۱۳۹۳/۰۶/۲۲
–
۴۳۰ بازدید
ابوعلى سینا در فصل دوم از نمط نهم اشارات، در تعریف «عارف» مى گوید:
«و المنصرف بفکره الى قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فى سره یخص باسم العارف» «۱»
؛ «عارف کسى است که با فکر خویش [با تمام وجود] به عالم جبروت رو کند و بدون وقفه در پى تابیدن نور حق در سرّ خویش باشد».
«و المنصرف بفکره الى قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فى سره یخص باسم العارف» «1»
؛ «عارف کسى است که با فکر خویش [با تمام وجود] به عالم جبروت رو کند و بدون وقفه در پى تابیدن نور حق در سرّ خویش باشد».
در بیانى روان تر، «عارف کسى است که حقایق اشیا را به طریق کشف و شهود- چنان که هست- ببیند». البته به طورى که هم داراى دین و مذهب باشد و هم اهل ریاضت و کشف و شهود؛ و از مقام «علم الیقین» به مرتبه «عین الیقین» و «حق الیقین» رسیده باشد و مقصود و منظورش از ریاضت و عبادت، فقط خداوند باشد و بس و نه ترس از عذاب دوزخ یا طمع در بهشت. «2» به هر حال «عارف» کسى است که در پى معرفت خداوند است و این معرفت را با چشم حقیقت بین مى خواهد، نه عقل و چشم این سویى.
آنکه او را چشم دل شد دیدبان دید خواهد چشم او عین العیان
با تواتر نیست قانع جان او بل ز چشم دل رسد ایقان او «3»
امّا این معرفت حقیقى در دیدى کلان مشروط به سه شرط است: «1» یک. خدا بینى
گاهى عدول از جهت حقیقت، سبب عدم درک شهودى است؛ هر چند سالک مبتلا به معاصى و رذایل نباشد. آینه هاى وجودى انسان، براى نمایاندن وجه حق- علاوه بر صیقلى بودن- باید در جهت حق هم قرار گیرد. گاهى افرادى با ریاضت و عبادت، ملکات فاضله را در خویش پدید مى آورند و از گناه دورى مى جویند؛ اما غایتى را که در وراى این عبادات مى جویند، رسیدن به نعمت هاى اخروى است! گاهى از این حدّ نیز پایین تر است، نماز شب مى خوانند به جهت وسعت رزق! صله رحم به جاى آورند، به منظور طول عمر! و به تمام این مقاصد هم دست مى یایند؛ امّا از مشاهده «ربّ» محروم مى مانند؛ چون از ابتدا شهود و لقاى حق را مد نظر قرار نداده بودند.
دلِ عارف شناساى وجود است وجودِ مطلق او را در شهود است «2»
دو. راهبرى پیامبر
عارف راستین متوجه این نکته است که هیچ انسانى، قادر به شهود حق نیست، مگر به تبعیت از انبیا؛ چرا که آدمى قدرت شناسایى تأثیر عمل را در روح خویش ندارد. ما نمى دانیم هر یک از اعمالمان چه تأثیرى بر روح مى گذارد. سالک الى اللَّه براى گذر از ظلمات به سوى نور، محتاج دستگیرى انبیا و اولیا است.
بى پیر مرو تو در خرابات هر چند سکندر زمانى
همچنین با صرف دانستن آنچه انبیا گفته و در عمل انجام داده اند، شرایط تحصیل فراهم نمى گردد. علاوه بر بیان احکام و قوانین الهى، نظارت اولیا در عمل نیز بایسته است. آدمیان به دلیل فطرت الهى، کشش هایى به سوى عالم غیب دارند؛ اما این کشش ها و تمایلات، به تنهایى براى سلوک الى اللَّه کفایت نمى کند؛ زیرا از طرف دیگر کشش ها و تمایلاتى نیز به سوى «طبیعت» دارند.
پس کسى که تحت تأثیر جاذبه هاى دنیا بوده و دریچه هاى وجودش رو به خشکى است، دستخوش غفلت ها مى شود. انبیا و اولیا همواره باید تازیانه بیدارى را بر سر انسان ها فرود آورند، انذار کنند و آدمى را از خطرات راه بترسانند و تبشیر نمایند و ارزش وجودى انسان را در مقایسه با دنیا بیان کنند.
سه. ولایت پذیرى
با توجه به متون دینى، آدمى بدون شناخت امام و رسول، قادر به درک محضر ربوبى نیست. روزى امام حسین علیه السلام به اصحاب فرمودند:
«اى مردم! قسم به حق که خداوند نیافرید بندگان را مگر براى عرفان و معرفت ربوبى». پس مردى از اصحاب عرض کرد: پدر و مادرم فداى شما باد!
«معرفت اللَّه تعالى» چیست؟ فرمودند: «معرفت باللَّه شناخت امام است در هر زمان، همان امامى که اطاعتش واجب است». «1» انسان کامل- که مصداق اصلى و حقیقى اش معصومان اند- واسطه فیض حق است. آینه کلى است که انوار حق را به آینه هاى وجودى- به قدر ظرفیتى که دارند- مى تاباند. از همین رو در روایت وارد شده است:
«اگر کسى شب هایش را به نماز بپردازد و روزها روزه بگیرد و همه اموالش را صدقه دهد و همه عمر در طواف کعبه باشد؛ اما ولایت ولى خدا را نشناسد تا از وى تبعیت کند و جمیع اعمالش را به ولایت و هدایت وى متمرکز سازد؛ از انجام دادن این اعمال پاداشى از جانب حق تعالى نصیبش نخواهد شد و از زمره اهل ایمان شمرده نمى شود». «2»
آنکه از حق یابد او وحى و جواب هر چه فرماید بود عین صواب
آنکه جان بخشد اگر بکشد رواست نایب است و دست او دست خداست
همچو اسماعیل پیشش سر بنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده
تا بماند جانت خندان تا ابد همچو جان پاک احمد با احد
گر خضر در بحر کشتى را شکست صد درستى در شکست خضر هست
وهم موسى با همه نور و هنر شد از آن محجوب، تو بى پر مپر «1»