ایشان در یادداشت کوتاهشان نوشته است: «’میباشد’ نه فصیح است و نه رسمیست، خیلی هم بینمک و تصنعیست».
تعجبم از این بود که گمان میکردم طیفِ خاصی از ویراستارها با این فعل مشکل دارند و ویراستارانِ معتدلتری همچون ایشان با این فعل مدارای بیشتری داشته باشند. تعجبم افزونتر شد وقتی دیدم در این نوشته، بهجای ارائۀ تحلیل، فقط با یک مثال از سعدی سر و ته ماجرا جمع شده و درنهایت هم این جمله گفته شده: «حاضرم صد بار بگویم ‘است’ و ‘هست’ و ‘نیست’، و حتی یک بار ‘میباشد’ نگویم.
‘میباشد’ در فارسی امروز بیمعنی و بیمزه است».
آیا بهتر نیست از تعابیر احساسی و سلیقهای دور شویم و به تحلیلِ علمیِ این فعل بپردازیم؟ بهکاربردن عباراتی مثل «بینمک» و «بیمزه» چندان شایستۀ یک مبحث فنی نیست. درست است که ایشان نخواسته مقالهای علمی بنویسد. تلگرامنویسیهای امروزی شبیه وبلاگنویسی است و سختگیریهای فضاهای علمی در آن وجهی ندارد. اما اگر بخواهیم از هژمونی و اعتبارِ خودمان استفاده کنیم و ماجرا را احساسی کنیم و چیزی را که خلاف ذائقهمان است به کرسی بنشانیم، عملاً راه را برای بررسی علمی دشوار خواهیم کرد.
ایشان میگوید «نه فصیح است». ملاک فصاحت چیست؟ آیا ملاکی برای فصاحت در دست داریم که با خودش تعارض درونی نداشته باشد؟ آیا برای هر کدام از معیارهای فصاحت تاکنون مثالهای نقض فراوانی پیدا نشده؟ چطور میتوانیم اینقدر راحت حکم به فصیحبودن یا فصیحنبودن چیزی کنیم؟ نظامی، سنایی، مولوی، اوحدی، عطار، خواجوی کرمانی، صائب تبریزی، ابوسعیدابوالخیر، فیض کاشانی، عبید زاکانی و بسیاری دیگر از شعرا و ادبای ما در نظم و نثر از این فعل و مشتقات آن استفاده کردهاند. آیا همۀ اینها غیرفصیح بودهاند؟
«نه رسمیست». در فرهنگ درستنویسی سخن ذیل مدخل «میباشد» آمده:
«کاربرد فعل ‘میباشد’ تقریباً تازه است و با گسترش مکاتبههای اداری رواج یافته است. در متون معتبر قدیمی بهندرت از این فعل استفاده شده است». فارغ از اینکه کاربرد این فعل تازه نیست و در متون معتبر قدیمی بهکرات استفاده شده، رسمیبودنش در این فرهنگ تأیید شده است.
«تصنعیست». آیا منظور از تصنعی این است که ساختگی است؟ عیب تصنعیبودن به این معنایش چیست؟ مگر ما زمانی «فهم» و رقص» و چندین و چند کلمۀ دیگر نگرفتهایم و از آن «فهمیدن» و «رقصیدن» و… نساختهایم؟ آیا تمام این مصدرها و فعلها را هم بهخاطر تصنعیبودن کنار بگذاریم؟ یا فقط به «میباشدِ» بیچاره گیر میدهیم و هرازگاهی مینوازیمش؟ آیا منظور از تصنعی این است که متن را مصنوعی میکند و از حالت گفتاری دورش میکند؟ این هم بهخودیخود عیب محسوب نمیشود. چون گاهی به متنهایی نیاز داریم که از حالت گفتاری به دور باشند و حالت رسمی و خشک داشته باشند. «میباشد» در این میان عامل کوچکی است که میتواند در کنار عوامل دیگر سبک بسازد. اگر حذفش کنیم، عملاً یک عنصر سبکسازِ زبان فارسی را کم کردهایم.
طبعیتاً این متن را ننوشتهام که بگویم از فردا متنهایمان را پر از «میباشد» کنیم. نجف دریابندری زمانی گفت بیاییم با فعل «است» مهربانتر باشیم و این منجر شد به «میباشدستیزی» و «میباشدزداییِ» افراطی. حرف من این است که اگر «میباشد» خلاف سلیقهمان است، لااقل با آن دشمنی نکنیم. زندهیاد نجفی میگوید به دو دلیل بهتر است که از این فعل استفاده نکنیم. دلیل اولشان نزدیکشدن زبان نوشتار به گفتار است که دلیل خوبی است و با آن همدلیم. دلیل دومشان این است که «میباشد» هیچ فرقی با «است» ندارد و چه لزومی دارد جانشنین آن شود.
مسئله این است که وقتی این فعل در متون معتبر استفاده شده، چرا عملاً آن را از زبان فارسی «حذف» کنیم؟ ممکن است گاهی در متون حقوقی به جملات تودرتویی برخوریم که دو فعلِ «است» در کنار هم آمده باشند و نتوان آنها را شکست. در اینگونه موارد چه اشکالی دارد یکی از آنها را به «میباشد» تغییر دهیم؟ گاهی در متون فلسفی ممکن است بخواهیم با «است» و «میباشد» تمایز معنایی ایجاد کنیم. مثلاً «است» را در معنای ثبوت شیء لشیء بگیریم و «میباشد» را در معنای استمرار و دوامِ بودن. اگر استفاده از آن را در شیوهنامههای مکتوب و غیرمکتوب ممنوع کنیم، دست نویسنده و مترجم و ویراستار را خواهیم بست.
چندی پیش خدمت استاد علیاشرف صادقی بودم و صحبت از فعلِ «میباشد» به میان آمد. از ایشان با لحن اعتراض پرسیدم چرا بهکاربردن این فعل اشکال دارد؟ پاسخ دادند: «چه اشکالی دارد وقتی سعدی ردیف یکی از شعرهایش ‘نمیباشد’ است؟»
سجاد سرگلی
زبانشناسیک