خانه » همه » مذهبی » درجات ایمان(۱)

درجات ایمان(۱)


درجات ایمان(۱)

۱۳۹۳/۰۷/۲۷


۵۴۵۰ بازدید

اولین مرتبه ایمان هنگامى است که عقل انسان در برابر حقیقت خاضع شود و وجود خداوند و صفات او را تصدیق کند، به اولین رتبه ایمان رسیده ایم ولى قانع شدن عقل مانع از وجود وسوسه ها و شک ها نمى شود.

اولین مرتبه ایمان هنگامى است که عقل انسان در برابر حقیقت خاضع شود و وجود خداوند و صفات او را تصدیق کند، به اولین رتبه ایمان رسیده ایم ولى قانع شدن عقل مانع از وجود وسوسه ها و شک ها نمى شود. انسان مؤمن در آغاز دچار شک و وسوسه است. تا زمانى که این وسوسه ها از میان نرود ایمان فرد آلوده و آغشته به شرک است: و ما یؤمن اکثرهم باللَّه الا و هم مشرکون ـــ و بیشترشان به خدا ایمان نمى آورند مگر آن که شرک مى ورزند.( یوسف، 106)

این مرتبه را اگر چه مى توان رتبه نازل ایمان خواند ولى قرآن توصیه مى کند این مرتبه را اسلام بنامیم: قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم… ــ برخى از بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاورده اید لیکن بگویید: اسلام آوردیم و هنوز در دل هاى شما ایمان داخل نشده است (حجرات، 14).

ایمان رتبه اى بالاتر از اسلام است چنان که در تعریف ایمان آوردیم، ایمان معرفتى است که اشتیاق درونى به عمل صالح و طاعت خدا و پیامبر را به همراه دارد کسى که با اکراه از فرامین الهى پیروى مى کند و یا ترک اطاعت پروردگار مى نماید، مؤمن نیست. کسى در ایمان خود صادق است که با میل و رغبت درونى از خداوند و اولیاء او پیروى مى کند و فرمان مى برد و هیچ وسوسه اى او را به تردید نمى اندازد: انما المؤمنون الذین آمنوا باللَّه و رسوله ثم لم یرتابوا وجهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبیل اللَّه اولئک هم الصدقون ـــ در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اینان راستگویانند. (حجرات، 15).

اکنون اگر انسان مؤمن که تردیدها را از میان برده است عمل صالح پیشه کند و در اطاعت خداوند تلاش بیشترى نماید از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند یقین او را مستحکم تر و معرفت او را روشن تر مى سازد. چنین انسانى امورى را مشاهده مى کند که از انسان هاى معمولى پوشیده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مى یابد که شوق و محبت او به پروردگار را افزایش مى دهد و او را در طریق حق استوارتر مى سازد.

از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر حال، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، درجات ایمان هم ممکن است کاهش یا افزایش یابد.

امام رضا (ع) می‌فرمایند: ایمان عقد قلبی، اقرار بر زبان و عمل جوارح است. (الصدوق180-2).

لذا برخى، ایمان زبانى دارند و گروهى ایمان عقلى، یعنى به این امور علم دارند و برخى نیز از این دو مرحله گذشته و به ایمان قلبى رسیده اند که ثمره آن باور داشتن تمامى این مسائل با عقل و احساس است.

شاید یکى از مناسبت هایى که باعث شده معناى لغوى ایمان به معناى اصطلاحى یاد شده سوق داده شود، ایمن شدن آدمى از بسیارى از خطرها و مشکلات روحى و اجتماعى در اثر ایمان است.

مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی:

علامه طباطبایی‌(ره) برای اسلام و ایمان چهار رتبه ترسیم می‌کند. هر مرتبه‌ای از ایمان بالاتر از اسلام هم‌رتبه خودش است. یعنی در رتبه اول اسلام و ایمان، ایمان بالاتر است. همین‌طور در رتبه‌های بعدی. اینک آن چهار رتبه:

1. اولین رتبه اسلام، قبول ظاهر امر و نهی‌های شرعی، با گفتن شهادتین بر زبان است، خواه قلباً هم آن را قبول کرده باشد، خواه قبول نکرده باشد. خدای متعال در قرآن کریم می‌فرمایند: قالت الاعراب ءامنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا و لمَّا یدخُل الاِیمانُ فِی قُلُوبِکُم (حجرات، 14). به دنبال این مرتبه از اسلام، اولین مرتبه ایمان است که پذیرش قلبی همان شهادتین است و لازمه‌اش عمل به بیشتر مسائل فرعی است.

2. دومین رتبه اسلام، پس از ایمان رتبه اول قرار می‌گیرد و آن تسلیم و انقیاد قلبی به اغلب اعتقادات و اعمالی که به تبع آن لازم میشود، هر چند ممکن است گاهی خلافی هم صورت بگیرد. این اسلام در متقیان پدید می‌آید و خداوند در وصف آنان می‌فرماید: الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاَیتِنَا وَ کَانُوا مُسلِمینَ؛ کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند (زخرف، 69). و نیز فرمود: یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَآفَّهَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگی به اطاعت خدا درآیید (بقره، 208).

این اسلام، در رتبه پس از ایمان رتبه اول قرار دارد و پس از این اسلام ایمان رتبه دوم قرار می‌گیرد و آن اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی است: اِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم یرتَابُوا وَ‌جَهَدُو بِأَموَلِهِم وَ‌ أَنفُسِهِم فِی سَبیل اللَّهِ أَولَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ؛ به راستی که مؤمنان کسانی‌اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده‌اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده‌اند، اینان‌اند که راست‌کردارند (حجرات، 15) و نیز فرمود: یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلَی تِجَرَهٍ تُنجِیکٌم مِّن عَذَابٍ أَلیمٍ ، تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ‌رَسُولِهِ وَ تُجَهِدُونَ فِی سَبیل اللَّهِ بِأَموَلِکُم وَ‌أَنفُسِکُم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می‌رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید (صف، 10 ـ 11). در این ‌آیه، خداوند مؤمنان را به ایمان راهنمایی کرده است. بنابراین ایمان دوم غیر از ایمان اول است.

3. مرتبه ‌سوم اسلام، پس از ایمان رتبه دوم به دست می‌آید. هنگامی که نفس انسان ایمان رتبه دوم و اخلاق ‌آن رتبه را پیدا کرد، قوای مختلف او انقیاد پیدا می‌کنند و تسلیم خداوند می‌شوند و از زخارف دنیا دل می‌برند و به‌گونه‌ای خداوند را اطاعت می‌کنند که گویا او را می‌بینند و اگر به این حد هم نرسند، گویا خداوند آنها را می‌بیند و در باطن انسان در انقیاد به خداوند هیچ مشکلی وجود ندارد: فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَیؤمِنُونَ حَتَّی یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ‌ بَینَهُم ثُمَّ لاَیجِدِوُا فِی أَنفُسِهِم حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسلِیمًا (نساء، 65).

این تسلیم محض، مرتبه‌ای بالاتر از ایمان مرتبه دوم است. پس از این اسلام، ایمان رتبه سوم پدید می‌آید و همراه اخلاق فاضله‌ای مانند رضا، تسلیم، صبر، زهد، ورع و … است. خداوند می‌فرماید: قَدأَفلَحَ المُؤمِنُونَ ، الَّذِینَ هُم فِی صَلاَتِهِم خاشِعُونَ ، وَ الَّذِینَ هُم عَن اللَّغو مُعرضُون (مؤمنون: 1 ـ 3). شاید بتوان رتبه دو و سه را یک رتبه دانست.

4. پس از اینکه ایمان رتبه سوم تحقق پیدا کرد و انسان به وظیفه عبودیت خود عمل کرد و در برابر خداوند مانند بنده مملوکی بود که هر‌چه مولایش بخواهد همان بشود، اسلام رتبه چهارم فرا‌می‌رسد و آن وقتی است که عنایتی ربانی او را در برگیرد و شهود کند که همه ملک از ‌آن خداست و هیچ چیز مالک چیزی نیست، مگر به خواست خدا و هیچ صاحب اختیاری جز خدا نیست. این افاضه ‌الاهی کسبی نیست، بلکه وهبی است و اراده انسان تأثیری در آن ندارد و شاید آنجا که قرآن از قول ابراهیم می‌گوید: ‌رَبَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمَین ِ‌لَکَ وَ مِن ذُرِّیتَنَآ أُمَّهً مُّسلِمَهً لَّکَ وَ‌ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ‌تُب عَلَینَآ اِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (بقره: 128)، اشاره به این مرتبه از اسلام باشد.

مرتبه چهارم ایمان، فراگیری همین حالت نسبت به همه وجود انسان است: لاَ اِنَّ أَولِیآءَ اللَّهِ لاَخَوفٌ عَلَیهِم وَ‌ لاَهُم یحزَنُون‌ ، الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کَانُوا یتَّقُونَ…. (یونس، 62 ـ 63). این مؤمنان وقتی هیچ استقلالی برای چیزی جز خدا قائل نیستند، از هیچ چیز جز خدا نمی‌ترسند و نگرانی و ناراحتی ندارند. (طباطبایی، 1393 ق: 1 ، 301 ـ 303).

ایمان قلبی:

ایمان قلبی یعنی باور آمیخته با محبت، و احساس دوست داشتن، زیرا قلب مرکز احساس در انسان است. قلب چون به حقیقتی معتقد شود، شوق و حب نسبت به آن پیدا می کند و همت انسان را به سوی آن برمی انگیزد و در این حالت است که اطمینان و آرامش وجود آدمی را فرا می گیرد و حرکت به سوی عمل آغاز می شود. این معنا با مفهوم ایمان که از امن گرفته شده و با امنیت و امان هم خانواده است سازگار می باشد.

خداوند در قرآن می فرماید :(ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یأتی الله بأمره…بقره 109). بسیارى از اهل کتاب – پس از این که حق بر ایشان آشکار شد – از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد. این آیه، به روشنى حکایتگر این حقیقت است که بسیارى از اهل کتاب على رغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند.

بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود. پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند.

کافر و مؤمن خدا گویند لیک در میان هردو فرقى هست نیک

آن گدا گوید خدا را بهر نان متقى گوید خدا از عین جان ( مثنوى)

با توجه به توضیحات فوق ایمان را این گونه تعریف مى کنیم: ایمان معرفتى است شوق آفرین و حرکت بخش به حقیقت متعالى که در نتیجه شناخت عقلانى پدید مى آید و در اثر تجربه عملى رشد مى کند و در گفتار و رفتار فرد تجلى مى یابد.

در روایتى از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمودند: الایمان معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالارکان. ــ ایمان ، معرفت با قلب ، اقرار با زبان و عمل با اعضاء می باشد (نهج البلاغه، کلمات قصار، 227).

در روایتى دیگر امام رضا از امیرالمؤمنین(ع) و ایشان از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده اند: الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول. ـــ ایمان گفتاری است که بر زبان جاری می شود ، عملی است که در اعضاء ظاهر می شود و معرفتی است به سبب عقلها (الحیاة، ج 1، ص 220)

در این گونه روایات بر عنصر شناخت و عمل تأکید بسیار شده است. ایمان حقیقتى است که در زندگى انسان مؤمن تاثیر عینى و آشکار دارد و او را در گفتار و رفتار از دیگران ممتاز می سازد.

تقویت ایمان و حرکت های معنوی از باوری خودشناسانه آغاز می شود. اینکه گفته اند خودشناسی نافع ترین معارف است یا معرفت نفس راه معرفت خداوند است، به خاطر این است که حرکت معنوی انسان از خودشناسی شروع می شود (من عرف نفسه فقد عرف ربه).

ایمان یعنی قبول داشته باشی که جهان منحصر به طبیعت نیست و انسان به مناسبت همان روح الهی که در او نهفته است، جاودان خواهد بود، با خاتمه یافتن عمر طبیعی نابود نمی شود. باور کنی که آخرتی هست و اعمال انسان در سرای آخرت و برزخ بازتاب نیک و بد خواهد داشت.

ایمان از یک فرد معمولی یک انسان سیاسی و مبارز می سازد. اگر حقیقت ایمان در انسان نهادینه شد، آنگاه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند می داند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه خواهد پذیرفت و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی(جهاد اکبر) با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران می باشد و در عرصه این درگیری می تواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه نمی دهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت می کند و در مقابل سختی های این راه بردبار و صبور خواهد بود. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.

اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن قابل شناخت نیست. ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و تا ظرف ظهور ایمان، یعنی مومن را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی شناخت عمیق پیدا کنیم.

اگر انسان مؤمن که تردیدها را از میان برده است عمل صالح پیشه کند و در اطاعت خداوند تلاش بیشترى نماید از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند یقین او را مستحکم تر و معرفت او را روشن تر مى سازد. چنین انسانى امورى را مشاهده مى کند که از انسان هاى معمولى پوشیده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مى یابد که شوق و محبت او به پروردگار را افزایش مى دهد و او را در طریق حق استوارتر مى سازد.

شما وقتی می بینید، یک انسان مومن در یک مجمع جهانی با تکیه بر ایمان خود و اعتقاد به توحید، سخنی می گوید که جهانیان را بیدار و متوجه می کند و ظالمان را به خشم می آورد، نیروی ایمان را در کلام او مشاهده می کنید. شما هنگامی که قدرت نفوذ سخن و رفتار امام خمینی رض را در ملت می بینید و توان او را برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و ایجاد نظام اسلامی با تکیه بر خداوند و توکل به او مشاهده می کنید، پی به قدرت ایمان می برید و آن را در یکی از مظاهر آن مشاهده می کنید.

درجات و مراتب ایمان در آیات و روایات:

ایمان مراتب و درجات مختلفى دارد و این طور نیست که همه کسانى که «مؤمن» نامیده مى شوند درجه ایمانشان یکسان باشد. اصل این مسأله که ایمان مراتب دارد از آیات قرآن قابل استفاده است. آیاتى از قرآن کریم دلالت دارند که ایمان قابل افزایش و زیاد شدن است، و همین مسأله مى رساند که ایمان یک درجه ندارد. برخى از این آیات را با هم مرور مى کینم:

ـ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً;( انفال / 2) مؤمنان، همان کسانى اند که چون خدا یاد شود دل هایشان بلرزد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید.

ـ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ;( فتح / 4) او است آن کس که در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.

ـ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً;( آل عمران / 173) کسانى که مردم به ایشان گفتند: «مردم ‹لشکر دشمن › براى(حمله به) شما اجتماع کرده اند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود.

ـ وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً;( احزاب / 22) و چون مؤمنان دسته هاى دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند»، و جز بر ایمان و فرمان بردارى آنان نیفزود.

با توجه به این گونه آیات، اصل این مطلب که ایمان درجاتى دارد و قابل کم و زیاد شدن است یقنیى است و جاى تردید ندارد. اما این که تفصیل این مسأله چگونه است و ایمان چند مرتبه دارد، در بعضى از روایات اشاراتى به آن شده است. روایت معروفى است که امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند ایمان ده درجه دارد و حضرت سلمان در درجه دهم ایمان، جناب ابوذر در درجه نهم و جناب مقداد در درجه هشتم ایمان هستند.( ر. ک: بحار الانوار، ج 69، باب 32، روایت 9) یا در روایتى دیگر این چنین وارد شده است: اِنَّ اللّهَ عَزّوَجَلَّ وَضَعَ الاْیمانَ عَلى سَبْعَةِ أَسْهُم عَلَى البِرِّ و الصِّدْقِ وَ الیَقینِ وَ الرَّضا وَ الْوَفاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَّمَ ذلِکَ بَیْنَ النّاسِ … وَقَسَّمَ لِبَعْضِ النّاسِ السَّهْمَ وَلِبَعْض السَّهْمَیْنَ وَلِبَعْض الثَّلاثَةَ … ثُمَّ قالَ لاتَحْمِلوا عَلى صاحِب السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَلا عَلى صاحِبَ السَّهْمَیْنِ ثَلاثَةً فَتَبْهَظوهُمْ ثُمَّ قالَ کَذلِکَ حَتّى اِنْتَهى اِلَى السَّبْعَةِ;( همان، روایت 1) خداى عز و جل ایمان را هفت سهم کرده است: نیکى، راستى، یقین، رضا، وفا، علم و بردبارى. سپس آن را بین مردم تقسیم کرد… و به برخى یک سهم، به برخى دو سهم و به برخى سه سهم داد… سپس امام صادق(علیه السلام) فرمودند: پس بار نکنید بر کسى که یک سهم از ایمان را دارد آنچه را که در حدّ کسى است که دو سهم از آن را دارد، و بر آن کس که دو ‎سهم دارد آنچه را که در حدّ کسى است که سه سهم دارد; که بر آنها گران خواهد آمد (و آن بار را تحمل نخواهند کرد). سپس حضرت به همین ترتیب این مطلب را تا سهم هفتم تکرار کردند.

آنچه در مورد این گونه روایات باید در نظر داشت این است که این روایات در مقام بیان تقسیمات و مراتب کلى ایمان هستند و متعرّض همه مراتب و تقسیمات جزئى نیستند. ایمان از قبیل کمیّت هاى متصل است که تا بى نهایت قابل تقسیم است. یک پاره خط را مى توان تا بى نهایت به اجزاى ریزترى تقسیم کرد.

از این رو گزاف نیست اگر گفته شود، مراتب ایمان آن قدر زیاد است که میل به بى نهایت مى کند. مثلا آن روایتى که مى فرماید ایمان ده درجه دارد، بین هر کدام از این ده درجه مى توان مراتب جزئى بسیارى فرض ‎ ‎کرد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد