فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی میفروشان دو هزار جم به جامی
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
ز رهم میفکنای شیخ به دانههای تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
تفسیر عرفانی:
چه کسی پیام من درویش را به شاهان می رساند که در کوی شراب فروشان، دو هزار جشید ر ا به جامی از شراب نمی خرند. در مفهوم این شعر می توان گفت در پیشگاه معشوق، محکی جز عشق به دوست وجود ندارد و هرکس که عاشق تر باشد، از شراب معرفت او خواهد نوشید، اما اگر فارغ از سرمایه ی وجودی باشد، نزد او جایگاهی نخواهد داشت و عنایتی نخواهددید.
تعبیر غزل:
هدفی را برای خود انتخاب کرده ای که رسیدن به آن غیر ممکن می نماید و این فکر در شما با دیدن کسانی که قبل از شما دارای این هدف بوده اند و به آن نرسیده اند، قوت می یابد. اما شما با تحمل رنج و غمی که در این راه است، با توکل بر خدا و سعی و تلاش خود ان شاء الله به آن خواهی رسید.