فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی.
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه، چون قلمم دود دل به سر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود
شرح لغت: اولی: به فتح اول و سکون دوم و الف مقصوره درآخر سزاوارتر
تفسیر عرفانی:
چه خوب است حال دلی که در پی هوس چشم نرود و به هر خانه که دعوت اش نمایند، بی خبر از پایان کار به آن جا نرود. مقصود او از این شعر این است که دلدادگان راه دوست کسانی هستند که از پی آنچه از دل برآید میروند، در حقیقت راهی جایی که آن را نمیدانند نمیشوند، چرا که میدانند از این راه پی به مقصود نخواهند برد.
تعبیر غزل:
اگر مشکلی برایت پیش میآمد، میدانستی کسی هست که به تو کمک کند و دست تو را بگیرد. اما اکنون تنها خودت باید با مشکلات دست و پنجه نرم کنی. پس امیدوار باش و از گام نهادن در مسیری که خیر تو به آن است، دریغ مکن!