خانه » همه » مذهبی » دوستی عزاداری

دوستی عزاداری


دوستی عزاداری

۱۳۹۳/۰۸/۱۴


۲۱۸ بازدید

سلام چه کار کنم در عزاداری امام حسین احساس داشته باشم هیچ حسی نسبت به عزاداری ندارم تو رو خدا کمکم کنید

عزاداری برای هر کدام از ائمه علیهم السلام ،از محبت وعشق به آن امام ،نشات می گیرد وهرچقدر معرفت به امام علیه السلام، بیشتر باشد عمق عزاداری بیشتر خواهد بود، مناسب است که قطعاتی ارزشمند را از آثار مرحوم شهید مطهری ، پیرامون امام حسین وعزاداری برای آن حضرت ، نقل کنیم :
1- علت اصلى و فلسفه اصلى عزاداری برامام حسین علیه السلام :«بى نظیرى و آموزندگى» آن است!
همه مى دانیم که فلسفه عزادارى و تذکر امام حسین علیه السلام که به توصیه ائمّه اطهار سال به سال باید تجدید شود، آموزندگى آن است؛ به خاطر آن است که [این نهضت ] یک درس تاریخى بسیار بزرگ است.براى اینکه انسان یک درس را مورد استفاده خودش قرار بدهد، اول باید آن درس را بفهمد و حل کند.هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بیان کرده است. هدفش همان هدف پیغمبر بود. خطبه هاى امام ، مبیّن هدف نهضت امام است. امام ،هدف نهضت خود را اصلاح امت اسلامیه معرفى کرد؛ خواست عملًا درسهاى اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند که خاندان پیغمبر اسلام که نزدیکترین مردم به او هستند، از همه مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقّانیّت این پیغمبر است.
اما اینکه فلسفه اقامه عزاى حسین چیست؟ براى اینکه صحنه اى بالاتر و بهتر از این صحنه در جهان وجود ندارد که:
اولًا: این اندازه درس توحید و ایمان کامل به جهان غیب را بدهد و مظهر نفس مطمئنّه باشد. پس روحش توحید بود.
ثانیاً : همه تربیتها براى این است که روح بشر در برابر حوادث، شکست ناپذیر شود؛ تنش با شمشیرها قطعه قطعه، ثروتش به باد، فرزندانش کشته، خاندانش اسیر، ولى روحش ثابت و محکم بماند.
ثالثاً: چقدر فرق است میان ادعا و عمل. مدعیان آزادى و آزادیخواهى، حقوق بشر، عدالت، [زیادند] اما داستان پادشاه و وزیر و گربه تربیت شده است؛ ولى مردان الهى عملًا نشان دادند که اگر یک طرف حق باشد با محرومیتها، با کشته شدن ها، با قطعه قطعه شدن ها، و طرف دیگر مال و ثروت و همه چیز باشد با پامال شدن حق و حقیقت، کدام طرف را مى گیرند!
چند چیز که علامت شکست دشمن بود:
الف. پرهیز از جنگ تن به تن.
ب. تیراندازى و سنگ پرانى.
ج. دستور عمرسعد که از جنگ با شخص حسین پرهیز کنند: هذَا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ، وَاللَّهِ نَفْسُ ابیهِ بَیْنَ جَنْبَیْهِ « این، فرزند کشنده عرب است. به خدا سوگند جان پدرش در میان دوپهلوى اوست.».
د. دستور عمرسعد که مانع سخنرانى او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود. نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمى آوردند.
آنچه از امام ظهور کرد:
الف. شجاعت بدنى. ب. قوّت قلب و روح. ج. ایمان به حق و قیامت، که ساعت به ساعت بر بشاشتش افزوده مى شد. د. صبر و تحمل. ه. رضا و تسلیم. و. طمأنینه و عدم هیجان روحى و نشنیدن یک سخن [از او] که حاکى از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد. ز. روح حماسى ،که چنان خطبه اى انشاء کرد.
دو چیزى که چشم امام را روشن داشت: الف. خاندان. ب. یاران. ههُنا مُناخُ رُکّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاقٍ «اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است. ». اصحاب و خاندان نشان دادند که عاشقانه عمل مى کنند.
پس بى نظیرى و آموزندگى آن، علت اصلى و فلسفه اصلى عزاداریهاست.
2- فلسفه تجدید عزادارى امام حسین علیه السلام :
عزادارى معمولى در افراد عادى، اسلام مى گوید سه روز است؛ یعنى اگر کسى پدر یا برادرش مرد سه روز به عنوان یک فرد عزادار در خانه مى نشیند، مسلمین هم وظیفه دارند به تسلیت او بروند و بعد از سه روز باید غائله را خاتمه بدهد. تنها موضوعى که گفته اند براى همیشه باید آن را احیا کنید و برایش بگریید، آن را زنده نگه دارید و نگذارید فراموش بشود، مسئله عزادارى حسین بن على است، چرا؟ آیا حسین بن على نیازى دارد که ما و شما بیاییم بنشینیم برایش گریه کنیم، مثلًا تشفّى قلبى پیدا مى کند، العیاذ باللَّه عقده هاى دلش خالى مى شود؟ یا عقده هاى دل فاطمه زهرا و یا حضرت امیر خالى مى شود؟ اصلًا آنها عقده دل دارند که بخواهند خالى کنند؟ امام صادق فرمود: سوره والفجر را بخوانید که سوره جد ما حسین بن على است. گفتند:آقا به چه مناسبت؟ فرمود: آیات آخر سوره والفجر: یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعى الى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلى فى عِبادى. وَ ادْخُلى جَنَّتى « فجر/ 27- 30». اى صاحب نفس آرام! به سوى پروردگارت بازگرد، تو از پروردگارت خشنودى، عقده اى در روح تو وجود ندارد. تو آگاهانه کار خودت را انجام دادى، از کار خودت هم خوشحالى. خدا از تو راضى است. حالا برو در زمره بندگان خاص من، در زمره بندگان ما باش.
حسین رفت نزد پدر و برادر و مادر و جد بزرگوارش، آنها در یک سعادتى هستند که براى ما قابل تصور نیست. عقده اى ندارند که ما بخواهیم براى تشفّى عقده آنها کارى کرده باشیم.پس مسئله چیست؟ تشفّى این است که اسلام اصلى دارد به نام اصل عدل: انَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسانِ وَ ایتاءِ ذِى الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ « نحل/ 90». اسلام اصلى دارد به نام مبارزه با ظلم و ستمگرى، اصلى دارد به نام حماسه شهادت. حسین سمبل احیاى عدالت اسلام است. حسین سمبل مبارزه با ظلم در دنیاى اسلام است، حسین حماسه شهادت است، حسین شعار عدالت اسلامى است، شعار عدالت است.
تا شما نام حسین را زنده نگه مى دارید، یعنى ما طرفدار عدالت اسلامى هستیم. اینکه پرچم سیاه بالاى خانه تان مى زنید یعنى من وابسته به حسینم، کدام حسین؟ همان حسینى که در راه عدالت شهید شد. پس من وابسته به عدالت اسلامى ام. من وابسته به حسینم، کدام حسین؟ همان حسینى که در راه خدا هرچه داشت داد، آن حسینِ پاکباخته در راه خدا. پس من طرفدار پاکباختگى در راه خدا هستم. خود همین شعار است. اسم بچه تان را هم که حسین مى گذارید- اگر توجه داشته باشید- مى خواهید این شعار را زنده نگه دارید.
این است که به ما گفتند نگذارید این [حادثه ] فراموش بشود. سال به سال این خاطره را تجدید کنید. وقتى که این خاطره را تجدید مى کنید متن وقایع را براى یکدیگر بازگو مى کنید. وقتى متن وقایع را بازگو مى کنید مى بینید چگونه است که حسین براى عدل اسلامى قیام کرد و در مقابل ظلم ایستادگى کرد؛ صحنه اى و حماسه اى مى بینید که نظیرش در همه دنیا هرگز وجود ندارد. این هم خودش تعظیم شعائر است. ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ « حج/ 32». هرکسى که شعارهاى الهى را زنده کند و بزرگ بشمارد این نشانه آن است که قلبى پاک و متقى و پرهیزکار دارد.
آرى امام حسین علیه السلام در دل هر مسلمان حقیقت خواه و عدالت خواهى جا دارد. انَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّةً مَکْنونَةً فى قُلوبِ الْمُؤْمِنینَ همانا حسین بن على یک محبت مرموز و پنهانى در دل هر مؤمنى دارد، چرا؟ خیلى واضح است، چون هر مؤمنى در دلش یک علاقه اى به اسلام دارد؛ چون به اسلام علاقه دارد حسین را که در راه جانبازى اسلام مى بیند که جان و مال و فرزندان و همه چیزش را در راه اسلام فدا کرد از اسلام جدا نمى بیند و اسلام را از حسین جدا نمى بیند. به آن مقدار که خودش را وابسته به اسلام مى بیند وابسته به حسین بن على علیه السلام مى بیند. نه تنها ابا عبداللَّه، همه کسانى که در راه خدا و در رکاب اباعبداللَّه علیه السلام شهید شدند همین طور هستند.
3- دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى
یکى از نقاط ضعف این است که معمولًا، هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس- چه آنهایى که در مساجد تأسیس یک مجلس مى کنند و چه آنهایى که در منازلشان، بالخصوص کسانى که در منازلشان- و هم مستعمین [خواهان زیادى جمعیت هستند] اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است، اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست. این، نقطه ضعف است. این جلسات که براى این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه! مگر ما مى خواهیم سان ببینیم؟ مگر ما مى خواهیم رژه برویم؟
هدف چیز دیگرى است. هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است.این مى شود یک نقطه ضعف.
نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى- که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است- این مسأله شور و واویلا بپا شدن است. باید منبرى حتماً در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، اشک بریزند قبول نیست، باید مجلس از جا کنده بشود، باید شور و واویلا بپا بشود. من نمى گویم مجلس از جا کنده نشود، من مى گویم این نباید هدف باشد.
من مى گویم اگر کسى در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آنکه یک روضه دروغى بخواند، بدون اینکه جعلى بکند، بدون اینکه تحریفى بکند،اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا هم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب؛ ولى وقتى که نبود، آن وقت ما باید با امام حسین بجنگیم، دشمنى کنیم؟ دروغ ببندیم؟ دروغ بگوییم؟.بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبر اکرم فرمود: «اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى امَّتى فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ وَالّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» « اصول کافى، ج 1/ ص 54.» آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر مى شود، آنجا که چیزهایى ظاهر مى شود که در دین نیست، مسائلى پیدا مى شود که من نگفته ام، بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نمى آید. آن کسى که کتمان مى کند، لعنت خدا بر او باد. بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است: «انَّ الَّذینَ یَکْتُمونَ ما أنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِى الْکِتابِ اولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللّاعِنونَ» «بقره/159» آن دانایانى که حقایقى را ما گفته ایم و آنها مى دانند، ولى کتمان مى کنند، مى پوشانند، اظهار نمى کنند، لعنت خدا بر آنها و لعنت هر لعنت کننده اى بر آنها باد.
کتاب لؤلؤ و مرجان که من در همین موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام مى بردم از مرحوم حاجى نورى (رضوان اللَّه علیه)، درست یک قیام به وظیفه بسیار مقدسى است که این مرد بزرگ کرده است، مصداق قسمت اول این حدیث است که «اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ». در این طور موارد وظیفه علماست که حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نمى آید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند و مشت دروغگویان را باز کنند.
4- ضرورت اصلاح وضع مرثیه خوانى
از جنبه اول باید کسانى که مرثیه خوانى مى کنند توجه داشته باشند به فلسفه قیام سیدالشهداء و به فلسفه دستوراتى که ائمه اطهار درباره عزادارى داده اند. بى جهت دستورى نداده اند. باید فلسفه قیام سیدالشهداء و هم فلسفه عزادارى آن حضرت را به مردم بگویند و مردم را آگاه کنند. باید مکرر این مطلب را بگویند، نه یک بار و دو بار و ده بار و صد بار، همیشه باید به گوش مردم خوانده شود. باید گویندگان بصیرى باشند تا بتوانند حقایق نهضت حسینى را بگویند
5- اباعبداللَّه علیه السلام، یک مصلح
اباعبداللَّه یک مصلح است. این تعبیر از خودش است (انّى لَمْ اخْرُجْ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَلا ظالِماً و انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فى امَّةِ جَدّى، اریدُ انْ امُرَ بِالْمَعْروفِ وَ انْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اسیرَ بِسیرَةِ جَدّى وَ ابى) « مقتل الحسین، ص 156». این را حضرت در نامه اى به عنوان وصیتنامه به برادرشان محمّد بن حنفیّه- که مریض بود به طورى که از ناحیه دست فلج داشت و قدرت این که در رکاب حضرت باشد و خدمت کند نداشت- نوشتند و به او سپردند، چرا؟ براى اینکه دنیا از ماهیت نهضت او آگاه شود: مردم دنیا! من مثل خیلى افراد نیستم که قیام و انقلابم به خاطر این باشد که خودم به نوایى رسیده باشم، براى اینکه مال و ثروتى تصاحب کنم، براى اینکه به مُلکى رسیده باشم. این را مردم دنیا از امروز بدانند (این نامه را در مدینه نوشت) قیام من قیام مصلحانه است. من یک مصلح در امت جدّم هستم. قصدم امر به معروف و نهى از منکر است، قصدم این است که سیرت رسول خدا را زنده کنم، روش علىّ مرتضى را زنده کنم. سیره پیغمبر مرد، روش علىّ مرتضى مرد؛ مى خواهم این سیره و این روش را زنده کنم.
از اینجا مى فهمیم که چرا ائمّه اطهار این همه دستور اکید داده اند که عاشورا باید زنده بماند و چرا این همه اجر و پاداش و ثواب براى عزادارى اباعبداللَّه منظور شده است. آیا آنها این سخن را فقط به خاطر یک عزادارى مثل عزاداریهاى ما در وقتى که پدر یا مادرمان مى میرد، گفتند؟ نه، مردنهاى ما ارزشى ندارد؛ در مردنهاى ما فکر و ایده و هدفى وجود ندارد. ائمّه اطهار از این جهت گفتند عاشورا زنده بماند که این مکتب زنده بماند؛ براى اینکه اگرچه شخص حسین بن على نیست ولى حسین بن على باید به قول امروز یک سمبل باشد، به صورت یک نیرو زنده باشد؛ حسین اگر خودش نیست، هر سال محرم که طلوع مى کند، یکمرتبه مردم از تمام فضا بشنوند: «الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى عَنْهُ؟ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً»؛ براى اینکه از راستى و حقیقت، شور حیات، شور امر به معروف، شور نهى از منکر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمین، در میان مردم شیعه پیدا بشود.
6- فلسفه عاشورا
پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا که دائماً حسین حسین مى کنید و به سر خودتان مى زنید، چه مى خواهید بگویید؟ باید بگوییم: ما مى خواهیم حرف آقایمان را بگوییم، ما هر سال مى خواهیم تجدیدحیات کنیم (یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا للَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ). باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ماست. در این روز مى خواهیم در کوثر حسینى شستشو کنیم، تجدید حیات کنیم، روح خودمان را شستشو بدهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادى و مبانى اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم. ما نمى خواهیم حس امر به معروف و نهى از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکارى در راه حق، در ما فراموش بشود؛ نمى خواهیم روح فداکارى در راه حق در ما بمیرد.
چرا ائمه اطهار این همه تأکید و اصرار کردند که عزادارى حسین بن على علیه السلام براى همیشه زنده بماند؟ هرسال که محرم مى رسید خود ائمه اطهار اعلام عزا مى کردند، وضعشان تغییر مى کرد و به شیعیانشان هم دستور مى دادند که براى همیشه چنین کارى بکنند، چرا؟ این عزادارى ، شخصى نیست، مسئله دیگرى است؛ زنده نگه داشتن قیام حسین بن على است. قیام حسین بن على قیام امر به معروف و نهى از منکر بود، قیام براى عدل اسلامى بود. امر به معروف و نهى از منکر خودش یک اصل اسلامى است، عدالت یک اصل اسلامى است، امامت که حافظ و نگهبان اصول اسلامى است خودش یک اصل دیگر اسلامى است. اصل عدالت، اصل امر به معروف و نهى از منکر به وسیله یک امام مفترض الطاعه وقت احیا شده است، ما که این جریان و نهضت را براى همیشه زنده نگه مى داریم بزرگترین شعار امامت را حفظ کرده ایم، بزرگترین شعار امر به معروف و نهى از منکر را حفظ کرده ایم، بزرگترین شعار طرفدارى از عدالت و مبارزه با ظلم را حفظ و نگهدارى کرده ایم. وقتى ما به صحنه عاشورا و به صفحه روز عاشورا نگاهى مى کنیم، در آنجا چه مى بینیم؟ تجلى اسلام و تجلى معنویت اسلام را مى بینیم.
این فلسفه عاشوراست، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن على بخشیده شدن! گناه کنیم، بعد در مجلسى شرکت کنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد. گناه آن وقت بخشیده مى شود که روح ما پیوندى با روح حسین بن على بخورد؛ اگر پیوند بخورد، گناهان ما قطعاً بخشیده مى شود ولى علامت بخشیده شدنش این است که دومرتبه دیگر دنبال آن گناه نمى رویم. اما اینکه از مجلس حسین بن على بیرون برویم و دومرتبه دنبال آن گناهان برویم، نشانه این است که روح ما با روح حسین بن على پیوند نخورده است.
شعارهاى اباعبداللَّه شعار احیاى اسلام است، این است که چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟ چرا حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال مى کنند؟ چرا مردم را دو دسته کرده اند: مردمى که فقیرفقیر و دردمندند، و مردمى که از پرخورى نمى توانند از جایشان بلند شوند؟.
در بین راه در حضور هزار نفر لشکریان حرّ آن خطبه معروف را خواند که طىّ آن، حدیث پیغمبر را روایت کرد، گفت: پیغمبر چنین فرموده است که اگر زمانى پیش بیاید که اوضاع چنین بشود، بیت المال چنان بشود، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود، اگر مسلمانِ آگاهى اینها را بداند و سکوت کند، حق است بر خدا که چنین مسلمانى را به همانجا ببرد که آن ستمکاران را مى برد. بنابراین من احساس وظیفه مى کنم، «الا وَ انّى احَقُّ مِنْ غَیْرٍ» در چنین شرایطى من از همه سزاوارترم.پس این است مکتب عاشورا و محتواى شعارهاى عاشورا.
شعارهاى ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته ها باید مُحیى باشد نه مخدّر، باید زنده کننده باشد نه بى حس کننده. اگر بى حس کننده باشد، نه تنها اجر و پاداشى نخواهیم داشت بلکه ما را از حسین علیه السلام دور مى کند. این اشک براى حسین ریختن خیلى اجر دارد اما به شرط اینکه حسین آنچنانکه هست در دل ما وارد بشود. «انَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّةً مَکْنونَةً فى قُلوبِ الْمُؤْمِنینَ» اگر در دلى ایمان باشد نمى تواند حسین را دوست نداشته باشد، چون حسین مجسمه اى است از ایمان.
مناسب دیدیم که سطوری را در مورد گریه برامام حسین علیه السلام بیان شود:
پرسشگر محترم ! به شما توصیه می کنیم که گریه بر امام حسین واهل بیت علیهم السلام را برخود تحمیل نکنید ، گریه نشانه محبت است ، کسی به مادر نمی گوید ازغم فرزندت گریه کن، یا در دلتنگی به عزیزت ، اشک بریز، سوز وگداز محب ، تحمیلی نیست ،گریه تحمیلی خسته کننده است ، اما گریه از روی محبت وعشق ، نشاط آور،حرکت بخش، وسازنده است وچون گریه تحمیلی شد واز روی محبت ویا معرفت نبود سراز انکار در می آورد ، درمورد امام حسین علیه السلام نیز همین طور است اگر معرفت آمد محبت واشک وگریه وتوسل و…. می آید .
داستان گریه و عزادارى پس از شهادت حضرت حسین(ع), ازسوى امامان(علیهم السلام) داستان دامنه دارى است, که به خاطر فرصت محدود این مقال, خلاصه چند مورد از آن را به مطالعه مى گذاریم:
امام چهارم(ع) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک حسین(ع) و یاران فداکار او بود, و 23 سال داشت, پس از آن واقعه سوزناک, تا زمانى که در قید حیات بود, یعنى مدت 34 سال طبق برخى از روایات, براى پدر و عزیزان خویش, گریه و سوگوارى مى کرد. علقمه بن محمد حضرمى, روایت مى کند:
«امام باقر(ع) براى حسین بن على(ع), گریه و ناله سر مى داد, به هر کس هم درخانه او بود (با رعایت تقیه), دستور مى داد گریه کند, در خانه آن حضرت مجلس عزاو سوگوارى تشکیل مى گردید, و آنان مصیبت حضرت حسین(ع) را به هم تسلیت مى گفتند».(1 )
عزادارى امام صادق(ع):
عبدالله بن سنان, مى گوید: «روز عاشورایى به حضور امام صادق(ع) رسیدم, آن حضرت را با رنگ پریده و بسیار غمناک, در حالى که اشک چون مروارید از چشم او جارى بود یافتم, علت آن وضع را سوال کردم, فرمود: مگر نمى دانى در چنین روزى جد ما حسین(ع) شهید شده است…؟ (2 )
امام صادق(ع), به ابو هارون مکفوف، دستور مى دهد مرثیه بسراید, و آنگاه که وى مرثیه خود را مى خواند, مشاهده مى نماید, امام(ع) سخت گریه مى کند, متوجه مى شود از صداى گریه امام صادق(ع) زنانى که پشت پرده حضور داشته اند, صداى خود را به گریه و شیون بلند کرده اند, بعد امام(ع) فرمود:
«من إنشد فى الحسین(ع) شعرا, فبکى وإبکى عشرا, کتب له الجنه…(3) کسى که درباره حسین(ع) شعرى بسراید و سپس گریه کند و ده نفر را بگریاند بهشت بر او واجب مى شود».
امام رضا(ع) فرموده است:« محرم ماهى است که, در روزگار جاهلیت احترام داشت و مردم در آن از جنگ و خونریزى پرهیز داشتند, اما دشمنان در آن خون مارا ریختند, حرمت ما را شکستند, زنان و عزیزان ما را به اسارت گرفتند, آتش به خیمه ما زدند, اموال ما را غارت نمودند, و سفارش پیغمبر(ص) را در حق ما پاس نداشتند. ان یوم الحسین(ع) إقرح جفوننا, وإسیل دموعنا… فعلى مثل الحسین(ع) فلیبک الباکون, فان البکإ علیه یحط الذنوب العظام; روز (عاشوراى) حسین(ع) پلک هاى ما را مجروح و اشک هاى ما را روان ساخته… بر کسى مانند حسین(ع) باید گریه کنندگان گریه کنند; چرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین مى برد»
نقش گریه و اشک در خود سازی:
رقت قلب و اشک چشم ،همانطور که در بالا اشاره کردیم, کسى که از صحنه دلخراشى منقلب نمى شود, تا اشک تإثر بریزد, و نیز از حقیقت و جلوه زیبایى لذت نمى برد, تا اشک شوق جارى گرداند, از روح متعادلى برخوردار نیست. آن حضرت مى فرماید: »بکإء العیون, و خشیه القلوب من رحمه الله تعالى(4); گریه چشم ها و ترس دل ها از نشانه هاى رحمت خداوندى است.« چنان که جمود عین ومحروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا, نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.
رسول خدا(ص) فرموده است: «من علامات الشقإ: جمود العین, قسوه القلب…»(5)
آمرزش گناهان ریان بن شبیب از امام رضا (ع) روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه کنى تا آنکه اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مى آمرزد .(6) و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین (ع) گریه کنند ، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى ریزد»( 7).و على علیه السلام مى فرماید:« بکاء العبد من خشیة الله یمحض ذنوبه، گریه بنده از ترس خداوند گناهانش را پاک مى کند
پس از اینکه حجاب گناه از دل انسان برطرف شد نورانیت آن ظهور مى کند و چون گناه حجاب بزرگى است وقتى با گریه از بین رفت ، دل نورانیت پیدا مى کند على علیه السلام مى فرماید: البکاء من خشیة الله ینیر القلب و یعصم من معاودة الذنب »گریه از ترس خداوند دل را نورانى کرده و حفظ مى کند از اینکه دوباره به طرف گناه رود کند خلاصه اینکه: گریه و اشک نقش بسیار پر اهمیت وآثار فراوانی در زندگی و ساخت انسان دارد و پرداختن به تمامی آنها مجال واسعی می طلبد ، بنا بر این ما در این پاسخنامه تنها به گوشه ای از آنها اشاره نموده ایم .( به منظور مطالعه بیشتر به کتاب ره توشه راهیان نور, محرم 1376 رجوع شود)
پی نوشت ها:
1- وسائل الشیعه, ج 10, ص 398. 2ـ سفینه البحار, ج 2, ص 196, (ماده ى عشر), بحار الانوار, ج 98, ص 309. 3ـ کامل الزیارات, ص 104. 4ـ بحار الانوار, ج 90, ص 336 و 330. 5ـ بحار الانوار, ج 90, ص 336 و 330. 6. منتخب کامل الزیارات , ابن قولویه , ص165 7. جلاء العیون , علامهء مجلسى , ص 462

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد