روز ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ خورشیدی، پس از اینکه جان از بدن شاه رفت جنازهاش را جلوی دری که از مقبره جیران (همسر متوفی شاه ) به راهرو بین حرم شاهزاده عبدالعظیم و امامزاده حمزه است، قرار دادند. اتابک (صدراعظم) دستور داد تا دکتر محمدخان احیاءالملک را بالای سرش آوردند به خیال اینکه میتوانند جان رفته را دوباره بازگردانند.
خون از تمام بدن شاه جاری و روی جوراب نخی سفید ساق کوتاه کار جلفای اصفهان معروف به امیری که معمولاً شاه همیشه به پا میکرد ریخته بود. احیاء الملک بندهای لباس شاه را گشود و از کنار پهلوی چپ خون را تعقیب کرد تا انگشتش بین دندههای چپ شاه فرو رفت. در همان بررسی ساده مشخص شد که قلب به کلی از کار افتاده. حکیم الملک دستمالی در محل اصابت گلوله فرو کرد ( از این دستمال تا مدتی پیش در موزه معارف نگهداری میشد).
پس از آنکه همه از مرگ شاه مطمئن شدند پسرهای کرمخان که نوکران اتابک بودند صندلی و چوب بلند پهن آوردند و آنرا از زیر صندلی عبور دادند. پدر عزیزالسلطان منیژه (ملیجک) که مردی کوتاه و باریک بود آمد و روی صندلی نشست. با چاقو لباسهای شاه را از پشت سر از یقه تا دامن پاره کردند و شاه را جلو آن صندلی نشانیدند.( از این صندلی که خون شاه هنوز هم بر روی آن دیده میشود در موزه کاخ گلستان نگهداری میشود) دو دست پدر منیژه را از زیر پیراهن داخل کرده وارد آستین شاه نمودند و به او تعلیم دادند که دست شاه را حرکت دهد و گاهی به سبیل شاه کشیده شود، و آن تخته زیر صندلی را چهار نفر هر سر تخته را دو نفر بلند کردند، دو نفر هم پشت سر صندلی را گرفته به ایوان مقابل مقبره آوردند.
کالسکه شاه بدون اسب جلو ایوان حاضر بود. اول پدر منیژه را وارد کالسکه کرده بعد شاه را به همان ترتیب جلو او نشانیدند و عینک یاقوت کبودش را بر چشمانش گذاردند. پدر منیژه دستهای شاه را به همان کیفیتی که به او گفتند گاهی حرکت میداد و سبیلهای شاه را دستمالی میکرد. کالسکه حرکت کرد و شاه بیجان از میان جماعت مردم به سمت عمارت برلیان در کاخ گلستان حرکت کرد.