خانه » همه » مذهبی » روایت خودکشی الاغ پیامبر

روایت خودکشی الاغ پیامبر

در مورد الاغی که گفته شد با پیامبر اسلام(ص) سخن گفته و بعد از رحلت حضرتشان از فرط اندوه نابود شده است، گزارش‌های روایی وجود دارد که مهم‌ترین آنها روایت ذیل به نقل از امام علی(ع) است:«اولین چهار پا که هلاک شد همان عفیر بود، همان ساعتى که رسول خدا(ص) وفات کرد افسار خود را برید و بی‌هوشانه دوید تا در منطقه قبا خود را به چاه بنى خطمه افکند و آن‌را گور خود ساخت … این الاغ با رسول خدا(ص) سخن گفت و اظهار داشت که: پدر و مادرم قربانت، به راستى پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش گفت که با نوح در کشتى بود و حضرت نوح(ع) برخاست و دستى به او کشید و فرمود: این الاغى است که از نسلش الاغی به وجود خواهد آمد که سید انبیاء و خاتم آنان بر پشت او سوار خواهد شد، خدا را ستایش می‌کنم که آن الاغ وعده داده شده، منم!».[1]بررسی سندی
از جهت سندی آنچه در کتاب کافی نقل شده باید گفت؛ یکی از راویان این روایت، مورد اطمینان نیست و از غلات (کسانی که درباره اهل بیت غلوّ می کردند) نقل می‌کند؛ و آن شخصی است با نام «محمد بن ولید شباب صیرفی»،[2] از این‌رو، بزرگانی از شیعه چون علامه مجلسی(ره) این روایت را از جهت سندی ضعیف اعلام کرده‌اند.[3]البته مشابه چنین گفت‌وگویی در کتاب‌های اهل‌سنت به صورت گسترده نقل شده است؛[4] مانند این روایت: «ابراهیم بن حماد با سندش، گفتار حماری را که رسول خدا در خیبر به دست آورد این‌گونه نقل کرده است: حمار گفت: اسم من یزید بن شهاب است، پس رسول خدا او را یعفور نامید، این حمار به خانه‌های اصحاب می‌رفت، در خانه‌ها را با سر خود می‌کوبید و آنها را فرامی‌خواند، وقتی رسول خدا(ص) از دنیا رفت، از شدت غم و اندوه خود را در چاه انداخت و مُرد».[5]همچنین در منابع اهل سنت گفت‌وگوی رسول خدا(ص) با سوسمار،[6] آهو،[7] و شتر[8] نیز نقل شده است.
به همین دلیل، افرادی که ادعای اسلام را داشته اما می‌خواهند با استفاده از این روایت کافی، شیعیان را به توهین به پیامبر اسلام متهم کنند، باید به آنان گفت که چنین روایاتی در کتاب‌های غیر شیعیان نیز وجود دارد.
بررسی دلالت روایت
در بررسی دلالت و محتوای روایت کافی نکاتی در ذیل بیان می‌شود:
1. در فقره‌ای از این روایت چنین آمده است که این الاغ با رسول خدا(ص) سخن گفته است؛ در این‌باره باید توجه داشت که اصل سخن گفتن پیامبران الهی با حیوانات با قدرت اعجازی که خداوند به آنان داده است، چیزی دور از ذهن نیست و زیاد اتفاق است. چنان‌که خداوند در قرآن کریم، از گفت‌وگوی مورچه و هدهد با حضرت سلیمان(ع) سخن گفته است.[9] و وقتی سلیمان بتواند با حیوانات گفت‌وگو کند، بعید نیست که برترین پیامبر خداوند نیز بتواند با یکی دیگر از حیوانات سخن گفته باشد؟
بنابراین، شاید الاغ با همان زبان خود -نه با زبان انسان‌ها- با پیامبر سخن گفته است و آن‌حضرت سخن او را شنیده و دیگران نشنیده‌اند و امیرالمؤمنین على(ع) همان مکالمه را به زبان انسان‌ها بازگو کرده باشد.
2. اگر حیوانى با زبان خویش بخواهد با پیامبر(ص) سخن بگوید و مطابق فهم خویش احترام کند، مثلاً، هدهد به سلیمان بگوید فدایت شوم یا بگوید بچه‌هایم یا پدر و مادرم فدایت باد اشکال دارد؟ و به آن پیامبر توهین نموده است؟! حیوان نیز شعور دارد و مطابق با شعور خویش آنچه در نزدش با ارزش است فداى دیگرى می‌کند، حال اگر الاغ چنین بکند الاغ توهین کرده است؟
آیا ذکرکلام یک حیوان اگر در نظر عرف توهین بشمار آید، گناه و حرام است؟! اگر چنین باشد پس باید به خدا هم اشکال گرفت؛ زیرا در سوره نمل، سخنی از یک مورچه را نقل می‌کند که گفته: «مواظب باشید که سلیمان و لشکریان او شما را پایمال نکنند در حالى که آنان شعور ندارند!».[10]3. درباره این‌که بین حضرت نوح و رسول خدا هزاران سال فاصله است؛ در حالی‌که این الاغ با سه واسطه از حضرت نوح نقل کرده است، در جواب می‌گوییم: با این‌که پذیرش چنین چیزی دور از ذهن است. اما اوّلاً؛ اگر کسی بپذیرد که حیوانات با قدرت الهی می‌توانند با انسان‌ها گفت‌وگو کنند، چه استبعادی دارد که خداوند عمر یک حیوان را آن قدر طولانی کند که بتواند با پیامبر آخرالزمان ملاقات و با او گفت‌وگو کند؟ همان خدایی که قدرت سخن گفتن به حیوان داده، همان خدا نیز می‌تواند به او عمر طولانی دهد.
ثانیاً: در بین انسان‌ها نیز این امر همواره مرسوم است که جهت اختصار واسطه‌ها حذف می‌شود.[11]

پی نوشت:
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 237، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. حلّی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال، ص 257، نجف اشرف، منشورات المطبعة الحیدریة، چاپ دوم، 1381ق.
[3]. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 3، ص 48.
[4]. نک: ابن عساکر دمشقی، أبی القاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 232، بیروت، دار الفکر 1995م؛ ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 151، بیروت، مکتبة المعارف.
[5]. قاضی عیاض(متوفای 544ق)، ابوالفضل عیاض بن موسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج 1، ص 314 – 315، بیروت، دار الفکر الطباعة و النشر و التوزیع، 1409ق.
[6]. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، الروض الدانی(المعجم الصغیر)، ج 2، ص 153، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ اول، 1405ق.
[7]. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج 23، ص 331، موصل، مکتبة الزهراء، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. حاکم نیشابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 674، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[9]. نک: نمل، 18 ـ 24.
[10]. نمل، 18.
[11]. صاحبی، یوسف، اهل بیت از دین دفاع می‌کنند، ص 52، تهران، نشر مشعر، چاپ اول.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد