با برخى از جريانهاى روشنفكرى معاصر ايران و متهم ساختن آنها به پيروى از تفكر اسطورهاى از شهرت خاصى برخوردار است. موقن بر اين نظر است كه ما هنوز در جهان اسطورهاى پسامدرن به سر مىبريم و بر اين مبنا به درك و شناخت درستى از بنيانهاى تفكر مدرن نرسيدهايم. بر همين اساس او به ترجمه چند اثر از ارنست كاسيرر؛ فيلسوف نوكانتى آلمانى – كه به زعم وى – مىتواند درك ما را از انديشه مدرن پوياتر گرداند و به نوبه خود سبب فاصلهگيرى ما از تفكر اسطورهاى گردد، روى آورد. برگردان كتابهايى چون: «فلسفه روشنگرى» (نشر نيلوفر) اسطوره دولت (نشر هرمس)، جلد دوم از مجموعه سه جلدى فلسفه صورتهاى نمادين يعنى «انديشه اسطورهاى» (نشر هرمس) از ارنست كاسيرر، ترجمه و نگارش مجموعه مقالههايى زير عنوان «زبان، انديشه و فرهنگ» (نشر هرمس) و نيز برگردان كتابى با نام «عقلانيت و آزادى» كه مجموعه مقالههايى درباره انديشه ماكس وبر؛ جامعهشناس آلمانى است، به همراهى احمد تدين از جمله فعاليتهاى وى است. موقن هم اكنون سرگرم ترجمه كتاب «كاركردهاى ذهنى در جامعههاى عقبمانده» لوى برول؛ انسانشناس بزرگ فرانسوى است كه بزودى برگردانش به پايان مىرسد.
با وى گفتوگويى داشتيم درباره كتاب «عقلانيت و آزادى» و برخى از جنبههاى تفكر ماكس وبر در حوزه جامعهشناسى دين، كه با هم مىخوانيم:
انگيزه شما از ترجمه مقالههايى كه در كتاب »عقلانيت و آزادى« آمده چه بوده است؟
من معتقدم كه براى فهم و درك جامعه مدرن و تفاوت آن با جامعه سنتى مطالعه آثار ماكس وبر از ضروريات است. مثلاً آثار ماكس وبر در زمينه جامعهشناسى دين به ما كمك مىكند كه دريابيم چرا غرب به راه ترقى و پيشرفت افتاد، اما كشورهايى چون چين و هند و ايران و مصر درجا زدند و متحول نشدند.
آيا جامعه شناسى دين ماكس وبر مثلاً جامعهشناسى اسلام او هنوز هم مورد توجه است؟
ماكس وبر دين را از جنبه خاصى بررسى مىكند؛ به اين معنى كه مىخواهد بفهمد ميان اعتقادات دينى يك شخص و كردار اقتصادى او چه رابطهاى وجود دارد. آيا هر دينى براى گسترش نظام سرمايه دارى مناسب است يا نه؟ او فقط مذهب پروتستان را مناسب رشد روابط و مناسبات سرمايه دارى مىداند. جامعهشناسى اسلام ماكس و بر چندان مورد توجه اسلامشناسان قرار نگرفته بود.
اما چون بين برداشت او از اسلام با آنچه اكنون بنيادگرايان اسلامى از اسلام ارائه مىدهند، اگر نه مطابقت كامل، لااقل شباهت بسيار وجود دارد مورد توجه روزافزون قرار گرفته است. مثلاً تأكيد ماكس وبر بر اين كه در اسلام جهاد بر همه امور ديگر تقدم دارد با آنچه بعضى بنيادگرايان اسلامى در همين خصوص مىگويند تطابق كامل وجود دارد.
ماكس وبر علاوه بر تكنگارىها درباره جامعهشناسى هندوئيسم و بوديسم و مذهب پروتستان كتابى درباره جامعهشناسى دين به طور عام نوشته است. «تالكوت پارسونز» معتقد است كه كتاب جامعهشناسى دينى يكى از مهمترين كتابهايى است كه در قرن بيستم نگاشته شده است. او بر ترجمه انگليسى كتاب ياد شده مقدمهاى نوشته است كه بنده آن را تحت عنوان «ساختهاى منطقى »جامعهشناسى دين« ماكسوبر ترجمه كردهام كه در همين كتاب عقلانيت و آزادى به چاپ رسيده كه البته فهم و هضمش دشوار است.
ماكس وبر از عقلانيت فرهنگ غرب و پيدايش اين عقلانيت سخن گفته است. در اين باره مطالبى بفرماييد؟
جامعه شناسى ماكس وبر را جامعهشناسى عقلانيت مىدانند. ماكس وبر مهمترين خصيصه فرهنگ غرب را عقلانيت مىشناسد. اين عقلانيت در علم، در حكومت، در نظام قضايى، در سازمانهاى سياسى در ساختار دولت و نظام اقتصاد سرمايهدارى غرب تبلور يافته است. بنده براى ارائه اين جنبه از نظريات ماكس وبر مقاله »پيدايش عقلانيت غربى از ديدگاه ماكس وبر« را ترجمه و نگارش كردهام كه اولين مقاله كتاب عقلانيت و آزادى است و نظريات ماكس وبر درباره رهبرى كاريزمايى، سلطه سنتى، سلطه عقلانى، سلطه شخصى، سلطه غيرشخصى و نوع قوانين و نظام حكومتى و قضايى كه وابسته به آنهاست را شامل مىشود.
از نظر ماكس وبر جامعه مدرن با جامعه سنتى چه تفاوتهايى دارد؟
جامعه مدرن و جامعه سنتى را از جنبههاى مختلف مىتوان با هم مقايسه كرد. جامعه سنتى معمولاً جامعه دينى است و ارزشهاى دينى، حيات فردى و اجتماعى را اشباع كرده است. اما جامعه مدرن، جامعهاى سكولار يالائيك است، يعنى جامعهاى غيردينى است. بر جامعه سنتى، سلطه سنتى يعنى حكومت سنتى حاكم است. اين سلطه، سلطهاى شخصى و غيرعقلانى است. اما حكومت يا سلطه در جامعه مدرن عقلانى و غيرشخصى است. بر جامعه سنتى قوانين شرع و در برخى موارد قوانين عرفى حاكماند. اما برجامعه مدرن، قوانين موضوعه كه پارلمان آنها را وضع كرده جارىاند.
در جامعه سنتى، سنت مقدس و نقض ناشدنى است اما جامعه مدرن، سنتستيز است، از اين رو در آن نقد و انتقاد امرى رايج است، اما در جامعه سنتى نقد و انتقاد، دشمنى و كينهتوزى تلقى مىشود. همچنان كه گفتم مهمترين خصلت جامعه مدرن، لائيك بودن يا سكولار بودن آن است.
آقاى موقن! مىبينم كه شما دو اصطلاح لائيك و سكولار را مترادف هم به كار مىبريد.
سكولاريسم و لائيسيته چه معنايى دارند و آيا ميان اين دو تفاوتى هست؟
سكولاريسم (Secularism) عبارت از اين اعتقاد است كه اخلاق بايد صرفاً بر پايه شادى و سعادت و رفاه نوع بشر در همين زندگى زمينىاش متكى باشد نه بر ارزشهاى دينى و اعتقاد به آخرت.
در مسيحيت لاتينى، سكولار به معناى »دنيوى« در مقابل كليسايى است و نيز به معناى جامعه مدنى در مقابل جامعه دينى يا امت است. سكولار شدن يا سكولار كردن جامعه به اين معناست كه دست كشيشان از امور سياسى و قضايى و فرهنگى كوتاه شود و اداره اين امور به جامعه مدنى سپرده شود و حتى موقوفات كليسا در اختيار جامعه مدنى قرار گيرد. لائيك به معناى مردم، افراد معمولى و غير روحانى است. لائيسيته يعنى افراد غيرروحانى اداره همه امور را در اختيار دارند نه كشيشان.
لائيسيته يعنى جدايى دين از حكومت. لائيك كردن جامعه يعنى از ميان بردن خصوصيات دينى امور و دنيوى كردن آنها. سكولار و لائيك دو اصطلاح تقريباً مترادفاند.
انگليسى زبانان بيشتر اصطلاح سكولار را به كار مىبرند و فرانسوى زبانها بيشتر اصطلاح لاييك و لائيسيته را.
چرا شما به آثار ماكس وبر علاقهمنديد و منتقد ماركسيسم هستيد؟
آثار ماركس وبر ما را راهنمايى مىكنند تا جامعه مدرن غربى را درك كنيم و فرقش را با جوامع سنتى غير غربى دريابيم. من نمىگويم هرچه ماكس وبر مىگويد درست است، نه. بسيارى از پيشفرضهاى او به نظر من نادرستند، اما تكيه ماكس وبر بر عقلانيت و پيدايش و رشد عقلانيت درخور توجه است؛ يعنى موضوعى كه اصلاً ماركس مورد توجه قرار نمىدهد. هدف ماركس واژگونى جامعه مدنى بود نه شناخت عقلانيت حاكم بر آن. بر عكس او معتقد بود كه جامعه مدنى مدرن، نشانه بارز جدايى فرد از جامعه و بيگانگى او با خود و جامعه است و جامعه مدنى از دولت متمايز شده است بنابراين بايد در هم كوبيده شود و ديكتاتورى پرولتاريا برپا شود و بر ويرانههاى جامعه مدنى، جامعه سوسياليستى ساخته شود.
به نظر شما براى تحقق جامعه مدنی چه تحولاتى بايد در ساختار اجتماعى صورت پذيرد؟
در جامعه سنتى سلطه، شخصى و غيرعقلانى بوده و اين سلطه جنبه مابعدالطبيعى داشته است يعنى حاكم شخص مقدسى بود كه خود را نماينده خداوند بر زمين مىدانست. سلطه يا حكومت سرشتى مقدس داشت نه دنيوى يا سكولار. حاكم، فردى معمولى نبود بلكه در حاكميتاش از سوى پروردگار به او تفويض شده بود، بنابراين در برابر هيچ كس پاسخگوى رفتار و تصميمات خود نبود اما در دولت لائيك رئيس جمهور يا نخستوزير فردى معمولى است كه هيچ قدرتی ندارد بلكه از سوى اكثريت مردم براى مدت معلومى برگزيده شده و فقط سمت نمايندگى اكثريت مردم را دارد ولى او، هم در مقابل اكثريت و هم در برابر اقليت پاسخگوست و چنانچه پس از انقضاى مدت نمايندگىاش مجدداً برگزيده نشده، كنار مىرود و چه بسا اين بار نماينده اقليت قبلى، اكثريت آرا را به دست آورد و انتخاب شود. اعضاى پارلمان نيز افرادى عادى هستند و در برابر مردم و قانونهايى كه وضع مىكنند پاسخگو هستند.
البته قانونهايى كه آنها وضع مىكنند سرشتى قدسى ندارد بلكه قانونهايى هستند كه انسانهاى معمولى براى حسن اداره امور جامعه آنها را وضع مىكنند و چه بسا با تغيير دولت در انتخابات بعدى پارهاى از اين قانونها لغو شوند و قانونهاى جديدى وضع گردند. البته قانونهاى وضعى نبايد ناقض حقوق بشر و شهروندى باشند. مسائل اخلاقى و دينى و يا ارزشهاى دينى – اخلاقى بر وضع اين قانونها نظارت ندارند. سرشت اين قانونها لائيك است. اخلاق نيز در جامعه مدنى اخلاق مبتنى بر اعتقاد دينى نيست، بلكه اخلاق مدنى است كه بر مسؤوليتشناسى فرد متكى است. وقتى چنين تحولاتى در ساختارهاى فرهنگى سياسى و قضايى يك جامعه پديد آمد، در آنجا جامعه مدنى شكل مىگيرد.
آقاى موقن در پايان اين گفتوگو خوب است كه درباره كتابى كه هم اكنون شنيدهايم در دست ترجمه داريد، نكتههايى را بيان كنيد و اينكه اين كتاب به نظر شما چه اهميتى مىتواند در طرح و گسترش مسائل فرهنگى و فكرى امروزمان داشته باشد؟
اثرى كه مشغول ترجمه آن هستم، كتابى دورانساز است كه درك ما را از چگونگى كاركردهاى ذهن انسان دگرگون كرده است. عنوان اين كتاب «كاركردهاى ذهنى در جوامع عقبمانده» است كه »لوسين لوى برول«؛ فيلسوف و انسانشناس بزرگ فرانسوى آن را نگاشته است. در اين كتاب اين نظريه مطرح مىشود كه دو نوع ذهنيت وجود دارد: يكى ذهنيت حاكم بر جوامع صنعتى پيشرفته غربى و ديگرى ذهنيت حاكم بر جوامع عقبمانده يا توسعه نيافته. تاكنون جوامع توسعه نيافته را از لحاظ درآمد سرانه، مصرف كالرى و ويتامينها و سطح تحصيلات با جوامع پيشرفته مقايسه مىكردند اما اين كتاب ذهنيت حاكم بر جوامع عقب مانده را با ذهنيت حاكم بر جوامع مدرن غربى مقايسه مىكند. به طور فشرده مىتوان گفت كه همان پژوهشى را كه كاسيرر پس از لوى برول و احتمالاً تحت تأثير وى در جلد دوم فلسفه صورتهاى سمبوليك (نمادين) پىگرفته، لوى برول در اين كتاب نيز از ديدگاه انسانشناسى بررسى كرده است، به اين معنى كه ساخت ذهنيت منطقى و علمى مدرن غربى را كه سرشتى لائيك دارد با ذهنيت پيش منطقى و خرافى حاكم بر جوامع عقبمانده مقايسه مىكند. اگر به زبان كاسيرر سخن بگوييم، او نيز ساخت ذهنيت علمى را با ساخت ذهنيت اسطورهاى در تقابل قرار مىدهد.