خانه » همه » مذهبی » شعارهای انقلاب اسلامی

شعارهای انقلاب اسلامی


شعارهای انقلاب اسلامی

۱۳۹۳/۰۸/۰۵


۵۳۴ بازدید

شعارهای انقلاب اسلامی ایران چه تاثیری بر مردم داشت.

این شعارها از یکسو بیان کننده دلایل و انگیزه های قیام بوده و از سوی دیگر برگسترش نهضت، انسجام و بسیج عمومی، تبیین جهت گیری های انقلاب و نظام اسلامی و خواسته های مردم و. .. تاثیر گذار می باشد.
اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی:
استقلال‌خواهی و قطع هر نوع وابستگی
حاکمیت اسلام بر جامعه و رواج ارزش‌های دینی در کشور
آزادی بیان و قلم
عدالت و رفع تبعیض‌ها
پیشرفت مادی و گسترش رفاه
احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود
زمینه‌سازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد
مقدمه
هدف ملت ایران- که از هرکسی که سؤال می‌کردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را می‌گفت- این بود که بتواند در سایه‌ی اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد. این شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم این را می‌خواستند. مردم می‌دیدند که این کشورِ با این عظمت، حکامش و زمامدارانش استقلال رأی ندارند؛ تابع بیگانه و تابع قدرتهای مستکبرند و طوق اطاعتِ آن‌ها را به گردن انداخته‌اند؛ در مقابلِ آن‌ها ضعیف و غیر مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سخت‌گیر، متفرعن و با آن‌ها با فشار و سخت‌گیری و زور رفتار می‌کردند؛ شلاق را بر گُرده‌ی این مردم می‌کوبیدند و به آن‌ها اجازه‌ی انتخاب نمی‌دادند. در طول سالهای مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامی، هرگز اتفاق نیفتاد که این مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پای صندوق رأی بروند و کسی را انتخاب کنند. انتخاب معنی نداشت: حکومت، حکومت موروثی؛ مسئولان و زمامداران، سفارش‌شده‌ی قدرتهای بیگانه؛ مجلسی که به نام مجلس شورا از مشروطیت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غیر منتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیم‌هائی بودند که این مجموعه‌ی غیر مسئول و غیر متعهد برای آن‌ها می‌گرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بیاورند، آزادی داشته باشند، عزت ملی‌شان را تأمین کنند، سعادت و رفاه دنیوی و سربلندی معنوی و اخروی را بدست بیاورند؛ این آرزوی مردم بود و وارد این میدان شدند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۱
ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، که کامل‌ترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهای تعالیم انبیاء حتّی پیشرفت مادی هم در این حدی که پیدا کرده، پیدا نمی‌کرد؛ چه برسد به تعالی معنوی و بهجت معنوی و آرامش و آسایش روانی که زمینه‌ساز عروج اوست به معارج والای ملکوتیِ انسان. راه سعادت انسان این است.
برای اینکه تفکر انبیاء در جامعه پیاده شود، یک حرکت بلندمدت و طولانی لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعه‌ی اسلامی، کشور اسلامی، نه فقط دولت اسلامی، نه فقط تشکیل یک نظام اسلامی، بلکه تشکیل یک واقعیت و یک مجموعه مردمی که بر اساس تعالیم اسلام- که لبّ لباب تعالیم انبیاء است- زندگی می‌کنند و آثارش را احساس می‌کنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود که در ظرف سی سال برسیم. این هدف، هدف خیلی طولانی مدتی است. باید تلاش کرد، باید کار کرد تا به این هدف رسید‌. ۱۳۸۷/۰۷/۰۷
هدف انقلاب‌ عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض می‌کنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهره‌مند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقه‌ی جامعه‌ی عظیم بشری در علم و بقیه‌ی دستاوردها- که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیه‌ی خواسته‌ها و دستاوردهای بشری- برخوردار از آزادی با همه‌ی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست- اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است- هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دست‌اندازی بیگانگان و استیلای آن‌ها- که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است- و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی، این است. همه‌ی کارها مقدمه برای تکامل‌ انسان و عروج انسانی است. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
ما می‌خواهیم آن نظامی، آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقّق کرد، به وجود آوریم. این یک فرایند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است. البته انقلاب که می‌گوییم، حتماً به معنای زدوخورد و شلوغ کاری و امثال این‌ها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است که می‌بینیم در بعضی از نوشته‌ها خوششان می‌آید با کلمه‌ی انقلاب بازی کنند! گاهی می‌خواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بی‌نظمی و بی‌سامانی وانمود کنند و بگویند ما انقلاب نمی‌خواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلط از انقلاب است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البته این دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و بدون زورآزمایی، امکان‌پذیر نیست؛ اما معنایش این نیست که در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش و امثال این‌ها باشد؛ نه، ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیّج عام و توده‌ای هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آنجایی است که پایه‌های غلطی برچیده می‌شود و پایه‌های درستی به جای آن گذاشته می‌شود. این قدمِ اوّل است. انقلاب که تحقّق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده کردن. مثل اینکه وقتی در کشور ما نظام سلطنتیِ استبدادیِ فردیِ موروثیِ اشرافیِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینیِ تقواییِ مردمیِ گزینشی جایگزین می‌شود؛ با همین شکل کلّی که قانون اساسی برایش معیّن کرده، تحقق پیدا می‌کند؛ یعنی نظام اسلامی. بعد از آنکه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی می‌رسد؛ یا به تعبیر روشن‌تر، تشکیل منش و روش دولتمردان یعنی ماها به گونه‌ی اسلامی؛ چون این در وهله‌ی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسئولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسئول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی اگر هستند سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. این مرحله‌ی سوم است که از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی می‌کنیم. نظام اسلامی قبلًا آمده، اکنون دولت باید اسلامی شود. دولت به معنای عام، نه به معنای هیئت وزرا؛ یعنی قوای سه‌گانه، مسئولان کشور، رهبری و همه. مرحله‌ی چهارم که بعد از این است کشورِ اسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آن‌گاه کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشه‌کن می‌شود؛ عزّت حقیقی برای مردم به وجود می‌آید؛ جایگاهش در روابط بین‌الملل ارتقاء پیدا می‌کند؛ این می‌شود کشور اسلامی. از این مرحله که عبور کنیم، بعد از آن، دنیای اسلامی است. از کشور اسلامی می‌شود «دنیای اسلامی» درست کرد. الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود می‌آید. ۱۳۷۹/۰۹/۱۲
استقلال‌‌خواهی و قطع هر نوع وابستگی
استقلال یعنی اینکه ملت و دولت ایران دیگر مجبور نیستند تحمیل قدرتهای بیگانه را قبول کنند. بیگانگان هرچه خواستند، برطبق میل آن‌ها انجام شود؛ اگر آن‌ها مصالح کشور را قربانی کردند، دولت دم نزند؛ اگر به منابع ملی کشور تعرّض و تجاوز کردند، کسی حرف نزند؛ اگر ملت هم مخالفت کرد، دولت توی سرش بزند! این وضعی بود که در دوران پهلوی، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جانِ خود آن را لمس کردیم. انقلاب آمد ملت و کشور و دولت را مستقل کرد. امروز هیچ قدرتی در دنیا نمی‌تواند در مسائل کشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به کاری کند. مسئولان کشور نگاه می‌کنند و هر کاری را که مصلحت تشخیص دادند، انجام می‌دهند. ملت، تماشاگر و قضاوت‌کننده‌ی کارهای مسئولان است؛ اگر آن‌ها را پسندید، پشت سر مسئولان می‌ایستد؛ اگر نپسندید، آن‌ها را عوض می‌کند؛ اختیار دست ملت است. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴
حکومت‌ ایران‌ در زمان‌ رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد که تا گردن در لجنزار وابستگی گیر کرده بود، اصلًا وابسته زاییده شده بود. محمّد رضا که پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حرکت و تنفّس کرده بود و اصلًا غیر از این را تصوّر نمی‌کرد. آن‌ها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی که آمد، آن‌ها را از این ملت ازاله کرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازاله‌ی نجاست از بدن و جامه که برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیکر این ملت را ازاله کرد و آن‌ها رفتند. انقلاب اسلامی، حکومتی را بر سرِ کار آورد که مستقل است. از امریکا حرف نمی‌شنود. از هیچ‌کس دیگر هم حرف نمی‌شنود و از هیچ‌کس نمی‌ترسد. ۱۳۷۵/۰۱/۲۸
یکی از ارزشها، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. مردم می‌خواستند که این کشور از لحاظ سیاسی، محکوم فلان رژیم اروپایی یا امریکا نباشد؛ از لحاظ اقتصادی، اقتصادش وابسته‌ی به کمپانیهای جهانی نباشد که هر کاری می‌خواهند، با این کشور بکنند. از لحاظ فرهنگی، با فرهنگ عمیق و غنی‌ای که دارد، کورکورانه تابع و دنباله‌روِ فرهنگ بیگانه نباشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
ماآنچه‌راکه فهمیده‌ایم، آنچه را که تکلیفمان است، آنچه را که می‌دانیم خدای متعال آن رامی‌خواهد؛ آن‌رامی‌گوییم، آن را انتخاب می‌کنیم و آن راه‌رامی‌رویم. کسی نمی‌تواند روی ملت و دولت و نظام جمهوری اسلامی‌ایران وخدمتگزاران شمامردم، تأثیری بگذارد. این، استقلال سیاسی است و ما، این را به‌دست آورده‌ایم.
از این مشکلتر، «استقلال اقتصادی» است. استقلال اقتصادی، یعنی ملت و کشور، در تلاش اقتصادی خود روی پای خود بایستد و به کسی احتیاج نداشته باشد. معنایش این نیست که ملتی که استقلال اقتصادی دارد، با هیچ‌کس در دنیا داد و ستد نمی‌کند؛ نه. داد و ستد، دلیل ضعف نیست. چیزی را خریدن، چیزی رافروختن، معامله کردن، گفتگوی تجاری کردن، اینها دلیل ضعف نیست. اما باید طوری باشد که یک ملت، اوّلاً نیازهای اصلی خودش رابتواند خودش فراهم کند. ثانیاً، در معادلات اقتصادی دنیا و مبادلات جهانی، وزنه‌ای باشد. نتوانند او را به آسانی کنار بگذارند؛نتوانند او را به آسانی محاصره کنند؛ نتوانند او را به آسانی فرو دهند و هر چه می‌خواهند به او املا کنند. ۱۳۷۲/۰۲/۱۵
حاکمیت اسلام بر جامعه و رواج ارزش‌های دینی در کشور
ارزش بعدی، دین‌داری است. مردم می‌خواستند متدیّن باشند. آن رژیم گذشته در همه جا در محیط جامعه، در سربازخانه، در دانشگاه و در مدرسه سعی می‌کرد مردم را به بی‌دینی سوق دهد؛ اما مردم نمی‌خواستند. مردم متدیّن بودند.
مردم می‌خواستند کسانی که در رأس جامعه‌اند، متدیّن باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبری‌هایشان فاسد نباشند، که آن روز بودند!رواج اخلاق فاضله، یکی دیگر از ارزشها بود. مردم مایل بودند که اخلاق نیک و خلقیّات اسلامیِ پسندیده در بین آن‌ها شیوع پیدا کند و برادری، محبت، همکاری، صبر، اغماض، بخشش، دستگیری از ضعفا و کمک به ضعفا و گفتن حق بین آن‌ها رایج شود… ارزشها که می‌گوییم، یعنی دین، ایمان، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، آزادی فکر، رواج اخلاق فاضله، حکومت مردمی، حکومت صالح و انسانهای برخوردار از دین و تقوا در رأس کارها. ابزار تحقق این خواسته‌ها چه بود؟ روح ایمان و جهاد و فداکاری و ایثار همین مردم مؤمن. آن چیزی که توانست این بنای رفیع و این بنای اسلامی را بعد از قرنها در این مملکت استوار کند، چه بود؟ آن عبارت بود از اینکه ارزشهایی از این قبیل که عرض کردیم پایه‌ی بنای نظام جدید باشد و زندگی نوینی در این منطقه از عالم براساس این ارزشها به وجود آید. برای این‌ها مردم فداکاری کردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد فی سبیل الله و شهادت قرار دادند و بسیاری هم شهید شدند. مردم می‌دانستند چه می‌خواهند؛ مردم دنبال این ارزشها بودند. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
مردم، از همه چیز دوران طاغوت ناراضی بودند. مردمی که وقتی در دوران سلطنت طاغوت- چه در رژیم وابسته‌ی پهلوی‌ و چه در غالب حکومتهای قبل از آن- چشم خود را باز می‌کردند و حقایق را می‌دیدند، سختی و بدی و ذلت و نابودی شخصیت خود را احساس می‌کردند. طبیعی بود که بخواهند در زندگی و معیشتشان این‌ سختیها تغییر پیدا کند؛ اما اساس همه‌ی آن سختیها یک چیز بود و آن این بود که هیچ‌کس برای مردم و عقیده و فکر و ایمان آن‌ها ارزشی قائل نبود.
مردم، اسلام و رسوم اسلامی را می‌خواستند؛ ولی دستهای قدرت و حکومت، ضد اسلام را تبلیغ می‌کردند. دست قدرتهای زمان، فساد اخلاقی و برهنگی و دوری از رسم و سنت اسلامی را ترویج و بر مردم تحمیل می‌کرد. در مقابل چشم مردم، همه‌ی چیزهای محبوب آن‌ها مورد اهانت قرار می‌گرفت. این، راز اصلی قضیه بود.
ایمان اسلامی ملت ما، یکی از عمیق‌ترین ایمان‌هاست. کسانی که ملتهای دیگر را از نزدیک دیده‌اند، شهادت می‌دهند که ملت ایران نسبت به اسلام و عقاید و احکام اسلامی، یکی از مؤمن‌ترین ملتهای مسلمان است. برای مردم روشن شد که در سایه‌ی اسلام می‌توانند زندگی آزاد و برخوردار از نعم معنوی و مادّی داشته باشند. اسلام، ایمان و محبت مردم بود. مردم قیام کردند و این انقلاب عظیم انجام گرفت و به دست آن‌ها، حکومتی بر پایه‌ی اسلام به وجود آمد. ۱۳۶۸/۰۸/۰۳
آزادی بیان و قلم
آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود. مردم می‌خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی تصمیم‌گیری هم نبود. مردم این را نمی‌خواستند؛ می‌خواستند این آزادیها باشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
ما به آزادی‌ بیان‌ و آزادی فعّالیتهای اجتماعی معتقدیم. اصلًا این مفاهیم و این حقایق را انقلاب و پیشروان انقلاب به این کشور آوردند. قبلًا این چیزها در این کشور نبود. از آزادی‌ بیان‌ و آزادی فعّالیتهای اجتماعی، نه خبری بود و نه حتّی اسمی بود. این‌ها را انقلاب برای این کشور آورد‌. ۱۳۷۷/۰۶/۲۴
آزادی یعنی ملت ما در چارچوب قانونِ خود- و نه قانون تحمیلی دیگران- مسئولان کشور را انتخاب می‌کند. اگر از عملکرد آن‌ها راضی بود، این انتخاب را ادامه می‌دهد؛ اگر راضی نبود، آن‌ها را کنار می‌گذارد و دیگران را انتخاب می‌کند. این مهم‌ترین شاخه‌ی آزادی در کشور ماست. امروز در کشور ما آزادی فکر و آزادی بیان به‌طور کامل وجود دارد؛ حالا رادیوهای بیگانه برخلاف این بگویند؛ خودِ ملت می‌بیند. کسانی هستند که نه نظام را قبول دارند، نه دولت را قبول دارند، نه رهبری را قبول دارند؛ اما صحبت می‌کنند و نظرات خود را می‌گویند؛ کسی هم به کار آن‌ها کاری ندارد. امروز هیچ‌کس به‌خاطر اینکه طبق عقیده‌ی خود حرف زده است، مورد مؤاخذه‌ی دستگاه نیست. البته آن‌ها بازهم ناراضی‌اند و نارضایتی‌شان به‌خاطر این است که مردم به حرف آن‌ها گوش نمی‌دهند. این تقصیر کسی نیست؛ مردم آن‌ها را دوست ندارند و از آن‌ها خاطره‌ی خوشی در ذهنشان نیست. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴
عدالت و رفع تبعیض‌ها
پیام دیگر انقلاب‌، «عدالت‌» است. در دنیا هرجا که ندای عدالتخواهی بلند شده است، این انقلابْ آنجا را با خود و از خود و متناسب با خود یافته است و با حق‌جویان و عدالتخواهان عالم، همراهی کرده است. بسیاری از عدالتخواهان، آزادی‌خواهان و مبارزان با ظلم و تبعیض در شرق و غرب و قارّه‌های پنج‌گانه‌ی عالم، می‌گویند «ما از انقلاب شما این درس را آموختیم» و راست می‌گویند. این هم یک پیام است؛ پیام عدالتخواهی‌. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴
انقلاب‌ برای این است که عدالت‌ برقرار شود. البته این نکته را به شما عرض کنم که اگر در جامعه‌ای عدالت‌ باشد، یعنی قانون، عادلانه؛ قضاوت، عادلانه؛ اجرا، عادلانه و نظر به آحاد ملت، نظر عادلانه باشد، تلاش اجتماعی و اقدام سازنده‌ی اقتصادی هم در آن جامعه بهتر خواهد شد و ثروت هم بیشتر به آن جامعه رو خواهد آورد. اما اصل قضیه، عدالت‌ است و ما دنبال عدالتیم. من این را صریحاً عرض می‌کنم که در جمهوری اسلامی، سیاستها براساس عدالت تنظیم می‌شود. از ابتدای انقلاب‌ همین بوده است و تا همیشه نیز همین خواهد بود. هدف جمهوری اسلامی، تأمین عدالت در جامعه است…
هدف ما، استقرار عدل در جامعه است. ما این را می‌خواهیم. همه‌ی کارها برای اقامه‌ی عدل، ارزش پیدا می‌کند. در جامعه‌ی نابرابر، اگر ثروت هم زیاد شد، به سود یک قشر و یک گروه از مردم است. اما در جامعه‌ای که برابری و عدالت جریان داشته باشد، به سود همه است. البته عدالت، همه جا به معنای «برابری» نیست. اشتباه نشود. عدالت یعنی هر چیزی را در جای خود قرار دادن. این معنای عدل است. عدالت آن معنایی نیست که در ذهن بعضی از ساده‌اندیشان و آدم‌های کم‌عمق وجود دارد. شاید حالا هم خیال کنند که همه‌ی جامعه باید برداشت یکسان داشته باشند. خیر! یکی کار بیشتری می‌کند، یکی استعداد بیشتری دارد، یکی ارزش بیشتری برای پیشرفت کشور دارد. عدالت یعنی برطبق حق عمل کردن، و حقِ هر چیز و هرکسی را به او دادن. این معنای عدالت است و برای جامعه لازم است. هدف این است که عدالت حاکم شود. آن وقت اگر جامعه ثروتمند هم بشود، این ثروت درست تقسیم خواهد شد. مقصود حرکت اسلامی همین است. ۱۳۷۱/۱۰/۱۷
مردم می‌دیدند که جامعه، جامعه‌ی غیر عادلانه‌ای است. بی‌دریغ از بالا تا پایین ظلم می‌کردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم می‌کردند. در داخل رژیم طاغوت‌، آنجا هم نسبت به همدیگر ظلم و بی‌عدالتی روا می‌داشتند؛ به مردم هم بی‌نهایت ظلم می‌شد. در قضاوت ظلم می‌شد، در تقسیم ثروت ظلم می‌شد، در کار ظلم می‌شد، به شهرهای دور دست ظلم می‌شد، به آدم‌های ضعیف ظلم می‌شد. همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشتِ خودش ظلم را حس می‌کرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شکاف طبقاتی و رفع فقر بودند. این هم یکی از ارزشهایی بود که مردم دنبالش بودند… مردم به دنبال رفع شکاف طبقاتی و نزدیک کردن فاصله‌ها بودند. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
پیشرفت مادی و گسترش رفاه
کشوری که انقلاب و امام و این ملت، از دست رژیم وابسته و فاسد پهلوی‌ تحویل گرفته بودند، یک ویرانه‌ی به تمام معنا بود. آبادانی و ثروت و ظواهر و رنگ و روغنها مربوط به شهرهای بزرگ بود؛ آن هم تا حدّی که به منافع عناصر اصلی آن رژیم ارتباط پیدا می‌کرد. روستاها خراب، بدون جاده و راه، بدون آب، بدون برق، بدون امکانات و بدون کار تولیدیِ به درد بخور؛ شهرها دچار انواع و اقسام اشکالات و اوضاع کشور، کلًا نابسامان! ۱۳۷۷/۰۷/۱۵
آینده‌ی بسیار روشنی پیش روی ماست، که به سمت آن در حرکتیم؛ آینده‌ای که ملت ایران خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامی، هم عدالت‌ اجتماعی و رفاه مادّی داشته باشد، و هم به استقلال کامل دست یابد. از روز اول پیروزی انقلاب‌، ما به سمت این آینده حرکت کرده‌ایم و به اعتقاد من، قسمتهای سخت‌ترش را پشت سر گذاشته‌ایم. نمی‌گویم بدون تحمل زحمت می‌شود به آن آینده رسید؛ اما می‌گویم با حفظ وحدت و ایمان و انگیزه و ادامه‌ی حرکت، می‌توان به آن دست یافت. عمده این است که ما یاد و راه و هدفهای امام (ره) را همیشه در خاطر داشته باشیم و آن‌ها را حفظ کنیم. ۱۳۶۸/۰۴/۰۷
احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود
رکن دیگر انقلاب اسلامی، توجّه به کرامت انسان است. جامعه‌ای که در یک مجموعه‌ی جغرافیایی و سیاسی زندگی می‌کند، کرامتش اقتضا می‌کند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتی او بروز کند. این چیزی بود که در طول دوران حکومتهای استبدادی و سپس حکومت وابسته‌ی پهلوی‌ نادیده گرفته شده بود. ۱۳۸۲/۰۷/۲۲
رژیم طاغوت و رژیمهای قبل از آن در ایران، مردمی نبودند. مردم هیچ‌کاره بودند. یک نفر به کمک انگلیس‌ها آمده بود، در تهران کودتا کرده بود و خودش را پادشاه نامیده بود. بعد هم که خواست از ایران برود یعنی خواستند او را ببرند؛ چون پیر شده بود و به‌دردشان نمی‌خورد پسرش را جانشین خودش کرد! آخر این پسر کیست و چیست؟! پس مردم چه‌کاره‌اند و رأی آن‌ها چیست؟! این‌ها اصلًا مطرح نبود. قبل از آن‌ها هم قاجاریه بودند. یک فاسد می‌مرد، یک فاسد دیگر به جای خودش می‌گذاشت. مردم در اداره و تعیین حکومت، هیچ‌کاره‌ی محض بودند. مردم این را نمی‌پسندیدند. مردم می‌خواستند که حکومت متعلّق به آن‌ها باشد؛ برخاسته‌ی از آن‌ها باشد؛ رأی آن‌ها در آن اثر داشته باشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
برای یک ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشته‌داران امور کشور را دولت انگلیس به وسیله‌ی سفارتخانه‌ی خود بیاورد و ببرد! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی‌ نوشته‌اند، بخوانید! بعد از آنکه در سال ۱۳۲۰ رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمی‌دانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آن‌ها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد. این‌ها حقایق این کشور است.
پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آن‌چنانی بود، به وسیله‌ی دو نفری انجام گرفت که آن‌ها را بیگانگان بر سرِ کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت قاجار و حکومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم که هیچ، مردم که اصلًا برای آن‌ها قابل ذکر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوکران خودشان می‌دانستند و به آن‌ها می‌گفتند شما در بین نوکران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حکومتهایی بر این کشور حاکم بوده‌اند!
سخت‌ترین دوران در طول سالهای حکومت ظالمانه‌ی استبدادیِ سلطنتی برای ملت ایران، همین دوران پنجاه سال قبل از پیروزی انقلاب بود. چرا؟ چون در دورانهای گذشته، همیشه سلطنتهای استبدادی بودند، به مردم هم خیلی ظلم کردند؛ لیکن اگر حکومتهای ایران، ظالم، مستبد و بد بودند، اگر با مردم سروکاری نداشتند که نداشتند لااقل زیر امر دشمنان خارجی جز در برهه‌های خیلی محدودی نبودند. حکومتهایی برای خودشان بودند؛ ایرانی بودند. ولی در این دوره‌ی اخیرِ سلطنت یعنی از اواخر قاجار و در طولِ دوران حکومت پهلوی استبداد، دیکتاتوری، بی‌اعتنایی به آراءِ مردم، فساد اداری، ظلم و ستم و تبعیض و سوءاستفاده‌ی دولتمردان و درباریان بیداد می‌کرد! همه‌ی این‌ها بود و علاوه‌ی بر این‌ها واقعیت بسیار تلخ‌تری وجود داشت که آن تسلّط بیگانگان بود. در این کشور، ایرانی در داخل خانه‌ی خود، بایستی تملّق خارجی را می‌گفت! رئیس ایرانی، نظامیِ ایرانی، مدیر و وزیر ایرانی در داخل خانه‌ی خود، بایستی تملّق سفیر امریکا و سفیر انگلیس و مأموران طمّاع بیگانه را که صدها هزار مأمور بیگانه در این کشور بودند می‌گفت! باید زیر دست آن‌ها کار می‌کرد! باید از آن‌ها دستور می‌گرفت! باید ملاحظه‌ی میل آن‌ها را می‌کرد! این برای یک ملت، بدترین حادثه است؛ ذلّت است. یک ملت، ممکن است در دوره‌ای فقر و مشکلات اقتصادی را قبول کند؛ اما ذلّت را قبول نمی‌کند. ملت ایران را ذلیل کردند! انقلاب آمد و این ملت را از ذلّت نجات داد، از وابستگی، از دستِ فساد دستگاه سلطنتی فاسد و از اختناق، نجات داد؛ ملت را آزاد کرد. ایرانی، مملکت خودش را گرفت. جوان ایرانی، مرد و زن ایرانی، مبتکر، عالم و دانشجوی ایرانی فهمید که برای خودش و با اراده‌ی خودش کار می‌کند. ۱۳۷۷/۰۷/۱۵
زمینه‌سازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد
آن مسأله‌ی اساسی که در انقلاب اسلامی هدف اعلی و والا به حساب می‌آمد و می‌آید، عبارت از تزکیه‌ی انسان است. همه چیز مقدمه‌ی تزکیه و طهارت آدمی است. عدالت در جامعه و نیز حکومت اسلامی در میان اجتماعات بشری هم بااینکه هدف بزرگی محسوب می‌شود، ولی خود آن یک مقدمه برای تعالی و رشد انسان‌ است که در تزکیه‌ی آدمی نهفته است. هم زندگی در این عالم اگر بخواهد به سعادت برسد محتاج تزکیه است، و هم درجات اخروی و معنوی، متوقف بر تزکیه است. فلاح انسان یعنی دست یافتن انسان به مقصد اعلی وابسته‌ی به تزکیه است؛ «قد افلح من تزکّی. و ذکر اسم ربّه فصلّی». آن کسی که تزکیه بکند، فلاح و رستگاری را به دست آورده است.
… انقلاب برای این است که جوانان و مردم ما در هر قشر و هر طبقه، این فرصت را پیدا کنند که خودشان را بسازند؛ خودشان را از بدیها نجات بدهند و در مقابل آتش دوزخ اخروی و دوزخ‌های دنیوی بیمه کنند.
جامعه‌ای که تزکیه شده باشد، مردمش نفس خود را اصلاح کرده باشند، به خودشان پرداخته باشند، رذایل اخلاقی را از خودشان دور کرده باشند، دورویی و دروغ و فریب و حرص و طمع و بخل و بقیه‌ی رذایل انسانی را از خودشان جدا کرده و زدوده باشند، این‌طور جامعه‌ای، هم به سعادت اخروی، و هم جلوتر از آن، به سعادت دنیوی دست خواهد یافت.
اگر بدبختیهای انسانیت را ریشه‌یابی کنید، به آلودگی نفسانی انسانها برمی‌گردد. آنجایی که ضعف و بدبختی هست، یا به خاطر اختلافات است، یا به خاطر حرص و آز و دنیاطلبی است، یا به خاطر بددلی انسانها با یکدیگر است، یا به خاطر ترس و اظهار ضعف و ترس از مرگ است، و یا به خاطر میل و رغبت به شهوات و خوش‌گذرانی است. این‌ها مایه‌ی اصلی بدبختیهای جوامع بشری است. چگونه می‌شود این‌ها را برطرف کرد؟ با تهذیب و تزکیه‌ی اخلاقی.
البته تهذیب اخلاقی در حکومت طاغوت بسیار مشکل است. کمتر انسانی را می‌توان پیدا کرد که در دوران حاکمیت طاغوتها بتواند به رشد معنوی و اخلاقی دست پیدا کند، تا مثلًا به مقامی روحی و معنوی برسد و کسی مثل مقام بزرگان و شخصیتی مثل امام امت به وجود بیاید؛ اما در دوران حاکمیت اسلام آسان‌تر است. ۱۳۷۰/۰۸/۰۱
و جهت آشنایی با شعارها ر.ک:
http://siasi.porsemani.ir/content/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%9F

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد