۱۳۹۳/۰۷/۲۷
–
۵۰۷ بازدید
صفات واجب الوجود
از مفهوم «واجب الوجود»، ازلى و ابدى بودن و در یک کلام سرمدى بودن خداوند اثبات مى شود؛ زیرا واجب الوجود- که وجود برایش ضرورى است- نیازى به علت ندارد و او علت براى وجود ممکنات است. از اینجا دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود:
یکم. «بى نیازى» او از هر موجود دیگرى؛ زیرا اگر کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در جاى خود تبیین شده که معناى علت همین است که موجود دیگرى، نیازمند به او باشد.
دوّم. موجودات ممکن الوجود، معلول و نیازمند به اویند و او نخستین علت، براى پیدایش آنها است.
صفات واجب الوجود
از مفهوم «واجب الوجود»، ازلى و ابدى بودن و در یک کلام سرمدى بودن خداوند اثبات مى شود؛ زیرا واجب الوجود- که وجود برایش ضرورى است- نیازى به علت ندارد و او علت براى وجود ممکنات است. از اینجا دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود:
یکم. «بى نیازى» او از هر موجود دیگرى؛ زیرا اگر کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در جاى خود تبیین شده که معناى علت همین است که موجود دیگرى، نیازمند به او باشد.
دوّم. موجودات ممکن الوجود، معلول و نیازمند به اویند و او نخستین علت، براى پیدایش آنها است.
با استفاده از این دو مطلب مى گوییم: اگر موجودى معلول و نیازمند به موجود دیگرى باشد، وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش، به وجود نخواهد آمد. به دیگر سخن، معدوم بودن موجودى در برهه اى از زمان، نشانه نیازمندى و ممکن الوجود بودن آن است و چون واجب الوجود، خود به خود وجود دارد و نیازمند هیچ موجودى نیست، همیشه موجود خواهد بود. بدین ترتیب دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود: یکى ازلى بودن؛ یعنى، در گذشته، سابقه عدم نداشته است و دیگرى ابدى بودن؛ یعنى، در آینده نیز هیچ گاه معدوم نخواهد شد. بنابراین هر موجودى که سابقه عدم یا امکان زوال داشته باشد، واجب الوجود نخواهد بود. «1»
با دقت در این مطالب، روشن مى شود که ممکن نیست واجب الوجود، خود را معدوم سازد؛ چرا که وجودِ او ضرورى و حتمى است و اگر بخواهد این ضرورت را از خود بگیرد، انقلاب در ذات لازم مى آید و این با واجب الوجود بودن او ناسازگار است. به عبارت دیگر واجب الوجود؛ یعنى، چیزى که عدمش محال است. پس اگر بشود خود را معدوم سازد؛ یعنى، عدمش ممکن است و چیزى که عدمش ممکن باشد، «ممکن الوجود» است؛ نه «واجب الوجود».
از مفهوم «واجب الوجود»، ازلى و ابدى بودن و در یک کلام سرمدى بودن خداوند اثبات مى شود؛ زیرا واجب الوجود- که وجود برایش ضرورى است- نیازى به علت ندارد و او علت براى وجود ممکنات است. از اینجا دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود:
یکم. «بى نیازى» او از هر موجود دیگرى؛ زیرا اگر کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در جاى خود تبیین شده که معناى علت همین است که موجود دیگرى، نیازمند به او باشد.
دوّم. موجودات ممکن الوجود، معلول و نیازمند به اویند و او نخستین علت، براى پیدایش آنها است.
با استفاده از این دو مطلب مى گوییم: اگر موجودى معلول و نیازمند به موجود دیگرى باشد، وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش، به وجود نخواهد آمد. به دیگر سخن، معدوم بودن موجودى در برهه اى از زمان، نشانه نیازمندى و ممکن الوجود بودن آن است و چون واجب الوجود، خود به خود وجود دارد و نیازمند هیچ موجودى نیست، همیشه موجود خواهد بود. بدین ترتیب دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود: یکى ازلى بودن؛ یعنى، در گذشته، سابقه عدم نداشته است و دیگرى ابدى بودن؛ یعنى، در آینده نیز هیچ گاه معدوم نخواهد شد. بنابراین هر موجودى که سابقه عدم یا امکان زوال داشته باشد، واجب الوجود نخواهد بود. «1»
با دقت در این مطالب، روشن مى شود که ممکن نیست واجب الوجود، خود را معدوم سازد؛ چرا که وجودِ او ضرورى و حتمى است و اگر بخواهد این ضرورت را از خود بگیرد، انقلاب در ذات لازم مى آید و این با واجب الوجود بودن او ناسازگار است. به عبارت دیگر واجب الوجود؛ یعنى، چیزى که عدمش محال است. پس اگر بشود خود را معدوم سازد؛ یعنى، عدمش ممکن است و چیزى که عدمش ممکن باشد، «ممکن الوجود» است؛ نه «واجب الوجود».