عصراسلام: در نوشته حاضر برکنار از تفسیرهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و عرفانی کوشش می کنم از منظر و مَرآی اخلاقی به این تراژدی تاریخی بپردازم.
عموم فیلسوفان و به ویژه فیلسوفان اخلاقی در خصوص معنای زیستن و در پاسخ به این پرسش اساسی و بسیار کلیدی که آیا زندگی در این جهان ارزش زیستن دارد یا خیر؟ پاسخ های سه گانه ای داده اند که اندکی جلوتر بدان خواهم پرداخت. آلبرکامو فیلسوف و نویسنده اگزیستانسیالیست فرانسوی معتقد بود که اگر فیلسوفان به این پرسش مهم و حیاتی پاسخ دهند گویی به تمامی پرسش های دیگر پاسخ گفته اند و اگر به سایر پرسش ها پاسخی هم ندهند دیگر باکی نیست و بالعکس اگر به این پرسش مهم و اصلی بشر پاسخ ندهند گویی که به هیچ پرسشی پاسخ نداده اند.
و اما پاسخ سه گانه عموم فیلسوفان در قبال این پرسش به شرح زیر بوده است:
۱. گروهی از فیلسوفان معتقدند که زندگی به هیچ وجه ارزش زیستن ندارد چرا که هزینه های زیستن در این جهان بسیار بیشتر از فایده و منفعت آن است، لذا خردمندانه ترین تصمیم در زندگی تصمیم به خودکشی است.
۲. گروهی دیگر از فیلسوفان در جبهه مقابل ایستاده اند و گفته اند که زندگی در هر حال ارزش زیستن دارد لذا با هر سختی و مرارتی باید در این جهان زیست و هیچ گاه نباید تن به مردن و مرگ داد. مولوی از قول جالینوس میگوید که زندگی تا آن جا ارزش زیستن دارد حتی اگر انسان را در مقعد الاغی زندانی کنند و مجبور باشد از سوراخ مقعد الاغ به جهان نگاه کند.
۳. گروه سوم آن فیلسوفانی اَند که معتقدند زندگی در مواقعی ارزش زیستن دارد و در مواقعی دیگر ارزش زیستن ندارد و این بستگی تام و تمام به شرایط و موقعیتی است که ما انسان ها در آن شرایط و موقعیت ها قرار می گیریم. به عبارت دیگر بستگی به آن نوع زندگی ای دارد که هر کسی در پیش گرفته است.
به نظر می رسد که شهادت امام حسین (ع) را بتوان مبتنی بر دیدگاه فیلسوفان گروه سوم مورد تفسیر و تحلیل قرار داد به این معنا که زندگی در شرایطی که نمی توان اخلاقی زیست، به هیچ وجه ارزش زیستن ندارد. لذا در چنین شرایطی مرگ و مردن نوعی مرگ اخلاقی و در حقیقت نوعی خوب مردن است. به عبارت دیگر، در مواقعی که آدمی مجبور باشد با هر خواری و خفتی و ذلتی به زیستن ادامه دهد اینجا بزنگاه زندگی انسان است و باید تصمیم بگیرد که به چنین زندگی ذلت باری ادامه دهد و یا این که مرگ عزت مند و اخلاقی را انتخاب کند.
خواننده محترم توجه داشته باشد که از دید امام حسین(ع) زندگی ارزش زیستن دارد اما این امر کاملا نسبی است به این معنا که بستگی به این دارد که بتوان اخلاقی و انسانی زندگی کرد و تن به هر خفت و خواری ای نداد. در شرایطی که بی عدالتی و ستم از در و دیوار جامعه می بارد و حالت ساختاری هم پیدا می کند و زندگی اَشرافی و غیر اخلاقی بر زندگی انسانی و اخلاقی غلبه کرده است در این حالت است که زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد و مرگ است که خوب و خوش می نماید. چگونه میتوان در جامعه ای زیست که فاصله و شکاف طبقاتی تا آن جا نمود پیدا کرده است که عدهای اندک بر ثروتی عظیم دست یافتهاند و در مقابل عدهای کثیر بر ثروتی بسیار بسیار اندک دسترسی دارند که حتی گذران زندگی بسیار معمولی هم برای شان امکان پذیر نیست؟!
شهادت امام حسین(ع) از آن رو مرگِ خوبِ اخلاقی بوده است که بی عدالتی ساختاری، ستم بیش از اندازه، دین به دنیا فروشی، انحراف فکری، ثروت اندوزی، اَشرافی گری، اموال بیت المال را به یغما بردن، تطمیع، دروغ گویی، ریاکاری گسترده و خلاصه مثلّث زر و زور و تزویر به طور تام و تمام شکل گرفته بود و هر گونه اخلاقی و انسانی زیستن غیر ممکن شده بود. این گونه بود که میتوان گفت شهادت امام حسین و یاران ایشان در دشت کربلا نمونۀ اعلای مرگِ خوب و خوشِ اخلاقی بوده است که برای تمامی دورانهای تاریخی درسی عبرت آموز بوده و خواهد بود.
محمد باقر تاج الدین