جواب اجمالی:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام علی(علیه السلام) را (درسال نهم هجری یعنی یک سال قبل از فتح مکه) برای ویران کردن و نابود کردن بتخانه قبیله طئ فرستاده بودند. پس از ارائه دین و انجام رسالت برای دعوت به یکتاپرستی، از بین بردن هر آنچه سب گمراهی مردم می شود، وظیفه الهی پیامبران الهی است، لذا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام علی(علیه السلام) را برای از بین بردن این عوامل گمراهی فرستادند و چون احتمال مخالفت و درگیری اهالی آن منطقه با آن حضرت برای ممانعت از ویرانی بتها و بتخانه یک احتمالی جدی و قوی بود، تعدادی نیروی مسلح از انصار را همراه آن حضرت فرستادند.
برخی ضد دین برای بدنام کردن اسلام،اینگونه مطرح میکنند که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را برای قتل و غارت فرستاده بودند،قطعاً بر خلاف نصوص تاریخی و سیره مسلم و قطعی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.
گزارشات تاریخی ثابت می کند که قبیله حاتم، علیه مسلمین در جنگ و درگیری بودند.آنها جاسوسانی را به مدینه می فرستادند تا از اوضاع و اقدامات پیامبر و مسلمانان اطلاعاتی کسب کنند و اتفاقاً در بین راه یکی از این جاسوسان را هم اسیر کردند و آن جاسوس راه را به آنها نشان می دهد.
عدی بن حاتم رئیس و بزرگ قبیله هم بعد از اینکه از طریق جاسوسانش در مدینه از اعزام نیرو مطلع شده بود، فرار کرد و به سمت شام رفته بود. این مسائل بیانگر این واقعیت است که آنها با حکومت اسلامی خصومت و درگیری داشتند، پس اعزام نیرو به آن منطقه بی دلیل و بدون زمینه نبوده است.
توضیحات بیشتر:
داستان سریه علی بن ابیطالب (فلس)
سریه علی بن ابیطالب به سمت بتخانه فلس یکی از جنگهای صدر اسلام است که در ماه ربیعالثانی سال نهم هجری قمری، به فرماندهای علی بن ابیطالب اتفاق افتادهاست. در این جنگ، سپاه اسلام برای نابودی بتخانه قبیله طی به نام فلس به این جنگ، تن دادهاست.
قبیله طی
قبیله طی را بت پرستان و جمعیتی از مسیحیان تشکیل میدادند. رئیس قبیله طی، قبل از اسلام حاتم طائی بود که به سخاوت شناخته و به عنوان یک قهرمان و الگوی عرب شهرت داشت. وی در عقاید مذهبی مشرکانه خویش، سخت و متعصب بود. پس از اسلام فرزند حاتم به نام عدی رییس قبیله طی شد.
پیامبر پس از گسترش اسلام در حجاز و بین قبایل معروف عرب اعم از قحطانی و عدنانی و ازدی و نیز همراه کردن آنها با خود و آوردن تحت لوای حکومت دینی با شعار برابری و برادری همیشه دنبال از بین بردن مظاهر شرک و بتپرستی بودند، در همین راستا برای نابودی بتخانه بزرگ قبیله طی که فلس نام داشت، علی بن ابیطالب ع را به همراه ۱۵۰ مرد انصاری به سمت قبیله طی فرستاد. از بین لشکریان اسلام، ۱۰۰ نفر سوار بر شتر و الباقی سوار بر اسب بودند. در این سریه، علی بن ابیطالب ع به عنوان فرمانده، با یک پرچم سفید و یک پرچم سیاه، در جلو حرکت میکرد. پیش از حمله مسلمانان، عدی بن حاتم (فرزند حاتم طائی) که رئیس قبیله طی بود، با شنیدن خبر حرکت لشکر اسلام به سوی آنان به سمت سوریه و شام گریخت. مسلمانان نیز در سپیده دم حمله را جهت تخریب بت فلس آغاز کردند و تعداد زیادی شتر و گوسفند به غنیمت گرفتند. و با تعدادی از اهالی قبیله که برای آنها ایجاد مانع کردند و دست به شمشیر بردند جنگیدند و عده ای را به اسارت گرفتند از جمله بزرگ آنها دختر حاتم طایی بود که به اسارت درآمدند.
پس از آنکه اسراء نبرد به مدینه رسیدند، دختر حاتم طایی به پیامبر(ص) گفت که: با من مهربانی کن تا خداوند با شما مهربانی کند، پیامبر درخواست او را اجابت نکرد، وی سه مرتبه درخواستش را تکرار کرد تا در مرتبه سوم، پیامبر وی را آزاد کرده و به وی یک اسب داد تا بتواند به سمت برادرش برود.
در منابع تاریخی از بازگشت عدی بن حاتم به مدینه و گفتگو با پیامبر یاد کردهاند. سرانجام گفتگو ی عدی بن حاتم با پیامبر سبب شد تا عدی بن حاتم اسلام را بپذیرد و مجدداً رئیس قبیله خود گردد و تمام قبیله به اسلام گرایش پیدا کردند. ( مدخل سریه ها ، سریه فلس و مدخل عدی بن حاتم در دائرةالمعارف ها و دانشنامه ها)
مهمترین ویژگی پیامبر(ص) چنانچه خداوند تعریف کرده رحمه للعالمین بودن ایشان است. پیامبر(ص) از باب رحمت وگاهی از باب مولفه بین قلوبهم و گاهی برای تربیت و آموزش انسانیت اسرا را آزاد میکردند . و این تنها شامل دختر و یا عمه و یا فرزند حاتم طایی نبود بلکه موارد دیگری هم وجود دارد که پیامبر(ص) اقدام به آزادی اسرا کرد، ایشان دنبال بهانه بود تا افراد را از قید اسارت درونی و بیرونی آزاد کنند و تمام اعمال پیامبر(ص) نقش تربیتی و اصلاح افراد را داشت. درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که؛ پیامبر به جهت بزرگداشت و احترام حاتم، همچنین تبلیغ سجایای اخلاقی وی – اشتهار به سخاوت در میان مردم- فرزند او را آزاد کرد تا جامعه بداند ارزشهای انسانی و اخلاقی همیشه و همهجا ارزشمند و قابل ارزشگذاری است.
عدی بن حاتم که بود و چه نقش تاریخیای پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) داشت؟
عدی فرزند حاتم طایی، ابتدا پیرو مسیحیت بود، سپس در زمان پیامبر(ص)، اسلام اختیار کرد و از اصحاب آنحضرت شد. عدی از اصحاب وفادار امام علی(ع) نیز بود. وی با وجود کهولت سن در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر آنکه دو فرزندش در همین جنگها به شهادت رسیدند، خود او نیز یکی از چشمهایش را از دست داد. از او در ستایش امام علی(ع) سخنان بسیاری وجود دارد.
عَدِیّ بن حاتِم طائی (درگذشت ۶۷ق.) از صحابه پیامبر(ص) و اصحاب امام علی(ع). او رئیس قبیله طَیِّء بود و در دوره خلافت امیرالمؤمنین در جنگهای سهگانه به حمایت از امام علی(ع) شرکت کرد همچنین در خلافت امام حسن(ع) مردم را به پیوستن به سپاه امام حسن و جنگ با معاویة بن ابیسفیان تشویق میکرد. عدی در برابر معاویه آشکارا بر محبت فراوان خود به امام علی(ع) تأکید میکر
پدرش، حاتِم طائی به سخاوت فراوان مشهور بود.
عدىّ بن حاتم بن عبد الله بن سعد بن حشرج، که مانند پدرش حاتم طایی به سخاوت شهره بود، یکی از صحابیان پیامبر اسلام(ص) به شمار میآمد.[1] در مورد زمان مسلمان شدن عدی اختلافاتی وجود دارد؛ برخی سال هفتم هجرت،[2] و گروهی سال نهم و یا دهم را ذکر کردهاند.[3]عدی پس از پدرش رئیس قبیله خود گردید و حتی پس از اسلام آوردن نیز بر این مقام باقی ماند.[4] او برخلاف بسیاری از مسلمانان، قبل از اسلام، بتپرست نبود، بلکه پیرو آیین الهی مسیحیت به شمار میآمد.[5]اسلام آوردن عدی بن حاتم
مسلمان شدن عدیّ بن حاتم، از چند جهت اهمیت ویژهای داشت؛ اوّل به این جهت که بزرگزادهای که خود نیز بزرگ و رئیس قبیله بود، به اسلام گرویده است. دوم اینکه در جریان اسلام آوردن او، پیشگوییهایی از پیامبر(ص) نقل شده است که گذشت زمان، درستی همه آنها را نشان داد و شاهدی اعجازآمیز بر نبوّت پیامبر اسلام(ص) میگردد.
اما داستان اسلام آوردن عدی چنین است؛ خواهر عدی که به وسیله مسلمانان اسیر شده بود، به وسیله پیامبر(ص) آزادشده و برادرش را مجاب میکند که به ملاقات پیامبر برود. تاریخ، ادامه ماجرا را از زبان خود عدی چنین نقل میکند: «به سوى مدینه حرکت کردم و خود را به آن شهر رساندم و هنگامى که رسول خدا(ص) در مسجد نشسته بود خدمت آنحضرت شرفیاب شده و بر او سلام کردم، حضرت فرمود: کیستى؟ گفتم: عدى بن حاتم. رسول خدا که مرا شناخت از جا برخاست مرا به سوى خانه خود بُرد و همچنان که در راه میرفتیم پیرزنى سر راه او آمد و او را نگه داشت. به خدا سوگند آنحضرت را دیدم زمانى طولانی در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیر زن با او صحبت کرد. من که این جریان را دیدم با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد. سپس پیامبر مرا به خانه بُرد و در آنجا زیرانداز چرمى که میانش لیف خرما بود براى من پهن کرده و به من فرمود: روى آن بنشین، من گفتم: تو خود روى آن بنشین، فرمود: نه، تو بنشین، که من روى آن زیرانداز نشسته و رسول خدا(ص) روى زمین نشست. من پیش خود گفتم: به خدا این رفتار پادشاهان نیست،… سپس فرمود: اى عدى! شاید آنچه تو را از پذیرفتن اسلام بازمیدارد، احتیاج و فقر مسلمانان است. به خدا سوگند طولى نمیکشد که آنقدر مال در میان آنها بریزد که براى گرفتن آن کسى پیدا نشود، و شاید مانع تو از پذیرفتن اسلام، زیادى دشمنان و کمى افراد مسلمانان باشد ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که تو میشنوى زن مسلمانی از قادسیه بر شتر خویش سوار شده و بدون هیچگونه ترسى به زیارت خانه کعبه بیاید، و شاید دلیل مسلمان نشدن تو آن باشد که میبینى سلطنت و قدرت (دنیا) در دست دیگران است، ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که میبینى قصرهاى سفید سرزمین بابل به دست ایشان فتح شود.
عدى بن حاتم میگوید: من مسلمان شدم و به خدا سوگند از آن سه چیزى که فرمود دو مورد اول را دیدهام و به خدا سوّمى آنها نیز به وقوع خواهد پیوست»،[6] و ما حقیقت پیشگویی سوّم را نیز دیدهایم؛ پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه بسیاری سر به طغیان افراخته بودند، عدی خراج خود را پرداخت میکرد[7] و در جنگهای ردّه (بر علیه مرتدان) حضور یافته[8] و سپس در فتح عراق شرکت کرد و به دنبال آن، در کوفه ساکن شد.[9]عدی در زمان خلافت امام علی(ع)
بعد از به دست گرفتن حکومت اسلامی توسط امام علی(ع)، عدی یکی از ملازمان خاص حضرتشان بود و با وجود کهولت سن (حدود نود سالگی) در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر شهادت دو فرزندش در جریان این نبردها، یکی از چشمان خود را نیز از دست داد.[10]در جنگ جمل، امام علی(ع) رو به عدى کرد و فرمود: «اى عدى! آیا تو با ما خواهى بود و در این کار که گرفتار آن هستیم، با ما همراهى خواهى کرد؟ عدى گفت: چه من همراه شما باشم و چه نباشم، جماعت ما جایى خواهد بود که شما دوست بدارید. اینک اسبهای ما آماده و پیکانهاى نیزههاى ما تیز شده و شمشیرهایمان در آتش سرخ شده است. اگر صلاح بدانید که پیش برویم، پیشروى خواهیم کرد و اگر صلاح بدانید درنگ کنیم، درنگ خواهیم کرد. ما مطیع فرمان شخص تو خواهیم بود، به هر چه میخواهى فرمان بده تا براى اجراى آن شتاب کنیم».[11]عدی در نبرد صفین نیز حضور فعال و مؤثّری داشت به نحوی که در تاریخ آمده؛ زمانی که کار جنگ بر معاویه سخت و دشوار شد؛ عمرو بن عاص و بسر بن أرطاة و عبید الله بن عمر بن خطّاب و عبد الرّحمن بن خالد بن ولید را فراخوانده و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على(ع) مرا اندوهگین و دلنگران کردهاند، از جمله سعید بن قیس در (قبیله) همدان، و مالک اشتر در میان قوم خود، و هاشم مرقال، و عدىّ بن حاتم ، و قیس بن سعد در میان انصار… .[12]توصیف امام علی(ع) از زبان عدی
عدی بن حاتم در فراخوانی افراد قبیله خود برای یاری رساندن به امام علی(ع) گفتاری پیرامون آنحضرت دارد که طبیعتاً در شناختن شخصیت عدی مؤثر میباشد؛ «ای مردم! اگر کسى جز على ما را به جنگ با اهل قبله فرا میخواند او را پاسخ نمیدادیم. على در هیچ کارى وارد نشده مگر اینکه از طرف پروردگارش داراى حجت و برهان است. او از عثمان به خاطر شبههاى که داشت درگذشت، و با اهل جمل به خاطر اینکه بیعتشان را شکستند نبرد کرد. با اهل شام نیز به علت طغیان آنان جنگید. در کار خودتان و على بنگرید… به خدا سوگند، على آگاهترین مردم به کتاب و سنت رسول خدا(ص) است. او در اسلام برادر رسول خدا(ص)، رهبر و پیشواى مسلمانان است. اگر زهد و عبادت را در نظر گیریم، وى زاهدترین و عابدترین مردم است. اگر رضا و خشنودى را در نظر گیریم، مهاجران و انصار در شورایى که عمر تشکیل داد از على خشنود بودند. چه کسى برتر از این است که جز او شما را به سوى هدایت فرا خواند و چه نقصى بدتر از اینکه کسى او را به سوى گمراهى فرا خواند…».[13]عدی پس از شهادت امام نیز به او وفادار بود. روزی معاویه با لحنی تمسخرآمیز از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟… علی با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگاه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد!
عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(ع) کشته شد و من هنوز زندهام!».[14]سرانجام عدی در زمان مختار ثقفی در کوفه از دنیا رفت.[15] در مورد سن او در زمان مرگ، اقوال مختلفی وجود دارد،[16] اما به هر حال، او عمری طولانی داشت به نحوی که برخی عمر او را تا ۱۲۰ سال نیز ذکر کردهاند.[17] پینوشت :
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1058 – 1059، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505، بیروت، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[4]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[5]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505.
[6]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 580 – 581، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 286، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج 2، ص 301، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. الاعلام، ج 4، ص 220.
[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. الاستیعاب، ج 3، ص 1058 – 1059؛ ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، ص 313، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[11]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، قم، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[12]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 426، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[13]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم ، الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 141، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[14]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 119، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد ، الطبقات الکبری ، ج 6، ص 99، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[16]. الإصابة، ج 4، ص 388.
[17]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 557، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
حکایتی آموزنده و مرتبط با موضوع از مردمداری رسول خدا(ص):
در تاریخ صدر اسلام آمده است که قبیلهای نصرانی در اطراف حجاز زندگی میکردند و رئیس آن قبیله، عدی بن حاتم طائی بود. عدی، پس از درگذشت پدرش حاتم طائی که به سخاوت مشهور بود، سرپرست قوم شده بود و او و قومش تا بعد از فتح مکه هنوز اسلام را نپذیرفته بودند. از این رو گروهی از جانب پیامبر اکرم که درود خدا بر او باد، برای نشر اسلام به سوی قبیلۀ آنها عزیمت کردند. عدی با شنیدن این خبر فرار کرد و مسلمانان، خواهر او که دختر حاتم طایی بود را به همراه سایر افراد آن قبیله به مدینه بردند.
وقتی دختر حاتم طائی پیامبر را دید، گفت: «من دختر حاتم طائی هستم، عزیز بودم و اکنون ذلیل شدهام، شما مرا به خانوادهام برگردانید.» پیامبر سکوت اختیار کرد. فردای آن روز، دختر در ملاقات با آن حضرت، سخنان و درخواست خود را تکرار کرد. پیامبر در پاسخ فرمود: «از دیروز که گفتی، من منتظرم شخص امین، مورد اعتماد و خیرخواهی بیابم تا تو را به خانوادهات برگرداند.» بالاخره او را به خانوادهاش برگرداندند. دختر حاتم طائی تحت تأثیر رافت و مردم داری پیامبر قرار گرفت و هنگام بازگشت، برادرش عدی را یافت و به او گفت: آگاه باش که دین اسلام پیشرفت میکند، زیرا واقعیت و حقیقت خاصی دارد. تو هرچه زودتر نزد پیامبر برو و اسلام اختیار کن.
عدی بن حاتم به مدینه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسید. پیامبر به او احترام گذاشت، زیرا وی فرزند حاتم طائی بود. پس از نماز، حضرت او را در خانۀ خود مهمان کرد. عدی میگوید، به دنبال رسول خدا راه افتادم. در وسط راه، در حالی که هوا بسیار گرم بود، پیرزنی نزد پیامبر آمد و از ایشان سؤال کرد و آن حضرت در آن هوای گرم، معطل شد، اما پیامبر با سعۀ صدر و مهربانی، جواب وی را داد تا اینکه سوال او تمام شد. عدی بن حاتم چون معمولا با ثروتمندان و طبقۀ اشراف سر و کار داشت و اینگونه رفتارها را ندیده بود، تحت تاثیر رفتار متفاوت پیامبر قرار گرفت و با توجه به گفتههای خواهرش، زمینۀ پذیرش اسلام در وجود او ایجاد شد. با خود گفت، این مرد نمیتواند انسانی معمولی باشد. سپس وقتی به خانه پیامبر آمد و سادهزیستی ایشان را دید، بسیار تعجب کرد که چگونه حاکم حکومت چنین زندگی سادهای دارد؟
پیامبر احترام خاصی به او گذاشت و پس از صرف غذا، جملهای گفت که او حیران ماند. فرمود: تو که نصرانی نیستی، چرا از نصرانیها عشریه میگیری؟
در نصرانیت واجب بود که یک دهم از اموالشان را تحت عنوان عُشریه به رئیس و بزرگ قبیله بدهند. عدی بن حاتم نصرانی نبود، اما قوم او که نصرانی بودند، از این حقیقت خبر نداشتند و به او به عنوان بزرگ قوم نصرانی، عشریه میپرداختند. پیامبر فرمود: گرفتن عشریه برای تو که نصرانی نیستی، حق الناس است و گناه بزرگی دارد.
عدی بن حاتم با شنیدن این واقعیت از زبان پیامبر که هیچ کس جز خودش از آن مطلع نبود و با زمینهای که در اثر مردم داری آن حضرت در او ایجاد شده بود، مسلمان شد.
در واقع، مردمداری پیامبر، احترام به دختر حاتم طایی، توجه به خواستههای مردم، به خصوص پاسخگویی ایشان در هوای گرم به سؤالات یک پیرزن، سادهزیستی آن حضرت و نیز خبر غیبی ایشان، باعث اسلام آوردن عدی بن حاتم شد. این حکایت آموزنده به ما میفهماند که یکی از دلایل پیشرفت اسلام سعۀ صدر، مردم داری و صبر و استقامت پیامبر در برابر حوائج و توقعات مردم بود.
بنا بر روایات تاریخی عمه یا خواهر عدی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کرد تا او را نزد خویشانش در شام بفرستد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «کس تو کیست؟» گفت: «عدی بن حاتم.» فرمود: «همان که از خدا و پیغمبر او گریزان است.» سپس او را سوی عدی فرستاد. خویشاوند عدی از عدی خواست نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود. پس او در شعبان سال هفتم و به قول صحیحتر سال دهم هجرت نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شتافت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بر جای خود نشاند و خود بر زمین نشست. عدی مسیحی و سالار قومش بود و یک چهارم از غنایم قومش را میگرفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این کارش را که بر خلاف آیین مسیحیت بود، نکوهش کرد. سپس فرمود: «چرا از گفتن لا اله الا الله میگریزی، مگر خدایی جز خدای یگانه هست؟ چرا از گفتن الله اکبر میگریزی، مگر بزرگتر از خدا کسی هست؟»
صدق گفتار پیامبر بر دل عدی نشست و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را بسیار خشنود نمود. وی بعدها از بزرگان مهاجرین شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در ماه شعبان سال دهم هجرت عدیّ بن حاتم را مسئول جمعآوری زکات و صدقات قبیلهی طی و اسد قرار داد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
«الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج 26،ص:335 – 358»
ابن عبدالبر، ابوعمریوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۵۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۵، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۰۱، (م ۳۴۶)، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام علی(علیه السلام) را (درسال نهم هجری یعنی یک سال قبل از فتح مکه) برای ویران کردن و نابود کردن بتخانه قبیله طئ فرستاده بودند. پس از ارائه دین و انجام رسالت برای دعوت به یکتاپرستی، از بین بردن هر آنچه سب گمراهی مردم می شود، وظیفه الهی پیامبران الهی است، لذا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام علی(علیه السلام) را برای از بین بردن این عوامل گمراهی فرستادند و چون احتمال مخالفت و درگیری اهالی آن منطقه با آن حضرت برای ممانعت از ویرانی بتها و بتخانه یک احتمالی جدی و قوی بود، تعدادی نیروی مسلح از انصار را همراه آن حضرت فرستادند.
برخی ضد دین برای بدنام کردن اسلام،اینگونه مطرح میکنند که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را برای قتل و غارت فرستاده بودند،قطعاً بر خلاف نصوص تاریخی و سیره مسلم و قطعی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.
گزارشات تاریخی ثابت می کند که قبیله حاتم، علیه مسلمین در جنگ و درگیری بودند.آنها جاسوسانی را به مدینه می فرستادند تا از اوضاع و اقدامات پیامبر و مسلمانان اطلاعاتی کسب کنند و اتفاقاً در بین راه یکی از این جاسوسان را هم اسیر کردند و آن جاسوس راه را به آنها نشان می دهد.
عدی بن حاتم رئیس و بزرگ قبیله هم بعد از اینکه از طریق جاسوسانش در مدینه از اعزام نیرو مطلع شده بود، فرار کرد و به سمت شام رفته بود. این مسائل بیانگر این واقعیت است که آنها با حکومت اسلامی خصومت و درگیری داشتند، پس اعزام نیرو به آن منطقه بی دلیل و بدون زمینه نبوده است.
توضیحات بیشتر:
داستان سریه علی بن ابیطالب (فلس)
سریه علی بن ابیطالب به سمت بتخانه فلس یکی از جنگهای صدر اسلام است که در ماه ربیعالثانی سال نهم هجری قمری، به فرماندهای علی بن ابیطالب اتفاق افتادهاست. در این جنگ، سپاه اسلام برای نابودی بتخانه قبیله طی به نام فلس به این جنگ، تن دادهاست.
قبیله طی
قبیله طی را بت پرستان و جمعیتی از مسیحیان تشکیل میدادند. رئیس قبیله طی، قبل از اسلام حاتم طائی بود که به سخاوت شناخته و به عنوان یک قهرمان و الگوی عرب شهرت داشت. وی در عقاید مذهبی مشرکانه خویش، سخت و متعصب بود. پس از اسلام فرزند حاتم به نام عدی رییس قبیله طی شد.
پیامبر پس از گسترش اسلام در حجاز و بین قبایل معروف عرب اعم از قحطانی و عدنانی و ازدی و نیز همراه کردن آنها با خود و آوردن تحت لوای حکومت دینی با شعار برابری و برادری همیشه دنبال از بین بردن مظاهر شرک و بتپرستی بودند، در همین راستا برای نابودی بتخانه بزرگ قبیله طی که فلس نام داشت، علی بن ابیطالب ع را به همراه ۱۵۰ مرد انصاری به سمت قبیله طی فرستاد. از بین لشکریان اسلام، ۱۰۰ نفر سوار بر شتر و الباقی سوار بر اسب بودند. در این سریه، علی بن ابیطالب ع به عنوان فرمانده، با یک پرچم سفید و یک پرچم سیاه، در جلو حرکت میکرد. پیش از حمله مسلمانان، عدی بن حاتم (فرزند حاتم طائی) که رئیس قبیله طی بود، با شنیدن خبر حرکت لشکر اسلام به سوی آنان به سمت سوریه و شام گریخت. مسلمانان نیز در سپیده دم حمله را جهت تخریب بت فلس آغاز کردند و تعداد زیادی شتر و گوسفند به غنیمت گرفتند. و با تعدادی از اهالی قبیله که برای آنها ایجاد مانع کردند و دست به شمشیر بردند جنگیدند و عده ای را به اسارت گرفتند از جمله بزرگ آنها دختر حاتم طایی بود که به اسارت درآمدند.
پس از آنکه اسراء نبرد به مدینه رسیدند، دختر حاتم طایی به پیامبر(ص) گفت که: با من مهربانی کن تا خداوند با شما مهربانی کند، پیامبر درخواست او را اجابت نکرد، وی سه مرتبه درخواستش را تکرار کرد تا در مرتبه سوم، پیامبر وی را آزاد کرده و به وی یک اسب داد تا بتواند به سمت برادرش برود.
در منابع تاریخی از بازگشت عدی بن حاتم به مدینه و گفتگو با پیامبر یاد کردهاند. سرانجام گفتگو ی عدی بن حاتم با پیامبر سبب شد تا عدی بن حاتم اسلام را بپذیرد و مجدداً رئیس قبیله خود گردد و تمام قبیله به اسلام گرایش پیدا کردند. ( مدخل سریه ها ، سریه فلس و مدخل عدی بن حاتم در دائرةالمعارف ها و دانشنامه ها)
مهمترین ویژگی پیامبر(ص) چنانچه خداوند تعریف کرده رحمه للعالمین بودن ایشان است. پیامبر(ص) از باب رحمت وگاهی از باب مولفه بین قلوبهم و گاهی برای تربیت و آموزش انسانیت اسرا را آزاد میکردند . و این تنها شامل دختر و یا عمه و یا فرزند حاتم طایی نبود بلکه موارد دیگری هم وجود دارد که پیامبر(ص) اقدام به آزادی اسرا کرد، ایشان دنبال بهانه بود تا افراد را از قید اسارت درونی و بیرونی آزاد کنند و تمام اعمال پیامبر(ص) نقش تربیتی و اصلاح افراد را داشت. درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که؛ پیامبر به جهت بزرگداشت و احترام حاتم، همچنین تبلیغ سجایای اخلاقی وی – اشتهار به سخاوت در میان مردم- فرزند او را آزاد کرد تا جامعه بداند ارزشهای انسانی و اخلاقی همیشه و همهجا ارزشمند و قابل ارزشگذاری است.
عدی بن حاتم که بود و چه نقش تاریخیای پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) داشت؟
عدی فرزند حاتم طایی، ابتدا پیرو مسیحیت بود، سپس در زمان پیامبر(ص)، اسلام اختیار کرد و از اصحاب آنحضرت شد. عدی از اصحاب وفادار امام علی(ع) نیز بود. وی با وجود کهولت سن در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر آنکه دو فرزندش در همین جنگها به شهادت رسیدند، خود او نیز یکی از چشمهایش را از دست داد. از او در ستایش امام علی(ع) سخنان بسیاری وجود دارد.
عَدِیّ بن حاتِم طائی (درگذشت ۶۷ق.) از صحابه پیامبر(ص) و اصحاب امام علی(ع). او رئیس قبیله طَیِّء بود و در دوره خلافت امیرالمؤمنین در جنگهای سهگانه به حمایت از امام علی(ع) شرکت کرد همچنین در خلافت امام حسن(ع) مردم را به پیوستن به سپاه امام حسن و جنگ با معاویة بن ابیسفیان تشویق میکرد. عدی در برابر معاویه آشکارا بر محبت فراوان خود به امام علی(ع) تأکید میکر
پدرش، حاتِم طائی به سخاوت فراوان مشهور بود.
عدىّ بن حاتم بن عبد الله بن سعد بن حشرج، که مانند پدرش حاتم طایی به سخاوت شهره بود، یکی از صحابیان پیامبر اسلام(ص) به شمار میآمد.[1] در مورد زمان مسلمان شدن عدی اختلافاتی وجود دارد؛ برخی سال هفتم هجرت،[2] و گروهی سال نهم و یا دهم را ذکر کردهاند.[3]عدی پس از پدرش رئیس قبیله خود گردید و حتی پس از اسلام آوردن نیز بر این مقام باقی ماند.[4] او برخلاف بسیاری از مسلمانان، قبل از اسلام، بتپرست نبود، بلکه پیرو آیین الهی مسیحیت به شمار میآمد.[5]اسلام آوردن عدی بن حاتم
مسلمان شدن عدیّ بن حاتم، از چند جهت اهمیت ویژهای داشت؛ اوّل به این جهت که بزرگزادهای که خود نیز بزرگ و رئیس قبیله بود، به اسلام گرویده است. دوم اینکه در جریان اسلام آوردن او، پیشگوییهایی از پیامبر(ص) نقل شده است که گذشت زمان، درستی همه آنها را نشان داد و شاهدی اعجازآمیز بر نبوّت پیامبر اسلام(ص) میگردد.
اما داستان اسلام آوردن عدی چنین است؛ خواهر عدی که به وسیله مسلمانان اسیر شده بود، به وسیله پیامبر(ص) آزادشده و برادرش را مجاب میکند که به ملاقات پیامبر برود. تاریخ، ادامه ماجرا را از زبان خود عدی چنین نقل میکند: «به سوى مدینه حرکت کردم و خود را به آن شهر رساندم و هنگامى که رسول خدا(ص) در مسجد نشسته بود خدمت آنحضرت شرفیاب شده و بر او سلام کردم، حضرت فرمود: کیستى؟ گفتم: عدى بن حاتم. رسول خدا که مرا شناخت از جا برخاست مرا به سوى خانه خود بُرد و همچنان که در راه میرفتیم پیرزنى سر راه او آمد و او را نگه داشت. به خدا سوگند آنحضرت را دیدم زمانى طولانی در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیر زن با او صحبت کرد. من که این جریان را دیدم با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد. سپس پیامبر مرا به خانه بُرد و در آنجا زیرانداز چرمى که میانش لیف خرما بود براى من پهن کرده و به من فرمود: روى آن بنشین، من گفتم: تو خود روى آن بنشین، فرمود: نه، تو بنشین، که من روى آن زیرانداز نشسته و رسول خدا(ص) روى زمین نشست. من پیش خود گفتم: به خدا این رفتار پادشاهان نیست،… سپس فرمود: اى عدى! شاید آنچه تو را از پذیرفتن اسلام بازمیدارد، احتیاج و فقر مسلمانان است. به خدا سوگند طولى نمیکشد که آنقدر مال در میان آنها بریزد که براى گرفتن آن کسى پیدا نشود، و شاید مانع تو از پذیرفتن اسلام، زیادى دشمنان و کمى افراد مسلمانان باشد ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که تو میشنوى زن مسلمانی از قادسیه بر شتر خویش سوار شده و بدون هیچگونه ترسى به زیارت خانه کعبه بیاید، و شاید دلیل مسلمان نشدن تو آن باشد که میبینى سلطنت و قدرت (دنیا) در دست دیگران است، ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که میبینى قصرهاى سفید سرزمین بابل به دست ایشان فتح شود.
عدى بن حاتم میگوید: من مسلمان شدم و به خدا سوگند از آن سه چیزى که فرمود دو مورد اول را دیدهام و به خدا سوّمى آنها نیز به وقوع خواهد پیوست»،[6] و ما حقیقت پیشگویی سوّم را نیز دیدهایم؛ پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه بسیاری سر به طغیان افراخته بودند، عدی خراج خود را پرداخت میکرد[7] و در جنگهای ردّه (بر علیه مرتدان) حضور یافته[8] و سپس در فتح عراق شرکت کرد و به دنبال آن، در کوفه ساکن شد.[9]عدی در زمان خلافت امام علی(ع)
بعد از به دست گرفتن حکومت اسلامی توسط امام علی(ع)، عدی یکی از ملازمان خاص حضرتشان بود و با وجود کهولت سن (حدود نود سالگی) در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر شهادت دو فرزندش در جریان این نبردها، یکی از چشمان خود را نیز از دست داد.[10]در جنگ جمل، امام علی(ع) رو به عدى کرد و فرمود: «اى عدى! آیا تو با ما خواهى بود و در این کار که گرفتار آن هستیم، با ما همراهى خواهى کرد؟ عدى گفت: چه من همراه شما باشم و چه نباشم، جماعت ما جایى خواهد بود که شما دوست بدارید. اینک اسبهای ما آماده و پیکانهاى نیزههاى ما تیز شده و شمشیرهایمان در آتش سرخ شده است. اگر صلاح بدانید که پیش برویم، پیشروى خواهیم کرد و اگر صلاح بدانید درنگ کنیم، درنگ خواهیم کرد. ما مطیع فرمان شخص تو خواهیم بود، به هر چه میخواهى فرمان بده تا براى اجراى آن شتاب کنیم».[11]عدی در نبرد صفین نیز حضور فعال و مؤثّری داشت به نحوی که در تاریخ آمده؛ زمانی که کار جنگ بر معاویه سخت و دشوار شد؛ عمرو بن عاص و بسر بن أرطاة و عبید الله بن عمر بن خطّاب و عبد الرّحمن بن خالد بن ولید را فراخوانده و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على(ع) مرا اندوهگین و دلنگران کردهاند، از جمله سعید بن قیس در (قبیله) همدان، و مالک اشتر در میان قوم خود، و هاشم مرقال، و عدىّ بن حاتم ، و قیس بن سعد در میان انصار… .[12]توصیف امام علی(ع) از زبان عدی
عدی بن حاتم در فراخوانی افراد قبیله خود برای یاری رساندن به امام علی(ع) گفتاری پیرامون آنحضرت دارد که طبیعتاً در شناختن شخصیت عدی مؤثر میباشد؛ «ای مردم! اگر کسى جز على ما را به جنگ با اهل قبله فرا میخواند او را پاسخ نمیدادیم. على در هیچ کارى وارد نشده مگر اینکه از طرف پروردگارش داراى حجت و برهان است. او از عثمان به خاطر شبههاى که داشت درگذشت، و با اهل جمل به خاطر اینکه بیعتشان را شکستند نبرد کرد. با اهل شام نیز به علت طغیان آنان جنگید. در کار خودتان و على بنگرید… به خدا سوگند، على آگاهترین مردم به کتاب و سنت رسول خدا(ص) است. او در اسلام برادر رسول خدا(ص)، رهبر و پیشواى مسلمانان است. اگر زهد و عبادت را در نظر گیریم، وى زاهدترین و عابدترین مردم است. اگر رضا و خشنودى را در نظر گیریم، مهاجران و انصار در شورایى که عمر تشکیل داد از على خشنود بودند. چه کسى برتر از این است که جز او شما را به سوى هدایت فرا خواند و چه نقصى بدتر از اینکه کسى او را به سوى گمراهى فرا خواند…».[13]عدی پس از شهادت امام نیز به او وفادار بود. روزی معاویه با لحنی تمسخرآمیز از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟… علی با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگاه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد!
عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(ع) کشته شد و من هنوز زندهام!».[14]سرانجام عدی در زمان مختار ثقفی در کوفه از دنیا رفت.[15] در مورد سن او در زمان مرگ، اقوال مختلفی وجود دارد،[16] اما به هر حال، او عمری طولانی داشت به نحوی که برخی عمر او را تا ۱۲۰ سال نیز ذکر کردهاند.[17] پینوشت :
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1058 – 1059، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505، بیروت، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[4]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[5]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505.
[6]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 580 – 581، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 286، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج 2، ص 301، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. الاعلام، ج 4، ص 220.
[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. الاستیعاب، ج 3، ص 1058 – 1059؛ ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، ص 313، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[11]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، قم، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[12]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 426، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[13]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم ، الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 141، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[14]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 119، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد ، الطبقات الکبری ، ج 6، ص 99، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[16]. الإصابة، ج 4، ص 388.
[17]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 557، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
حکایتی آموزنده و مرتبط با موضوع از مردمداری رسول خدا(ص):
در تاریخ صدر اسلام آمده است که قبیلهای نصرانی در اطراف حجاز زندگی میکردند و رئیس آن قبیله، عدی بن حاتم طائی بود. عدی، پس از درگذشت پدرش حاتم طائی که به سخاوت مشهور بود، سرپرست قوم شده بود و او و قومش تا بعد از فتح مکه هنوز اسلام را نپذیرفته بودند. از این رو گروهی از جانب پیامبر اکرم که درود خدا بر او باد، برای نشر اسلام به سوی قبیلۀ آنها عزیمت کردند. عدی با شنیدن این خبر فرار کرد و مسلمانان، خواهر او که دختر حاتم طایی بود را به همراه سایر افراد آن قبیله به مدینه بردند.
وقتی دختر حاتم طائی پیامبر را دید، گفت: «من دختر حاتم طائی هستم، عزیز بودم و اکنون ذلیل شدهام، شما مرا به خانوادهام برگردانید.» پیامبر سکوت اختیار کرد. فردای آن روز، دختر در ملاقات با آن حضرت، سخنان و درخواست خود را تکرار کرد. پیامبر در پاسخ فرمود: «از دیروز که گفتی، من منتظرم شخص امین، مورد اعتماد و خیرخواهی بیابم تا تو را به خانوادهات برگرداند.» بالاخره او را به خانوادهاش برگرداندند. دختر حاتم طائی تحت تأثیر رافت و مردم داری پیامبر قرار گرفت و هنگام بازگشت، برادرش عدی را یافت و به او گفت: آگاه باش که دین اسلام پیشرفت میکند، زیرا واقعیت و حقیقت خاصی دارد. تو هرچه زودتر نزد پیامبر برو و اسلام اختیار کن.
عدی بن حاتم به مدینه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسید. پیامبر به او احترام گذاشت، زیرا وی فرزند حاتم طائی بود. پس از نماز، حضرت او را در خانۀ خود مهمان کرد. عدی میگوید، به دنبال رسول خدا راه افتادم. در وسط راه، در حالی که هوا بسیار گرم بود، پیرزنی نزد پیامبر آمد و از ایشان سؤال کرد و آن حضرت در آن هوای گرم، معطل شد، اما پیامبر با سعۀ صدر و مهربانی، جواب وی را داد تا اینکه سوال او تمام شد. عدی بن حاتم چون معمولا با ثروتمندان و طبقۀ اشراف سر و کار داشت و اینگونه رفتارها را ندیده بود، تحت تاثیر رفتار متفاوت پیامبر قرار گرفت و با توجه به گفتههای خواهرش، زمینۀ پذیرش اسلام در وجود او ایجاد شد. با خود گفت، این مرد نمیتواند انسانی معمولی باشد. سپس وقتی به خانه پیامبر آمد و سادهزیستی ایشان را دید، بسیار تعجب کرد که چگونه حاکم حکومت چنین زندگی سادهای دارد؟
پیامبر احترام خاصی به او گذاشت و پس از صرف غذا، جملهای گفت که او حیران ماند. فرمود: تو که نصرانی نیستی، چرا از نصرانیها عشریه میگیری؟
در نصرانیت واجب بود که یک دهم از اموالشان را تحت عنوان عُشریه به رئیس و بزرگ قبیله بدهند. عدی بن حاتم نصرانی نبود، اما قوم او که نصرانی بودند، از این حقیقت خبر نداشتند و به او به عنوان بزرگ قوم نصرانی، عشریه میپرداختند. پیامبر فرمود: گرفتن عشریه برای تو که نصرانی نیستی، حق الناس است و گناه بزرگی دارد.
عدی بن حاتم با شنیدن این واقعیت از زبان پیامبر که هیچ کس جز خودش از آن مطلع نبود و با زمینهای که در اثر مردم داری آن حضرت در او ایجاد شده بود، مسلمان شد.
در واقع، مردمداری پیامبر، احترام به دختر حاتم طایی، توجه به خواستههای مردم، به خصوص پاسخگویی ایشان در هوای گرم به سؤالات یک پیرزن، سادهزیستی آن حضرت و نیز خبر غیبی ایشان، باعث اسلام آوردن عدی بن حاتم شد. این حکایت آموزنده به ما میفهماند که یکی از دلایل پیشرفت اسلام سعۀ صدر، مردم داری و صبر و استقامت پیامبر در برابر حوائج و توقعات مردم بود.
بنا بر روایات تاریخی عمه یا خواهر عدی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کرد تا او را نزد خویشانش در شام بفرستد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «کس تو کیست؟» گفت: «عدی بن حاتم.» فرمود: «همان که از خدا و پیغمبر او گریزان است.» سپس او را سوی عدی فرستاد. خویشاوند عدی از عدی خواست نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود. پس او در شعبان سال هفتم و به قول صحیحتر سال دهم هجرت نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شتافت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بر جای خود نشاند و خود بر زمین نشست. عدی مسیحی و سالار قومش بود و یک چهارم از غنایم قومش را میگرفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این کارش را که بر خلاف آیین مسیحیت بود، نکوهش کرد. سپس فرمود: «چرا از گفتن لا اله الا الله میگریزی، مگر خدایی جز خدای یگانه هست؟ چرا از گفتن الله اکبر میگریزی، مگر بزرگتر از خدا کسی هست؟»
صدق گفتار پیامبر بر دل عدی نشست و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را بسیار خشنود نمود. وی بعدها از بزرگان مهاجرین شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در ماه شعبان سال دهم هجرت عدیّ بن حاتم را مسئول جمعآوری زکات و صدقات قبیلهی طی و اسد قرار داد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
«الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج 26،ص:335 – 358»
ابن عبدالبر، ابوعمریوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۵۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۵، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۰۱، (م ۳۴۶)، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹.