مسافرانی که در پس اين خودروها حرکت می کنند، با چشم برداشتن از جاده و اطراف، کنجکاوانه اين بیت ها و عبارت ها را می خوانند و از خواندن آن ها گاه شاد و گاه از معنای نهفته در آن ها رنجيده می شوند. اين نوشته ها معمولن پیرامون موضوع های عاشقانه، عاطفی و يا مذهبی هستند: بزن بر سينه ام خنجر / ولی هزگر نمير مادر، بگو ماشاءالله!، به کجا چنين شتابان؟، درب و داغون خودتی!، دنيا محل گذره، ما می گذريم ولی اون نمی گذره، از جمله چند نمونه از اين “ماشين نوشته” هاست. اين ادبيات حقيقتی انکار ناپذير از زندگی قشری از جامعه و فرهنگ آن ها است و بیش تر ِ پيام های آن، حکایت از داغی جانسوز و قديمی می کند و بیانگر احساسات درونی رانندگانی است که در ايران فعاليت مي کنند. گر چه “ماشين نوشته” ها در گذشته بيش تر باب بوده است، ولی هنوز بسياری از رانندگان کاميون، اتوبوس، وانت بار و تاکسی برای گفتن حرف های دل خود به اين روش وفادار هستند.
نوشته های آنان از لحاظ ادبی، جامعه شناختی و روان شناختی اهمیت دارد و اگرچه مردم ايران حتا عوام، با شعر و موسيقی ايران رابطه ای تنگاتنگ دارند، اما ادبيات رانندگان را مي توان از ادبیات ساير صنف ها جدا دانست و اين موضوع به خوبی از شعرها و نوشته های آنان بر روی ماشين های آنان دريافت شدنی است.
به عنوان مثال بر روی کاميونی نوشته است: “موتوری بزن کنار که پيکان خوراک من است” که مي توان دريافت که راننده ی چنين ماشينی فردی پر هيجان و ماجراجو است و سرعت زياد برای او اهمیت بسیار دارد. بر ماشين دیگری نوشته است: “دست بزن ولی خيانت مکن” که شايد چنين راننده ای مار گزيده ای باشد که بار ماشينش را در گذشته دزدیده اند. یا بر روی ماشن ديگری آمده است: “تنهای شب” که تنهايی در تاريکی شب می تواند از دغده های اين راننده باشد. از آن جا که اين قشر از رانندگان اغلب در سفر هستند، “تنهايی”، “هجران”، “دوری” و “مادر” بيش ترين مفاهيمی هستند که آنان به طور مستقيم يا غير مستقيم به آن ها اشاره کرده اند.
اخيرن جنبه های زبان شناختی، جامعه شناسی و روحی صنف رانندگان جاده ها در استفاده از “ماشين نوشته” ها مورد توجه متخصصان فرهنگ لغات و زیان در ايران قرار گرفته و نمونه های آن ها ثبت و گردآوری شده است. گفتنی است که برخی از پژوهشگران بر این باورند که بها دادن به اين نوع ادبيات، آلوده کردن زبان فارسی است. بديهی است که در فرهنگ شناسی، ما چيزی به نام زشت يا زيبا نداريم و هر فرهنگی در هر زمان و مکان ويژگی های خود را دارد. مطالعه ی “ماشين نوشته” ها بخشی از مطالعات فولکلوريک ( فرهنگ عامه) است و نه تنها موجب آلودگی زبان نمی شود، بلکه يکی از به ترين روش های شناخت بخشی از فرهنگ عامه ی مردم ايران است.. اين بررسی تاثيری بر ادبيات ندارد و تنها ديدن بخشی از خود در آينه است. “ماشين نوشته” ها در اصل ادبياتی سيار هستند که در فرهنگ رانندگان ايرانی جايگاه خاصی دارد و برخی از آن ها بسيار ابتکاری است.
ما بر حسب وظیفه ی خود در طرح مسایل زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، نمونه هایی از این “ماشین نوشته” ها را که بیانگر فرهنگ بخشی از مردم این سرزمین هستند و توسط خوانندگان گردآوری و فرستاده شده اند، برای آشنایی دیگر خوانندگان ارجمندمان در پایین می آوریم. با سپاس، آریا ادیب
– – –
– پشت يک وانت بار: کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت. آزاده – شيراز
– عاشق بی انتظار مادر. وحيد – تهران
– پشت خاور نوشته شده بود: سرعت را من تعيين مي کنم. ح. فلاح – يزد
– توی يکی از جاده های اهواز در حال رانندگی بودم که از آينه ی بغل اتوموبيلم ديدم جلوی يک خودروی ژيان که پشت سر من در حال حرکت بود نوشته “ميازار موری که دانه کش است ” … وقتی که من به خودروی ژيان اجازه دادم که از من سبقت بگيره ديدم پشت همون ژيان نوشته “فلفل نبين چه ريزه ” … فرياد کارون – اهواز
– اين هم پشت کاميون نوشته : دريای غم اردک ندارد. اصغر نثری – تهران
– روی در باک بنزين يک اتوبوس نوشته بود: بخور نوش جون. مهمون خودم. امير علی مجرد – شيراز
– درحال رفتن به فرودگاه مهرآباد ديدم پشت يک مينی بوس فيات نوشته شده بود: “امروز همان فردايی است که ديروز منتظرش بودی” و چون ما به دنبال مسافرمان مي رفتيم برای من جالب بود و مناسبت هم داشت. سامان – تهران
– بامزه ترين نوشته ای که من ديدم اين بود: “زندگی نگه دار!، پياده می شم.” نرگس – اصفهان
– پشت يک تاکسی در اهواز به لهجه ی لری بختياری نوشته بود : دا کر سی چنت بی. يعنی: مادر ! پسر برای چی خواستی؟ الف – اهواز
– سال ۱۳۷۱ در جاده اصفهان اين جمله در پشت اتوبوسی برايم خيلی جالب و پرمحتوا بوده است: چشم گريان، چشمه ی فيض خداست. يوسف گ. – اصفهان
– پشت يک خاور نوشته بود: ديشب خواب ديدم تريلی شدم ۳۰ تن بار زدم. آرش – شيراز
– بر پشت کاميون حمل زباله نوشته شده بود “طعنه بر خواری من ای گل بی خار مزن – من به پای تو نشستم که چنين خوار شدم”.
– بر پشت ماشين تخليه ی چاه نوشته شده بود “هيچ کس منو دوست نداره…”
– بر پشت تريلر نفت کش نوشته شده بود: “علم به تر است يا ثروت؟، هيچ کدام فقط ذره ای معرفت”
– و اخيرن در تهران پشت يک پيکان نوشته شده بود: “GO WITH WITH” يعنی برو بابا.
– پشت يک اتوبوس نوشته شده بود: “آخه چرا؟” من با خواندن اين موضوع مايل بودم که چهره ی راننده را ببينم و برای همین پس از سبقت گرفتن نگاهی به جلوی اتوبوس انداختم و ديدم نوشته است: “چرا که نه؟” غلامرضا خرم آبادی – تهران
– “هر چه بعضی انسان ها را بيش تر می شناسم، گرگ ها را بيش تر تحسين می کنم.” شريفی – تهران
– يک روز که به دانشگاه مي رفتم پشت يک ماشين فاضلاب کش خوندم که نوشته بود: نگاه نکن به کارم، محتاج روزگارم. مجتبی زارع- نورآباد ممسنی
– سال ها پيش پشت وانت يکی از بستگان اين جمله می درخشيد: ” به حال آن شخص بايد گريست که دخلش بود ۱۸ خرجش ۲۰. کيوان – جزيره کيش
– اوايلی که موبايل از سطح خواص جامعه به سطوح پايين تر راه پيدا کرده بود و کم کم داشت فراگير می شد، پشت اتوبوس های بين شهری (جاده ها) شماره های موبايل نوشته می شد. به يکباره چنين موضوعی تبديل به يک پديده شد و بیش تر اتوبوس ها که تا آن زمان عکس قلب تير خورده را پشت شيشه های خود می کشيدند، شماره های موبايل راننده رانوشتند. البته اگر يادمان باشد که در آن زمان و حتا همين حالا قيمت موبال نزديک به يک ميليون تومان است، اين کار معنای ديگری می يابد. پارسه – تهران
– پشت يک کاميون به زبان ترکی نوشته بود: “بو دنيا – يالان دنيا دو” پشت يه کاميون ديگه هم نوشته شده بود: “گشتم نبود؛ نگرد نيست؛ افسانه بود.” هادی – تهران
– یک بار ۴ سال پيش پشت يک اتوبوس در جاده ی بندر عباس – سيرجان اين بیت ها را ديدم و خيلی خوشم اومد و يادداشت کردم: “دلم تنگ است و تنگی چاه تيزم / به جهندم ميروم پيش عزيزم / الهی نازنينم خواب باشد / گل پرپر به بالينش بريزم.” نازنين – مشهد
– اينهم يک ماشين نوشته ی ديگر: “به روز تنگدستی آشنا بيگانه می گردد”. عليرضا – تهران
– در سفرهاي مختلف پشت كاميون ها خواندم : – به درويشي قناعت كن كه سلطاني خطر دارد. – زندگي بدون عشق، مثل تنبان بدون كش است. – درياي غم ساحل نداره . علی خيرنيا – تهران
– پشت يک کاميون نوشته بود: به دريا رفته می داند مصيبت های دريا را. فريد – چالوس
– سال ها پيش پشت يک ماشين خواندم: دو چيز در دنيا ندارد صدا / ننگ ثروتمند و مرگ فقير. فريده فيروزبخت – اصفهان
– پشت يک اتوبوس نوشته بود: خواهی که جهان در کف تقدير تو باشد / خواهان کسی باش که خواهان تو باشد. و يکی ديگه البته کاميون بود: به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار! سيروس – تهران
– من اين نوشته را از پشت ماشين نيسان سايپا که به بوشهر تره بار حمل مي کرد، خواندم: به مُد پوشان بگوييد آخرين مد کفن است. باقر عباسی – بوشهر
– “عيب رندان مکن ای زاهد پاکيزه سرشت / سرنوشت دگران بر تو نخواهند نوشت.” قيصر – قمصر
– مواظب باش ای دلاور نمالی به بنز خاور . شباب – خاور
– سلطان جاده، – عروس کوير، – بيمه ابوالفضل، – بسيار سفر بايد، – برچشم بد لعنت، – هذا من فضل ربی . اسماعيل – تبريز
– يواش برو که دلم زير پای توست. بهاره مهدوی
– پشت يک اتوبوس نوشته بود: ناز نگات / قشنگه! نرگس – يزد
– سبب گر بسوزد / مسبب تو هستی، – (کاميون 🙂 همه از ما می ترسند، ما از نيسان. اميد – ساری
: اغنيا بنز سوارند، من مسکين مزدا سوار، جان به قربان تو مزدا که بنز فقرايی. – پشت کاميون: سوت دلان، نزديک نشو مي ترسم. – از ما نخورده باشی. رضا م. – شيراز
– شايد برای خيلی ها عجيب باشه، اما يکی از چيز هايی که تو غربت دلم هواش را مي کنه همين دل نوشته هاست. فرهنگ جاده هنوز بوی قديم رو مي ده، از دل بر اومده توی دل هم مي شينه. فرهنگ ماشين ولی ماشينی نيست! شقايق – لندن
– بر روی ماشين خاور بيابانی اين شعر نوشته شده بود: “ای جوان تا توانی زن مگير / طوق لعنتی است بر گردن مگير.” اخيرن عبارت های انگليسی نيز برروی ماشين ها ديده می شوند. مانند اين جمله که آن را بر روی يک وانت ميوه فروش دوره گرد ديدم: Kill me, kiss me but dont leave me هيوا – تهران
– پشت يکی از اين ماشين ها يک شعر ديدم که خيلی جالب بود. نوشته بود: تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی. جمشيدی – تهران
– اين موضوع ازمدت ها قبل برای من سوژه بود. اين قضيه را من با واژه “ادبيات کاميونی” مي شناسم.. ولی خنده دارترين آن هايی که تا به حال خوانده ام اين جمله بود که پشت يک کاميون حک شده بود: I Love You MATIZ. رضا – کرج
– پشت يک کاميون درب و داغون این بيت نوشته شده بود: اغنيا بنز سوارند / من مسکين بر تو / جان به قربان تو ماشين که بنز فقرايی. علی – تهران
– چند ماشين نوشته دارم خواستم براتون بفرستم: يا رب عاشقان را غم مده، – از حادثه ترسند همه کاخ نشينان / ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم! – هر کجا محرم شدی چشم از خيانت باز دار / چه بسا محرم با يک نقطه مجرم مي شود، – روزگار غريبی است نازنين، – می رسد مردی که زنجير غلامان بشکند؟، – دو دو تا چهار تا، کی به کيه. فرزاد – هرات
– در چاله چوله های عشقت شافنرم شکست. کامبيز – تهران
– صد سال در بيابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی. ت. ر. – تهران
– مبر ز موی سفيدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پير مي شود گاهی. ميلاد وزيريان – تهران
– نمي دانم چرا خوبان در جوانی مي ميرند! بهروز – دوبی
– پشت سوزوليت (ماشين شکل مينی بوس ولی خيلی کوچک) نوشته بود: منم يه روز بزرگ مي شم.
رامين از شيراز
– زندگی بر خلاف آرزوهايم گذشت. شهرام – تهران
– در افغانستان در عقب اکثر مينی بوس ها نوشته اند: آهسته برانيد، به سلامت برسانيد / نی خود را به شفاخانه (بيمارستان) و زندان بکشانيد. ولی برای من خيلی جالب بود روزی که برای اولين بار وارد ايران شدم در شيشه عقبی يک مينی بوس نوشته بودند: داداش جان به خاطر اشک مادر يواش! فواد – نارويژ
– جمله ی معروف و جالب توجه ای که دوسال قبل در کابل عقب يکی از خودروها نوشته بود و از عمق قلب های عاشقان دل شکسته برخاسته بود : افسوس همه اش افسانه بود! آواره – باميان
– چرخ قلبم رو با ميخ نگاهت پنچر نکن. سامان – تهران
– پشت کاميونی نوشته بود: من از عقرب نمي ترسم ولی از سوسک مي ترسم/ من از دشمن نمي ترسم ولی از دوست مي ترسم. جمال خوشی – تهران
– پشت يک کاميون شب رو ديدم که نوشته بود: “همه دارند کار و ما هم داريم کار/ اين چه کاريست همه خوابند و ما بيدار. امير مرتضوی – تهران
– علی گفتيم و عشق آغاز شد … بهروز تهرانی
– راديات قلب من از عشق تو جوش آمدست / گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم. حسن – تهران
– اينهم شايد برای بعضی ها قشنگ باشه: ” قسمت نبود.” مجيد – شيراز
– آن قدر در کشتی عشقت نشينم تا سحر/ يا به ساحل مي رسم يا غرق دريا می شوم. صدق – تهران
– اين مطلب را يکی از دوستانم روی ماشينش نوشته بود که منظورش پليس راهنمايی و رانندگی بود و يکبار هم جريمه شد! تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است / کلاغ در آرد چشم تو اين چه نگاه کردن است. رضا – وين
– پشت تعدادی از کاميون ها در افغانستان می نويسند: من نمی گويم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن! يا اين عبارت که: در اوج قدرت مرد باش. سيد سرور حسينی – مزار شريف
– پشت يک ماشين حمل آشغال نوشته بود: از دست روزگار ناچارم. يکی ديگه هم نوشته بود: يا زهرا يا هيچ کس. داريوش – بندر عباس
– تو برو من ميام. رضا – يزد
– موقع رانندگی در جاده ی کرمان- تهران اين شعر حافظ را پشت کاميونی ديدم: شب و ظلمت و بيابان به کجا توان رسيدن / مگر آن که شمع رويت به رهم چراغ دارد. بابک – تهران
– شد شد، نشد نشد. شيدوش – اصفهان
– مدعی خواست از بيخ کند ريشه ما / غافل او بود خدا هست در انديشه ما. سعيد شاهرودی
– احتياط کن / ازدواج نکن. رضا – شيراز
– سال ها قبل در مسافرت کاميونی را ديدم که عقب ان نوشته شده بود: بوسه مگر چيست / فشار دولب / اين که گنه نيست / چه روز و چه شب. علی – تهران
– “کرمانشاه ما برمیگرديم” اين نوشته پشت يک کاميون در بحبوحه ی جنگ ايران و عراق بود که در نزديکی کرمانشاهمی گذشت. کرمانشاه در آن زمان يکی از مناطق جنگ زده بود که بسياری از مردم آن را ترک کرده بودند و نوشته اين راننده به نوعی نشاندهنده علاقه و تمايلش به شهرش بوده. روزبه دانشور – تهران
– پشت يکی از ماشين ها نوشته بود: من از رویيدن خار سر ديوار دانستم / که ناکس کس نمی گردد از اين بالا نشستن ها. جمشيدی – تهران
– گازش بده نازش نده. سارا – تهران
– همه ی ماشين نوشته های اين صفحه را خواندم و ديدم معروف ترين آن ها که هنوز هم پشت خيلی از کاميون ها نوشته می شود، درج نشده است: دادش مرگ من يواش. رضا – مشهد
– اين جمله را سال ها پيش پشت يک کاميون خواندم: گشتم نبود / نگرد نيست. فرانک – وين
– پشت يک اتوبوس نوشته بود : عاشق هميشه تنهاست. کبری احمدی – کابل
– پشت کاميون: بميرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد. هوتن – تهران
– شاخه را مرغ چه داند که روزی قفس خواهد شد. شهرام – تهران
– در افغانستان هم از اين نوع به گفته شما “ماشين نوشته ها” زياد است. مانند: در بيابان شب و روز رانندگی کار من است / غصه ندارم چون خداوند همراه منست. يا نازنين بگو نام خدا… اما در مناطق جنوب کشورمان ماشين های باربری نوشته ای ندارند اما با انواع رنگ های سرخ، سبز، آبی و…نقاشی شده که به نظر من بسيار جالب و منحصر به فرد است. مرسل – هرات
– روی يک ما شين باربری ( کاميون) نوشته بود: عشق برای صحت مضر است! وزارت صحت. علی دانش – باميان افغانستان
– پشت يک کاميون در جاده ی ساوه نوشته بود: بوق نزن راننده خوابه. احمد – واشنگتن
برگ از درخت خسته می شه / پاييز بهانه است. مهدی شيرازی – تهران
– ای کاش زندگی هم دنده عقب داشت. حسين حق شناس – تهران
– در اين دنيا که مردانش عصا از کور می دزدند / من بيچاره دنبال مرد می گردم. رو باک يک کاميون هم نوشته بود دمت گرم تو بخور پای من. آرش اميدی – مشهد
– دنبالم نيا آواره ميشی. علی – کرج
– کاميونی ديدم که برای شرکت جديد التاسيس بيمه تبليغ مي کرد و در قسمت پشت ماشين با خط درشت نوشته بود : بيمه ابوالفضل. م. ملازاده – تهران
– پشت يک ژيان نوشته بود “حالا که هر کی به هر کيه ، ما هم ماکسيما ايم ! ميثم – رشت
– پشت يک تاکسی نوشته بود: مدير عاشقان وزارت عشق. سيد مشتاق حسامی – رياض
– پشت يک تريلی نوشته بود: ژيان ساندويچ من است. داوود – نروژ
– پشت يک بنز خاور نوشته بود: در طواف شمع مي گشت پروانه ايی / سبقت بي جا مگير جانم مگر ديوانه ايی؟ رضا – بلژيک
– هر که عاشق شد جفا بسيار بايد کشد / بهر يک گل منت از صد خار بايد کشد. مزدک – شيراز
– رفاقت قصه تلخی است که از يادش گريزانم. محسن – اصفهان
– پشت يک کاميون نوشته بود: روی قلبم نوشتم ورود ممنوع / عشق آمد و گفت بي سوادم! و يا پشت يک ژيان نوشته بود: حالا که خر تو خره ما هم پژو. محمد – اصفهان
– پشت يه ماشين خيلی کوچولو نوشته شده بود: “ميازار موری که دانه کش است” و پشت يک ماشين ديگه نوشته بودند: “تو هم خوبی!” جليل – مشهد
– يک جا نوشته بود : جگر ها خون شود تا پسری مثل پدر گردد. – يا سيد علاالدين حسين و يا اين جمله : يا شاه چراغ (که هر دو امام زاده های معروف شيراز هستند و معلوم مي شود که ماشين ها شيرازی هستند). سعيدپور – شيراز
– مدتی است روی شيشه پشت و جلوی بيش تر کاميون ها و اتوبوس ها و بعضی ديگر از وسائط نقليه جمله ای دو کلمه ای مينويسند به اين عبارت : ( فقط خدا ) پشت اين جمله کوتاه بسيار معنی ها را مي توان تعبير کرد. از جمله اين که از مدعيان خدا. ما را همان يک خدا که يکی هم بيش تر نيست بس است. مرتضی – تهران
– پشت يک اتوبوس مسافری نوشته بود : ره غريب / رهبان غريب / مقصد با من / من با مقصد غريب. مرتضی – تهران
– پشت يک مينی بوس با حروف انگليسی نوشته بود : zoornazanfarsineveshtam. مرتضی يوسفی – تهران
– منال ای مينی بوس زير پايم / که من با ناله هايت آشنايم. تيمور – توکيو
– جملاتی که ديده ام و يادم مونده: پلنگ برو / علی يارت، – سلطان غم: مادر، – دريای غم ساحل ندارد. ياشار – شيراز
– از حاثه ترسند همه کاخ نشينان / ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم. احمد – فولادشهر
– پشت يک کاميون نوشته شده بود: غم عشقت بيابان پرورم کرد. يکی ديگر: از بس خوردم مرغ و پلو / آخر شدم مارکوپولو. محسن – تهران
– سر پايينی پرنده / سر بالايی شرمنده. بهنام – اصفهان
– پشت يک ژيان نوشته بودن: “خودتی”. يا پشت يک وانت نوشته بود: “بيمه دعای مادر”. علی – تهران
– ماشينی پشتش نوشته شده بود: واسه همه لاتی واسه ما شکلاتی! علی سجادی
– پشت کاميون حمل جوجه نوشته بود: بوق نزن جوجه ها خوابند! آرش – تهران
– تند رفتن نشد مردی / شرط آنست که برگردی. کاظم – کپنهاگ
– دنيا همه هيچ و زندگانی همه هيچ / ای هيچ برای هيچ بر هيچ مپيچ. بابک – تهران
– روی يک کاميون حمل مرغ نوشته بود: ای به فدای تو همه مرغای من! رامن – قائم شهر
– من در سفری در ايران به همراه همسرم، دو جمله به قول شما ماشين نوشته ديديم که عليرغم گذشت ۱۰ سال از يادمون نرفته: “غروب غمت را به هر بهايی خريدارم” و دومی “اسيرتم ولی آزاد” به نظر ما اين دوتا خيلی جالب اومد و هر از چندگاهی از ديد شوخی به هم می گيم. امير حسين حاجی لو – دبی
– يک نمونه جالب ماشين نوشته: ياد آن روز که در صفحه شطرنج دلت… شاه عشق بودم و با کيش رخت مات شدم. محمود – بوشهر
– “قربون کله قوچ مشکی ام” – فلفل نبين چه ريزه – بابا برگرد – روز و شب در جاده ها رانندگی کار من است / از کسی باکی ندارم چون خدا يار من است … برديا – تهران
– يک ماشين نوشته: بخاطر دلم ولم. فرهاد – تهران
– “رفيق بی کلک مادر”، – “منمشتعلعشقعليمچکنم؟” ( = من مشتعل عشق علی ام چه کنم؟)، (کنار باک کاميون): – “بخور شکمو” یا “بخور نوش جان”، – “در اين درگه که گهگه که که و که که شود ناگه / نشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه.” محمد – تهران
– پشت یک مینی بوس نوشته بود: ای دل غمین مباش / شد شد، نشد نشد
من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. رضاپور – همدان