در اواخر عمرش، با آن ابروهای هولناکش، قیافه مضحکی پیدا کرده بود، اما این آدم مضحک مسئولیت یکی از دو ابرقدرت جهان را بر عهده داشت. آدم تنومند و گندهای بود اما از هشت سال قبل از مرگش به بیماری تصلب رگهای مغزی مبتلا شد و سلامت بدنیاش را تدریجا از دست داد. سکتههای کوچک متوالی روزبروز حالش را بدتر کرد.
موقع راه رفتن عملا تلو تلو میخورد و در لحظات فشارهای بالای روحی بیهوش میشد. موقع حرف زدن به لکنت میافتاد. فروپاشی سیستم عصبیاش او را به پیرمردی بداخلاق و بدعنق تبدیل کرده بود. حالا مستعد افسردگی شده بود و غالبا دلش میخواست بی هیچ دلیلی بزند زیر گریه. هر از گاه دچار فراموشی میشد و این آغازی بود بر فراموشیهای مزمن بعدی. به قرصهای خواب آور و آرام بخش اعتیاد پیدا کرده بود. این قرصها را با ودکای محبوبش، زابروفکا، قورت میداد. گهگاه به قدری قرص و ودکا میخورد که به اغما میرفت و تا چند روز خانه نشین میشد. در ایام پایانی عمر فقط با آدمهای چاپلوس دور و برش معاشرت میکرد. عادت داشت در گوشه دنج خانه اش روی کاناپه ولو شود و با این جماعت کاسه لیس گپ بزند.
زوال جسمیاش امر واضحی بود اما هر آنچه مربوط به سلامتیاش میشد جزو اسرار مملکتی بود.تلاشهای ماهرانهای صورت میگرفت تا ضعفها و بیماریهایش از چشم مردم پنهان بماند. صحنه گردانان کرملین هر بار زحمت طاقت فرسایی میکشیدند تا برژنف پیر و بیمار را به نحوی در برابر انظار عمومی نمایش دهند. رهبر حزب هر سال چند نوبت به مناسبت ایام مقدس کمونیستی، مثل سالروز پیروزی انقلاب، به پشت بام آرامگاه لنین میرفت و از رژه های سربازان سان میداد. برایش یک آسانسور ویژه ساخته بودند که یک راست به پشت بام برود. برژنف اصرار داشت که حتما در این مراسم شرکت کند تا به مردم بگوید کشورشان در دستان امن و مطمئن او قرار دارد.
حتی سخنرانی هم میکرد، هر چند دکترهایش بعدا اذعان کردند که هیچوقت مطمئن نبودند که سخنرانی اش را به پایان ببرد و از پشت نقش زمین نشود. به سخنرانی نویسهای برژنف دستور داده شده بود که در متنهایی که برایش مینویسند از کلماتی که تلفظشان مشکل است استفاده نکنند. هر جا می رفت یک بیمارستان سیار پشت سرش بود.کشور عملا توسط یک گروه سه نفره مرکب از وزیر دفاع، وزیر امور خارجه و رئیس کا گ ب اداره میشد…
بقیه ماجرای برژنف را در کتاب”انقلاب های هزار و نهصد و هشتاد و نه، سقوط امپراتوری شوروی در اروپا “،با ترجمه بنده،بخوانید.این کتاب در اواخر همین ماه از سوی نشر ثالث چاپ و منتشر خواهد شد.
بیژن اشتری