خانه » همه » خبر » دختر جوان: من و بهنام داخل خانه بودیم که همسرش از راه رسید/ او به توصیه پدرش مرا از پنجره به کوچه پرت کرد

دختر جوان: من و بهنام داخل خانه بودیم که همسرش از راه رسید/ او به توصیه پدرش مرا از پنجره به کوچه پرت کرد

دختر جوان بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. بررسی‌های اولیه حکایت از آن داشت که وی به علت سقوط از ارتفاع مجروح شده اما قبل از آن مورد آزار و اذیت نیز قرار گرفته است.

باتوجه به مشکوک بودن ماجرا، بلافاصله موضوع به پلیس و بازپرس محمدامین تقویان اعلام شد. با گزارش این خبر، به دستور بازپرس جنایی تحقیقات آغاز شد و دختر جوان پس از بهبودی نسبی گفت: در یک شرکت خصوصی کار می‌کنم. همه به من می‌گفتند صدای خوبی برای گویندگی دارم به همین خاطر تشویق شدم تا به کلاس گویندگی بروم در همین کلاس‌ها با بهنام آشنا شدم. او هم از ماه‌ها قبل در این کلاس‌ها شرکت می‌کرد، چند ماهی که گذشت او به من ابراز علاقه کرد و گفت که همسرش را طلاق داده و بچه‌هایش نیز با همسرش زندگی می‌کنند. بهنام به من پیشنهاد ازدواج داد. از آنجا که هر دو به هنر علاقه‌مند بودیم و به نظرم مرد خوبی بود به او پاسخ مثبت دادم. غافل از اینکه پشت این ابراز علاقه، نقشه‌هایی شیطانی پنهان است.

دختر جوان ادامه داد: چند روزی از پیشنهاد ازدواج بهنام گذشته بود که او با من تماس گرفت و گفت پدر و مادرش می‌خواهند مرا ببینند. از طرفی هم مدعی شد که کار گویندگی مناسبی برایم پیدا کرده که بعد از دیدار با والدینش با آنها نیز قرار ملاقات گذاشته است. ابتدا مخالف رفتن به خانه بهنام بودم؛ اما آنقدر اصرار کرد که راضی شدم. خانه آنها در طبقه سوم ساختمانی بود و مقابل در ورودی نیز چندین جفت کفش زنانه و مردانه بود که مرا متقاعد کرد خانواده‌اش خانه هستند. اما زمانی که وارد خانه شدم، کسی آنجا نبود و ناگهان بهنام به من حمله کرد و مرا مورد اذیت و آزار قرار داد. بهنام مرا به بهانه دیدن خانواده‌اش و گویندگی به خانه‌اش کشانده بود تا نقشه شیطانی‌اش را اجرا کند.
در این میان ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد. صدای زنی به گوش می‌رسید که مدام بهنام را صدا می‌زد و از او می‌خواست در را باز کند. بهنام کلید را داخل قفل گذاشته بود و زن جوانی که پشت در بود نمی‌توانست آن را باز کند. بهنام که خیلی ترسیده بود با پدرش تماس گرفت و گفت همسرش پشت در است و نمی‌داند چه کار کند. پدرش نیز از بهنام خواست تا مرا از پنجره به پایین بیندازد. هر چه مقاومت کردم، زورم به بهنام نرسید از طرفی صدای پدر بهنام را از کوچه می‌شنیدم که می‌گفت بندازش پایین من اینجا هستم. آنها می‌خواستند مرا به قتل برسانند تا راز خیانت بهنام و آزار و اذیت مرا مخفی نگه دارند. بالاخره بهنام مرا به پایین انداخت و مرگ را با چشمانم دیدم. پدرش به محض افتادن من، به طرفم آمد و مرا در همان وضعیت که خونین و نیمه‌جان بودم در خیابان می‌کشاند. کم‌کم جمعیت زیادی به خیابان آمدند و او به ناچار مرا رها کرد و متواری شد.

با شکایت دختر جوان، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت پدر و پسر را صادر کرد. اما زمانی که کارآگاهان پلیس راهی خانه او شدند، مشخص شد که هر دو متواری شده‌اند و بررسی‌ها برای دستگیری آنها ادامه دارد.
23302

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد