طلسمات

خانه » همه » مذهبی » موت اختیاری انخلاع خلسه

موت اختیاری انخلاع خلسه

خیر چنین امری میسر نیست.
1. انخلاع همان جدا شدن روح و قطع شدن ارتباط روح با بدن است که در اصطلاح به ان موت اختیاری گفته می شود .موت اختیاری حالتی است که برخی می توانند برای مدتی از بدن شان فاصله بگیرند، ولی اشراف به بدن دارند. موت اختیاری حالتی است که برخی می توانند برای مدتی از بدن شان فاصله بگیرند، ولی اشراف به بدن دارند.
2. راه رسیدن به موت اختیاری همان تقوی و تحصیل سنخیأت با عالم ارواح و روحانی شدن جسم انسانی است .
3. چنین حالتی اگر نتیجه ریاضت های شرعی باشد چنانچه در بزرگانی مانند آیه الله بهجت وجود داشته خوب و مطلوب و مورد تایید شرع و اهل بیت علیهم السلام و بیانگر کمال نفسانی است .
4. توضیح اینکه گاهی برای انسان حالاتی پیش می آید که روح ارتباطش را با بدن قطع می کند اما نه به طور کامل ; یعنی , به طور کامل انسلاخ از بدن حاصل نمی شود و الا موت طبیعی پیش می آید. این چنین حالتی برای برخی از بزرگان اهل کمال و معرفت پیش آمده و حکایات در این زمینه فراوان است که به نمونه ای از آن اشاره می شود.
آیت الله استاد حسن زاده آملی در کتاب انسان در عرف عرفان , ص 24, تحت عنوان واقعه 5 قضیه ای از خودشان نقل می فرمایند که عین عبارت را نقل می نماییم :
((صبح دوشنبه 21 ربیع الثانی سال 1398 هجری قمری بعد از نماز صبح در حال توجه (توجه اشاره به نشستن خاص و خواندن آیاتی خاص در زمان خاص می باشد که معمولا به دستور استاد عمل می شود) نشسته بودم در این بار واقعه ای بسیار شیرین و شگفت روی آورده است که به کلی از بدن طبیعی بی خبر بودم و می بینم که خودم را مانند پرنده ای که در هوا پرواز می کند به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که می خواهم می برم تقریبا به هیئت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوی آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه می کردم گاهی به سوی زمین نظر می کردم در اثنای مسیر می بینم که درختی در مسیر پیش روی من است خودم را بالا می کشیدم یا از کنار آن عبور می کردم یعنی خودم را فرمان می دادم که این طرف برو یا آن طرف برو یا کمی بالاتر یا پایین تر بدون این که با پایم حرکت کنم بلکه تا اراده من تعلق به طرفی می گرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت می رفت وقتی به سوی مشرق نگاه می کردم دیدم آفتاب است که از دور از لای درختان پیدا است و فضا هم بسیار صاف بود. تا این که از آن حالت به در آمدم و خیلی از توجه این بار لذت بردم )).
در این کتاب به نمونه های زیادی اشاره شده است که روح از بدن مفارقت می کند. که حضرت ایشان فرمودند هر چه مراقبت قوی تر باشد اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی که پیش می آید صافی تر است .
پاک شو صافی شو از چاه طبیعت به در آی که شفائی ندهد آب تراب آلوده
و نمونه ای دیگر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب فلسفه بشری و اسلامی وقتی که برای اثبات روح دلایلی ذکر می کند یکی از دلایل را چنین می فرماید: چه بگوید کسی که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی می گذارد و او را تماشا می کند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه می کنم . که از این نمونه قضایا فراوان است که ذکر آنها موجب اطاله سخن می شود.
علامه طهرانی رحمه الله در کتاب روح مجرد مینویسد: روزی‌ در صحن‌ مطهّر، یکی‌ از تلامذه‌ مرحوم‌ قاضی‌ به‌ نام‌: علاّمه‌ لاهیجی‌ انصاری‌ که‌ برای‌ زیارت‌ مشرّف‌ شده‌ بود و با حضرت‌ آیه‌ الله‌ حاج‌ شیخ‌ عبّاس‌ در وسط‌ صحن‌ ملاقات‌ کرده‌ و دیده‌ بوسی‌ کردند ـ و من‌ هم‌ در آنوقت‌ در معیّت‌ ایشان‌ بودم‌ ـ در ضمن‌ احوالپرسی‌ها و مکالمات‌، از حضرت‌ آقای‌ سیّد هاشم‌ نام‌ برد و احوالپرسی‌ نمود؛ و در میان‌ سخنان‌ خود گفت‌: «مرحوم‌ قاضی‌ خیلی‌ به‌ ایشان‌ عنایت‌ داشت‌، و او را به‌ رفقای‌ سلوکی‌ معرّفی‌ نمی‌کرد؛ و بر حال‌ او ضَنَّت‌ داشت‌ که‌ مبادا رفقا مزاحم‌ او شوند. او تنها شاگردی‌ است‌ که‌ در زمان‌ حیات‌ مرحوم‌ قاضی‌ موت‌ اختیاری‌ داشته‌ است‌؛ بعضی‌ اوقات‌ ساعات‌ موت‌ او تا پنج‌ و شش‌ ساعت‌ طول‌ می‌کشید . و مرحوم‌ قاضی‌ می فرمود: سیّد هاشم‌ در توحید مانند سنّیها که‌ در سنّی‌گری‌ تعصّب‌ دارند، او در توحید ذات‌ حقّ متعصّب‌ است‌؛ و چنان‌ توحید را ذوق‌ کرده‌ و مسّ نموده‌ است‌ که‌ محال‌ است‌ چیزی‌ بتواند در آن‌ خلل‌ وارد سازد.» استاد مصباح یزدی از مرحوم آیت الله قوچانی(وصی مرحوم قاضی) نقل کرده اند که ایشان فرمود: وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز محاسنشان درست درنیامده بود، به مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که داشتیم اطلاع پیدا کردیم، و ایشان از من عهد شرعی گرفتند تا زنده هستم آنها را جایی نقل نکنم. آقای مصباح اضافه کرده به نظرم همین موت اختیاری را مطرح می کردند. کسی که در آن سن به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگی و بعد از یک عمر طولانی سیر و سلوک و استقامت در راه به چه مرحله ای از قرب خدا رسیده باشد. و همین باعث می شود که هر مومن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب شود، مخصوصا آن حالات عبادی ایشان را، وکسی موفق بشود در نمازهای ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیاری زیادی است .
ر. ک: 1- روح مجرد ، علامه حسینی ؛
2- رساله لب الباب ، علامه حسینی ، ص 78

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد