مهری رنجبر؛ سیدمحمد موسوی جزو ستارههای ورزش ایران است؛ پسری دوستداشتنی و محبوب که خاطرات خوشی را برای ما در والیبال ساخته است. گفتوگو با او درباره کودکی و زندگی شخصی و ورزشیاش همیشه جذاب است. البته موسوی به دلایلی سالهاست مصاحبه نمیکند اما این بار با او همکلام شدیم و در ادامه مصاحبه با بهترین مدافع لیگ جهانی را می خوانید.
پسر بچههای دبستانی معمولاً ورزش را با فوتبال شروع میکنند و تابستان هم در کوچه و محل دنبال توپ میدوند. تو در دوران کودکی فوتبال بازی نمیکردی؟
تقریباً هم فوتبال و هم والیبال بازی میکردم. من هم در مدرسه فوتبال بازی میکردم، هم در کوچه. اما شاید خندهدار باشد؛ به خاطر اینکه والیبال را بیشتر از فوتبال دوست داشتم و همزمان با دوستانم در محل یک زمین خاکی برای والیبال درست کردیم و بازی میکردیم.
چرا فوتبال زیاد بازی نمیکردی؟
فوتبال من افتضاح بود. به خاطر قد بلندم، بچهها سانتر میکردند تا من «هد» بزنم، اما من از چند تا سانتر، یکی را میزدم.
چطور شد افتادی دنبال والیبال؟
من والیبال را از بچگی شروع کردم و ۱۰-۹ ساله بودم که مینی والیبال بازی میکردم و حدود ۱۰ سالگی برای مسابقات آموزشگاهها به اردوی میرزا کوچکخان رفتیم. از آن به بعد، من بودم و والیبال.
اصلاً به فوتبال علاقه نداشتی؟
نه… اصلاً علاقهای به فوتبال نداشتم و حالا هم همینطور است. شاید بازیهای تیمهای خیلی بزرگ را تماشا کنم، اما کشته و مردهاش نیستم. شرایط پیش بیاید بسکتبال بازی میکنم. زمان ما شرایط بسکتبال بازی کردن نبود. در بسیاری از شهرستانها، شرایط برای انتخاب رشته دلخواه وجود ندارد. خدا خواست که والیبال را ادامه دادم. اگر بسکتبال هم بود، این رشته را هم ادامه میدادم ولی حیف امکاناتی نبود. یادم نمیآید که شهر ما –دزفول- تیم بسکتبالی داشته باشد.
والیبال را هم در کوچه بازی میکردی؟
داخل کوچه ما یک زمین خاکی بود که به اتفاق بچهها با گچ خطکشی میکردیم و دو سر آن یک سیم میبستیم و والیبال بازی میکردیم.
یادم میآید یکبار که با هم صحبت کردیم، گفتی خانوادگی با هم والیبال بازی میکردید؟
بله، اما والیبال نشسته بازی میکردیم. چرا که سقف خانه خیلی بلند نبود، بنابراین نشسته بازی میکردیم و البته در این بین، لامپ و مهتابی زیادی شکستیم. مادرم دوست داشت داور بازی ما باشد و داوری میکرد. من و خواهرانم و بابا با هم بازی میکردیم و مامانم تنها کسی بود که والیبال بازی نمیکرد.
در پارک لاله با پدرت والیبال بازی میکردی؟
در پارک لاله بازی کردم اما نه زمانی که بچه بودم. من بعد از قرارداد با تیم پیکان که به تهران آمدم یک بار روز تعطیل در پارک لاله و یک بار هم در زمین ایران زمین، تیغی واقعی که نه، رفاقتی بازی کردم. همین. وقتی حرفهای بازی میکنی، بازی روی آسفالت خطرناک است. چرا که احتمال مصدوم شدنت هست.
سردار آزمون والیبال بازی میکرد و پدرش هم مربی والیبال بود، اما یک دفعه سر از فوتبال درآورد. تو اگر والیبالیست نمیشدی، ممکن بود سر از چه رشتهای در بیاوری؟
سردار از بچگی فوتبالی بود. وقتی پسر بچه ۱۰-۸–۷ ساله بود، یک بار با آقا خلیل -پدر سردار- به اردوی جوانان آمد، پلیاستیشن با خودش آورده بود که سرگرمی ما هم شد. سردار خیلی خوب بازی میکرد. اولین خاطرهام از سردار همین است. درست است که به والیبال هم علاقه داشت، اما فوتبالی بود. پدرش خیلی دوست داشت و خیلی هم کمکش کرد. حتی برای سفرش به روسیه پدرش همه کار کرد. البته که خودش هم بچه با استعدادی بود.
سردار با چند نفر از والیبالیستها دوستانه بازی کرده. تو هم با او والیبال بازی کردی؟
نه من تا به حال با سردار والیبال بازی نکردم اما فیلم بازیاش در گنبد را دیدهام.
سعید معروف پاسور است و عاشق این پست… برای تو بازی در کدام پست لذتبخشتر است؟
من در پست سرعتیزن درخشیدم اما این پست را خیلی دوست ندارم. چرا که در قسمتی از بازی بیرون زمین هستی. من خوره بازی کردنم و دوست دارم در زمین باشم.
مثلاً معلوم است معروف با پاسهایش حال میکند که دفاع را با ترفندهایش فریب میهد… برای تو خواباندن سرویس بیشتر لذت دارد یا کوتاه بریدن لب تور؟
به نظرم دیگران باید در مورد من نظر بدهند اما خودم احساس میکنم میتوانستم پشت خط زن یا دریافت کننده خوبی باشم. نوع گامم و اسپک زدنم مثل دریافت کنندههاست. از اول هم اسپک زن و بلندزن بودم که در اردوی نوجوانان بوگانیکف هر بازیکنی که قدش بلندتر بود را برای سرعتی زن انتخاب میکرد و من هم از آنجا سرعتی زن شدم.
در پست دریافت و خط زن هم جدی بازی کردی؟
خیلی وقتها… من در مسابقات جوانان جهان، دو بازی پشت خط زن کار کردم که خیلی هم خوب بودم و از پس آن برآمدم. حتی ۳-۲ برد هم کسب کردیم.
بعد از آن چرا ادامه ندادی؟
خیلی سخت است که دوباره از صفر شروع کنی تا به تو اعتماد کنند. شرایطش پیش نیامد. حتی من وقتی در باشگاه اولشتین بازی میکردم، پشت خط زن تیم که مصدوم شد، من پشت خط زدم و از مربی خواستم که در مسابقات پشت خط بزنم اما ریسک نکرد و یکی از دریافت کنندهها را جایگزین کرد. حتی در تمرینات تیم ملی هر وقت بازیکنی غایب باشد، من در پست آنها بازی میکنم.
در والیبال چه چیزی مثل دریبل زدن در فوتبال به تو حال میدهد؟
دفاع کردن. برای من هیچ چیز به اندازه دفاع روی تور لذتبخش نیست. چرا که هم امتیاز میگیری و هم امتیاز نمیدهی.
از ولاسکو که این همه تعریف میکنند، چه چیزی یاد گرفتی که قبلاً بلد نبودی؟
ولاسکو قطعاً تأثیر زیادی در والیبال ایران گذاشت. اعتماد به نفس پیروزی برابر تیمهای بزرگ را نداشتیم، اما تواناییاش را داشتیم. او روانشناس خیلی خوبی بود و نوع رفتارش با هر بازیکن فرق میکرد. اخلاق بازیکنان را میشناخت و طبق آن بازیکن را آماده میکرد. او جلسات زیادی میگذاشت. البته به نظرم وقتی ولاسکو سرمربی تیم بود، شانس هم با ما بود. زمانی که او آمد، والیبال نسل خیلی خوبی داشت و بازیکنان با کیفیتی کنار هم بودند. آنها دست به دست هم دادند و تحول بزرگی را رقم زدند. در واقع اعتماد به نفس برگ برنده ولاسکو شد.
با رفتن او، انگار اعتماد به نفس بازیکنان و تیم خیلی ماندگار نبود.
بعد از ولاسکو یکی، دو سالی تیم ملی بازیهای خیلی خوبی در زمان کواچ انجام داد و تیم چهارم لیگ جهانی شدیم و ششم قهرمانی جهان. اما به مرور زمان نمیدانم چرا نتایج کمرنگ شد. شک نکنید مربی تأثیرگذار است. در نظر بگیرید تیمی با پتانسیل ما، ۷ سال بعد برزیل را ببرد. اتفاقی که هر دو سال یک بار رقم میخورد. تیم ما هیچوقت از پیش باخته نیست و این روند از زمان ولاسکو استارت خورد. ما در المپیک، لهستان را بردیم؛ یکی از بهترین تیمهای دنیا ولی این پیروزیها همیشگی نیست. با این حال پتانسیل بردن تیمهای درجه یک دنیا را داریم.
امسال در المپیک توکیو چه اتفاقی افتاد که طوفان ایران زود فروکش کرد؟
خیلی مسائل در المپیک توکیو دست به دست هم داد تا به جای خاطره خوش، خاطره تلخ بجا بماند. در این دوره، نسبت به المپیک قبلی خیلی کمتر به تیم اهمیت داده شد، ما از همه نظر ضعیفتر از دوره قبل بودیم و تیم خیلی آماده نبود. نمونه سادهاش، ما آخرین تیمی بودیم که وارد دهکده بازیها شدیم، در حالی که بقیه تیمها دو هفته زودتر وارد توکیو شده بودند. اختلاف ساعت تهران با توکیو زیاد است. ما بعد از سفر طولانی، ۸-۷ ساعت هم در فرودگاه معطل شدیم. حتی ۱۵ ساعت در پرواز به توکیو در قسمت اکونومی بودیم. شرایط خیلی بدی بود، قبلاً برای ما بلیت بیزنس نگرفتند تا در پرواز استراحت کنیم. شانس به ما رو کرد که بازی اول را مقابل لهستان بردیم. خودمان هم باور نمیکردیم، چون شرایط ایدهآل نبود و به خاطر کرونا دو سال بازی نکرده بودیم و در لیگ ملتها هم خوب نتیجه نگرفتیم. دو بازی ما ساعت ۹ صبح به وقت توکیو بود که اختلاف ساعت خیلی ما را اذیت کرد. ما میخواستیم حرفهای باشیم، ۹ شب خوابیدیم، یک بامداد بیدار شدیم و تا زمان بازی بیدار بودیم. در بازی با کانادا همه بچهها خواب بودند، من به خودم آمدم دیدم باختیم و در رختکن هستیم. شیرازه تیم با آن باخت از هم پاشید و نتوانستیم جمع و جور شویم، به ایتالیا هم زورمان نرسید و بازی با ژاپن هم بازی مرگ و زندگی بود که اشتباهات فردی و خستگی و قدرتنمایی آنها در کشور خودشان کار دست ما داد.
ولی انگار گروه ایران طلسم شده بود، چون از دور دوم هم هیچدام بالا نرفتند.
گروه ما گروه راحتی نسبت به گروه بعدی بود، با این حال هیچکس فکرش را نمیکرد لهستان بالا نرود. خیلی بد کار کرد و باخت. همه میگفتند لهستان قهرمان میشود اما خیلی بد کار کرد. ایتالیا شرایط خوبی نداشت، زایتسف خوب نبود و جیانلی مصدوم بود. ولی تیمهای گروه بعدی آمادهتر و بهتر بودند.
حیف شد…
ما در المپیک شروع خوبی داشتیم اما بد تمام شد و خاطره تلخی ماند.
سعید که خداحافظی کرد، همه گفتند سید هم خداحافظی کرده. تو خداحافظی کردی؟
فعلاً در اینباره صحبت نمیکنم…
تو حالا پشیمان نیستی که چرا زودتر لژیونر نشدی؟
پشیمان نیستم، چرا که در لحظه بهترین تصمیمات را میگیرم. زمانی لیگ والیبال ایران هم از نظر مالی و هم سطح فنی خیلی خوب بود. اما بعد از رکود و شرایط بد اقتصادی، لیگ هم تحت تأثیر قرار گرفت و بازیکنان خارجی هم که دیگر نیامدند، با لژیونری ملیپوشان سطح لیگ هم پایین آمد. من هم از بین پیشنهاداتم انتخاب کردم تا بیرون از لیگ ایران بازی کنم، خانوادهام را نیز همراهم میبرم، هرچند سخت است اما خدا را شکر شرایط بهتر از لیگ ایران است. نه خبری از کمیته انضباطی است و نه جریمه.
سعید معروف را بیشتر با کدام فوتبالیست میشود مقایسه کرد؟ ژاوی یا اینیستا؟
به نظرم که فوتبال خیلی ربطی به والیبال ندارد، بنابراین فکر میکنم سعید بیشتر به استفان کری ستاره بسکتبال شباهت دارد. تکنیک او شبیه استفان است. هر دو هوش و استعداد زیادی دارند.
به نظرت خودت شبیه کدام ستاره فوتبال هستی؟
چون نمیشناسم، نمیتوانم بگویم، البته که به نظرم درباره این سؤال باید بقیه نظر بدهند.
همه معتقدند حس جنگجویی برگ برنده تو در بازیهاست و حتی بقیه را هم به بازی خوب ترغیب میکنی. هرچه بازیکنان بزرگتری جلوی تو باشد، جنگجوتری.
فکر میکنم این قضیه درست است. ورزش حرفهای و سطح بالا در طولانی مدت سخت است. شاید یک بازیکن برسد اما تمرین در طولانی مدت کار سادهای نیست. اگر جنگجو نباشی ورزش حرفهای سختتر میشود. این حسی است که همیشه سعی کردهام آن را تقویت کنم. من برای چیزی که میخواهم میجنگم، حتی برای یک پوئن بیشتر.
این حس را چطور تقویت میکنی؟
ذاتی است، چیزی نیست که بگویم تصمیم میگیرم جنگجو باشم یا نه. شاید آن را تقویت کنم اما دائمی بودن آن ذاتی است. من از بچگی در ذهنم این قضیه را داشتم که برای موقعیتهای بهتر بجنگم.
این جنگجویی مقابل تیمهای بزرگ بیشتر میشود.
حس جنگجویی من مقابل بازیکنان بزرگ یا جنگجو قدرتمندتر میشود، وقتی او برای تیمش و یک پوئن بیشتر میجنگد، این حس در من چند برابر میشود. به خاطر همین تیم ضعیف یا تیمی که سرد والیبال بازی میکند، نمیتواند آن حس را در من زنده کند، مثلاً من در بازی مقابل برزیل، لهستان یا حتی ژاپن جنگجوترم. چرا که ژاپنیها به لحاظ فیزیکی ضعیف هستند اما با جنگجویی آن را پوشش میدهند.
به نظرت شهرت خوب است یا دردسرساز؟
شهرت بعضی اوقات و یکسری جاها خوب است و بعضی مواقع دردسرساز. تا حدی که بعضی مواقع دوست داری قایم شوی. سالهای قبل برایم خیلی لذتبخش بود، اما حالا سعی میکنم جای شلوغ نباشم. من دنبال حاشیه نیستم اما حس خوبی است که میدانی مردم دوستت دارند. وقتی مردم تو را در خیابان میبینند و ابراز احساسات میکنند خیلی خوب است. اما به نظرم شهرت صرف خیلی خوب نیست و محبوبیت بهتر است.
به نظرت چرا سیدمحمد موسوی محبوب است؟
نمیدانم… شاید به دلیل اینکه مردم دیدهاند سالها برای تیم ملی زحمت کشیده و از جان مایه گذاشته. به هر حال مردم درک میکنند و قدرشناس هستند. خوشحالم که با مردم ارتباط خوبی گرفتم.
به هر حال تو از نسل طلایی والیبال ایران هستی؟
دقیقاً، ما در والیبال حکم نسل ۹۸ فوتبال هستیم. والیبال را به مردم معرفی کردیم. هیچوقت اینطور نبود که سالن ۱۲ هزار نفری پر شود، اما در زمان ما شاید اگر سالن ۱۲ هزار نفری آزادی، ۱۰۰ هزار نفری هم بود، باز پر میشد.
تو این روزها در استانبول هم مثل ایران طرفدار داری؟ یا ایرانیها در آنجا برای تماشای بازیهای تو در فنرباغچه به سالن میآیند؟
۵۰۰ هزار نفر ایرانی در ترکیه زندگی میکند و برای تماشای هر بازی تعدادی هم به سالن میآیند و معمولاً بعد از بازی عکس میگیرند و بعضی مواقع هم وقتی تو را در خیابان میبینند عکس میاندازند و لطف دارند.
هر روز بازی، خسته کننده نمیشود؟
به عنوان بازی نمیشود به والیبال و کار ما نگاه کرد. چرا که آنوقت خسته کننده میشود. هیچوقت یک بازی را نمیتوان مداوم بازی کنی. این عشق است. عشق کنار کار است و به همین خاطر سختیها، مصدومیتها و دوری از خانواده را تحملپذیر میکند و میتوانی دوستش داشته باشی. عشق والیبال از بچگی، حس برد و تجربه شیرین آن را نمیتوان با هیچ حسی مقایسه کرد، اگر ورزشکار نباشی در شغل دیگر خیلی سخت است. ورزشکاران حرفهای به کارشان معتاد هستند و ترک آن عجیب سخت است.
بیشتر بخوانید:
251251