خانه » همه » مذهبی » عبودیت و مراقبه

عبودیت و مراقبه


عبودیت و مراقبه

۱۳۹۳/۰۷/۱۹


۴۲۷ بازدید

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*حلوای تن تنانی، تا نخوری ندانی!

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*حلوای تن تنانی، تا نخوری ندانی!

اولیاء خدا، در باب بندگی، دو اصل را دائم برای هر کس تذکار دادند که یکی، معرفت و دیگری، مراقبه است. اگر این دو حاصل شود، جدّی انسان، عبدالله می‌شود و آن‌وقت است که با اینکه بین مردم هست، ولی لذّت بندگی را چنان می‌چشد که اگر همه عالم را به او بدهند، حاضر نیست با یک لحظه بندگی عوض کند، این‌قدر مزه دارد.

اولیاء خدا در این زمینه، مثال‌هایی زدند که حتّی بعضی از آن‌ها، مثال‌های عوامانه است. خدا آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی را رحمت کند، نه یک بار، نه دو بار، بلکه بارها این جمله را می‌فرمودند که آقاجان! حلوای تن تنانی، تا نخوری ندانی! می‌فرمودند: بندگی، آن حلواست.

یکی از آقایان به آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی گفت: آقا! شما چه کرده‌اید این‌ طور شدید؟ یا ما چه کنیم مثل شما بشویم؟

ایشان تأمّلی کردند و بعد فرمودند: بندگی آقا! بندگی. اجمالاً بنده باش، همه این‌ها می‌آید.

نظر بنده به حسب حالات اولیاء خدا که دیدم، این است که علّت تأمّلی که فرمودند، این بود که خیلی خوششان نمی‌آید بگویند که شما چیزی شده‌اید، امّا از آن طرف هم برایشان فرض است که مطالب را بگویند. لذا فرمودند: همه این‌ها در بندگی و عبد شدن است.

لذا عبد برای همین تأمّل می‌کند و مراقب است که نکند یک لحظه غفلت کند، اوضاعش به‌هم بریزد و گرفتار ‌شود. لذا همان‌طور که این‌ها بندگی را با معرفت به دست آوردند، با معرفت هم از آن، مراقبت می‌کنند.

پس باید دقّت کرد که این‌ها با احساس خالی، عبودیّت را به دست نیاوردند. گرچه وقتی بنده می‌شوند، احساسات این بندگان خدا، بیش از همه است. اصلاً این‌قدر روح لطیفی دارند که قلبشان سریع می‌شکند. اکثر مواقع هم اهل بکاء از «خشیة اللّه» هستند. حالا در ادامه روایتی عجیبی از امیرالمؤمنین(ع) در زمینه آداب بندگی این‌ها بیان می‌کنم که غوغاست! این‌ها چنان قلب رئوفی دارند که به تعبیر عامیانه، اشکشان دم مشک است! لذا عبادالله، رئوف هستند.

خیلی جالب است که با اینکه جمع ضدّین، محال است، امّا این رئوف، در جایی هم «أَشِدَّاءُ علی الکُفَّارِ» می‌شود! آن هم ‌جایی که می‌بیند کسی می‌خواهد به عشقش یعنی خدا، حمله‌ور شود. البته کسی نمی‌تواند به خدا حمله‌ور شود و این، صورت ظاهر است که فرموده: «عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ». لذا منظور، وقتی است که ابلیس و سپاهش بخواهند مردم را از بندگی دور کنند. چون عبدالله دوست دارد همه را عبدالله کند؛ یعنی می‌خواهد همه را به سمت خدایی شدن بکشد. چون حلاوت و شیرینی آن را چشیده و آن حلوه حلوه‌ایی را که اولیاء می‌گویند، مزه مزه کرده است. لذا آن روح لطیف، آن قلب نازک و آن که اشکش سریع جاری می‌شد؛ در مورد دشمنان خدا که نمی‌خواهند مردم به این سمت بیایند؛ «أَشِدَّاءُ علی الکُفَّارِ» می‌شود.

البته این‌ها معلوم نمی‌شود، إلّا به اینکه انسان، بنده شود. وقتی بنده شد، می‌فهمد چگونه این اضداد با هم جمع شدند. اصلاً آن‌ وقت می‌فهمد که اتّفاقاً این‌ها، جمع ضدّین نیست، بلکه ردیف هم هستند.

عبدالله، با اینکه در واقع، بین مردم نیست و یک جای دیگر هست – این هم یک چیز عجیبی است که بالاخره با مردم هست یا با مردم نیست؟! – امّا این‌قدر مردم را دوست دارد که می‌خواهد همه مردم را به این طرف بکشد. اینکه پیامبر(ص)، «طَبیبٌ دَوّارٌ»، طبیب دوره‌گرد بودند؛ برای این بود که همه جا می‌رفتند و می‌خواستند همه را به سمت پروردگار عالم بکشد. در تشهد می‌گوییم: «عَبدُهُ وَ رَسُولُه» عبد است و چنان به مردم عشق می‌ورزد که غیرقابل وصف است. مگر می‌شود عاشق پروردگار عالم که قلبش را به حضرت دوست سپرده، عشق دیگری هم داشته باشد؟ بله! عشق به خلقش دارد؛ چون می‌داند خدا فرموده که این‌ها را به سمت من بیاور. او، حبیب‌الله و دوست خدا است و می‌خواهد مردم را به سمت خدا بکشد.

امّا آن ‌چنان مردم را به سمت پروردگار عالم دعوت می‌کند، کأنّ اصلاً کار دیگری در دنیا ندارد. چون از بس خدا را دوست دارد، به واسطه خدا، مردم را هم این‌چنین دوست دارد که این‌ها در بندگی به وجود می‌آید.

*اهل مراقبت، اهل معرفت هستند!

لذا در بندگی دو حال را بیان کردیم: معرفت و مراقبه که در خود مراقبه هم، باز این معرفت هست. امیرالمومنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در وصایای خود به کمیل می‌فرمایند: «یا کُمیلُ، ما مِن حَرَکةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَةٍ»، کمیل! هیچ حرکتی نمی‌توانی انجام بدهی، مگر اینکه محتاجی با معرفت، جلو بروی. لذا اهل مراقبت، اهل معرفت هستند.

*یک راه برای مراقبه معرفتی

برای همین در مراقبه، باید با معرفت، جلو برویم، نه با احساس! گرچه وقتی معرفت آمد، آن احساس عجیب هم به وجود می‌آید. پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَیرٍ و خَتَمَهُ بِالخَیرِ، قالَ اللّه لملائکتِهِ: لا تَکتُبُوا علَیهِ ما بینَ ذلکَ مِنَ الذُّنوبِ» لذا اگر کسی پرسید چه کنیم که اهل مراقبه باشیم؟ می‌توان گفت: کسی که می‌خواهد با معرفت، مراقبه کند، باید بداند که راه معرفت این است اوّلین مسئله در مراقبه، این است که سعی کنی روزت را با کار خیر شروع کنی.

لذا فرمودند: هر کس اوّل روزش را به کار خیر آغاز کند، یعنی روزش به بدی، گناه، شرّ و شرّ رساندن به دیگران آغاز نشود و آخر روزش را هم به خیر، ختم کند؛ پروردگار عالم به ملائکه‌اش دستور می‌دهد آن چیزی که وسط قرار گرفته (یعنی اگر گناهی صورت گرفته) برای او ننویسند – البته این مطلب، به این معنی نیست که ما بین آن، ذنوب کنیم. حالا در ادامه بیان می‌کنم که اولیاء در این زمینه چه می‌گویند –

پس اوّلین گام برای مراقبه روزانه، این است که هر روز را با خیر شروع کنیم. چرا می‌گویند: روزتان را با صدقه آغاز کنید؟ تصوّر ما، این است که صدقه، فقط رفع بلاست، امّا دلیل اصلی این است که صدقات، کار خیر است. لذا همین که دست کسی را می‌گیری، یا کمک حال کسی هستی، حال کسی را تغییر می‌دهی و …؛ خودش کار خیر محسوب می‌شود. لذا اگر صدقه از صدق هم باشد؛ یعنی راستی و همان‌طور که بیان شد، معنی آن، این نیست که من یک پنج تومانی به صندوق صدقات بیندازم. البته این هم کار بدی نیست، ولی مهم این است که دست کسی را بگیرم، کار خیر کنم، حال کسی را تغییر دهم، تا جایی که می‌توانم کمک مالی کنم که واقعاً دست او را بگیرد و … . این‌ها اثر دارد و کار خیر است. لذا اگر اوّل روز را این‌طور با خیر، آغاز کنم و در آخر روز هم کار خیر کنم، خدا خیلی دوست دارد.

پس یک راه برای مراقبه از باب معرفت – که ما همیشه به معرفت نیاز داریم و اگر معرفت به هر چیزی پیدا کردیم، تمام است – کار خیر است. تا می‌توانیم کار خیر کنیم؛ نه اینکه در سال، یک بار کار خیر کنیم؛ نه اینکه در ماه، یک بار کار خیر کنیم؛ بلکه در آغاز هر روزمان، یک کار خیر انجام دهیم؛ خیلی اثر دارد.

*کار خیری کمی که سبب ترقّی غیرمعمولی شد!

خیلی دقّت کنید، ما گاهی تصوّر می‌کنیم کار خیری که خیلی کم است، مهم نیست، امّا استمرار در کار خیر، ولو کم، غوغا می‌کند. یکی از آقایان، یک‌باره حالات و مقاماتی پیدا کرد. از ایشان پرسیدم: این ترقّی شما، ترقّی غیر معمولی است و حال ترقّی شما فرق می‌کند. فرمود: من ترقّی‌ای نکردم. گفتم: چرا هست. فرمود: من می‌گویم، ولی دوست ندارم اسمم را بگویید. گفتم: اسمتان را نمی‌گویم، ولی حالتان را بیان نمی‌کنم.

گفت: در دو تا خانه آن طرف‌تر از خانه ما، پیرمرد و پیرزنی که پدر و مادر شهید هستند، زندگی می‌کنند. به جز فرزند شهیدش، سه بچّه دیگر دارند که دو تا از آن‌ها شهرستان زندگی می‌کنند و یکی هم در همین تهران هست، امّا از این‌ها خیلی دور است، مثلاً این‌ها شرق هستند و او غرب است و از هم فاصله دارند. او فقط هفته‌ای یک بار می‌توانست بیاید سر بزند. من تصمیم گرفتم و بر خودم فرض کردم که صبح به صبح یک نان داغ برای این پیرمرد و پیرزن ببرم.

با خود گفتم: خدایا! من دستم کوتاه است. الآن هم که جنگ و آن حالات جبهه نیست و ما نبودیم که این‌ها را ببینیم که به قول امام راحل عظیم الشأنمان، یک عدّه، ره صد ساله را یک شبه طی کردند. برای همین تصمیم گرفتم در برف و سرما و گرما، هر طور که بود، اگر بودم و در سفر نبودم، خودم صبح به صبح یک نان داغ برای این پیرمرد و پیرزن می‌بردم و اگر در سفر هم بودم، به کسی سپرده بودم، خواهش کرده بودم و به او پول داده بودم که این کار را انجام بدهد. مثل پیک‌هایی که مغازه‌ها دارند. گفتم: این‌ها پیر هستند، مریضند، سنشان بالاست، بهتر است نان بیات نخورند.

ایشان گفت: من بعد از یک مدّت خودم فهمیدم که تغییراتی در من به وجود آمده است. قبلاً یک مواقعی توفیق شب‌خیزی داشتم، امّا نه آن شب خیزی و حالی که برای اولیاء خدا در دل شب تبیین می‌شود. امّا بعد از مدّتی دیدم که لذّت می‌برم که شب‌ها بیدار می‌شوم، فهمیدم از همین قضیّه است. لذا آن را بیشتر کردم، مادرم را هم ترغیب کرده بودم و شب‌ها با هم می‌رفتیم یک سری به این‌ها می‌زدیم و گاهی آن‌ها هم می‌آمدند. طوری شد که به مادرم گفتم: شاممان را هم ببریم آنجا بخوریم. بعد برای اینکه یک موقعی آن‌ها ناراحت نشوند، به آن‌ها ‌گفتم: شما هم شامتان را بیاورید اینجا بخورید.

ایشان می‌گفت: در هفته، دو روز، این کار را می‌کردیم. دیدم حال این‌ها عوض شده، خیلی بشّاش و خوشحال هستند. من را پسرم! خطاب می‌کردند و می‌گفتند: تو ما را یاد پسرمان می‌اندازی.

بعد ایشان فرمود: اینکه شما می‌فرمایید حالات من تغییر کرده و خلاصه به تعبیری مچ‌گیری کردید، برای همین یک کار خیر است. البته کار خیر ایشان، به صورت ظاهر کم بود، ولی با استمرار بود و صبح به صبح و شب به شب انجام می‌شد.

وقتی ایشان این داستان را برای من تعریف کرد، ناگهان حالم متغیّر شدو زار زار گریه کردم. گفت: چه شد؟ گفتم: تو نمی‌دانی چه کردی، این کار تو ورود به مرحله مراقبه است! آیا این روایت را شنیده‌ای که می‌فرمایند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَیرٍ و خَتَمَهُ بِالخَیرِ، قالَ اللّه ُ لملائکتِهِ : لا تَکتُبُوا علَیهِ ما بینَ ذلکَ مِنَ الذُّنوبِ»؟ گفت: نه و حالا او زار زار گریه می‌کرد!

ذوالجلال و الاکرام به ملائکه‌اش می‌فرماید: «لا تَکتُبُوا علَیهِ ما بینَ ذلکَ مِنَ الذُّنوبِ» مابین آن دو کار خیر او را رها کنید. لذا معلوم است این فرد آرام آرام دیگر گناه هم نمی‌کند. کما اینکه وقتی به ایشان گفتم: بعدها دیگر از گناه هم بدت می‌آمد؟ گفت: بله، اتّفاقاً جالب این است که با خود می‌گفتم: خدایا! من دارم به این پیرمرد و پیرزن که پدر و مادر شهید هستند، می‌رسم، چرا باید این‌قدر سر راه من گناه قرار گیرد؟! بعد فهمیدم که این، ابتلاء است. گفتم: بله، اتّفاقاً ابتلاء است. بعد هم ایشان گفت: ولی آرام آرام از این‌ها بدم می‌آمد، وقتی از گناه بدم آمد و تنفّر پیدا کردم، اسباب گناه هم دیگر کم شد و کمتر جلوی راه من می‌آمد.

اصلاً همین‌ طور است، وقتی خوشت بیاید، مدام به سمت تو می‌آید. امّا اگر تنفّر پیدا کنی، دیگر اصلاً نمی‌آید. پس اولّین راه، همین است. لذا همان‌طور که قبلاً بیان کرده بودم، ما در باب مراقبه، هم ذکر داریم و هم فعل. فعل ما این است که روزمان را به خیر شروع کنیم و شبمان را هم به خیر ختم کنیم. معلوم است آرام آرام، کلّ روزمان، خیر می‌شود. پس وای بر آن کسانی که روزشان، شرّ بشود.

*نسخه امیرالمؤمنین(ع) به ما، برای مراقبه

خیلی عجیب است این مثالی که از این آقا بیان کردم که به پدر و مادر شهید رسیدگی می‌کرده، هم مراقبه بالفعل و هم بالذّکر است. امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «یا کمیلَ بنَ زیادٍ، سَمِّ کُلَّ یومٍ بِاسمِ اللّه ِ و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه ِ و تَوَکَّلْ عَلَى اللّه، و اذکُرْنا و سَمِّ بِأسمائنا و صَلِّ علَینا و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا ، و ادرَأْ بذلکَ عن نفسِکَ و ما تَحُوطُهُ عِنایَتُکَ ، تُکْفَ شَرَّ ذلکَ الیَومِ إنْ شاءَ اللّه»، ای کمیل! هر روزت را را با نام خدا شروع کن؛ یعنی «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» بگو و بعد بگو: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه»، توکّل به خدا هم بکن. یاد ما باش، اسم ما را ببر و بر ما درود بفرست و … .

چون وقتی اسم آن‌ها را می‌بری و یاد آن‌ها را می‌کنی، دلالت بر حبّ شما نسبت به آن‌ها است. حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: «إنّ فَوقَ کلِّ عِبادَةٍ عِبادَةً »، بالای هر عبادتی، عبادتی است، «و حُبُّنا أهلَ البَیتِ أفضَلُ عِبادَةٍ» امّا حبّ ما اهل‌بیت، افضل عبادت است. یعنی برترین عبادت عندالله تبارک و تعالی، حبّ اهل‌بیت(ع) است.

لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: روزت را با نام خدا و ذکر «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه» آغاز کن و توکّل به خدا بکن و یاد ما باش بگو و اسماء ما را بگو و … .

اتفاقاً در دعا هم اسم حضرات معصومین(ع) را می‌گوییم. مانند دعاهایی که در تعقیبات مشترکه نمازهای واجب بیان شده، مثل اینکه می‌گوییم: «اَللّهُمَّ اَنْتَ السَّلامُ وَ مِنْکَ السَّلامُ وَ لَکَ السَّلامُ وَ اِلَیْکَ یَعُودُ السَّلامُ سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلینَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَى الاْئِمَّةِ الْهادینَ الْمَهْدِیّینَ اَلسَّلامُ عَلى جَمیعِ اَنْبِیاَّءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَّئِکَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ» و بعد به یک یک ائمّه، سلام داده و می‌گوییم: «اَلسَّلامُ عَلى عَلِىٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعینَ …» – البته این مطلب را هم بیان کنم که اگر بعد از امیرالمؤمنین و قبل از اینکه بگوییم: « اَلسَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعینَ »، این را هم بگوییم که «اَلسَّلامُ عَلَى فاطمة الزّهراء سیّدة نشاء العالمین» ، هیچ اشکالی ندارد؛ چون به اولیاء رسیده و آن‌ها هم این‌گونه می‌خواندند –

یا در مورد دیگری از تعقیبات مشترکه می‌خوانیم: «رَضیتُ بِاللّهِ رَبّا وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وآلِهِ نَبِیّا وَبِالاِسْلامِ دینا وَبِالْقُرآنِ کِتابا وَبِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَبِعَلِی وَلِیّا وَاِماما وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ …» و اسم یک‌ به یک ائمّه را می‌بریم که این، عجیب اثر دارد و ما را در بحث مراقبه، بیمه می‌کند.

لذا حضرت در آن روایت شریفه می‌فرمایند: اسم ما را ببر و بر ما درود فرست. با وجود این، خیلی عجیب است که بعضی می‌گویند: چرا وقتی مثلاً نام امیرالمؤمنین(ع) می‌آید، صلوات می‌فرستید؟! نباید بفرستید! شما بروید این روایت را به آن‌ها نشان بدهید که حضرت امیرالمؤمنین(ع) دارند به کمیل می‌فرمایند: «و صَلِّ علَینا».

حضرت در ادامه نیز می‌فرمایند: «و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا»، به پروردگارمان پناه ببر. عزیزان! این، دستور امیرالمؤمنین(ع) است. امیرالمؤمنین(ع) برای کمیل‌بن‌زیاد نخعی این‌چنین نسخه پیچیدند. یعنی اگر دنبال نسخه هستی، بدان امیرالمؤمنین برای من و تو هم این‌گونه نسخه پیچیدند که در ادامه می‌فرمایند: «و ادرَأْ بذلکَ عن نفسِکَ و ما تَحُوطُهُ عِنایَتُکَ، تُکْفَ شَرَّ ذلکَ الیَومِ إنْ شاءَ اللّه»، هر چیزی را که به تو تعلّق دارد و تو را گرفتار می‌کند، از خودت دور کن تا بتوانی بندگی کنی؛ چون اوّل بحث بیان کردیم که برای بندگی دو حال را می‌گویند که یکی معرفت و دیگری مراقبه است.

*شرایط عبودیّت

امیرالمؤمنین(ع) در روایتی می‌فرمایند: «مَن قامَ بشَرائطِ العُبودِیَّةِ اُهِّلَ للعِتْقِ، مَن قَصّرَ عَن أحْکامِ الحُرِّیّةِ اُعِیدَ إلى الرِّقِّ» هر کس، برای ایجاد شرایط بندگی قیام کند؛ در حقیقت آزاد می‌شود؛ چون چنین کسی دیگر از همه دنیا، آزاد است و عبدالله می‌شود.

حالا این شرایط عبودیّت چیست. حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: «العُبودیَّةُ خَمسَةُ أشیاءَ» ، بندگی، در پنج چیز است؛ یعنی این هم دستورالعمل و نسخه‌ای است که امیرالمؤمنین(ع) به مؤمنین داده که اگر این پنج مورد را داشتی، تمام است:

1. اندرون از طعام تهى داشتن

«خَلاءُ البَطنِ». در مورد «خَلاءُ البَطنِ»، دو حال را گفته‌اند. یکی اینکه اندرون خودت را از طعام، تهی کنی و خیلی نخوری که مدام بخواهی این را بخوری و آن را بخوری. صیام، به خصوص اگر توفیق به صیام مستحبّی پیدا کنید، علاوه بر اینکه صحّت می‌آورد، خیلی چیزها هم می‌دهد.

یکی از آقایان که با ما بستگی دارد و از اوتاد است، سرطان معده و روده گرفته بود و به کسی هم نگفته بود. ولی دائم الصیام بود، رجب‌المرجّب و شعبان‌المعظّم را کامل روزه می‌گرفت و به ماه مبارک رمضان وصل می‌کرد. در سایر ماه‌ها هم زیاد روزه می‌گرفت، دوشنبه‌ها، پنج‌شنبه‌ها، اوّل ماه، وسط ماه و آخر ماه. خیلی هم آرامش داشت و به کسی هم نگفته بود که دکتر گفته: وضعیّت تو این‌گونه است و باید عمل شوی. امّا روز آخر به فرزندش گفته بود: من می‌خواهم بروم عمل کنم، اگر نیامدم، وصیّت‌نامه‌ام اینجا است و … . ایشان به راحتی هم عمل شدند. بعد از عمل از دکتر خود پرسیده بودند: من می‌توانم روزه بگیرم؟ دکتر ایشان هم گفته بود: اتّفاقاً روزه بگیر، همین روزه، تو را این‌قدر سالم نگاه داشته است. این آرامش تو هم در عمل برای ما عجیب بود. ما کمتر دیدیم کسی این‌قدر در عمل، آرامش داشته باشد، با اینکه عمل، طولانی هم بود. الآن هم هر چند وقت یکبار می‌رود معاینه می‌شود، امّا بیماری او ابداً برنگشته است. این صیام، این حال را دارد!

*نسخه‌ای برای حبّ دنیا را از دل کندن!

مدام بخورم، بخورم که چه بشود؟! آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می‌فرمودند: یکی از دوستان من به آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی – که استاد آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی در عرفان بودند – گفته بود: آقا! مطلبی را به من بگویید که اصلاً از دنیا بدم بیاید، همیشه در ذهنم باشد و هر جایی بودم، حبّ دنیا در دلم نباشد و از این حبّ دنیا خارج بشوم.

ایشان برای آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی بیان کرده بودند که آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نگاهی به من کردند و گفتند: حالا بنشین، همه که رفتند به تو می‌گویم. وقتی همه رفتند، به من فرمودند: وقتی به بیت‌الخلاء (توالت) می‌روی و دفع فضولات که از تو می‌شود خیلی به آن نگاه کن، ببین چه خوردی و چه شد!!! – وقتی انسان در ابتدا می‌شنود، برای او، خیلی چندش‌آور است و با خود می‌گوید: یک عارف بالله چه مثالی زده است، دیگر مثال نبود؟! امّا وقتی خوب تأمّل کنیم، جدّی می‌فهمیم چه فرموده‌اند –

همان‌طور که در آداب بیت‌الخلاء رفتن داریم که در آن هنگام، این دعا را بخوانید: «اللَّهُمَّ کَمَا أَطْعَمْتَنِیهِ طَیِّباً فِی عَافِیَةٍ فَأَخْرِجْهُ مِنِّی خَبِیثاً فِی عَافِیَة»، خدایا! همان‌طور که به من، طعامی طیّب دادی که در عافیت خوردم، حالا آن را از من در عافیت خارج کن. پس من طیّب را خبیث کردم. لذا پس گردن انسان می‌زنند که نگاه کن چه خوردی و چه شد؟!

آقا فرموده بودند: تو زیاد به آن فضولات نگاه کن و تأمّل کن ببین آنچه که خوردی، چه شده است! لذا دنیا، این است. دنیا، دنی و خبیث است. اگر این، همیشه در ذهنت بود، دیگر می‌فهمی خیلی نباید به دنیا دل ببندی.

پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) در روایتی بیان می‌فرمایند: این‌هایی که چند نوع غذا بر سر سفره می‌گذارند و به تعبیری مدام به این و آن ناخنک می‌زنند، کارشان، مصداق اسراف است. خیلی عجیب است، شاید کسی بگوید: من یک مقدار از این خوردم و یک مقدار از آن خوردم. به من هم یاد داده‌اند که چند لقمه مانده سیر بشوی، دست از طعام بکش، خوب من هم زیاد نخوردم که اسراف کنم، قرآن فرموده: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» ، بیرون هم نمی‌ریزم. فقط یک مقداری در ظرف خودم ریختم و همه را هم خوردم. امّا می‌فرمایند: خیر، این کار، مصداق اسراف است!

یک عدّه از بزرگواران فرمودند، دومین حالت از «خَلاءُ البَطنِ»، یعنی درونت را از هر چه حبّ غیر خداست و از هرچه که می‌خواهد تو را وابسته به دنیا کند، خالی کن.

2. قرآن خواندن

«وَ قِراءةُ القرآنِ»، تا می‌توانی قرآن بخوان. قرآن، نور است. بعضی می‌گویند: ما نمی‌توانیم زیاد قرآن بخوانیم. برای آنان، یک نسخه می‌دهم که این خیلی مؤثّر است و آن، اینکه اگر دائم‌الوضو بودید، با قرآن خیلی محشور می‌شوید؛ چون خود وضو نور است «الْوُضُوءِ نُور» و نور انسان را به سمت نور؛ یعنی قرآن می‌کشد.

3. شب را به عبادت گذراندن

«وَ قِیامُ اللَّیلِ». انسان، دل شب قیام کند. بندگی، این است. بنده، مدام عشق می‌ورزد که فرصتی پیدا کند و به عبادت بپردازد، « فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب » . برای قرآن هم همین‌طور است. فرمودند: هر کس در روز، کمتر از پنجاه آیه قرآن بخواند، از ما نیست. لذا هر وقت توانستی، سه آیه بخوان، پنج آیه بخوان، قرآن در جیبت باشد، یک جا نشستی کاری نداشتی، سریع قرآن را باز کن و بخوان. پنجاه آیه، صد آیه، یک جزء را در روز تقسیم کن و بخوان.

4. زارى کردن به درگاه خداوند هنگام صبح

«وَ التَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ»، یعنی حال انسان، حال تضرّع باشد.

5. گریستن از ترس خدا

«البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللّه»، یعنی از ترس خدا بگرید و اهل بکاء باشد. حالا بگذارید بگویند: شما فقط اهل گریه‌اید. امّت، امّت گریه است و … . در عوض، آن گریه، چنان شما را آرام می‌کند که حد ندارد و با آن، صفا می‌کنید. خدا گواه است همین است و جز این چیز دیگری نمی‌شود گفت. به آدم صفا می‌دهد و سبب صیقل روح است. این گریه که دیگر انسان را گوشه‌نشین نمی‌کند، این گریه، حال عبادت و حال تحرّک می‌دهد.

لذا خصوصیّت بکاء از ترس خدا، این است که آدم را برای حرکت به سوی پروردگار عالم، مدام جلو می‌برد و هل می‌دهد.

لذا این‌ها همه عبادت است که انسان برای رسیدن به بندگی باید این شرایط بندگی را داشته باشد. آن‌وقت فوق همه این عبادات، حبّ اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) است. لذا در نسخه‌ای که برای مراقبه بیان شد، فرموده بودند: «و اذکُرْنا و سَمِّ بِأسمائنا و صَلِّ علَینا و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا ، و ادرَأْ بذلکَ عن نفسِکَ و ما تَحُوطُهُ عِنایَتُکَ ، تُکْفَ شَرَّ ذلکَ الیَومِ إنْ شاءَ اللّه» یاد ما اهل‌بیت باش و نام ما را ببر و بر ما درود بفرست و به خدا پناه ببر و از آنچه که به تو تعلّق دارد و می‌خواهد تو را وابسته به دنیا کند، دور شو؛ تا به خواست پروردگار عالم، از شرّ آن روز در امان باشی.

*هبة الصادقیّه

یکی دیگر از این موارد هم دعایی است که قبلاً بیان کردم و به آن هبة الصّادقیه می‌گویند و در جلد 86 بحارالانوار است که وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(ع) فرمودند: هرکس این دعا را هرشب، هنگام غروب بخواند، اگر از دنیا برود، من امام صادق تضمین می‌کنم که او بدون حساب و کتاب، وارد بهشت می‌شود!

خیلی عجیب است که کسی بتواند یک ذکری بگوید و بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود، امّا همین هم توفیق می‌خواهد که انسان هرشب بخواند. این ذکر برای مراقبه هم خیلی خوب است و اصلاً به خاطر همین هم هست که حضرت فرمودند؛ چون حالتان را حال مراقبه می‌کند، این دعا هم مانند روایتی که در ابتدای بحث بیان کردیم که فرمودند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَیرٍ و خَتَمَهُ بِالخَیرِ ، قالَ اللّه ُ لملائکتِهِ : لا تَکتُبُوا علَیهِ ما بینَ ذلکَ مِنَ الذُّنوبِ»، راجع به خیر است. حالا این دعا چه می‌گوید؟ می‌گوید: اوّل دعا یک صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستید و بعد بگویید: «یَا مَنْ خَتَمَ النُّبُوَّةَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اخْتِمْ لِی فِی یَوْمِی هَذَا بِخَیْرٍ وَ شَهْرِی بِخَیْرٍ وَ سَنَتِی بِخَیْرٍ وَ عُمُرِی بِخَیْر إنّک علی کلّ شیء قدیر برحمتک یا أرحم الرّاحمین» و آخرش هم یک صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستید.

این دعا، خیلی کوتاه است و زود هم حفظ می‌شوید. یعنی ای کسی که نبوت را به محمّد(ص) ختم کردی، امروز من را ختم به خیر کن و ماهم را ختم به خیر کن و سالم را و عمرم را ختم به خیر کن، به تحقیق که تو قادر به هر چیز هستی.

لذا اگر کسی این حال را داشت، می‌تواند خیر داشته باشد و مراقبت را در خودش انجام بدهد.

*چه چیزی بر فرشته نویسنده اعمالمان املاء کنیم تا گناهان طول روزمان بخشیده شود؟

اتفاقاً زین‌العابدین، امام العارفین، آقا علی‌بن‌الحسین(ع) نیز فرمودند: «إِنَّ الْمَلَکَ الْمُوَکَّلَ بِالْعَبْدِ یَکْتُبُ فِی صَحِیفَتِهِ أَعْمَالَهُ فَأَمْلُوا فِی أَوَّلِهَا خَیْراً وَ فِی آخِرِهَا خَیْراً یُغْفَرْ لَکُمْ مَا بَیْنَ ذَلِک » آن ملک موکّل و گماشته بر بنده، پیوسته در نامه اعمال او مى‌نویسد، پس در آغاز و آخر آن، خیر و خوبى را به فرشته املا کنید که میان آن دو بر شما بخشوده مى‌شود.

یعنی اگر صبح یک کار خیر انجام دادی و شب هم یک کار خیر انجام دادی و روزت را با خیر شروع کردی و شب را هم با خیر تمام کردی، اگر گناهی در میان آن، انجام داده باشی، بخشیده می‌شود.

خیلی عجیب است، حالا بعداً بیان خواهم کرد که در روایتی فرمودند: اگر کسی شرّ باشد، طوری که بگردد و عیوب دیگران را بگیرد؛ هیچ خیری از دنیا و آخرت نمی‌برد و آن‌وقت است که بدبخت و شقی، از دنیا می‌رود.

پس اهل خیر باشید و اوّل و آخر روز، کار خیر انجام بدهید، دست دیگری را بگیرید، به همسایه، برادرتان و … کمک مالی کنید، اصلاً هرطور می‌توانید کمک کنید، تا ما بین آن، بر شما بخشیده شود.

لذا این حال را باید داشته باشیم و این نسخه‌های عملی را که می‌فرمایند فعلی و قولی است، انجام بدهیم، ببینیم چه خواهد شد!

*توسّل به آقا جان برای نزول باران

یکی از چیزهایی که امشب باید بیان کنم، یادی از حضرت امام هادی(ع) است که روایاتی هم می‌خواستم بگویم که متأسّفانه وقت نشد و از جضرتش عذر خواهی می‌کنم. همان‌طور که بیان شد، خودشان فرمودند: اسم ما را ببرید و تا می‌توانید با ما باشید. لذا ما هم که در این دوره آخرالزّمان هستیم، باید دائم اسم آقاجان را ببریم و برای مادرش فاتحه بخوانیم. خدا گواه است چنان آرامش می‌دهد، چنان گره‌ها را باز می‌کند، چنان مشکلات را حل می‌کند، چنان شرّها را دفع می‌کند که غوغا است.

اگر توسّل به حضرت داشته باشید، گرفتاری‌ها رفع می‌شود و ظاهر امر این است که خدا می‌خواهد که ما دعا کنیم. حتّی در مورد سلامتی حجّتش هم از ما خواسته که دعا کنیم. مگر خدا خودش نمی‌تواند حجّتش را حفظ کند؟ می‌تواند، امّا از ما خواسته.

لذا یکی از راه‌های مراقبه، دعای زیاد است. در دعا می‌گوییم: «اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن المهدی»؛ «اللّهمّ» یعنی یا الله؛ یعنی خدا می‌خواهد به زبان ما گفته شود. خدا می‌تواند حجّتش و بقیه‌الله را حفظ ‌کند، امّا می‌خواهد ما بخواهیم. کما اینکه می‌فرمایند: «أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَج » شما زیاد برای تعجیل فرج دعا کنید.

برای باران هم همین است، درست است باید اولیاء خدا و صاحب نفسان دعا کنند و نماز باران بخوانند. امّا اولیاء خدا که جای خودشان را دارند، خدا از ما مذنبین هم می‌خواهد که دعا کنیم. یادمان نرود که به حضرت داوود گفت: «یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ » .

پس ما هم بگوییم: خدایا! بد کردیم، اشتباه کردیم، گناه کردیم، به آقاجانمان قسمت می‌دهیم باران رحمتت را بر ما نازل کنی. آب، حیات است. اگر باران نبارد، خیلی مشکلات به وجود می‌آید. ما چند سال پیش برای کنگره حضرت سلمان به کازرون رفته بودیم. گفتند: امسال مردم خیلی بشّاش و خوب هستند. شما پارسال نبودید، بارندگی که نبود، مثل اینکه همه با هم دعوا داشتند. اصلاً خود باران، نشاط و حیات می‌آورد، دیگر «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَی » .

لذا ما هم بخواهیم، بگوییم: خدایا! ما اشتباه کردیم، گناه کردیم، می‌دانیم فساد زیاد است، امّا اگر دعا هم نکنیم، بیچاره می‌شویم. بیهوده نیست که پروردگار عالم بهانه‌هایی قرار می‌دهد، مثلاً عرفه می‌آید، دعاها می‌آید، فغان‌ها می‌آید و آن نم نم باران‌ هم می‌آید. ضمن اینکه اولیاء خدا این طرف و آن طرف، در دل شب دعا می‌کنند امّا من و شما هم دعا کنیم. دعای من وشما هم اثر دارد. به همه مردم تبلیغ کنید که دعا کنند. بعضی می‌گویند: آقا! دعای ما که از سقف هم بالا نمی‌رود. عیبی ندارد، دعا کنیم، خدا، اکرم الاکرمین است و عنایت و کرامت می‌کند.

به آقا جان توسّل بجوییم، آقاجان، کریم است «وسجیّتکم الکرم». بگوییم: آقاجان! ما اشتباه کردیم، ما بد رفتیم، کاری کن باران رحمت ببارد. شوخی نیست، خیلی بی رودربایستی بگویم، تمثیلی که اولیاء زدند، این است – ببخشید، جسارت است – که ما مثل کرم داریم که به همدیگر می‌لولیم – اگر کسی از بالا ما را ببیند می‌فهمد، ما خودمان نمی‌فهمیم – و اگر آب نباشد، اوضاع بسیار ناجور می‌شود. هنوز هم آن وضع را نفهمیدیم.

باران، خیلی خوب است، هم طهارت روح است و هم طهارت جسم است. پس توسّل بجوییم، دعا کنیم، دعا، خیلی مؤثر است، «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم ». اصلاً مثل اینکه خود خدا دلش می‌خواهد که ما مدام صدایش بزنیم. چقدر قشنگ است ما هم برویم و خدا خدا کنیم. برای همه چیز، یا صاحب الزمان بگوییم، الغوث و الامان بگوییم. شاید کسی بگوید: یعنی برای باران، آقا را بخوانیم؟! بله، من و تو یک چیزی شنیدیم که آقا را باید برای خودش بخواهیم، امّا من و تو نمی‌فهمیم. اولیاء دستور دادند که آقا جان را برای باران صدا بزنیم، نسخه، نسخه اولیاء است و من و تو فقط باید گوش دهیم و عمل کنیم. این حرف‌ها برای دهان من و شما خیلی بزرگ است که بگوییم: ما آقا را برای خودش می‌خواهیم، چه باران باشد و چه نباشد. ای بسا خود آقا گفته باشند که به مردم بگویید: برای باران، به من متوسّل بشوند. چون اولیاء خدا، عرفا و اعاظم و بزرگان ما که همین‌طور از خودشان حرف نمی‌زنند. لذا توسّل به آقا جان یادمان نرود.

یابن‌الحسن! قربانت بروم! خراب کردیم. آقا جان! به هر ترتیبی باختیم، خودت را از دست دادیم، آخرت را از دست دادیم، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین » هستیم. قربانت بروم! به جان مادرت نرجس خاتون(علیهما الصّلوة و السّلام) که خیلی دوستش داری، یک رحمی به ما کن.

ایّام، ایّام ولادت است، نمی‌خواهیم عزاداری کنیم. امّا یکی از موارد گریان بودن از خشیّت الهی همین است. آقا جان! جدّ مکرّمتان فرمود که ما باید دائم اسم شما را بر زبان بیاوریم. آقا جان! کاری کنیم که طاهر شویم و تا یک‌بار گفتیم: یابن‌الحسن! بند بند وجودمان بلرزد. تا گفتیم: یا مهدی، چنان قلبمان به تپش بیافتد که عشقمان، خودت باشی. هر جایی بخواهیم برویم، تو باشی. صبحمان با تو، شبمان با تو، روزمان با تو و دعایمان برای تو باشد. نمازمان با یاد تو باشد، در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد.

«السّلام علیک یا بقیة اللّه»‌

آقای خوبی‌ها! به دادمان برس. آقا جان! ما عبد و غلامیم. مولا! به دادمان برس. به جان مادرت نرجس خاتون قسمت می‌دهیم شفیعمان باش تا ما را به گناهمان نگیرند. آقا جان! وقتی می‌مانیم، مجبوریم قسم دیگری هم بدهیم، آقا جان! به آن مادر پهلو شکسته‌ات زهرا! قسمت می‌دهیم. آقا جان! با اینکه همه ولادت و هم عید غدیر خم در پیش است، امّا یک کاروانی به سوی کربلا در حرکت است ….

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد