بزرگتر که شدم فهمیدم به شکل سنتی به خانه محمد هاشمی رفسنجانی میرفتیم برای عزاداری. مراسم از 7 تا 10 صبح بود؛ برنامه منظمی هم داشت، عموما هم حاجآقا امجد مجلس گردانی میکرد. هم وعظ و خطابه بود در این مجالس و هم نوحه و سینه زنی. هنگام سخنرانی حاج آقا فاطمی نیا، سکوت خاصی بر جمعیت حاکم میشد، گویی همه گوش میشدند برای شنیدن، این دقایق که کمتر میشد از نیم ساعت تجاوز کند، پرجمعیت ترین ساعات این مراسم بود.
اگر چه سیر آفاق و انفس کرده بود و در سلسله مراتب عرفانی، از عرفای نامدار و خاصه این روزگار بود اما با لهجه شیرین آذری، چنان عامه فهم به تبیین موازین دینی میپرداخت که هر مستمعی را بر سر ذوق میآورد. انتقاد به خرافه گرایی و زنگارهایی که گاه منبریها و مداحها بر دین میزدند، پای ثابت وعظهایش بود. گاه احادیث جعلی (مثل اینکه امام سجاد به یزید گفته اگر نماز غفیله بخوانی، گناهت در کشتن پدر من بخشوده میشود!! اما او هیچ وقت نمیتوانسته غفیله بخواند و دل درد میگرفته!!!) را روایت و چنان در دفاع از حرمت دین و اولیاء الهی آنها را تکذیب میکرد که رگهای برآمده گردنش از تن صدایش پیدا بود. با خون دل میگفت که دهها سال است می گوید از منبر نباید هر گزافهای را به خورد ملت داد و برای گرفتن اشک از مردم نباید ائمه را خوار و خفیف کرد؛ اما کو گوش شنوا؟! اگرچه صداوسیما به جهت محبوبیت این روحانی جلیل القدر ناگزیر از پخش برخی منابرش (البته با سانسور) بود اما او از منتقدین همین تلویزیون ملی بود که به گفته او به مداحان «بی علم» که از روی احساس و بدون پشتوانه علمی مداحی میکنند، تریبون میداد. کسانی که نه علم «شناخت روایات، کتب و تحقیق در انتساب کتب به مولفین»، داشتند و نه علم «شناخت رجال حدیث»، «حدیث شناسی» و «متن شناسی».
او از آن دست روحانیونی بود که به خوبی میتوانست بسته به سطح علمی مخاطبینش، برای بهره مندی آنها از منبرهایش سخن بگوید. چه آنکه در محافل علمیتر با مستمعینی غیرعوام حتی به نقد برخی متون دینی همچون تحریفاتی در بحارالانوار میپرداخت و با مستندات تاریخی مدعایش را اثبات میکرد. (مثل اینکه محمد بن نصیر نمیری در حدیثی در این کتاب «مفضل بن عمر» معرفی شده و ….)
یکی از رموز محبوبیتش بی اعتنایی و بی اتکاییاش به عرصه سیاست بود؛ هرچند تندروها از انذارهایش در امان نبودند و تاکید موکدش بر اخلاقمداری آنها را منکوب میکرد.
یک تصویر –شاید بهتر باشد بگویم صوت- از او در ذهنم ماندگار شده که در همین مراسمات دهه محرم بود. مداحی که نمیدانم که بود، شعر سوزناک و آشنایی را میخواند و جمعیت اشکبار با سینه زنی و همخوانی او را همراهی میکردند. «کامد به مسلخ شمر سیه دل، او می دوید و من می دویدم ، او سوی مقتل من سوی قاتل، او می دوید و من می دویدم، او سوی مقتل من سوی قاتل، او می نشست و من می نشستم ، او روی سینه من در مقابل، او می کشید و من می کشیدم، او از کمر تیغ من آه باطل، او می برید و من می بریدم، او از حسین سر من غیر از او دل…..» به اینجا که رسید، حاج آقا فاطمی نیا میکروفن را از مداح گرفت و گفت فرزندان حسین جگرشان پاره پاره میشود وقتی اینگونه از مرگ پدرشان میگویی، به دل آنها رحم کن و این شعر را دیگر نخوان. این را گفت و از هوش رفت! این جملات محدود او که برخی او را از نزدیک «آقا سید» صدا میزدند؛ بسیار حزن انگیزتر و اثرگزارتر از مداحی آن روز بود. نه مثل برخی دیگر از وعاظ که از حضور ائمه در این مراسمات میگویند، ذهن مخاطب را به بازی گرفت و نه مقتل خوانی کرد، یک جمله گفت و تمام.
پس از رحلت علامه محمدرضا حکیمی، درگذشت مرحوم حجت الاسلام سیدعبدالله فاطمی نیا، داغ سنگین دیگری بود که بر دل نشسته؛ خدایش بیامرزد.