عصراسلام: اگر نظریه را درست فهمیده باشم، او معتقد است که اصلاحطلبان بایستی از مداخله در حکومت کنار بکشند تا حاکمان اصولگرا تمام قوای حاکم بر جمهوری اسلامی را در اختیار بگیرند و یکپارچه با نیازها و اقتضائات کشور مواجه بشوند و بالمآل ناتوانیها و کاستیها و نارساییهایی که در ذات فلسفی حکومت قرار دارد خود را عیان و عریان سازد تا نهایتاً جامعه از این نوع حکومت گذار کند. او در سال ۸۸ هم منتقد مداخلهی اصلاحطلبان بود و معتقد بود اگر اصلاحطلبان مزاحم نشوند احمدینژاد به پایان بازی میرسد.
اصلاحطلبان هیچگاه این نظریات را نپذیرفتند. دلایل آنها را میتوان اینگونه فهمید:
الف: این نظریه نیازمند جامعهای توانمند است که وقتی با مسئلهای عریان مواجه میشود بتواند آن را حل کند و از آن عبور کند. جامعهای که ۶۰ میلیون نفر آن یارانهی معیشتی میگیرند آیا توان این گذار را دارد؟ مثل بیماری که به شدت ضعیف شده آیا میتواند تن به عمل جراحی سنگینی بدهد؟
ب: بخش مهمی از اصلاحطلبان در منافع حکومت با اصولگرایان شریکند و از انواع و اقسام رانتهای پیدا و پنهان برخوردارند. آنها چگونه میتوانند بر علیه شرکای خود سربهعصیان بزنند یا از فرصتهای انتخاباتی در افزایش قدرت چانهزنی خود چشم بپوشند؟
پ: نتیجهبخش بودن چنین نظریهای مستلزم بختیاری و زمان کافی است در منطقهای که حوادث آن با دور تند و چگالی بالا درحال رقمخوردن است. قدرتهای بزرگ منتظر گذار ما نمیمانند و در لحظهای میتوانند سرنوشتی دیگر را برای حکومتی تهی از مردم رقم بزنند.
ت: این نظریهها یک نسخهی سیاسیِ رادیکال است. هرکسی که در سیاست یا پزشکی نسخه میپیچد باید مسئولیت اخلاقی آن را بپذیرد. چه بسیار نسخههای سیاسی و اجتماعی که در طول تاریخ پیچیده شد و از درون آن فاجعه بیرون آمد. از جنبش مسیح تا جنبش لوتر. از انقلابات فرانسه و روسیه و چین و الجزایر و ایران تا بهار عربی و غیره و غیره و غیره.
با وجود اینها؛ در انتخابات ۱۴۰۰ شورای نگهبان این فرصت تاریخی را به صورت قهری در اختیار جامعه قرار داد تا کسی رییسجمهور شود که حکومت او را صددرصد قبول دارد و قرار است مسئولیت کارهای خودش و او را یکجا برعهده بگیرد و جامعه هم برای بار دوم با یک حکومت یکدست اصولگرا مواجه گردد.
مثل مریضی که نیاز به یک عمل جراحی مهم دارد اما ترس از بیهوشی و عوارض جراحی باعث شده تا هیچوقت خود را به تیغ جراح نسپارد اما یک حادثه مثل یک تصادف او را به روی تخت اتاق عمل میکشاند و جراح یا به ضرورت یا ترجیح دیگری، در کنار اقدامات حیاتی، آن عمل به عقبافتاده را هم انجام میدهد. به این میگویند توفیق اجباری یا لطف خفیه!
اکنون باید اصلاحطلبان تصمیمی قاطع بگیرند که میخواهند با وضعیت جدید چکار کنند؟ حال که گزینههای آنها یکی پس از دیگری از گردونهی رقابت خارج شده است میخواهند نظریهی مزبور را بپذیرند و در اتفاقات و فجایع احتمالی بعدی که محتمل است رخ دهد، دستکم مسئولیت سیاسی و احتماعی کمتری را به گردن بگیرند یا اینکه کماکان میخواهند بازی را با صندوق رأی ادامه دهند و خود را با شرایط موجود تطابق دهند تا باقی بمانند.
راهی که شورای نگهبان رفته است بیتردید به فاجعهی بحران مشارکت ملی (نه الزاماً مشارکت در انتخابات، بلکه فاجعهبارتر بعد از آن) منجر میشود در کشوری که در کانون مخاطرات جهانی قرار دارد. انقلابیون در سال ۵۷ با ذخایر استراتژیک شاه جنگ را اداره کردند.
در سال ۸۴ با ذخایر اجتماعی اصلاحات و افزایش قیمت نفت دولتشان را به پیش بردند. در سال ۱۴۰۰ نه ذخایر استراتژیک شاه وجود دارد. نه ذخایر اجتماعی اصلاحات و نه پول آنچنانی نفت و دستکم پنج نفر از این هفت نفر هم در رؤیاهایی از حکومتی آرمانی سیر میکنند.
اصلاحطلبان مهمترین آلترناتیو کشور هستند. در تمام ایران هرجا که دانشگاهی وجود دارد، سیستم مدرنی از دولت مستقر است و بخشی از طبقهی متوسط زندگی میکند(یعنی طبقهای که میتواند با عواید ناشی از تولید خود بالاتر از خط فقر قرار بگیرد) در آنجا اصلاحات حضور دارد.
رهبران شناختهشدهی اصلاحات اکنون با تأمل دقیق و نگاه به هواداران بالقوه دهها میلیونی خود در سراسر کشور، بایستی تصمیم تاریخیشان را در برابر کاری که حکومت کرد با صدای رسا و اعتماد به نفسی که شایستهی رهبران یک جنبش است اعلام کنند و مسئولیت خوب یا بد آن را هم شجاعانه تا آخر برعهده بگیرند. کشور ایران در خاورمیانهی پرتلاطم، آبستن حوادث دیگری خواهد بود اگر که اصلاحات اشتباه کند!
نویسنده: محمدحسین غیاثی