این مساله علاوه بر ابعاد نگرانکننده و آثار بسیار مخرب خشونت از این جهت، بسیار با اهمیت است که فرهنگ شایع و رایج ایرانی از دیرباز، همواره با نوعی تابآوری، همزیستی، ملاطفت، مدارا، سهلگیری و مسامحه در روابط فردی و اجتماعی قرین و همراه بوده است.
خصلتهای عرفانی عمیق نهفته در فرهنگ دینی و مروت و پهلوانی مورد ستایش در ادبیات فاخر و جاری در فرهنگ عامه نیز موید این مساله است.
رشد و افزایش خشونت علاوه بر آثار جبرانناپذیر آن، فرهنگ و زیست تاریخی جامعه ایران را نیز به مخاطره و چالش میکشد. نکته مهمتر آنکه خشونت، خصلتی تزایدی دارد؛ به تعبیر بهتر خشونت، خشونت میآفریند.
تعاریف مختلفی از خشونت شده است. روانشناسان عمدتا خشونت را رفتاری مبتنی بر قصد و اراده به منظور آسیب وارد کردن جسمی و روحی به فرد دیگری تعریف کردهاند که شامل خشونتهای کلامی و فیزیکی میشود. در این میان، آمارها و دادههای علمی و مشاهدات عینی، حکایت از رشد معنیدار، خشونت کلامی و پرخاشگری در جامعه دارد. آمارهای ضرب و شتم و آسیبهای جسمی نیز از این رشد برخوردار شده است. به دلایل مختلف میتوان مساله افزایش خشونت را مورد بررسی قرار داد.
در این مختصر مروری بر احساس ناکامی در افزایش خشونت در جامعه شده است.
1) کاهش و افت محسوس تامین نیازهای اساسی در بخش مهمی از طبقات جامعه به خصوص نیازهای معیشتی و رفاهی و ناکامی در تامین حداقل نیازهای معیشتی از عوامل مهم رشد خشونت در جامعه است. در میان انبوهی از فریادها، عصبانیتها، عبارتهای کوتاه اما بسیار نامطبوع، ناکامیهای جامعه در زمینههای مختلف به خصوص فاصله طبقاتی، بحران اشتغال، گرانیهای روز افزون، نامرادیها، نامردیها و بیاخلاقیهای ناشی از وضعیت بحران اقتصادی را میتوان به وضوح مشاهده کرد. درک این نکته بسیار مهم است که با یک جامعه آسیبدیده و ناکام نمیتوان گفتوگوی فاخر فرهنگی و ارتباط موثر اخلاقی و امید به تربیت و تعلیم شایسته و در خور داشت. در یک جامعه آسیبدیده و کم بهرهمند، ارزشها به محاق میرود. دین و اخلاق واقعی ذبح میشود و در بهترین شکل، عاملی مُسکن و غیر واقعی بر کاهش موقتی آلام و رنجهای جامعه ناکام میگردد که این خود خسارتهای دراز دامنی را برای جامعه به ارمغان خواهد آورد.
2) ناکامیها، منجر به یک آسیب بزرگ دیگر در جامعه میشود که روانپریشی است. روانپریشی، آستانه تحمل و تابآوری را در انسان بهشدت کاهش میدهد. از آثار روانپریشی خشم زودرس و عدم کنترل آن است. خشونت کلامی در بسیاری از مواقع، منجر به آزارها و آسیبهای جسمی میشود. از رهگذر روانپریشی، سلامت روحی و روانی انسانها بهشدت به مخاطره میافتد. از جمله گزارشهای نگرانکنندهای که در ارتباط با خشونت و ناکامی ارایه شده است افزایش خشونت میان زنان و مردان در بستر خانواده است. خانواده در ایران، همچنان از موثرترین نهادهای اجتماعی است که نقش مهمی را در تربیت، تعادل، انتقال فرهنگ و پایداری مناسبات فرهنگی و اخلاقی و سلامت روحی و روانی ایفا میکند. گسترش خشونت و افزایش روز افزودن آن در خانواده علاوه بر پیامدهای منفی دیرپا و ایجاد احساس ناامنی و بحران در روابط اجتماعی و تاثیر جبرانناپذیر در تربیت فرزندان، خود عامل مهمی در افزایش خشونت در جامعه میشود. فقدان ارتباطات عاطفی در خانواده به سرعت به جامعه تسری پیدا میکند و جامعه به جای تفاهم، آوردگاهی میشود برای تقابل.
3) بسیاری از یافتهها و پیمایشها، حکایت از خشونتهای خانوادگی و ناکامیهای رفاهی و عدم تامین نیازهای معقول مادی، بحران اشتغال و به تبع آن افزایش تحقیر، سرزنش، قهر و کممحلی، خشونت لفظی و کلامی و خشونت و آزارهای جسمی در عرصه خانواده دارد. در یک پژوهش علمی که در یکی از استانهای کشور انجام شده است، 32.2 درصد همسرآزاری، ناشی از ناکامیهای مالی است. در یک جمعبندی اجمالی در این زمینه، ناکامی و احساس آن یکی از مهمترین عوامل به وجود آورنده تمایلات خشونتآمیز، اعم از پرخاشگری و آزار جسمی است.
شرایط بیرونی مانند ناکامی و احساس محرومیت، محرک بسیار نیرومندی است، برای گسترش خشونتورزی در ابعاد فردی و اجتماعی آن. هرچند همه ابعاد خشونت به ناکامی و احساس آن منحصر نمیشود، اما قطعا از عوامل خشونت و گسترش خشونت فردی، خانوادگی و اجتماعی، ناکامی و احساس محرومیت، احساس تبعیض و بیعدالتی در جامعه است.
4) چنانچه به دنبال یک جامعه امن، اخلاقی معنوی، مهربان و باهویت هستیم، نباید سوراخ دعا را گم کنیم و با هزینههای بسیار، مساله را در جاهای دیگری جستوجو کنیم. حاصل عدم درک درست این مساله، خود عامل مهمی است در گسترش افزایش خشونت و بحرانهای ناشی از آن در جامعه. در واقع، فهم درست مساله، گام بزرگی است در حل مساله. مولوی، عدم درک درست از مساله را صدها سال پیش به زیبایی در قالب شعر در آورده است، آنجا که میگوید: «مُردم اندر حسرت فهم دُرست…» مولوی معتقد است اگر فهم درستی از مسائل وجود نداشته باشد، آنچه بر سر فرد یا جامعه میآید به شکستگی آن میانجامد نه به اصلاح و صحت آن.
21302