مقام حضرت مهدی علیه السلام (۱)
۱۳۹۳/۰۷/۳۰
–
۱۰۰ بازدید
مقام حضرت مهدی علیه السلام (۱)
بدون شک، ایده و تفکر مهدویت در نزد شیعه، یک مسئله واقعیِ خارجی است، نه یک فرضیه فلسفیِ عقلی یا توهم درونی. امام در این دیدگاه، یک وجود انسانی بالفعل است که همچون سایر اولیای منصوب از جانب خدا با آسمان در ارتباط است؛ او ویژگی هایی فراتر از خصوصیات جسمی و مادّی داشته، و دارای نشانه های معنوی و روحانی است؛ او امتداد شجره طیبّه است.
بدون شک، ایده و تفکر مهدویت در نزد شیعه، یک مسئله واقعیِ خارجی است، نه یک فرضیه فلسفیِ عقلی یا توهم درونی. امام در این دیدگاه، یک وجود انسانی بالفعل است که همچون سایر اولیای منصوب از جانب خدا با آسمان در ارتباط است؛ او ویژگی هایی فراتر از خصوصیات جسمی و مادّی داشته، و دارای نشانه های معنوی و روحانی است؛ او امتداد شجره طیبّه است.
خدای تعالی فرماید: ( قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ؛ بگو: «به من خبر دهید، اگر آب [اشامیدنی] شما [به زمین] فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟»). (۱) شاید مراد از آب در این آیه – ولو با مدد گرفتن از روایات – فقط معنای حقیق آب نبوده؛ بلکه معنای دیگری باشد. این ویژگی ها است که شخصیت امام را برای ما ترسیم می کند.
تفکر مهدویت -خصوصاً- از طریق رسیدن به ویژگی ها و صفات آن حضرت – چنان که در روایات وارد شده، بیشتر مورد تأکید قرار می گیرد- نه از راه استناد تاریخی که بازگشت به روش بشری است و تنها بر محسوسات و مشاهدات تکیه دارد. امام علیه السلام غایب و در پرده است و جز در یک محدوده زمانی و مکانیِ به شدت کوتاه، ظهور و بروزی نداشته است؛ لذا بی معنی است اگر برای شناخت صفات و ویژگی های او به اصحاب سیره و تاریخ مراجعه کنیم. اما در شیوه روایی چنین نیست؛ بلکه برعکس، اصلاً بر محسوسات و مشاهدات تکیه نشده و کاشف از غیب است.
نتیجه این می شود که شیوه های تاریخی و بلکه همه شیوه های توصیعی در چنین اموری ناکارآمد بوده و بلکه از جهتی، مانع از رسیدن به هدف نیز می شوند. به خلاف شیوه روایی که انعکاس آن از واقعیت، انعکاسی گسترده و دقیق است.
دیگر اینکه با استناد به شیوه روایی می توانیم چگونگی برقراری رابطه با آن حضرت و چگونگی ارتباط و نیاز ما به او، همچنین افق تعامل و مسوؤلیت های ما نسبت به ایشان و کشف برخی از فواید وجود آن حضرت در زمان غیبت را دریافته و با برنامه جهانی اصلاحی و قائم به عدل – که زنده کننده ی ارزش های آسمانی و رسیدن به آخرین فصل و قائم به عدل- که زنده کننده ی ارزش های آسمانی و رسیدن به آخرین فصل کتاب الهی هستی است- آشنایی پیدا کنیم. و بر اساس همین پژوهش، از برخی روایات حراست کرده و آثار و اخبار [صحیح] را از روایات ضعیف و جعلی بپیراییم.
شیعه امامیه اثناعشریه چنین معتقد است که: جانشین خدا در زمین قطعاً باید دارای همه کمالاتی باشد که برای او متصور است و در این زمینه هیچ نقصی نباید داشته باشد. در امام هیچ گونه جنبه ی عدمی و شرّ و حیثیت های نیازمند به غیر نباید باشد؛ بلکه امام سراسر خیر و زیباییِ وجودی است؛ او در سخن و کردار و اخلاق و معارف، جود و نور محض است و بدین گونه است که جان های پاک شتایان به سوی او جذب شده و گرایش پیدا می کنند.
بنابراین، انتخاب اولیای خدا بی حساب و کتاب نیست؛ آنها قبل از خلق جهان هستی، انوار الهی بوده اند، آنها مخلوق کامل خدا هستند که صفات خالق در آنها تجلّی یافته است. البته این به معنای عینیت صفات در آنها نیست؛ زیرا ذات مقدّس خداوندی نامتناهی است، چه رسد به صفات و کمالات؛ و از آنجا که بین متناهی و نامتناهی فاصله بسیار زیاد است، معنای اینکه ائمه علیهم السلام اسماء الله هستند، این نیست که آنها عین ذات مقدس خداوندی باشند، لذا در توقیع شریف وارد شده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ادعُ فِی کلِ یَوم مِن اَیام رَجبٍ: اللّهُمَ إنِیِ إسألُکَ بِمَعانِی جَمیعِ ما یَدعُوکَ بِهِ وُلاةُ أمرِکَ المَأمُونُونَ عَلی سِرِکَ المُستَبشِریِنَ بِأمرِکَ الواصِفُونَ لِقُدرَتکَ المُعلِنونَ لِعَظَمَتِکَ، أسألُکَ بِما نَطَقَ فِیهِم مِن مَشیِّتَکَ فَجَعَلتَهُم مَعادِنَ لِکلِماتِکَ و أرکاناً لتَوحیدِکَ و آیاتِکَ وَ مَقامَاتِکَ الَتِی لا تَعطِیلَ لَها فِی کُل مَکانِ یَعرِفُکَ بِها مِن عَرَفَکَ، لا فَرقَ بَینَک َو بَینَها إِلّا أَنَهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ، فَتقُها وَ رَتقُها بِیدِکَ بَدؤُها مِنکَ وَ عَودُها إِلَیکَ أَعضادٌ وَ اَشهادٌ وَ مُناةٌ وَ اَزدادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوّادٌ، فَبِهِم مَلَأتَ سَماءَکَ وَ أَرضَکَ حَتی ظَهَرَ أَن لا إِلَهَ إِلّا أَنتَ، فَبِذلِکَ أَسأَلُکَ وَ بِمَواقِعِ العِزِ مِن رَحمَتِکَ وَ بِمَقاماتِکَ وَ عَلاماتِکَ أَن تُصَلی عَلی مُحمَدٍ وَ آلِهِ، وَ أَن تَزیِدَنی إِیماناً وَ تَثبیتاً. یا باطِناً فِی ظُهُورِه وَ یا ظاهِراً فِی بُطونِه وَ مَکنُونَه، یا مَفرَقاً بَینَ النُورِ وَ الدَّیجُور، یا مَوصُوفاً بِغَیرِ کُنهٍ وَ مَعرُوفاً بِغَیرِ شِبهٍ، حادَّ کُلِ مَحدُودِ وَ شاهِدَ کُلِ مَشهُودِ وَ مُوجِدَ کُلِ مَوجُودِ وَ مُحصِی کُلِ مَعدُودِ وَ فاقِدَ کُلِ مَفقُودِ، لَیسَ دُونَکَ مِن مَعبُودِ أَهلِ الکِبریاءِ وَ الجُودِ، با مَن لا یُکَیَّفُ بِکَیفٍ وَ لا یُؤمِنُ بِأَینٍ، یا مُحتَجباً عَن کُلِ عَینٍ، یا دَیمُومُ یا قَیوُمُ وَ عالِمَ کُلِ مَعلُومٍ…؛
به نام خداوند بخشنده ی مهربان، در هر روز از ماه رجب این دعا را بخوان: خدایا، تو را به حق همه آن معانی که دارندگان ولایتت تو را به آن خوانده اند، می خوانم؛ آنان که امین بر اسرار تو هستند و امر تو موجب بشارت و شادیشان بوده، قدرتت را شرح و توصیف و عظمتت را آشکار می کنند. از تو درخواست می کنم به حق مشیتت که بر آنان حکم رانده، ایشان را معدن اسرار، ارکان توحید و آیات و مقاماتت ساخته ای که در هیچ کجا تعطیل نخواهد شد؛ هر که تو را شناسد به آنان شناسد و فرقی میان تو و آنان نباشد مگر اینکه آنها بنده و آفریده تو هستند که رتق و فتق کارشان به دست تو و اغاز و انجامشان به سوی تو است؛ آنان پشتیبانان، گواهان، حامیان، مدافعان، نگهبانان، و مبلغانِ دین تواند که آسمان و زمینت را از آنان آکنده ساختی تا معلوم شد که معبودی جز تو نیست. پس به حق آنان از تو درخواست می کنم و به جایگاه های عزیزِ رحمتت و به مقامات و نشانه هایت، که درود فرستی بر محمد و آلش، و بر ایمان و پایداری ام بیفزایی. ای که در عین آشکاری مستور و پنهانی و در عین پنهانی آشکار، ای آنکه نور را از تاریکی جدا می کنی، ای که هیچ وصف کننده ای به کنه و حقیقت نرسد و هر که تو را شناخت به چیزی تشبیهت نتواند، ای اندازه دهنده به هر محدود و ای گواهی دهنده هر گواهی شده. ای هستی بخشِ هر موجود، ای شمارنده هر شمارش شده و ای گم کننده ی هر گم شده. معبودی جز تو نیست. ای شایسته ی بزرگی و بخشش، ای که به توصیف درنیایی و در مکانی نگنجی، ای پوشیده از هر چشم، ای جاویدان، ای پایدار و ای دانای هر دانستنی …».(۲)
گرچه اصلاً مقایسه میان متناهی و نامتناهی درست نیست؛ اما از باب مجاز و تسامح و تقریب به ذهن می توان چنین مثال زد که: آنان نقطه ای در دریاهای فضل الهی هستند؛ همان دریاهایی که خود فرموده: (قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی؛ بگو: «اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مُرکّب شود، قطعاً پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد دریا تمام خواهد شد). (۳) ظهور آیه البته در این است که مراد از کلمات پروردگار همان مخلوقات او است؛ زیرا آشکار است که پروردگار با لب و دهان سخن نمی گوید و کلمات خداوند کارهایی است که انجام می دهد و فیض وجود است که به مخلوقات خود عطا می کند.
بنابراین، این آیه اوّلاً از این سخن می گوید که جهان هستی به همین مقدار که برای ما قابل مشاهده و دانستن است، محدود نبوده؛ بلکه وسعت و عظمت آن به اندازه ای است که اگر آب دریا مرکّب شده و صفات خدای تعالی با آن مرکّب نوشته شود، قبل از اینکه همه موجودات جهان هستی به نگارش درآید، دریا خشک خواهد شد. این بیان به عظمت صفات خالق اشاره دارد و اینکه اگر دریا مرکّب شود و خداوند دریاهای دیگری را هم به کمک آن بیاورد، قادر به ضبط آن کلمات نیست.
ثانیاً اینکه: کلمات خداوند هرچند بزرگ و با عظمت باشند، باز هم متناهی و قابل شمارش هستند؛ به علاوه کمالِ انوار خداوندی که همان خلفا و جانشینان خدا در زمین هستند، کمالِ فقری است که از بی نیاز مطلق مدد می گیرد و نهایت کمال هر مخلوق، شدّت احتیاج و نیاز او به غنیّ مطلق است، و اذعان و اعتراف به این نکته، غائله اتهام غلوّ و شرک را دفع می کند.
امّا از جنبه دیگر، امام آینه ی صفات حق است؛ جانشین روح خدا، بنده ی خدا، وجه خدا و راه رسیدن به خدا است؛ وی دارای مقامات وجودی است که نه قابل تعطیل است و نه قابل واگذاری به غیر؛ بلکه امام خود به تنهای متصدی آن مقامات است، چه غایب باشد چه حاضر. پس امام مانند سایر افراد بشر نیست و الّا چرا این شخص به امامت برگزیده شده و دیگری به جای او قرار نگرفته است؟ آیا معقول است که بگوییم: انتخاب جانشین خدا در زمین از راه قرعه کشی یا به صورت تصادفی و اتفاقی انجام شده است؟
پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمود: «یا عَلِیُّ! لَولا نَحنُ ما خَلَقَ اللهُ آدَمَ علیه السلام وَ لا حَوّاءَ وَ لَا الجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمآءَ وَ لَا الاَرضَ؛ فَکَیفَ لَا نَکُونُ أَفضَلَ مِنَ المَلائِکَةِ؟! وَ قَد سَبَقنَاهُم إِلَی مَعرِفَةِ رَبِّنا وَ تَسبِیِحِهِ وَ تَهلِیلِهِ وَ تَقدِیِسِهِ؛ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللهُ أَروَاحُنا فَأَنطَقَها بِتَوحیِدِهِ وَ تَمجِیدِهِ؛ ای علی، اگر ما نبودیم خداوند آدم علیه السلام و حوا، بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی آفرید. پس چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم؟! در حالی که در شناخت خداوند و تسبیح و تهلیل و تقدیسش از آنها جلوتریم؛ زیرا اولین چیزی که خداوند آفرید، ارواح ما بود که به توحید و تمجید خود گویایشان کرد». (۴)
لذا غیبت و استتار امام، به معنای تعطیل کارها و مسؤولیت ها و مقامات او نیست؛ چنان که خدای تعالی نیز به جهت پاکی و والایی که دارد، هیچ عاقلی نمی تواند تصور تعطیل در او بنماید. البته عقل های مادی که افقی فراتر از محسوسات و ملموسات ندارند، شاید چنین تصوّری داشته باشند؛ لکن بعد از قیام دلیل بر وجود امام، جهل ما به فایده او در زمان غیبت، دلیل بر نبودن او نخواهد شد. و چگونه چنین شود در حالی که خداوندی توانا و حکیم او را چنین ساخته و پرداخته؛ بلکه همه جهان هستی را بر اساس و مبنای منظم و معینی بنا نهاده است، چنان که جهان مادّی بر مبنای محاسبات علمی دقیقی بنا نهاده شده؛ اما انسان ها هزاران سال هیچ اطلاعی از آن قوانین نداشته اند. به عنوان مثال: جایگاه خورشید در منظومه شمسی چنان به دقّت مشخص شده که اندکی تغییر در آن، موجب نابودی کلّ نظام می شود، اگر چه ما از این محاسبه دقیق اطّلاعی نداشته باشیم. قانون جاذبه سرّ نظم هستی است، گرچه دانشمندان در قرن های متمادی آن را انکار می کردند؛ اما دانش همچنان به پیش می رود و ناشناخته هایی از این جهان مادی را برای ما اشکار می کند؛ چرا که این جهان از اتم تا کهکشان، یک پارچه و تحت فرمانروایی و کنترلِ دقیق ترین سازمان دهی قرار دارند و عقل بشری به جهت محدودیت عرصه ی مُدرَکات خود، توانایی احاطه بر آثار و فواید همه اشیا را به صورت همه جانبه ندارد، که خدای تعالی نیز فرماید: ( وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا؛ و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است). (۵)
مهم این است که: دلیل وجود امام روشن شده و حاکم قرار داده شود. در این راستا ناچاریم از ادلّه ی نقلی و دیگر وسایل برای اثبات این امر کمک بگیریم و اگر سخن دیگری در این مقام گفته شود، سخنان فرعی و توضیحات اضافی است.
دلیل این است که: امام راه رسیدن به خدا است و بازمانده خدا در زمین؛ او خورشید تابان، ماه منیر و کوکب درخشان است. او از پیشوایانی است که مردم را به فرمان خدا هدایت می کنند. (وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند)(۶) هدایت هم منحصر به هدایت زبانی نبوده، چنان که در تفسیر المیزان آمده: هدایت حقیقی به امر خدا است، نه هدایتی که از دیدن و عبرت گرفتن حاصل می شود؛ چنان که قرآن کریم کلمه را برای امر خارجی به کار برده، نه برای سخن زبانی: (وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ؛ و خداوند کلمه توحید را کلمه پاینده ای در فرزندان و نسل های بعد از او قرار داد)(۷) که مراد از قرار دادن و جعل در این آیه، جعل تکوینی است. هدایت نیز به معنای رساندن به مطلوب است که خود نوعی تصرّف تکوینی در نفس و جان است تا آن را به سوی کمال سیر دهد، نه به معنای امر تشریعیِ اعتباری، و این گونه هدایت حتی برای امام غایب نیز ثابت است؛ (وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛ و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان)(۸) پس او آلِ یاسین است و دعوت کننده ی مردم به سوی خدا، مظهر آیات الهی، درگاهِ رسیدن به خدا، یاری کننده ی حقّ خدا و نشانه اراده اش؛ او تلاوت کننده و شرح دهنده کتاب خدا است، او پیمان و وعده ی خد ا است، پرچمِ برافراشته، دانش سرشار، فریاد رسِ خلق و رحمت بی کران حق، دوست و مولای اهل ایمان است و نابود کننده کافران، روشنی بخشِ ظلمت و گویا به حقایقِ حکمت.
او محو کننده ی آثار کجروی و هوا و هوس ها، پاره کننده ی دام های دروغ و بهتان، گرد آورنده ی مردم بر تقوی و درگاه الهی است که از آن به سوی خدا روند، او است آینه ی خدانما که اولیا به سوی او توجه کنند، سببی خدایی که رابط میان زمین و آسمان است؛ او فرامانروای روز فتح و پیروزی، برافرازنده ی پرچم هدایت و گرد آورنده ی شایستگی و خشنودی است؛ او کسی است که همه به انتظارش نشسته اند تا بیاید و اختلاف و کج رفتاری ها را اصلاح کند؛ آنکه همه امیدوارند تا بیابد و ستم و تجاوز را از بین ببرد؛ آنکه برای نو کردن فریضه ها و سنّت های دین ذخیره و برای برگرداندن کیش و آیین انتخاب گردیده است. او است آنکه [مؤمنان] برای زنده کردن قرآن و حدود آن آرزویش را می کشند و زنده کننده ی دین و دینداران است، او است درهم کوبنده ی شوکت زورگویان، ویران کننده ی بناهای شرک و دورویی، نابود کننده ی اهل فسق و گناه، قطع کننده ی شاخه های گمراهی و اختلاف؛(۹) بلکه او است شریک و همتای قرآن.
مرحوم محدّث نوری قدس سره می نویسد:
«عنقای قاف عدم، ایستاده بر نردبان همت، بزرگ ترین اسم اعظم و دارای دانش نامتناهی، محور آسیای وجود و مرکز دایره ی شهود، کمال نشأه هستی و منشأ هر کمال، زیبایی جمع و مجمع زیبایی، آراسته به انوار الهی و تربیت یافته تحت پوشش های ربوبی، مطلع انوار مصطفوی و منبع اسرار مرتضوی، بزرگ ترین ناموس الهی و مقصد و مقصود بشر تا روز قیامت؛ آنکه امین حق و امان خلق است، سازمان دهنده ی نظم ها، حضرت حجت قائم »(۱۰)
در بحار، از مولای ما حضرت مهدی علیه السلام وارد شده که فرمود: «… فَأَنَا بَقِیَّةٌ مِن آدَمَ، وَ [ذ] خَیرَةٌ مِن نُوحٍ وَ مُصطَفیً مِن اِبراهِیمَ وَ صَفوَةٌ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله …؛ … پس منم بازمانده ی آدم، ذخیره از نوح، برگزیده از ابراهیم و عصاره ی محمد صلی الله علیه و آله…».(۱۱)
و در حدیث دیگری آمده: «وَ لیَعلَمُو أَنَّ الحَقَّ مَعَنا وَ فِیِنا لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلّا کَذّابٌ مُفتَرٍ وَ لا یَدَّعیِهِ غَیرُنا إِلّا ضآلٌّ غَوِیٌّ فَلیَقتَصِرُوا مِنّا عَلی هذِهِ الجُملَةِ دُونَ التَّفسِیرِ وَ یَقنَعُوا مِن ذلِکَ بِالتَّعرِیضِ دُونَ التَّصرِیحِ إِن شآءَ اللهُ؛ و تا بدانند که حق با ما و در میان ما است و این سخن را به جز ما کسی دیگر بر زبان نمی راند مگر اینکه دروغ گوی افترا زننده است. و جز ما کسی مدّعی این مقام نمی شود مگر اینکه گمراه و گمراه کننده است؛ پس باید به پذیرش این جمله از ما بدون درخواست تفسیر اکتفا کنند و به خواست خدا با کنایه و بدون تصریح قانع گردند». (۱۲)
و در پاسخ سوالی این فرمایش از ناحیه مقدسه صادر گردید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ عافانَا اللهُ وَ إِیّاکُم مِن الضَلالَةِ وَ الفِتَنِ، وَ وَهَبَ لَنا وَ لَکُم رُوحُ الیَقیِنِ، وَ أَجارَنا وَ إِیاکُم مِن سُوءِ المُنقَلَبِ. إِنَهُ أنُهِیَ إِلَیَّ ارتِیابُ جَماعَةٍ مِنکُم فِی الدِّینِ، وَ ما دَخَلَهُم مِن الشَّکِّ وَ الحَیرَةِ فَی وُلاةِ اُمُورِهِم، فَغَمَّنا ذلِکَ لَکُم لا لَنا، وَ سَأَنَا فِیکُم لا فِینَا؛ لِأَنَّ اللهَ مَعَنا وَ لا فاقَهَ بِنا إِلی غَیرِهِ، وَ الحَقُّ مَعَنا فَلَن یُوحِشَنا مِن قَعَدَ عَنّا، وَ نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الخَلقُ بَعدَ صَنائِعُنا؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنه نجات دهد و روح یقین به ما و شما عطا کند، و ما و شما را از بدعاقبتی نگاه دارد. همانا به من خبر رسیده که گروهی از شما در دین خود مبتلا به شک شده اند، و اینکه درباره متولّیان امر خود در شک و حیرت واقع گشته اند. این مطلب ما را اندوهگین کرد؛ البته برای شما، نه برای خودمان، و برای شما نگران شدیم نه برای خودمان؛ زیرا خدا با ما است و به غیر او نیازمند نیستیم و چون حق با ما است از پراکنده شدن اطرافیان از گرد خود هراسان نمی شویم، و ما دست پروردگان و تربیت شدگان پروردگار خود هستیم و سایر مردم همه رهین منت و تربیت یافتگان ما هستند». (۱۳)
در روایت دیگری نیز آمده است: «قُلُوبُنا إَوعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللهِ فَإِذا شاءَ شِئنا؛ دل های ما ظرف مشیت پروردگار است، پس هر وقت خدا خواست ما هم می خواهیم». (۱۴)
آن حضرت علیه السلام همچنین فرموده است: « أَنَا المَهدِیُّ، أَنَا قآئِمُ الزَّمانِ، أَنَا الَذِّی أَملَؤُها عَدللاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً؛ من مهدی هستم، منم قائم زمان، منم آن کسی که زمین را پر از عدل می کنم، چنان که پر از جور و ستم شده باشد». ۰۱۵)
هم چنین روایت شده که: آن جضرت علیه السلام از کنار کعبه خروج می کند، در حالی که جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او است، با هیبت موسی و جلال عیسی و حُکم داود و صبر ایوب، و بر سر او طوق هایی از نور (۱۶) است که شعاعی از پرتو قدس را منعکس می کند.
«برتری آشکارش را کسی کتمان نکند که ابتدا و انتهایش خاتم است».
«و دلش آینه ی ذات باری است و در سینه اش لطیف ترین اسرار».
«» منطقش در جهان اسما و صفات خداوندی، منطقی آسمانی است».
« منطق رسایش در بیان معارف معیاری برای هر عارف و پوینده راه عرفان است».(۱۷)
توصیف پیامبران در قرآن و سایر کتاب های آسمانی
قرآن کریم به زیبایی تمام به توصیف پیامبران پرداخته و ایشان را بدانچه شایسته ی آنان است وصف نموده، هر ویژگی پسندیده ای را که با مقام پیامبری و پاکی جایگاه سفیران الهی تلازم داشته، به آنان نسبت داده است.
– پیامبران برگزیده هستند: (إنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است) (۱۸) البته بحث درباره ی شناخت آل ابراهیم و آل عمران در این مختصر نمی گنجد و منظور از مردم جهان در این آیه، مقدم جهان در همان عصر است.
– پیامبران دارای مقام یقین هستند: (وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). (۱۹)
– پیامبران هدایت شده هستند: ( وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ کُلًّا هَدَینَا وَ نُوحًا هَدَینَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیمَانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش هدایت نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم]) (۲۰) و فرموده: ( أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ؛ اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن).(۲۱)
– پیامبران دارای علم لدنّی هستند: (وَلَقَدْ آتَینَا دَاوُودَ وَ سُلَیمَانَ عِلْمًا وَ قَالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ؛ و به راستی به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم، و آن دو گفتند: «ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگانِ با ایمانش برتری داده است). (۲۲)
– پیامبران مشمول نعمت های الهی هستند: (أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیّینَ مِنْ ذُرِّیةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیةِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَینَا وَ اجْتَبَینَا إِذَا تُتْلَى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُکِیّاً؛ آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت: از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح [بر کشتی] سوار کردیم؛ و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم؛ [و] هر گاه آیات [خدای] رحمان بر ایشان خوانده می شد، سجده کنان و گریان به خاک می افتادند). (۲۳)
– پیامبران نیکوکار هستند: (وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ کُلًّا هَدَینَا وَ نُوحًا هَدَینَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیمَانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش هدایت نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم). (۲۵)
– پیامبران صالح و شایسته هستند:(وَ زَکَرِیا وَ یَحْیى وَ عِیسَى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند). (۲۶)
– پیامبران بر سایر خلایق برتری داده شده اند: (وَإ ِسْمَاعِیلَ وَ الْیسَعَ وَ یونُسَ وَ لُوطًا وَ کُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ؛ و اسماعیل و یسع و یونس و لوط، که جملگی را بر جهانیان برتری دادیم). (۲۷)
این خلاصه ای بود که مذاق قرآن مجید در برشمردن صفات و ویژگی های پیامبران و اعتقاد طایفه شیعه حقّه نیز همین است؛ اما آنچه در کتاب های آسمانی تحریف شده در مقام بیان ویژگی های پیامبران آمده، به گونه ای که نه تنها با مقام و منزلت پیامبران تناسبی نداشته؛ بلکه با شأن و منزلت هیچ مؤمن عادلی متناسب نیست، چه رسد به کسانی که با خدای تعالی در ارتباط هستند.
از آن جمله عباراتی است که در باب دوازدهم انجیل در سفر تکوین آمده است:
«همانا ابراهیم در برابر فرعون مدعی شد که ساره خواهر زیبای او است نه همسرش، و فرعون پس از اینکه با ساره ازدواج کرد ابراهیم را گرامی داشت و گوسفندان، گاوان، خران، بردگان و کنیزانی به او بخشید، اما پس از اینکه دانست ساره همسر ابراهیم است ابراهیم را مورد بازخواست قرار داده و ساره را به او برگرداند». (۲۸)
در باب نوزدهم از انجیل در سفر تکوین، در بیان داستان لوط با دو دخترش در منطقه جبل آورده:
«دختر بزرگ تر به دختر کوچک تر گفت: پدر ما پیر شده و در زمین نیز مردی نیست که بر ما داخل شود. پس باید به او شراب بخورانیم و با وی همخوابگی کنیم و نسل پدر را در زمین زنده نگه داریم. چنین شد که پدر را مست کردند و در شب اول خواهر بزرگ تر با او خوابید و در شب دوم نیز او را مست کرده و این بار خواهر کوچک تر با او هم خوابگی کرد و هر دو از او حامله شده و دو پسر به دنیا آوردند». (۲۹)
در باب بیست و هفتم از سفر تکوین آمده است:
«اسحاق نبی قصد داشت پسرش عیسو را برکت بخشد، اما یعقوب او را فریب داده، خود را به جای عیسو وانمود کرد و برای اسحاق غذایی تهیه کرد و اسحاق از آن غذا خورد و آشامید و او را به اشتباه به جای عیسو برکت داد و عیسو از برکت نبوت بی نصیب شد». (۳۰)
در باب اول از انجیل متی، نسبت یسوع مسیح را به تفصیل بیان می کند و مسیح و سلیمان و پدرش داود را از نسل کسی معرفی کرده که زنازاده بوده است. (۳۱)
در باب های یازده و دوازده از صموئیل دوم آمده است:
«داود پیامبر با همسر اوریا که مجاهدی مومن بود، زنا کرد و آن زن از او حامله شد و چون داود از آبروریزی ترسید و خواست مسئله را از شوهر آن زن مخفی دارد، آن مرد را به جنگ فرستاد و او را در صف مقدم جنگ قرار داد تا کشته شد و از آن پس، آن زن را به خانه خود منتقل کرد و علناً با او ازدواج کرد». (۳۲)
تعجب از امت های بافرهنگ و شخصیت های زمان و خبرگان علوم است که تورات رایج را مطالعه کرده و از خرافاتی که در آنها موجود است مطّلع اند، چگونه معتقد می شوند که این کلمات وحی الهی و کتاب آسمانی است، گرچه تقلید از پدران به صورت غریزه و عادت ثانویه در می آید و دست برداشتن از آن و رفتن به دنبال حق و حقیقت سخت است؛ اما وقتی که حق به این درجه از ظهور می رسد، دیگر نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
در قرآن کریم نیز مضمونی هست که ممکن است موهم نقصی در جایگاه پیامبران باشد که برخی چنین توهم کرده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به اوصافی که در شأن ایشان نیست، توصیف نموده اند که از سوء برداشت آنها نسبت به آیه شریفه (عَبَسَ وَ تَوَلَّى)(۳۳) ناشی می شود؛ اما باید توجه داشت که آیات قرآن مجید یکدیگر را تفسیرمی کنند و این توهّم نابجا با ملاحظه آیات دیگرِ قرآن دفع می شود؛ آیاتی از قبیل: (وَإ ِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و تو اخلاق عظیم، برجسته و والایی داری)(۳۴) و سخن خدای تعالی که: (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛ خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیغمبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه بنماید).(۳۵)
در هر حال، عقیده ما این است که نمی توان مقامات انبیا و اولیا را درک کرد؛ بلکه فقط می توان بخشی از آن مقامات را که از راه های صحیح به دست ما رسیده باشد، درک کرد. لذا در زیارت جامعه کبیره وارد شده است: «مَن اَرادَ اللهَ بَدَأَ بِکُم وَ مَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنکُم وَ مَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم. مَوالِیَّ لا أُحصِی ثَناءَکُم وَ لا أَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ أَنتُم نُورُ الأَخیارِ وَ هُداةُ الأَبرارِ وَ حُجَجُ الجَبارِ، بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَختِمُ وَ بِکُم یَنزِلُ الغَیثِ وَ بِکُم یُمسِکُ السَماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الاَرضِ إِلَا بِإِذنِهِ؛ هر کس اراده خداشناسی و اشتیاق به خدا در دل یافت، به پیروی از شما یافت و هر کس خدا را به یگانگی پذیرفت، به تعلیم شما پذیرفت، و هر که خدا جست، به شما توجّه کرد. ای پیشوایان من! صفات کمالیه شما آن قدر است که ثنای شما را شمار نتوانم کرد و به کنه مدح و توصیف قدر و منزلت شما نتوانم رسید؛ چرا که شما نور قلب خوبان، هدایت کنندگانِ نیکوکاران و حجّت های خدایِ مقتدر جبّار هستید. خداوند به واسطه شما خلق عالم را افتتاح کرد و به واسطه شما نیز کتاب آفرینش را ختم خواهد نمود. به واسطه ی شما است که خدا باران رحمت را بر ما نازل کرد و به واسطه ی شما آسمان را به پا داشت تا بر زمین جز به امرش فرو نیاید». (۳۶)
البته با داشتن و ملتزم بودن به چنین اعتقادی هرگز منحرف نشده و در دام غلو گرفتار نمی شویم؛ زیرا در کنار این اعتقاد، به مضمون روایت وارده از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز معتقدیم که فرماید: «إِیاکُم وَ الغُلُوَّ فِینا قوُلُوا إِنّا عَبِیِدٌ مَربُوبُونَ وَ قُولُوا فِی فَضلِنا ما شِئتُم؛ از غلو کردن درباره ما بپرهیزید، معتقد باشید که ما بندگانی هستیم تحت فرمان خداوند متعال، آن گاه درباره فضیلت ما هرچه خواستید بگویید». (۳۷)
و در حدیث دیگری از آن حضرت علیه السلام نقل شده است که فرمود: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبغِضٌ قالٍ؛ دو نفر در ارتباط با من هلاک شدند: دوستی که غلو کند و دشمنی که دشنامم دهد». (۳۸)
آنچه تاکنون بیان داشتیم، به لحاظ اخباری بود که در بیان ویژگی های ائمه علیهم السلام به صورت کلّی وارد شده است.
——————————————————————————–
پی نوشت ها :
۱- ملک: ۳۰٫
۲- مصباح المتهجد: ۸۰۳ و ۸۰۴ ح ۹/۸۶۶٫
۳- کهف: ۱۰۹٫
۴- عیون الخبار الرضا علیه السلام: ۲۳۷/۲٫
۵- اسراء: ۸۵٫
۶- انبیاء: ۷۳٫
۷- زخرف: ۲۸٫
۸- فرقان: ۷۴٫
۹- برگرفته از دعای ندبه.
۱۰- جنه المأوی، چاپ شده در ذیل بحار الأنوار: ۲۰۰/۵۳٫
۱۱- اختصاص: ۲۵۷؛ بحار الانوار: ۲۳۸/۵۲ ح ۱۰۵٫
۱۲- کمال الدین: ۵۱۱ باب ۴۵ ح ۱۰۵٫
۱۳- غیبت شیخ طوسی: ۲۸۵ باب توقیعات صادره از آن حضرت ح ۲۴۵٫
۱۴- غیبت شیخ طوسی: ۲۴۷ ح ۲۱۶٫
۱۵- کمال الدین: ۴۴۵ باب ۴۳ ح ۱۸٫
۱۶- متن عربی این فراز از روایت «جُیُوبٌ مِن نُور» است. جیوب جمع جیب به معنای گریبانِ پیراهن یا طوقی است که دور گردن بر گریبان پیراهن می گذاشتند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: بحار الانوار: ۱۵۳/۵۱ ذیل حدیث ۳٫ (مترجم).
۱۷- الأنوار القدسیه: ۱۱۹ (شعر از شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی).
۱۸- آل عمران: ۳۳٫
۱۹- انعام: ۷۵٫
۲۰- انعام: ۸۴٫
۲۱- انعام: ۹۰٫
۲۲- نمل: ۱۵٫
۲۳- مریم: ۵۸٫
۲۴-. انعام: ۸۴٫
۲۵- انعام: ۸۵٫
۲۶- انعام: ۸۶٫
۲۷- موسوعه کتاب مقدس/ سفر تکوین: ۶۵/۱ و نگ: تفسیر المیزان: ۲۲۳/۷٫
۲۸- نگ: البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۲۹- البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۳۰- البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۳۱- همان.
۳۲- عبس: ۱٫
۳۳- قلم: ۴٫
۳۴- احزاب: ۳۳٫
۳۵٫ المزار، ابن المشهدی: ۵۳۲ (قسمتی از زیارت جامعه کبیره).
۳۶٫ خصال: ۶۱۴٫
۳۷٫ نهج البلاغه: ۲۸/۴ حکمت