قطعیت و صلابتِ او در ناپاکانگاشتن دیگران نشانه شخصیت محکم او نیست، بلکه نشانه نگرانی، تزلزل، عدم اعتمادبهنفس و ترس است. وسواسی سیاسی ترسو است، چون ترسوست، در بدبینی مداومت دارد. او در مخالفت صلابت دارد. در خصومت یا کینهورزی شجاعت میورزد.
«شخص وسواسی» تمنای پاکی دارد و درست در همین موضع است که ممکن است دچار انحراف و اعوجاج شود. «وسواس سیاسی» از هراسی غیرعادی آغاز میشود. شخص وسواسی، از ترسِ آلودگی، همهچیز را ناپاک میپندارد و به زمین و زمان بدبین است.
جوانی که دچار وسواس سیاسی است معمولا پاک است و دغدغه پاکی دارد، در تمنای پاکیِ سیاسی متصلب است؛ صادق و قوی است؛ اما از درون کممحتوا، بیبنیه، متزلزل و نگران است. میترسد و میهراساند. تردید و ترس او را به نگرش توطئه میکشاند. اساسا، «بدبینی» به منظر و نگاه او تبدیل میشود و بهتدریج همهچیز را از منظر توطئه میبیند و تئوریهای توطئه برای او خوشایند و دلپذیر است.
او به توطئه باور دارد چون «بدبینی» جهانبینی و ایدئولوژی اوست. از همین رو است که سخنرانانی که تئوریهای توطئه را سرلوحه گفتار خود میکنند، برای او حد اعلای «اقناع» را در پی دارند، چراکه همان بدبینی را دامن میزنند و «عطشِ وسواس» او را سیراب میکنند.
این بیماریِ سیاسی سوی دیگری نیز دارد. او نهتنها خود دچار نگرانی، ترس و تردید است بلکه دیگران را نیز دچار همان هراس و بدبینی میکند. بیماریاش مسری است. همچون کسی که گرفتار گرداب است؛ هر آنکس که دست او را بگیرد، با خود فرومیبَرَدش. با مداومت بر وسواس و بدبینی سیاسی، ضربات مداوم و خستگیناپذیری بر روان جامعه وارد میکند تا جایی که دیگران را متزلزل و روان آنان را تسخیر میکند. گویی روح و روان دیگران را میرباید. آری، «شخصِ وسواسیِ سیاسی» خستگیناپذیر است و با مشقت به طهارت میپردازد، آنقدر که همه را مطیع وسواس خود میکند. با همین ابزار تردید و وسواس است که دیگران را تسخیر میکند. تسخیر سیاسیِ شخصیتها و چهرههای دولتی نیز به همین روش انجام میگیرد.
شخص وسواسی از ترسِ آلودهشدن همهچیز را ناپاک میپندارد. «وسواسی سیاسی» نیز از ترس آلودهنشدن، دل به یک سخنران تند و قدرتمند میسپارد؛ از ترس مرگ به خودکشیِ سیاسی تن میدهد و جامعه را به آتش کینه و تفرقه میافکند. «تمنای پاکی» آنگاه که در مهلکه وسواس میافتد خسران به بار میآورد. وسواس سیاسی، «تمنای توطئه» میآفریند و انسان را در پی سناریوهای پلیسی، فیلمهای پیچیده امنیتی، دستهای پنهان پشت پرده و… سرگردان میکند.
البته که در جهان سیاست توطئه هست، دستهای پشت پرده هست، مافیا هست و… . اما آنچنان که گفتیم تفاوت شخص وسواسی با دیگران در اغراقِ بیمارگونه نسبت به توطئه نمایان میشود. وسواسی سیاسی مایل است همهچیز را در قاب توطئه ببیند. در نگرش او، بهصورت مطلق، ادعای «توطئه» به جای منطقِ «استدلال» مینشیند؛ نکته اینجاست. اظهارات توطئهآمیز به خودی خود استدلال تلقی میشود. آن ها، زین پس، همه را علیه خود میپندارند و چون تصور میکنند که دیگران دشمنی میورزند، خود دستبهکار توطئه میشوند و پیشدستی میکنند. توطئهنگر، توطئهچی میشود. «وسواسی سیاسی» حیلهگر و نیرنگباز میشود. همان که تمنای پاکی داشت، خود به ناپاکی دست مییازد و آبروی دیگران را دستاویز توطئههای خود میکند. هدف به وسیله تبدیل میشود. اینجا او دیگر «توهم» ندارد، بلکه «توطئه» دارد. از اخلاق عاری میشود و به فساد میگراید. تمنای پاکیِ بیمارگونه او را به فساد میکشاند.
23302