در این رابطه میتوانم به عنوان مثال به تعطیل شدن درس اسفار علامه طباطبایی اشاره نمایم. در همان زمانها علامه طباطبایی از تبریز به قم هجرت نمودند و اولین درس فلسفهی او منظومهی حکمت و در منزل شروع شد. بعد از منظومه تدریس کتاب اسفار را در مسجد سلماسی با شاگردانی در حدود دویست نفر شروع کردند.
اتفاقاً در همان زمانها آقای منتظری هم درس منظومهی حکمت را با شاگردانی زیاد و به طور چشمگیر شروع کردند. در اینجا بود که تعدادی از ثروتمندان بازار تهران و مشهد برای اسلام احساس خطر کرده، خدمت آیتالله بروجردی رسیدند و گفتند: «ما سهم امام را به شما میدهیم که در تدریس فقه آل محمد [ص] به مصرف برسانید، نه در تدریس فلسفه.» و این در واقع هشداری بود به آیتالله بروجردی.
لذا آیتالله بروجردی احساس خطر کردند و به وسیلهی یکی از معتمدین برای علامه طباطبایی پیام فرستادند که: اصلح این است که شما درس اسفار را تعطیل کنید و به جای آن فلسفهی مشاء را تدریس نمایید. درس اسفار تعطیل شد و به جای آن، [علامه] تدریس کتاب الهیات شفاء بوعلی سینا را شروع کردند.
خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۶.