پرسش:
چرا آیتالله خمینی را مقدس میکنند و از او قدیس میسازند؟ چرا مانند ائمه به او امام میگویند و پیشوند «امام» و پسوند «سلام الله علیه» برای او میتراشند؟ همچنین برای ایشان یک مقبره عظیم و البته مخالف مشی سادهزیست ایشان _ آن هم به صورت تجملاتی _ در حد ائمه اطهار علیهمالسلام میسازند و زیارتنامه تدوین میکنند. طرفداران ایشان، مخالفت با حتی یک نظر ولی فقیه را مخالفت با اصل ولایت فقیه و در نتیجه مخالفت و دشمنی با رسولالله و خدا تلقی میکنند (چون مدعی هستند که ولایت یک غیر معصوم، همان ولایت رسولاللهِ معصوم است). آیا با این اعتقاد، نقد و بررسی آرا و افکار یک غیر معصوم که سرنوشت میلیونها نفر در دستان اوست ممکن میشود؟
پاسخ:
مقدمه:
یکی از مسائل پر سابقه در حکومت دینی، قدسی سازی و ایجاد تقدس برای حاکم در جامعه اسلامی است. هر جا حکومتی به نام دین و خدا باشد، با انتساب حاکم و فرامین وی به خداوند، متمردین و حتی منتقدین، در مقابل و دشمنی با خود خداوند تعریف میشوند. این عمل برای مشروعیت بخشی یا تقویت مشروعیت حاکم مورد استفاده بوده است. در طول تاریخ خلفا و حکام اسلامی، خطاها و حتی جنایات احتمالیِ نظری و عملی حکمرانان تا جایی نادیده گرفته میشد که قتل امام معصوم نیز به دلیل مقابله با حاکم و خلیفه مسلمین نه جایز، بلکه واجب و موجب تقرب به خدا شمرده میشد. حال در عصر حاضر آیا این همه القاب و عناوین و بارگاه و … برای امام خمینی نیز در این راستا است؟ و در مورد ایشان نیز چنین امری رخ داده است؟
در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید معنای تقدس را بررسی کنیم و ببینیم که اصولاً آیا انسانی میتواند مقدس باشد؟ ویژگیهای امر مقدس، عظمت و تعالی و برتری از عالم طبیعت است و فاصله پر ناشدنی میان خالق و مخلوق، هیبتانگیز و موجب پیدایش حالت خوف و خشیت در انسان است، به نحوی که در برابر او نه چون و چرایی روا میدارد و نه نقص فرمانی میکند. خداوند، اصل و ارزش و حقیقت هستی است به نحوی که همه حیات را پوشانده و به زندگی معنا میدهد. به همین علت، تمام خوبیها را دارد و پر جذبه و دلرباست. در نتیجهی دلربائی و زیبایی مطلقش، حالت شوق و رجا را در انسان برمیانگیزد و به سوی اوامر و نواهی جذب میکند. (1) البته منشأ قداست نیز خدا است. انسان، زمان و یا مکان به خودی خود مقدس نیستند، اما میتواند به حالت قدسی نزدیک شود یا حالت قدسی بگیرد. از نظر فرد دیندار، برخی زمانها و مکانها و اشیاء و انسانها، به جهت ارتباط خاص با خدا، تقدس ویژهای کسب میکنند. زمانهایی که تجلی خاص خداوند در آنها اتفاق افتاده (مانند شبهای قدر، ماه رمضان، عید فطر و قربان و غیره) و مکانهایی که خداوند در آنها تجلی ویژهای داشته، قداست و حرمت بیشتری مییابد (مانند کوه طور، مکه معظمه، مدینه، کربلا، مقتل شهدای اسلام…) و انسانهای برگزیده که مخاطب خاص الهی بوده و تلاش بیشتری برای دریافت تجلیات الهی داشتهاند (مانند پیامبران، ائمه اطهار، شهدا، علمای اسلام و…) و همین طور متون و کلماتی که محل تجلی خداوند هستند (مانند آیات قرآن کریم) و یا بر دل اولیاء و انبیاء تابیدهاند (مانند احادیث قدسی و کلمات نورانی پیامبر صلیالله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام) همه و همه قداست و احترام ویژهای خواهند یافت.
از آنجا که امام خمینی به قول شهید آیتالله صدر؛ ذوب در اسلام و فرامین الهی بود و فقیهی باتقوا و شجاع بود و در مقابل طاغوت و ستمگران و ابرقدرتهای خارجی ایستاده بود، این قداست برای وی نزد جامعه مذهبی ایران ایجاد شد؛ به عبارت دیگر از احترام ویژهای که رنگ و لعاب روحانی و معنوی الهی دارد، برخوردار شد.
اما آیا اگر کسی یا چیزی مقدس بود، لزوماً معصوم هم هست؟ پاسخ، منفی است. در کلام شیعی، معصومین مشخص هستند و در فرض سؤال ما شامل فقها مانند امام خمینی نمیشوند. (2)
امام خمینی هم نه تنها به چنین امری قائل نبود، بلکه به صراحت و بهصورت آشکار به شکستن این تلقیها اقدام میکرد: «مسئولیت من هم گردن شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا»؟(3)
ایشان در توضیح این مطلب، حتی حرف از برخورد قهری امت داشته است: «در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت – در منبر بود – که اگر من یک کاری کردم شماها چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این، با این شمشیر راستش میکنیم. باید این طور باشد. باید مسلمان این طور باشد که اگر – هر که میخواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که میخواهد باشد – اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار». (4) در جای دیگر ایشان به صراحت بیان کرده است که «خدا میداند که شخصاً برای خود ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند مهیای مؤاخذهام». (5)
امام خمینی همواره از رفتار طاغوتی یا همراه با فخر فروشی بر حذر بود و حتی از تمجیدهای اطرافیان کراهت داشت و با قاطعیت برخورد میکرد. وی معتقد بود که اینگونه تعریفها موجب غفلت و فاجعه در انسان، غرور و انحطاط فکری و روحی، انباشته شدن گرفتاریهای نفسانی و … میشود. (6)
ایشان در عمل هم بارها از اینکه برای ایشان بیش از حد قداست بتراشند، با شدت نهی میکرد. برای مثال، وقتی دانشجویان خارج از کشور میخواستند با بنیصدر به خاطر اهانات وی به امام و نظریات ایشان در باب ولایت فقیه در نشریه «انقلاب اسلامی در هجرت» برخورد کنند، از طریق مرحوم خسرو شاهی از امام کسب تکلیف کردند و امام پاسخ داد که: «… جنابعالی آنها را برای من فرستاده بودید و من بخشی از آنها را خواندم. آنجا اولاً به من ناسزا میگوید. ثانیاً ولایت فقیه را به آن نحوی که ما میگوییم قبول ندارد. حالا اگر کسی به من ناسزا بگوید و یا ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، میشود او را به قتل رساند؟! اینها که جزو اصول دین نیستند که اگر کسی منکر آنها شد مرتد بشود و البته شما میدانید گروهی از فقهای پیشین و فعلی همین امر را با این عمومیت که ما میگوییم قبول ندارند. به هر حال جنابعالی نهی کنید». (7)
ایشان در مسائل شرعی، تقلید از خود را معیار برخورد اداری نمیدانست؛ روزی در جلسهای با امام خمینی درباره گروهی از افراد صحبت شد، امام گفت: از ایـن گروه، افرادی که من میشناسم کاملاً مذهبی هستند. شخصی به ایشان عرض کرد: آنان شما را قبول ندارند. امام بدون کوچکترین ناراحتی گفتند: قبول نداشته باشند، من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند، بگویم ایمانشان ناقص است. در جلسهای دیگر با امام خمینی شخصی گفت: «چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت میکنند، بیرون نمیریزید؟ اینها که آدمهای فاسقی هستند. امام فرمودند: چرا غیبت میکنید؟ از کجا فهمیدید اینها فاسقاند؟ او گفت: آنها ریش خود را با تیغ میتراشند! امام پرسیدند: از کجا میدانید ریش تراشیدن را حرام میدانند تا فاسق شوند؟ گفت: شما فرمودهاید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آنها مقلّدین من هستند و از دیگران تقلید نمیکنند»؟(8)
همچنین در مورد این جمله که «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است» باید بدانیم که ولایت امام خمینی یا ولایت فقیه، همعرض ولایت رسولالله نیست. این جمله به این معنا نیست که ولی فقیه به عنوان نائب عام، همطراز و هم مقام و در عرض معصومین علیهمالسلام است، بلکه منظور آن است که با همان مسائلی که رسولالله صلیالله علیه و آله در اداره جامعه اسلامی مواجه بود، فقیه جامعالشرایط هم در عصر غیبت با آن مسائل مواجه است. لذا همان اختیارات و اعمال ولایتی که در 1400 سال پیش لازم بوده، الآن هم لازم است. وگرنه اگر ولایت فقیه را محدود به مسائلی خاص یا امور حسبیه کنیم، باید آن امور از مسلمین که آنها را در ید فقیه نمیدانیم، معطل بماند. امام خمینی در توضیح این مطلب در کتاب بیع خود مینویسد: «فقیه همه اختیارات امام [معصوم] علیهالسلام را دارا هست، مگر آن که دلیلی قائم شود که اختیاری که برای امام ثابت است به دلیل جهات شخصی معصوم است نه جهت ولایت و حکومت و یا اگر مربوط به امور حکومتی و سیاسی است اختصاص به معصوم دارد مانند آن چه در جهاد ابتدایی مشهور است». (9)
بنابراین امام خمینی برای خود حالت یک قدیس که خود و کلامش چونان وحی منزل است، قائل نبود. لذا در رابطه با مسائلی که یاران و بازماندگان در مورد ایشان با این عناوین خاص دارند، باید گفت که لقب امام، به صورت واضح برای همردیفی با معصومین و ائمه هدی علیهمالسلام نیست. امام به معنای رهبر و مقتدا است و صفتی است به عنوان کسی که در ابتدا قرار میگیرد و سایرین به او اقتدا میکنند (مانند امام جماعت). در میان اعراب شیعی، استفاده از پیشوند امام بسیار متداول است مانند خطاب قرار دادن امام موسی صدر.
در مورد لقب «سلامالله» هم با یک قدسی سازی کاذب مواجه نیستیم. درست است که سلامالله معمولاً برای اهلبیت عصمت و طهارت بکار میرود؛ اما در راستای شاخص شدن امام خمینی در علم و عمل در پیروی از مکتب اهلبیت، برای ایشان چنین احتراماتی قائل شدهاند و نه به صورت مستقل از آن مکتب.
شهید آیتالله سعیدی نقل میکند که «روزی آیتالله میلانی هنگامی که نزدشان نام امام خمینی برده شد فرمودند: سلاماللهعلیه… عدهای به آیتالله اعتراض کردند. ایشان فرمودند: ساکت باشید فلانی! این جا مسئله تقلید در بین نیست که گفته شود فلانی اعلم است یا من؟ این جا بحث رهبری است و چنین نیست که هر مجتهدی لیاقت رهبری داشته باشد. لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمداری داراست که عالم به زمان خویش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراس نداشته باشد و اکنون این مشخصات در کسی جز آیتالله خمینی نیست». (10)
در مورد نگارش زیارتنامه برای امام نیز بایستی گفت که وقتی زیارتنامه حاوی مطالب خلاف واقع نباشد و به معصوم نسبت داده نشود، صرفاً به زبان عربی بیان شدن زیارات برای اموات، بدعت یا قدسی سازی نیست. مضمون این زیارتنامه نیز طلب آمرزش و مغفرت و سلام و درود بر آن فرد محترم و مرحوم است که از زبان زائر گفته میشود. چنانکه آیتاللهالعظمی جوادی آملی بیان داشت: «الآن کاملاً در کنار مزار امام و مرقد امام میگوییم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاه و آتیت الزکاه و أمرت بالمعروف و نهیتَ عن المنکر و أقمت الحج» حج را او اقامه کرد. مگر در حج سخن از برائت از مشرکین بود، مگر «مرگ بر آمریکا» در کنار گوشِ مزدوران آمریکا مقدور بود؟ این را امام زنده کرد، حج را اقامه کرد». (11)
ساخت مقبره و مزار بزرگ و همطراز معصومین هم جدای از اینکه مخالفان و موافقان جدی دارد، مشمول این نکته مهم است که زیارتگاه بیشتر برای زوار و زائرین ساخته میشود و نه برای خود متوفا. در واقع با این مطلب نمیتوان سادهزیستی خود فرد را زیر سؤال برد یا در تضاد دید. چنانکه اهلبیت علیهمالسلام در اوج سادهزیستی دارای زیارتگاههای عظیم هستند که با اقبال روزافزون مؤمنین و زائران، گسترش آن مقابر لازم به نظر میرسد.
در مورد امام خمینی هم به این عنوان که ایشان با برپایی حکومت اسلامی شیعی قدم بزرگی در مبارزه با طاغوت و مستکبران عالم و برافراشتن پرچم اسلام و حمایت از مستضعفین عالم برداشته است، این بنا به معنای گرامیداشت این هویت و از باب تعظیم شعائر الهی و در خدمت مردم مشتاق زیارت ایشان است.
اما اینکه این مسائل، موجب شود که راه نقد و تبیین مشی و نظر امام خمینی و هر فقیهی مسدود شود، نه ناشی از مشی و نظر ایشان و نه ناشی از سیره اسلام است؛ بلکه نتیجه خردهفرهنگهای ما و اعمال سلیقه در باب این مسائل است.
نتیجه:
از یک طرف قرار نیست امور مقدس، با سبکانگاری و عدم تعظیم و تکریم، تحقیر شوند و از طرف دیگر هم قرار نیست وقتی برای امری قداست قائل شدیم، لزوماً آن را معصوم و وحی مُنزل بپنداریم؛ به عبارت دیگر یکسان پنداری قدسیت با عصمت و حتی سلب حقوق شهروندی در نقد و مطالبهگری از حاکم، غلط و خلاف سیره و بیان صریح امام خمینی است؛ اما احترامات ویژهای که به امام خمینی گذاشته میشود مستقل از منشأ الهی نیست و به دلیل پیروی بیشتر ایشان در علم و عمل از اهلبیت علیهمالسلام و شاخص شدن وی در این زمینه است.
کلیدواژه:
اندیشه سیاسی، امام خمینی، تقدس، قدسی سازی.
پینوشتها:
1. هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، قم، نشر معارف و کتاب طه، چاپ اول، بهار ۱۳۸۲، ص 63.
2. ر.ک: عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه، 1379 ش.
3. روحالله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 487.
4. روحالله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 6.
5. روحالله خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 282.
6. ر.ک: روحالله خمینی، صحیفه امام، ج 6، ص 281- ج 12، ص 343- ج 20، ص 394.
7. به نقل از سید هادی خسروشاهی، ماهنامه فرهنگی یادآور، سال اول، شماره اول، خرداد 1387، ص 108.
8. به نقل از نشریه دوست (هفتهنامه کودکان ایران) شماره 202، 31 شهریور 84.
9. روحالله خمینی، کتابالبیع، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1368 ش، جلد 2، ص 497.
10. سعید عباس زاده، آیتالله میلانی، مرجع بیدار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر، 1375 ش، ص ۱۳۳.
11. درس خارج تفسیر قرآن _ 22/02/1388.