرکت نمود وشیرین کاری کرد و از فردای آن روز در تمام تهران مشهور شد و بالاخره مورد توجه شاه قاجار قرار گرفت و به دربار رفت و در آنجا صاحب دم و دستگاه و جاه وجلال گردید. پیش از او به نام «کربلایی عنایت» و یا به قول شاه عباس «کچل عنایت» بر میخوریم که از دلقکهای فهیم مردم دار و بزرگ دربار پادشاه صفوی بود و در همه جا همراه شاه میرفت و به خوشمزگی میپرداخت.
شاردن در سفر نامه مفصل خود از احترام مخصوص و توجهی که مردم اصفهان به «کل عنایت» میگذاردند یاد کرده و مینویسد:
«مردم او را شخصیت فوق العاده میدانند. او ندیم شاه عباس بزرگ بود. مطالب شگفت انگیز درباره استعداد هنر و خوش مزگیهای او نقل میکنند بسیار حساس سریع الانتقال و تیزهوش بود. هر وقت میل داشت با یک ژست بسیار ساده بدن خود اشخاص را به خنده میآورد»
از این دو مسخره و بازگر معروف که بگذریم به «اسمعیل بزاز» معروف میرسیم. او نیز در اصفهان متولد شده بود و از دلقکهای خوشمزه و با شعور و مورد توجه و احترام مردم و شاه بود.
اسمعیل بزاز، ضمن انجام کار اصلی خود که بزازی بود، دستهای را برای خوشمزگی و بازیگری تشکیل داده بود و در ابتدا به منزل اعیان و رجال میرفت و به شیرین کاری میپرداخت و بعد کم کم پایش به دربار باز شد و به قول معروف «شاهشناس» شد و در آنجا به بازیگری و خوشمزگی پرداخت.
ناصر نجمی در باره اسمعیل بزاز مینویسد:
«اسمعیل بزاز یکی از سر دستههای مطربهای تهران بود. او که جوان اصفهانی بودبا خوشمزگیهای مخصوص اصفهانیها در آن روزگار هنر پیشه روحوضی بود.
اسمعیل ذاتاً مردی خوش قلب و انسانی شریف بود که در این اواخر ضمن مطربی به کار بزازی میپرداخت ولی آنچه از کار مطربی و دلقکی به دست میآورد به فقراء و مستمندان میبخشید»
از نام آورترین مسخرههای دوره گرد زمان حاضر که همواره در خیابان چهارباغ اصفهان پلاس بود و صابون او به تن عده زیادی از مسافران تهرانی خورده بود و از او خاطرات بسیاری برجای مانده است. «حبیب الله یوز باشی» معروف است که در اصفهان و سایر نقاط کشور مثل کفر ابلیس مشهور خاص و عام بود تهرانیها که وصفش را از قبل شنیده بودند به محض رسیدن به اصفهان سعی میکردند به هر ترتیب که شده او را پیدا کرده و سر به سرش بگذارند و بخندند. یوزباشی هم که سرش برای این کارها درد میکرد مانند رگبار متلک بار همه میکرد.
چون در اواخر سلطنت پهلوی در چهارباغ و اطراف سی وسه پل اصفهان خارجیها زیاد بودند مقامات شهری نمیگذاشتند یوزباشی به آن طرفها برود زیرا با وجود یوزباشی در بین مردم نه ایرانی و نه فرنگی از نیش زبان او در امان نبودند!
از دلقکهای درباری و مسخرههای دوره گرد اصفهانی که بگذریمدر بین سایر طبقات اصفهان بخصوص در میان علم و فضلای آنها نیز افراد خوشمزه و شیرین بیان بسیار یافت شده است. از آن جمله میتوان به نام چند تن از ایشان اشاره کرد:
آقای جمال الدین خوانساری با وجود علم و دانش بسیار در شیرین زبانی ولطیفه گویی سرآمد مردم عصر خود بود دکتر محمد علی احسانی طباطبایی در مورد ایشان مینویسد:
«آقا جمال الدین خوانساری پسر مرحوم شیخ محمد حسین خوانساری است که به قدری شوخ و حاضر جواب بود که در اصفهان که خود تمامی مردمش ترزبانند، این شخص سرآمد همگان شده است و کسی نتوانسته است با او شوخی کند جز آنکه مجاب شده باشد.»
«میرزا ابوالحسن طباطبایی» زوارهای نائینی متخلص به «جلوه» حکیم معروف وعارف وارسته و گوشه گیر نیز با همه بار دانشی که داشت دارای طبعی خوش و رویی گشاده و زبانی شیرین بود.
خیلی وقتها ناصرالدین شاه بدون تشریفات و خبر قبلی به سروقت جلوه میرفت و گاهی در این ما=لاقاتها گفتگوهایی میشد که ذکرش خالی از لطف نیست.
از علما و دانشمندان آنها که بگذریم در بین افراد عادی اصفهان نیز افراد شیرین زبان و لطیفه گو بسیار دیده شده است و ما در این کتاب علاوه بر شرح و ذکر لطیفههای دلقکهای درباری و مسخرههای دوره گرد اصفهانی. تعدادی از لطایف مردم کوچه و بازار اصفهان را هم گرد آوری و باز نویسی نموده و به نظر شما میرسانیم.
در کتاب حاضر شما برای اولین بار با چند چهر جدید شوخی و خنده آشنا میشوید که قبل از این اسمی از این مردان خنده آفرین و شادی بخش در کتابها و نشریات فارسی به میان نیامده است. از جمله این افراد «ملا جعفری خروس باز» ملا نصر الدین عصر صفویه «آقای اخلاقی» با مزه خیابان شاهپور اصفهان و بالاخره «حاج سید محمد صمصام» منبری بسیار خوشمزه اصفهان میباشند.
«ملا جعفری خروس باز» جانمازدار آخوند ملا محمد باقر مجلسی رحمه الله علیه بود که علاقه عجیبی به خروس و خروس بازی از خود نشان میداد و همه روزه در میدان نقش جهان اصفهان در معرکه علاقمندان به خروس شرکت میجست و خروس دست پرورده خویش را تشویق به جنگ به خروس رقیب مینمود.
ملا جعفری مردی ملا و فاضل بود ولی به دنبال استفاده از علم و دانش نرفته و خروس بازی را پیشه خود ساخت و با مطایبه و شوخی روزگار را بسر آورد. عجبیب اینکه ملا محمد باقر مجلسی، حضور وی و حتی شوخیهای او را تحمل نموده و امر به اخراج یا تنبیه او نمینمود.
ملا جعفری در عصر صفویه میزیست و یکی از درباریان قاجاریه به نالم «محمد حسن» که احتمالاً باید محمد حسن خان اعتمادالسلطنه روزنامه خوان مخصوص ناصرالدین شاه باشد شرح حال و لطایف او را در تاریخ هفت ربیع الثانی سال ۱۳۰۵ به رشته تحریر کشیده و تقدیم حضور ناصرالدین شاه نموده است.
«آقای اخلاقی» شاگرد یکی از مغازههای خیابان شاهپور سابق اصفهان بود که همیشه با کت و شلوار و کروات به خیابان میآمد و کیفی در دست میگرفت و حرفهای با مزهای میزد و به هر کس میرسید متلکی شیرین میگفت و خلاصه کارهای غیر منتظرهای میکرد و به همین خاطر در سرتاسر خیابان شاهپور مشهور بود. دو خاطره خواندنی از او در کتاب آمده است.
آخرین و تازهترین چهره خنده و شوخی که برای اولین بار در این کتاب معرفی میشود، شادروان «حاج سید محمد صمصام» خوشمزه اصفهانی است که در محله صرافهای اصفهان متولد شده و عمری را در بین مردم با محبوبیت بسر آورد.
عدهای گمان داشتند که صمصام دیوانه و یا خل وضع است، حال آنکه او مردی بسیار عاقل و نکته سنج و در عین حال شوخ طبع بود. اکثر منبرها و کارهای صمصام دارای ظاهری فکاهی ولی باطنی انتقادی بود.
صمصام گاهی پایش را ازشوخیهای عامیانه فراتر مینهاد و با پادشاهان و مردان سیاسی پرقدرت وقت نیز شوخی میکرد. ودختران آنها را داوطلب همسری خویش معرفی مینمود در بین معمرین اصفهانی کمتر کسی را میتوان یافت که او را ندیده و حکایت و لطیفهای از این مرد استثنایی بخاطر نداشته باشد.
در پایان کتاب حاضر به ذکر نمونههایی از اشعاری که درباره اصفهان و سپاهان و زاینده رود سرودهاند و نیز به نقل اشعار زیبایی از چند تن از شعرای اصفهانی پرداختهایم و خصوصاً اشعار فکاهی دو تن از شعرای شوخ و بذله گوی اصفهان را مفصلتر آوردهایم تا شما را با طبقه دیگری از افراد خوش ذوق وهنرمند و شوخ اصفهان آشنا سازیم باشد که مورد توجه شما قرار گیرد. در خاتمه این مقدمه بر خود لازم میدانم از دوستان و سروران و کسانی که در تهیه، تدوین، چاپ و انتشار این کتاب نگارنده را یاری کردهاند، خصوصاً برادران محدث و کیان فر (مسئولان نسخ خطی کتابخانه ملی)، حجت الاسلام حاج آقا حسین منصوری (واعظ محترم اصفهانی)، مسعود فقیه (روزنامه نگار قدیمی وهنرمند سابق تأتر) میر حسینی (استاد دانشگاه) دوستان ارجمندم رضا جدیدی و عباس شفیعی (فرهنگیان اصفهانی) حاج فرهاد باقری (دوست خانوادگی)، مزجی (همکار اداری) حسین روغنی و سرکار خانم حوری بهرامزاده و نیز مدیریت حروفچینی همراه لیتوگرافی قاسملو، چاپخانه احمدی تشکر و قدردانی نمایم.
همچنین از حاج داود رمضان شیرازی مدیر انتشارات سنایی که با بکارگیری سرمایه وهمت و پشتکار قابل تحسین اقدام به انتشار این گونه کتابهها مینماید سپاسگزارم از خدانند متعال برای جملگی آنان آرزوی سلامت، سعادت و موفقیت دارم.
امید است کوشش نگارنده در جمع آوری و نگارش لطایف و حکایات و نیز شیرین کاریهای اصفهانیها مورد توجه شما هموطنان عزیز و اصفهانیهای گرامی قرار گیرد و مطالب آن مثل گز شیرین و خوشمزه و پر انگبین اصفهان بر شیرینی صفا و لطف محافل و مجالس شما بیفزاید و غم وغصه روزگار را مثل رگبارهای بهاری از خانه دل شما بزداید.
حسین نور بخش
اصفهان در روزگاران پیشین از شهرهای آباد و پرجمعیت ایران و پایتخت سلسله صفویه بوده و اینک نیز با داشتن آثار تاریخی بسیار و مدرم باهوش و زیرک و صنایع دستی متعدد و جالب و زمینهای کشاورزی وسیع از نقاط دیدنی، شهرهای بزرگ و معروف و در عین حال آباد کشور میباشد. برای آشنایی با خصوصیات اخلاقی و مردم خوش ذوق اصفهان نوشته یکی از نویسندگان اصفهانی را انتخاب و با شما مرور مینماییم.
شادروان محمدعلی جمالزاده خالق کتاب «یکی بود، یکی نبود» و نویسنده معروف ایرانی که دارای آثار بسیاری در زبان پارسی است، ذاتاً اصفهانی و متولد خاک پاک اصفهان بود.
نازدا برم چن بخشِس…؟
پيس پيس شششششش. . .
بفرماااااااااااااااااااا
نازدا برم. . .
نکو هنچی. . .
ماشششششالله. . .
مممممممممم. . .
جووووون. . .
افتخار میدِین…؟؟؟
میشِد…؟
خانوم شماره كفشِدون چندس؟؟؟