عصراسلام: اگر بخشی از جمعیت کشور بود که با قیام مخالفت یا از آن پرهیز داشت نه این را به زبان میآورد و نه کار را به حرکتهای خیابانی میکشید. شاه و مشاورانش در مواجهه با کشوری که خصمشان شده بود، تنها مانده بودند.
سال ۱۲۸۶ بود که توازن سیاسی تغییر کرد. تابستان در تبریز آشوبگرانی انجمن شهر را که دست تندروها بود، محاصره کردند. نیمهی دوم سال شهر آشکارا تقسیم شده بود بین شهروندان حامی انقلاب محلات جنوبی و جمعیت ضد انقلاب مناطق شمالی در تهران سلطنت طلبان قدرتشان را آذر ماه به رخ کشیدند؛ میدانبزرگ توپخانه را پر کردند و خواهان لغو فرمان مشروطه شدند. در بسیاری جاهای دیگر- یزد، اردبیل، کرمانشاه، قزوین، مشهد، شیراز و همدان- حمله بردند به آزادی خواهان و در مواردی حتی از شهر بیرونشان کردند.
انقلاب مشروطه زا عمدتاً هوادارانش ثبت و روایت کردهاند: ادوارد براون ستایشگر انگلیسی ایرانیان آزادی خواه؛ احمد کسروی، نظریه مرداز ملی گرای ایرانی که زمان انقلاب جوانکی بود شاهد نبرد در شهر زادگاهش تبریز؛ مهدی ملک زاده از همراهان انقلاب در تهران که پدرش- یکی از آزادی خواهان پیش گام ایرانی- را سلطنت طلبها کشتند؛ اسماعیل امیرخیزی و کریم طاهرزاده بهزاد، دو تا از دواطلبان مسلح جنگ شهری در تبریز؛ محمد حسن ادیب هروی، از زوشنفکرانی که در سفارت بریتانیا بست نشستند و روزنامههای اصلاح طلبی چون حبلالمتین، مساوت و صور اسرافیل.
این منابع که همیشه مشتاقند روی مشروعیت مردمی انقلاب مشروطه تاوید کنند، تظاهراتهای سلطنت طلبان را به کل نادید میگیرند یا با عباراتی توهین آمیز از کنارشان رد میشوند. مثلا براون، کسروی و صوراسرافیل وقتی دربارهی تجمع سلطنت طلبها در میدان توپخانه مینویسند، تظاهر کنندگان را یک مشت “اوباش اجیر”، “قمارباز”، “مست سفاک”، “آدم کش”، “الواط مزدور” میخوانند.
از بین بسیاری تاریخ نگار، فقط ملک الشعرای بهار گذرا و در حاشیه پذیرفته مرتعجان میان تودههای مردم طرفدارانی داشتهاند: “در آغاز مشروطه دو حزب در ایران پیدا شد: مشروطه خواه و مستبد. اعیان و طبقهی اول و طبقهی سوم یعنی تودهی مردم مستبد بودند و مشروطه خواهان را بیدین و انقلابی و هرج و مرجطلب میشمردند و مشروطه خواهان که عددشان قلیل و بیشتر آنان از طبقهی باسواد و روشنفکر بودند و میتوان آنان را طبقهی دوم نامید، مستبدان را جاهل و ظالم و ارتجاعی و غارتگر میشمردند.” اما او هم وارد جزئیات نمیشود. توضیح نمیدهد چه گروههایی از طبقه سوم در فعالیتهای جمعیتهای محافظهکار مشارکت میکردند، انگیزههایشان چه بود و آیا رفتارشان عقلانی و پیشبینی پذیر بود یا نه.
سه گروه مجزا را میتوان در این تظاهراتهای محافظهکارانه تشخیص داد: اشراف، تجار، صنعتگران و کارگرانی غیرمتخصص که وابسته به اقتصاد دربار بودند نه اقتصاد بازار، علمای محافظه کار و طلابشان؛ و در مواردی طبقات پایین.
قاجار ابزارهای مستقیم اعمال استبداد را نداشت، مثلا دم و دستگاه اداری گستردهی کشوری یا ارتش ثابت و منظم، اما شبکهای وسیع از اختیارات برای امتیاز دادن و استخدام کردن داشت. به درباریهای مورد علاقهاش پیشکشی و مقرری و به کارگزاران وفاداراش ملک و منصبهای پرسود میداد و برای هزاران خدمتکار خانه، منشی، صنعتگر، استادکار، کارگر، شتربان و قاطرچی شغل مهیا میکرد؛ اینان در استخدام دربار بودند، درباری که حرمی بزرگ، خزانه، چندین آشپزخانه و انبار، اسلحه خانه، کارگاه و طویله داشت.
به علاوه ولیعهد در تبریز و اعیان پایتختهای ولایات هم در مقیاسی کوچکتر از همین سبک زندگی شاهانه تهران تقلید میکردند. همین عامل در اقتصاد، مارکس را به این نتیجه رساند که “در شیوهی تولید آسیایی، شهر بزرگرا به معنای دقیق عبارت باید صرفا اردوگاهی شاهانه انگاشت که با ساختار واقعی اقتصاد درهم آمیخته”- اگرچه تا حدی که به ایران مربوط میشود، حرفش قدری اغراق شده است.
آزادی خواهانی که در سفارتخانه بریتانیا خواستههای مشروطه چیان را نوشتند، خیلی مراقب بودند، هدف گلایههایشان را منحصراً استبداد دربار قرار بدهند. معدود تندروهایی که در انتخابات مجلس اول رای آوردند، مصلحتورا پای اصول فدا کردند. از عدالت انسانی و برابری اجتماعی و اثرات زیانبار قدرت همسیاسی و هم اقتصادی دربار حرفپیش کشیدند.
نماینده بریتانیا اشاره کرد ثروتمندان در “هراس” بودند حکومت تازه ثروتی را که در دوران حکومت پیشین اندوخته بودند، ازشان بگیرد.
واکنش پیشبینی پذیر بود. وقتی مجلس شورا به پیروی از مجلس عوام بریتانیا بعد از انقلاب سال ۱۶۸۸ کوشید بانک ملی ایران را تاسیس کند، زمسن داران بزرگ زیادی حاضر به مشارکت نشدند و کارشکنی کردند که مطابقش بسیاری مقرریهای دربار حذف و درآمد شاه به شدت کم میشد، خزانه داری دربار سلطنتی که تا ان زمان مشخصا همیشه حتی در مواقع نداری خزانهی حکومت، در جا به تعهداتش عمل میکرد، به کارکنانش خبر داد حقوق و دستمزدشان را نمیتواند پرداخت کند.
رییس کمیسیون مالی مجلس به عبث استدلال میآورد که بودجه تجملات نالازم را از دربار کم کرده، نه دستمزد و حقوق و کارکنان کاخ را. بعضی مقرری بگیران جزء و زنان حرم رفتند داخل ساختمان مجلس به اعتراض اما جوابهای خوبی نگرفتند. به مقرری بگیرها توصیه شد شاه را ترقیب به فروختن جواهرات سلطنتیاش کنند. حسن تقی زاده نماینده آزادی خواه برجستهی تبریز، اعلام کرد هیچ علاقهای ندارد بداند چه بر سر زنان شاه میآید. وقتی نمایندهها بودجه پیشنهادیشان را تصویب کردند، کارکنان دربار اول به مجلس عریضه نوشتند، و بعد ریختند به خیابانها.
این کارکنان همراه با مقرری بگیرها و خدمتکارانشان، بخشی چشمگیر از تجمع سلطنت طلبان در میدان توپخانه را تشکیل میدادند. ملکزاده میپذیرد بورجه کارکنان دربار را آزرد، اما هیچ همدلیای با مشکل آنها نمیکند
مشابه همین گروهها در آشوبهای سلطنت طلبانه ولایات دیگر هم سربرآوردند. در تبریز قاطرچیها و شتربانهای استخدام دربار شهرتی به هم زدند که مرتجعترین گروه شهرند.
در شیراز، مستخدمهای یکی از اعیان محلی-قوامالملک- انجمنی ضدانقلابی راه انداختند که در خیابان با انقلابیها درگیر میشدند. نماینده بریتانیا در کرمانشاه گزارش داد که شهر تقسیم شده به دسته مردم و دسته اشراف، شامل زمینداران محلی و وابستگان و خدمتکارانشان.
اقتصادهای وابسته به دربار، پشتوانهای تضمین شده برای تجمعات سلطنت طلبانه فراهم میآورد. حضور چهرههای مذهبی این تجمعات را از صرف گردهماییهایی در طرفداری از شاه تبدیل میکرد به راهپیماییها و بلواهایی در دفاع از “شاه و اسلام”. در جربان اعتصاب عمومی مرداد ماه ۱۲۸۵، جامعهی مذهبی ایران آشکارا اما نه به تعداد برابر، تقسیم شده بود به دو اردوگاه متخاصم: معدودی امام جمعه و شیخالاسلام وابسته به دربار و موافق شاه و مجتهدهایی محبوب و روحانیونی پرشمار و معلمان مکتبهای بازار که همپیمانان آزادی خواهان در جنبش مشروطه خواهی بودند. اما این عدم تعادل بالاخره به تعادل انجامید، وقتی انقلاب روند پیشرفتش را رو کردو آزادی خواهها مقاصد غیرمذهبیشان را فاش کردند: ضدیت با روحانیت محوری،،طرفداری از حقوق زنان و برابری میان شیعیان و غیرشیعیان، مسلمانان و غیرمسلمانان.
سال ۱۲۸۶ نقطهی عطفی در تاریخ مذهبی ایرانیان مسلمان است. برای نخستین بار سر و کلهی مقالات و رسالاتی چاپ داخل کشور پیدا شد که صراحتاً از ردحانیت انقاد میکردند.
صور اسرافیل در مقابهای طنزآمیز دربارهی روحانیت، علمایی را دست انداخت که مدام هشدار میدهند. بن در خطر نابودی است. حبلالمتین در مورد خواسته علما برای راهاندازی شورایی عالیه که بتواند در آن مشروعیت همه تصویبات قاکونی مجلس را بسنجد، کنایه آمیز نظر داد که با منطق این استدلال، تجار هم باید شورای عالیهی خودشان را داشته باشند و بتوانند در مورد نمایندگان مردم داوری کنند. جزوهی ضد روحانیتی که تندروها در بازار پخش کردند، واکنشی شدید از نمایندههایی محافظهکار در مجلس در پی داشت.
در مورد موضوع حقوق اقلیتهای مذهبی و مسئلهی نقش زنان در جامعه هم واکنشها همانقدر شدید بود. وقتی جامعهی زرتشتیان به مجلس عریضه نوشتند و خواهان برخورد یکسان با عمهی شهروندان صرفنظر از کیش و اعتقاداتشان شدند، محافظهکاران متوسل به دین شدند و استدلال کردند چون شرع فرق گذاشته بین مسلمان و غیر مسلمان، و چون بر عهدهی حکومت است شرع مقدس را اعمال کند، در عرصه عمومی هم رحجان مسلمان بر باقی باید حفظ شود.
یکی از امامان جمعه ادعا کرد حرف زرتشتیها را نمیفهمد چون هزار و سیصد سال است در ایران با جامعهی زرتشتیان خوب برخورد شد. نتیجه گرفت لابد خرابکارانی تحریکشان کردهاند که حالا چنین خواسته حق ناشناسانه و شرمآوری دارند. تندروها پا گذاشتند به میدان نبرد. تصدیق کردند که زرتشتیها را نه خراب کارها بلکه سالها ظلم و ستم ناگزیر به جایی رسانده که عریضه با چنین درخواستی به مجلس بفرستند و از عریضه هم با این توجیه حمایت کردند که قانون اسلام طرفدار آزادی و برابری است نه ظلم و نابرابری. بحران مشابهی هم وقتی درگرفت که گروهی از زنان انجمنی برای خودشان تشکیل دادند. محافظهکارها این انجمن را محکوم کردند و غیراسلامیاش خواندند. تندروها با این استدلال از انجمن زنان دفاع کردند که طی تمام اعصار ، در کشورهای اسلامی زنان اجازه داشتهاند سازمانها و تشکیلات خودشان را داشته باشند.
این مسایل مناقشه برانگیز بعضی علما را واداشت به نفع حفظ جریان سنتی، از مسیر خطرناکی که مشروطه خواهی داشت میپیمود، بیرون بزنند. سرکرده این نهضت ارتداد از مشروطه، در تبریز حاج میرزا حسن و در تهران شیخ فضلالله بود. حاج میرزا حسن، از مجتهدان برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان اواخر سال ۱۲۸۶ بود که از همپیمانان تندروش گسست و “انجمن اسلام” خودش را در مناطق شمالی تبریز تشکیل داد که سلطنت طلب بود و قدرت و نفوذ آزادی خواهان را که در “انجمن شهر” بودند به چالش کشید.
در تهران شیخ فضلالله، یکی از سه رهبر تظاهرات مذهبی آذر ماه ۱۲۸۴، تابستان ۱۲۸۶ از تندروها برید و رفت همراه پانصد تن از پیروانش در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کرد. از آنجا اعلامیهای دادند در مخالفت با باب شدن قوانینی غربی که در اروپا حاکماند و خواهان اعمال قوانین اسلام شدند که در شرع آمده. همچنین هشدار دادند نمایندگانی که الگویشان انقلابیون فرانسوی پارلمان سال ۱۷۸۹ پاریس است، دارند ترویج آنارشیسم، نیهیلیسم، سوسیالیسم، مساوات، ناتورالیسم و بدتر از همه بابیت میکنند. رهبرانی مذهبی چون شیخ فضلالله و حاج میرزاحسن بر رفتار و عملکرد سه بخش از جامعه اثر میگذاشتند.
یکم، طلبهها، روحانیان، معلمان، وعاظ و خدمتکاران سلطنت طلب مکتبها، مساجد و موقوفات خودشان. این دستهی عمده پانصد نفری را شامل میشدند که همراه شیخ فضلالله به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند. از تحصن که درآمدند، با موفقیت توانستند کسانی دیگر از جامعهی مذهبی را هم به سمت خودشان بکشانند. یکی از تحلیلگران وزارت امور خارجه بریتانیا به لندن گزارش داد در مورد مسئلهی اقلیتها، “بخش عظیمی از روحانیت” طرف محافظهکارهاست.
دوم، همراه خودشان مقلدان لوطیشان را هم به اردوگاه صدانقلاب آوردند. لوطیها ورزشکارانی مذهبی بودند در بازار، تا حدی شبیه کاست هندوی “گردن کلفتها”، که روابطی مستحکم با مناطقی خاص از شهر، اصناف، زورخانهها و شماری از علما داشتند. لوطیها نقشی مهم در بلواهای تبریز و در تجمع سلطنت طلبانهی میدان توپخانه ایفا کردند.
سومین گروهی که رهبران مذهبی رویشان نفوذ داشتند، مردم معمولی شیعه بودند، به خصوص لایههای فقیرتر شهرها، همچون رنگرزها، فرشبافها، آجرچینها، شتربانها، قاطرچیها، دست فروشهای دورهگرد، دلاکها، حمالها و کارگرها. کسروی که ضد روحانیت بود، در کتابش مختصراً اشاره کرده که بریدن شیخ فضلالله از مشروطه به شدت روحیهی تندروها را تضعیف کرد، چون او و اطرافیانش “میان مردم ارج میداشتند.”
ملکزاده، تاریخنگار طرفدار مشروطه، پذیرفته جار و جنجال شیخ فضلالله روی “مردم عوام” تاثیر داشته. یک شاهد دیگر اذعان کرده “عوام بازار” در تجمع میدان توپخانه از خواست شیخ فضلالله تبعیت کرده بودند. و امیر خیزی در بحث از رویگردانی بخشی از روحانیت در تبریز، اشاره کرده است که مردم عوام اصالتاً حرف علما را باور میکردند وقتی میشنیدند آنها را دارند، تندروها، غیرمذهبیها، ملحدها و ضد مسلمانها را تقبیح میکنند.
اگر چه این تاریخ نگارها گذرا و در حاشیه پذیرفتهاند که روحانیت محافظهکار در دل “مردم عوام” جا داشت، کماکان جوری مینویسند انگار فقط مشروطه خواهها نماینده مردم بودند. همچون آزادی خواهان انگلستان سده هفدهم، آنها هم ناآگاهانه چشم بر طبقات فرودست بیچیز بستند و طبقه متوسط توانگر را “مردم” دیدند. مذهب به کنار، عوامل دیگر همبه رو آوردن، طبقات فرودست به صف سلطنت طلبان کمک کردند: عواملی مادی چون بالا رفتن قیمت نان و آگاهی از اینکه از قبل انقلاب بورژوآزی چیزی دستشان را نگرفته.
در مراحل اولیه انقلاب، شورشیان موفق شده بودند از گذر کارهایی چون درخواست پایین آوردن قیمت نان و اقامه استدلالهایی اغنا کننده درباره اینکه قیمت بالای مواد غذایی تقصیر حکومت است، فقرا را به سمت خودشان جلب کنند. در نتیجه خورده بورژوآزی بازار و فقرای زاغه نشین، اصناف بازرگانان و تجار پررونق و اصناف کارگران غیر متخصصی که کارشان چندان رونقی نداشت، توانسته بودند دوشادوش همدیگر علیه قاجارها قدرت نمایی کنند. اما حکومت که عوض شد و قیمتها کماکان بابا رفت، راهشان جدا شد.
طرفداری جبهه آزادی خواهان از عدم مداخله دولت در بازار کشاورزی و بنا را بر منافع تجاری فعالان این بازار گذاشتند شکاف را فراختر کرد. تابستان ۱۲۸۶ نماینده وزارت امور خارجه بریتانیا در تهران گزارش داد “از چند طرف به مجلس حمله شده. دربار کلاً دشمنش است و جمعیت شهر ناراضیاند، چون نان هماتقدر گران است که همیشه بوده.” تحلیلگری دیگر برای لندن نوشت دربار دارد “طبقات فرودست شهر” را جذب میکند. در تبریز منازعه شدیدتر بود. خرداد ماه ۱۲۸۶ کنسول بریتانیا گزارش داد جماعتی انبوه که خواسته شان نان است، انجمن شهر را محاصره و یکی از اعضای برجستهاش را زجرکش کردهاند- از تجار ثروتمند حبوبات و مشکوک به انبار و احتکار کار کردن کالاهای بازار. این نخستین شورش علیه مشروطه خواهی بود.
تفسیر کسروی این بود که “در تبریز در جریان انقلاب مشروطه- چنان که در شورش فرانسه در پاریس رخ داد، گروه بی چیزان و پابرهنگان پیش آمدهاند و کمکم چیره میکردند، و خود نشان آن بود که شورش ریشه دوانیده… این خاصیت شورش است که یک توده نخست دست به هم داده خود را از زیر دست خود کامگان و درباریان بیرون آوردند و سپس گروه بیچیزان و سختیکشان پیش آمده به کینه جویی از توانگران و خوش زیندگان پردازند. در پاریس دانتون و روبسپیر و هبر به جلوی این گروه افتادند و به پشتیبانی آنها بود که به یک رشته کارهای هراس انگیز تاریخی برخاستند. در تبریز کسانی مانند دانتون و روبسپیر نبودند، وگرنه در اینجا نیز “هراس” فرمانروا توانستی گردید.”
این خطر طی دو سال بعد هم متناوباً تبریز را تهدید میکرد. اواخر سال ۱۲۹۷، کنسول بریتانیا یکبار دیگر گزارش داد مشروطه خواهان منطقه به دلیل وضعیت بحرانی کمبود غذا که نتیجه جلوگیری سلطنت طلبان از ورود مواد غذایی به شهر است، میترسند یک “خیزش مردمی” رخ بدهد.
یکی از اعضای انجمن شهر هشدار داد محتمل است بلواهایی وخیم در پیش باشد، مگر اینکه بتوانند برای پایین آوردن قیمت گندم کاری بکنند. یکی دیگر از اعضا به یاد مخاطبانحرفهایش میآورد که این جماعت هیچ احترامی برای هیچ کسی قایل نیستند. انجمن یک نانوا را به دلیل فروش آرد به قیمتی بالاتر از نرخ تعیین شده اعدام کرد اما نتوانست دل فقرای گرسنه را به دست بیاورد.جمعیتی از زنان جمع شدند، آزادی خواهها را تهدید کردند، و نهایتاً هم چارهای نماند جز اینکه به زور متفرقشان کنند. نظر کنسول بریتانیا این بود که “این نشانهی شومی بود چون همیشه برای راهانداختن بلوای نان، زنها زا میاندازند جلو.”
اصناف کم درآمدتر هم از همان اوایل که جماعتی انبوه رفتند به سفارت خانه بریتاتیا، تردید داشتند بابت انقلاب چیزی دستشان را بگیرد. هروی در خاطراتش نوشته که “خوب به خاطر دارم روزی به شعبه تبلیغ خبر دادند که از طرف مرتجعین و مخالفین در بین جوانان نجار و اره کش اعمال غرض شده و جوانان نجار از اینکه نمیدانند چه میخواهند و برای چه به اینجا آمدهاند و از کار بیکار شدهاند، ناراضی و عصبانی شده و با نق نق زیاد خیال تفرقه دارند. اگر موجبات تفرقه پیش آید لطمه و شکست بزرگ به نهضت آزادی خواهی وارد خواهد شد.
از همه بدتر آنکه جوانان ارهکش عوامند و حرف حساب به خرجشان نمیرود و نمیدانیم با آنان چگونه باید رفتار کرد. اگر این دسته زبان نفهم از سفارت بیرون بروند، طبیعیست شکست در قطار افتاده و در بین کسبه و اصناف نقاضت خواهد افتاد و کار متحصنین بلا نتیجه و زار خواهد شد. شورای مبلغین شروع به رای زدن نموده و هر یک چیزی گفتند. یکی از سردستههای مبلغین زبردست معروف به مشهدی حسین شیشهبر دستور تبلیغ به نهجی صادر نموده که تمام جوانان هم قسم شده و تا آخر تحصن مردانه ایستاده و با بیکاری و گرسنگی ساختند.”
شهریور ماه ۱۲۸۵ پس از تدوین قانون انتخابات معلوم شد این تردیدها ریشهی درستی داشته.
رای دهندگان به شش طبقه تقسیم شده بودند: شاهزادهها و اعضای طایفه قاجار، اعیان و اشراف، علما و طلابشان، زمینداران و کشاورزان، تجار و اصناف. اما حق رای دادن از اینها سلب شده بود: زمیندارانی که ارزش زمینشان زیر هزار تومان باشد؛ تجاری که محل کسب مشخص نداشته باشند؛ دکان دارانی که کمتر از میانگین رقم عرف شهرشان اجاره بدهند؛ فروشندگان سیار، صنعتگران و کارگرانی که عضو اصناف رسمی نباشند. دو ماه بعدتر وفتی فهرستی از صود و پنج صنف آماده شد، عمده اتحادیههای تجار و تولید کنندگان جزءاش بودند اما بسیاری مشاغل کم درآمد و غیر تخصصی جایی در آن نداشتند.
در مجلس اول شصت درصد کرسیها را علما و بازاریان مرفه به دست آوردند، و چهل درصد را هم زمیندارها، کارکنان دولت و چندتایی آدم متخصص در زمینهای مختلف. صد و پنج صنف رسمی تهران، سی و دو نماینده در مجلس داشتند که بیشترشان هم از قشر بورژوازی عرصه تجارت بودند: سه تا تاجر، سه تا عمده فروش، دوتا دلال، یکخیاط، یکنانوا؛ و فروشندگان گندم، صابون، کتاب، تخته و الوار، نخ و ریسمان، کلاه، یخدان، توتون و ابریشم. طبقه متوسط توانگر به همراه همپیمانان مذهبیشان مهار مجلس را به دست گرفته و عملاً مسیر راهیابی طبقات فرودست بیچیز را به دالانهای منتهی به قدرت بسته بودند.
به علاوه، پیروزمندان هیچ تلاشی هم برای به دست آوردن دل محروم شدگان نکردند. وقتی یکی از نمایندههای تندرو پیشنهاد داد کاری کنند تا شهروندان بیشتری وارد فرآیند انتخابات شوند، واکنش اکثریت این بود که فقط در کشورهایی صاحب جمعیت عظیم تحصیل کرده میتوان برای انتخابات، نظام طبقاتی را کنار گذاشت. و وقتهایی هم که بحث از مسائلی حساس بود، نمایندهها صحن مجلس را از عیر خالی میکردند و پشت درهای بسته مینشستند به بحث. وزیر مختار بریتانیا ه لندن گزارش داد در نتیجهی این پنهان کاری، مجلس دارد ارج و قربش را در چشم مردم از دست میدهد و “آنقدر بیاعتبار و نامحبوب میشود که ممکن است به مرگی طبیعی بمیرد.”
مشروطهچیها برای اینکه اوضاع را وخیمتر کنند، هیچ تلاشی در جهت پایین آوردن نرخ مالیات کالاهایی خاص و از این طریق، کمکبه فقرا نکردند. وقتی در یزد دو هزار کشاورز عریضه نوشتند و در اعتراض به نرخ بالای مالیات جمع شدند و دوتاشان در راستای همین اعتراض خودکشی کردن، بعضی نمایندهها درآمدند که محافلی مرتجع به تظاهر کنندهها پول دادهاند. یکی از نمایندگان همدل این کشاورزان به یاد همکارانش آورد که همان اواخر در جریان تجمع گستردهشان در سفارتخانهی بریتانیا، خودشان متهم شده بودند به اینکه از منابعی مشکوک پول گرفتهاند.
منبع: ایران میان دو انقلاب