جواب اجمالی:
استهزاء آزار و اذیت پیامبر و مسلمانان ، تحریم اقتصادی ، و… بخشی از اقدامات قریش در مقابل پیامبر و مسلمانان بود .
توضیح بیشتر :
برخورد دشمن با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در چند مرحله و به چند صورت مختلف بود (و ظاهراً این مراحل در تمام انقلاب هاى الهى بوده است):
مرحله اول، مرحله استهزاء بود و این در زمانى صورت گرفت که هنوز آیین جدید را جدّى نمى گرفتند و از آن احساس خطر نمى کردند و تصورشان این بود که با مسخره کردن و استهزاء کار یکسره مى شود و نیازى به بیش از آن نیست، آیه 36 سوره انبیاء ناظر به این مرحله است: «وَإِذَا رَءَاکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَهذَا الَّذِى یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ»؛ (هنگامى که کافران تو را مى بینند، کارى جز استهزا کردن تو ندارند؛ [و مى گویند:] آیا این همان کسى است که معبودهاى شما را نکوهش مى کند؟! در حالى که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار مى کنند).(1)
این نوع مواجهه منحصر به مخالفان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نبود، قرآن با صراحت مى گوید: (هیچ پیامبرى به سراغ آنها نمى آمد مگر این که او را مسخره مى کردند)؛ «وَمَا یَأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ».(2)
ولى هنگامى که استهزاء و سخریه اثر نکرد و اسلام همچنان به پیشرفت خود ادامه داد و متوقّف نشد، در مرحله دوم تصمیم گرفتند که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را با برچسب هاى همچون دیوانگى و جنون و یا ساحر و شاعر بودن و کسى که مطالب خود را از این و آن، یا افسانه هاى پیشینیان گرفته از میدان بیرون کنند.
گاه مى گفتند: «یَا أَیُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»(3) ؛ (اى کسى که ذکر [قرآن] بر تو نازل شده، تو به یقین دیوانه اى!)، و گاه به یکدیگر مى گفتند: «أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجْنُون»(4)؛ (آیا ما خدایان [بت هاى] خود را به خاطر شاعر دیوانه اى رها کنیم)،
و گاه مى گفتند: «هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ»(5)؛ (این سحر است، و ما نسبت به آن کافریم).
[سپس] مرحله سوم شروع شد، مرحله تضییقات مختلف اجتماعى و اقتصادى؛ چرا که فکرمى کردند خطر جدى است و باید از این راه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گروه اندکى را که به او ایمان آورده اند از پاى در آورند.
داستان شعب ابى طالب در سال ششم بعثت و محصور ماندن مسلمانان در آن درّه خشک و سوزان در مدت سه سال، که منتهى به مرگ و میر کودکان مسلمان و حتى بعضى از بزرگسالان شد، و همچنین داستان هجرت جمعى به سوى حبشه بر اثر فشار فوق العاده و اذیت و آزار مشرکان نسبت به آنها که در سال پنجم بعثت اتّفاق افتاد، معروف است.
این فشارها نیز اثرى نگذاشت؛ بلکه توجه همگان را بیش از پیش به مسلمانان معطوف کرد و آوازه اسلام بر سر زبان ها افتاد؛ ضمناً مسلمانان چهره کاملا مظلومانه اى به خود گرفتند که عواطف گروه عظیمى را به سوى آنها جلب نمود.
مسأله از نظر دشمنان شکل حادترى به خود گرفت و مبارزه بى امان دشمن را وارد چهارمین مرحله کرد؛ یعنى آنها تصمیم گرفتند که خون پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را بریزند و براى همیشه فکر خود را راحت کنند و یا لااقل او را از سرزمین مکه تبعید نمایند.
در دارالندوه که مرکز اجتماع و محل مشورت آنها بود، جمع شدند و نقشه شیطانى دقیقى براى این کار طرح کردند؛ همان گونه که قرآن مى گوید: «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»(6)؛ ([به خاطر بیاور] هنگامى را که کافران براى تو نقشه مى کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا [از مکّه] بیرون کنند؛ آنها توطئه مى کردند، و خداوند هم تدبیر مى کرد؛ و خدا بهترین تدبیرکنندگان است).
و چنانکه مى دانیم خداوند به نحو عجیبى نقشه هاى شیطانى آنها را نقش بر آب کرد و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) توانست از حلقه محاصره شمشیر کشان دشمن، سالم بیرون آید و راه مدینه را در پیش گیرد و هجرت بزرگ خود را که سر آغاز تحولى بزرگ در اسلام و جهان بشریت بود را شروع کند.
در پنجمین مرحله مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع کرد و غزوات اسلامى بدر کبرى و صغرى و أُحد و خیبر و حنین و… یکى بعد از دیگرى به وقوع پیوست و در همه جا جز در یک مورد، مسلمین شاهد پیروزى هاى چشمگیر و پى در پى بودند.
ولى دشمن شکست خورده از پاى ننشست، و به ناچار به صورت یک جمعیت مخفى ـ منافقانى که ظاهراً ابراز اسلام مى کردند و باطناً مشغول انواع توطئه ها بودند ـ در آمد، و به این ترتیب مرحله ششم (مرحله نهایى مبارزه دشمن) فرا رسید.
آیات فراوانى از قرآن مجید به این موضوع اشاره مى کند که از بخش هاى بسیار آموزنده قرآن محسوب مى شود.
در سوره هاى احزاب، توبه و منافقون بحث هاى بسیار زنده و کوبنده اى درباره آنها دیده مى شود، که از عمق توطئه هاى منافقان حکایت مى کند؛ از جمله در آیه 48 سوره توبه بعد از بحث درباره این گروه و کارشکنى ها و فتنه گرى ها و جاسوسى هاى آنها مى فرماید: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الاُْمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ کَارِهُونَ»؛ (آنها پیش از این [نیز] در پى فتنه انگیزى بودند، و کارها را بر تو دگرگون [و آشفته] ساختند؛ تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت [و پیروز شدید]، در حالى که آنها ناخشنود بودند).
این مراحل شش گانه تنها در مقابل انقلاب اسلامى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نبود؛ بلکه در مقابل بسیارى از انقلاب هاى الهى وجود داشته و دارد که خود موضوع داستان مفصل و آموزنده اى است.
ولى هیچ کدام از این تلاش ها سودى نبخشید و درخت اسلام بارورتر گشت و شاخ و برگ خود را در تمام شبه جزیره عرب گسترده ساخت؛ به مضمون آیه: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً»(7)؛ (هنگامى که یارى خدا و پیروزى [بر مشرکان مکه] فرا رسد، * و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى شوند).(8)
پی نوشت: (1). نظیر همین مطلب در آیه 41 سوره فرقان نیز آمده است: «وَإِذَا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللهُ رَسُولا».
(2). سوره حجر، آیه 11.
(3). سوره حجر، آیه 6.
(4). سوره صافات، آیه 36.
(5). سوره زخرف، آیه 30.
(6). سوره انفال، آیه 30.
(7). سوره نصر، آیات 1 و2.
(8). گردآوری از کتاب: پیام قرآن ، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، 1386 ه. ش ، ج 8، ص 65.
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=254739&typeinfo=25&catid=22857
استهزاء آزار و اذیت پیامبر و مسلمانان ، تحریم اقتصادی ، و… بخشی از اقدامات قریش در مقابل پیامبر و مسلمانان بود .
توضیح بیشتر :
برخورد دشمن با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در چند مرحله و به چند صورت مختلف بود (و ظاهراً این مراحل در تمام انقلاب هاى الهى بوده است):
مرحله اول، مرحله استهزاء بود و این در زمانى صورت گرفت که هنوز آیین جدید را جدّى نمى گرفتند و از آن احساس خطر نمى کردند و تصورشان این بود که با مسخره کردن و استهزاء کار یکسره مى شود و نیازى به بیش از آن نیست، آیه 36 سوره انبیاء ناظر به این مرحله است: «وَإِذَا رَءَاکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَهذَا الَّذِى یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ»؛ (هنگامى که کافران تو را مى بینند، کارى جز استهزا کردن تو ندارند؛ [و مى گویند:] آیا این همان کسى است که معبودهاى شما را نکوهش مى کند؟! در حالى که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار مى کنند).(1)
این نوع مواجهه منحصر به مخالفان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نبود، قرآن با صراحت مى گوید: (هیچ پیامبرى به سراغ آنها نمى آمد مگر این که او را مسخره مى کردند)؛ «وَمَا یَأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ».(2)
ولى هنگامى که استهزاء و سخریه اثر نکرد و اسلام همچنان به پیشرفت خود ادامه داد و متوقّف نشد، در مرحله دوم تصمیم گرفتند که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را با برچسب هاى همچون دیوانگى و جنون و یا ساحر و شاعر بودن و کسى که مطالب خود را از این و آن، یا افسانه هاى پیشینیان گرفته از میدان بیرون کنند.
گاه مى گفتند: «یَا أَیُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»(3) ؛ (اى کسى که ذکر [قرآن] بر تو نازل شده، تو به یقین دیوانه اى!)، و گاه به یکدیگر مى گفتند: «أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجْنُون»(4)؛ (آیا ما خدایان [بت هاى] خود را به خاطر شاعر دیوانه اى رها کنیم)،
و گاه مى گفتند: «هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ»(5)؛ (این سحر است، و ما نسبت به آن کافریم).
[سپس] مرحله سوم شروع شد، مرحله تضییقات مختلف اجتماعى و اقتصادى؛ چرا که فکرمى کردند خطر جدى است و باید از این راه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گروه اندکى را که به او ایمان آورده اند از پاى در آورند.
داستان شعب ابى طالب در سال ششم بعثت و محصور ماندن مسلمانان در آن درّه خشک و سوزان در مدت سه سال، که منتهى به مرگ و میر کودکان مسلمان و حتى بعضى از بزرگسالان شد، و همچنین داستان هجرت جمعى به سوى حبشه بر اثر فشار فوق العاده و اذیت و آزار مشرکان نسبت به آنها که در سال پنجم بعثت اتّفاق افتاد، معروف است.
این فشارها نیز اثرى نگذاشت؛ بلکه توجه همگان را بیش از پیش به مسلمانان معطوف کرد و آوازه اسلام بر سر زبان ها افتاد؛ ضمناً مسلمانان چهره کاملا مظلومانه اى به خود گرفتند که عواطف گروه عظیمى را به سوى آنها جلب نمود.
مسأله از نظر دشمنان شکل حادترى به خود گرفت و مبارزه بى امان دشمن را وارد چهارمین مرحله کرد؛ یعنى آنها تصمیم گرفتند که خون پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را بریزند و براى همیشه فکر خود را راحت کنند و یا لااقل او را از سرزمین مکه تبعید نمایند.
در دارالندوه که مرکز اجتماع و محل مشورت آنها بود، جمع شدند و نقشه شیطانى دقیقى براى این کار طرح کردند؛ همان گونه که قرآن مى گوید: «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»(6)؛ ([به خاطر بیاور] هنگامى را که کافران براى تو نقشه مى کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا [از مکّه] بیرون کنند؛ آنها توطئه مى کردند، و خداوند هم تدبیر مى کرد؛ و خدا بهترین تدبیرکنندگان است).
و چنانکه مى دانیم خداوند به نحو عجیبى نقشه هاى شیطانى آنها را نقش بر آب کرد و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) توانست از حلقه محاصره شمشیر کشان دشمن، سالم بیرون آید و راه مدینه را در پیش گیرد و هجرت بزرگ خود را که سر آغاز تحولى بزرگ در اسلام و جهان بشریت بود را شروع کند.
در پنجمین مرحله مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع کرد و غزوات اسلامى بدر کبرى و صغرى و أُحد و خیبر و حنین و… یکى بعد از دیگرى به وقوع پیوست و در همه جا جز در یک مورد، مسلمین شاهد پیروزى هاى چشمگیر و پى در پى بودند.
ولى دشمن شکست خورده از پاى ننشست، و به ناچار به صورت یک جمعیت مخفى ـ منافقانى که ظاهراً ابراز اسلام مى کردند و باطناً مشغول انواع توطئه ها بودند ـ در آمد، و به این ترتیب مرحله ششم (مرحله نهایى مبارزه دشمن) فرا رسید.
آیات فراوانى از قرآن مجید به این موضوع اشاره مى کند که از بخش هاى بسیار آموزنده قرآن محسوب مى شود.
در سوره هاى احزاب، توبه و منافقون بحث هاى بسیار زنده و کوبنده اى درباره آنها دیده مى شود، که از عمق توطئه هاى منافقان حکایت مى کند؛ از جمله در آیه 48 سوره توبه بعد از بحث درباره این گروه و کارشکنى ها و فتنه گرى ها و جاسوسى هاى آنها مى فرماید: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الاُْمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ کَارِهُونَ»؛ (آنها پیش از این [نیز] در پى فتنه انگیزى بودند، و کارها را بر تو دگرگون [و آشفته] ساختند؛ تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت [و پیروز شدید]، در حالى که آنها ناخشنود بودند).
این مراحل شش گانه تنها در مقابل انقلاب اسلامى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نبود؛ بلکه در مقابل بسیارى از انقلاب هاى الهى وجود داشته و دارد که خود موضوع داستان مفصل و آموزنده اى است.
ولى هیچ کدام از این تلاش ها سودى نبخشید و درخت اسلام بارورتر گشت و شاخ و برگ خود را در تمام شبه جزیره عرب گسترده ساخت؛ به مضمون آیه: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً»(7)؛ (هنگامى که یارى خدا و پیروزى [بر مشرکان مکه] فرا رسد، * و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى شوند).(8)
پی نوشت: (1). نظیر همین مطلب در آیه 41 سوره فرقان نیز آمده است: «وَإِذَا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللهُ رَسُولا».
(2). سوره حجر، آیه 11.
(3). سوره حجر، آیه 6.
(4). سوره صافات، آیه 36.
(5). سوره زخرف، آیه 30.
(6). سوره انفال، آیه 30.
(7). سوره نصر، آیات 1 و2.
(8). گردآوری از کتاب: پیام قرآن ، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، 1386 ه. ش ، ج 8، ص 65.
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=254739&typeinfo=25&catid=22857