پرسش:
شبههای منسوب به امیرحسین خنجی درباره تاریخچه تشیع در ایران و روحانیت و مرجعیت در عصر صفویه و ابداع عنصر «تقلید» و تعارض آن با فرهنگ ایرانی و نقش مرحوم کرکی در فضای مجازی نشر یافته است، به این شبهه از جهت تاریخی چگونه پاسخ دهیم؟
پاسخ:
پیشینه تشیع در ایران، به قرن نخست هجری و اوایل ورود اسلام به ایران باز میگردد؛ هرچند گسترش و فراگیر شدن آن در میان ایرانیان، امری تدریجی بوده است. مرجعیت و تقلید نیز امری عقلایی و از باب رجوع جاهل به عالم (رجوع غیر متخصص به متخصص)، همواره وجود داشته است؛ هرچند نهاد مرجعیت و سازمان روحانیت به شکل امروزی، به مرور توسعه و تکامل یافته است. این نهاد در عصر صفوی، علاوه بر نفوذ معنوی و جایگاه اجتماعی، از پشتوانه قدرت سیاسی نیز برخوردار شد و کسانی چون محقق کرکی (م 940 ھ) از این موقعیت، برای گسترش تشیع بهره بردند؛ اما اینها به معنای تحمیلی بودن تشیع و تعارض آن با فرهنگ ایرانی نیست.
برای توضیح بیشتر، توجه به چند نکته ضروری است:
1 _ نگاهی به کتاب «قزلباشان در ایران» تألیف امیرحسین خنجی
امیرحسین خنجی، نویسندهای پرکار و پرتألیف بود. قلمی روان و خوشخوان داشت و به موضوعات مختلف و متنوعی نیز پرداخته و آثارش نیز از طریق فضای مجازی، به وفور در دسترس است؛ اما آثار او روشمند و تحقیقی نیست و به عنوان یک اثر تحقیقی نمیتوان بر آنها اعتماد کرد. با اینکه اکثر آثار او جنبه تاریخی دارند؛ ولی او همچنان در قامت یک فرد کاملاً غیر متخصص در تاریخ ظاهر شده و خطاهای تاریخی فراوانی در آثار او به چشم میخورد. با نگاهی به رویکرد کلی او در آثار تاریخیاش، این گمان تقویت میشود که خطاهای تاریخی او، همیشه از سر سهو نیست و گاه عامدانه و با انگیزههای خاص، مطالب خلاف واقعیت را به عنوان حقایق تاریخی جلوه میدهد و یا به مطالب سست و بیاعتباری استناد میکند که خود نیز میداند قابل اعتماد نیستند.
در همین کتاب «قزلباشان در ایران»، موارد متعدّدی از ادّعاهای بی سند و گزافههایی به اسم تاریخ به چشم میخورد. وی البته در مواردی بسیار اندک، اسنادی هم در پاورقی آورده که برخی از آنها نادرست است؛ یعنی مطلبی که ادّعا کرده، در منبع مذکور، وجود ندارد. گاهی نیز با نقل قولهای غیردقیق مواجهیم و گویی مطلبی را عمداً یا سهواً تغییر داده است.
اما مهمترین اشکالی که به روش کار خنجی وارد است، گزینش هدفمند و غیر منصفانه گزارههای تاریخی است؛ یعنی حتی در آن جا که با مطلبی تاریخی مواجهیم، در مییابیم که او با رویکردی خاص، تک گزارههایی را از لا به لای متون تاریخی بر کشیده و به گونهای کناره هم چیده که مدعای خود را اثبات کند. گاه، یک دروغ تاریخی را چنان قاطعانه و مکرر در مطالب کتاب گنجانده که فرد غیرمتخصص، میپندارد از مسلّمات تاریخی است!
امیرحسین خُنجی در مجموع، کتابی پدید آورده که هرچند خوش قلم و جذاب و روان است، بسیاری از مطالب آن و مخصوصاً رویکرد کلی حاکم بر کتاب، نیازمند پالایش و بررسی است. از اینرو، دانشمندان و اهل فضل، این کتاب را نیز همانند بسیاری دیگر از آثار او، هرگز جدّی نگرفتهاند و از باب «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا»(1) از کنار آن گذشتهاند.
2 _ پیشینه روحانیت شیعه
روحانیت شیعه، قدمتی به اندازه تاریخ تشیّع دارد. از همان زمان حضور ائمّه، گروهی از اصحاب آن حضرات به تعلیم و تعلّم در محضر ایشان یا تحت نظارت ایشان اشتغال داشتند و با آغاز دوران غیبت، به ویژه بعد از دوران غیبت صغری، فقها و محدثان شیعه به عنوان نوّاب عامّ امام زمان، عهدهدار امور دینی مردم شدند. از آن جملهاند: احمد بن محمّد بن خالد برقی (م 274 ﻫ.ق)، صفّار قمی (م 290 ﻫ.ق)، علی بن ابراهیم قمی (اوایل قرن چهارم)، محمّد بن مسعود عیاشی (م 320 ﻫ.ق)، محمّد بن یعقوب کلینی (م 329 ﻫ.ق)، شیخ صدوق (م 381 ﻫ.ق)، شیخ مفید (م 413 ﻫ.ق)، سیّد مرتضی (م 436 ﻫ.ق) و برادرش سید رضی، شیخ طوسی (م 460 ﻫ.ق)، ابوالفتوح رازی (متوفای اواسط سده ششم) فضل بن حسن طبرسی (م 548 ﻫ.ق) و صدها تن دیگر که همگی قرنها قبل از دوران صفویه میزیستهاند و تألیفات و کتب شان و نیز مقابر و آثارشان آن قدر فراوان و مشهور است که نیاز به گفتن ندارد. با این حساب، این ادّعا که شاهان صفوی نهاد روحانیت را تأسیس کردهاند، سخنی گزاف و مضحک است.
بله؛ اگر بحث درباره تعبیر «روحانی» باشد، ممکن است حق با خنجی باشد که معتقد است این تعبیر تا قبل از دوران صفویه، برای هیچ پیامبر یا امام یا عالمی به کار نرفته است. (2) بحث ما بر اسم و عنوان نیست؛ بلکه بحث بر سر ماهیت نهادی اجتماعی است که متکفل تعلیم و تعلم امور دینی بوده و کوشیده خلأ حضور «امام معصوم» را با مراجعه به منابع دینی پر کند و به نیازهای فکری و اعتقادی و مذهبیِ جامعه دیندار و پیرو اهلبیت علیهمالسلام پاسخ بگوید. گروهی که چنین وظیفهای را برای خود قائل بودهاند، در شهرهای مختلفی چون بغداد، کوفه، حلّه، قم، اصفهان، مشهد و… از دیرباز حضور داشتهاند و انسجام و انتظام تدریجی آنان به پیدایش نهادی انجامید که «امروزه» آن را «سازمان روحانیت شیعه» مینامیم. پس آنچه در دوران صفویه رخ داد، اختراع یک سازمان جدید نبود؛ بلکه حمایت و توسعه نهادی بود که قرنها قدمت داشت. با حمایت شاهان صفویه از تشیّع و در پی همکاریهایی میان حکومت و روحانیت، تشیّع در ایران رسمیت یافت و به تبع آن، روحانیت شیعه نیز از نفوذ بیشتری برخوردار شد.
3 _ روحانیت شیعه در ایران
خنجی برای اثبات ادعای خود مبنی بر وارداتی و غیر اصیل بودن تشیع در ایران، در ادعایی بس عجیب میگوید: «هیچ کدام از فقیهان تشیع دوازده امامی تا پیش از صفویه، ایرانی نبودهاند». (3) وی کلینی را یمنی تبار مقیم عراق دانسته؛ در حالی که به گواهی تاریخ و بنا بر اسناد موجود، وی ایرانیالاصل و زاده یکی از روستاهای ری به نام «کُلین»(4) بوده و امروزه قبر پدرش نیز در این روستا شناخته شده و معروف است. خنجی حتی شیخ صدوق را عرب یمنی تبار دانسته؛ در حالی که وی نیز اصالتاً ایرانی بوده و نام ایرانی جدش (بابویه) بهترین دلیل بر این سخن است. صدوق اهل قم بود و مقبره پدرش در مرکز شهر قم نزدیک حرم حضرت معصومه (سلامالله علیها) قرار دارد و به «ابنبابویه» معروف است. وی شیخ طوسی و طبرسی را نیز عرب تبار دانسته؛ در حالی که شیخ طوسی اهل طوس خراسان و شیخ طبرسی نیز اهل تفرش بوده است. از دیگر علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ، میتوان به ابن قولویه قمی (صاحب کتاب کامل الزیارات)، برقی (صاحب کتاب المحاسن)، صفار قمی (صاحب بصائر الدرجات) اشاره کرد که شرح حال هر کدام از آنها در کتب تراجم و رجال و نیز در منابع تاریخ حدیث و تاریخ فقه، در دسترس است.
خنجی حتی فقهای عصر صفوی را نیز بالجمله غیر ایرانی دانسته و این نیز ادعایی عجیب است؛ چراکه برای نمونه، مقدس اردبیلی اهل آذربایجان و علامه مجلسی اهل و زاده اصفهان بودهاند.
4 _ سابقه تشیع در ایران
خنجی برای اثبات این که روحانیت شیعه و همه مقولات وابسته به آن، اختراع صفویان و علمای لبنانی است، ادعای عجیب و مضحک دیگری را در جای جای کتاب مطرح و بر آن پافشاری کرده است و آن این که: در ایران تا قبل از دولت صفوی، جز در قم و کاشان، خبری از تشیع اثنی عشری نبوده است. او با اینکه به شدت مدعی است بر تاریخ ایران تسلط دارد و مخالفان خود را به ناآگاهی از تاریخ متهم میکند، فراموش کرده که دست کم از خاندان آل بویه (اهل گیلان) و سربداران یاد کند! حضور تشیع اثنی عشری در ایران قبل از صفوی، شواهد بسیاری دارد و از آن جمله است وجود مراکز شیعهنشین در شهرهای مختلف ایران، مانند: ری، آوه، بیهق، همدان، اهواز، آذربایجان، بُست، کابل، هرات و مرو. حتی برخی اصحاب ائمه نیز ایرانی بودهاند و القاب ایرانی آنان بهترین شاهد بر این مدّعا است.
برای آگاهی بیشتر در این باره، بنگرید به:
ـ تاریخ تشیع در ایران، به قلم رسول جعفریان؛
ـ سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهمالسلام، به قلم محمدرضا جباری (در این کتاب، شواهد متعددی از حضور وکلای ائمه در مراکز شیعه نشین ایران در عصر حضور ائمه علیهمالسلام ارائه شده و میدانیم وکلا در صورتی در یک مکان مستقر میشدند که تعداد شایان توجهی از شیعیان اثنی عشری در آن جا حضور میداشتند).
5 ـ اجتهاد و تقلید
به ادعای خنجی، تقلید از فقها در میان شیعیان، در دوره صفویه شروع شده و پی از آن مطرح نبوده است؛ بلکه از باب «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»(5) «تا پیش از دوران صفوی مسلمانان ایـران آموختـه بودنـد کـه عقایـد و باورهـا را بشنوند و بسنجند و بهترینش را برگزینند». (6) این در حالی است که پیشینه تقلید، به زمان حضور معصومان علیهمالسلام بازمیگردد که ائمه شیعیان را به مراجعه نزد بزرگان از اصحابشان توصیه میکردند. در عصر غیبت کبرا نیز فقهایی مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن ادریس و دو شهید اول و ثانی (که همگی قبل از عصر صفویه میزیستهاند)، محل مراجعه شیعیان برای بیان احکام دینی بودند و اصولاً تقلید یعنی همین «مراجعه غیرمتخصص به متخصص». خنجی با عبارت پردازیهای رندانه، کوشیده است تقلید را در مقابل تفکر قرار دهد؛ در حالی که رجوع غیر متخصص به عالم و متخصص، امری عقلایی و هیچ منافاتی هم با تفکر ندارد.
ادعای دیگر خنجی، این است که «ادعای نیابت امام غایب» نخستین بار توسط مرحوم محقق کرکی و با هدف نفوذ بر شاه صفوی و تسلط بر ایرانیان مطرح شده؛ در حالی که بر اساس توقیع شریف امام عصر (عجل الله فرجه)، (7) فقیهان عادل در دوره غیبت کبرا، قرنها قبل از محقق کرکی نایبان عام امام عصر بودهاند.
خنجی مسئله «ولایتفقیه» را نیز از اختراعات عصر صفوی دانسته است. این نیز سخنی باطل است. در آثار فقهای شیعه، اشارات و احکام بسیاری مطرح شده که نشان میدهد اجمالاً قائل به ولایت فقها در برخی امور بودهاند؛ هرچند درباره حدود و دامنه اختیارات فقها اختلاف نظر داشتهاند. منتها، در بسیاری از موارد، از اصطلاح «ولایت فقیه» استفاده نکردهاند و چون تا قبل از صفویه، مجالی برای تحقق ولایت فقیه نمییافتند، درباره حدود و جوانب آن نیز مستقلاً بحث نمیکردند. دیدگاه فقها در این زمینه را باید در ابواب دیگر فقهی مانند بحث قضا و جهاد جست.
برای آشنایی بیشتر با این بحث، بنگرید به:
ـ حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، تألف محمدکاظم رحمان ستایش؛
ـ تحوّل گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تألیف جملیه کدیور.
برای آشنایی با تاریخچه اجتهاد و تقلید و نقدها و نظرها در این باره نیز بنگرید به:
ـ تاریخ و عقاید اخباریگری، نوشته ابراهیم بهشتی.
6 ـ لزوم نقد صفویه
آنچه گذشت، به معنای تأیید همه کارهای شاهان صفوی نیست. تاریخ، سرشار از حکایات تلخی است که نشان میدهد بسیاری از شاهان صفوی و مزدوران آنان، به نام دین و با ادعای دفاع از مذهب حق، تندرویها و حتی جنایاتی نیز مرتکب میشدهاند. این کارها هرگز مورد تأیید فقها و علما نبوده و نیست؛ اما خنجی و برخی از همفکران او، با بزرگنمایی و تأکید بر برخی از این گزارشها، اصل تشیّع را نشانه میروند و گویی همه بدیها و خشونتهای شاهان صفوی و عمال آنان را یکسره به پای تشیع مینویسند. شرط انصاف، نه این است!
نتیجه:
خلاصه این که: هیچ تاریخ پژوه منصفی نمیتواند منکر گسترش تشیّع در ایران در عصر صفوی شود. روحانیت شیعه نیز در این دوران، نفوذ سیاسی و اجتماعی بالایی یافت و همین هم باعث تعمیق بسیاری از زوایای اندیشه سیاسی شیعه در آثار فقهای شیعه شد؛ ولی این همه در بستری رخ داد که از قرنها پیش فراهم شده بود. هم اصل حضور تشیّع در ایران و هم شکلگیری نهاد روحانیت (هرچند نه با این نام) و هم مراجعه مردم به فقهای شیعه (تقلید) و هم اعتقاد به نیابت فقها از امام غایب و نیز بسیاری دیگر از مؤلفههای اعتقادی و سیاسی تشیع اثنی عشری، قرنها قبل از صفویه نیز مطرح بود؛ و در این دوران، توسعه و تعمیقی چشمگیر یافت؛ و البته هیچ یک از این سخنان به معنای دفاع از همه اقدامات شاهان صفوی و اعمال آنان نیست.
کلید واژه:
تاریخ مرجعیت، روحانیت در شیعه، نقد امیرحسین خنجی، تشیع صفوی، تشیع در ایران.
پینوشتها:
1. سوره فرقان، آیه 72. این تعبیر، در وصف اهل ایمان است که هرگاه به کار یا سخنی لغو برمیخورند، بزرگوارانه از کنار آن میگذرند.
2. ر.ک: خنجی، امیرحسین، قزلباشان در ایران؛ نقش قزلباشان صفوی در تاریخ ایران زمین، نسخه الکترونیک منتشر شده در وبگاه ایران تاریخ، ص 272 _ 273.
3. خنجی، همان، ص 276. نیز ر.ک: صفحات و قبل و بعد آن.
4. این روستا که در 38 کیلومتری جنوب ری واقع شده، در تقسیمات کشوری کنونی، جزو توابع بخش فشافویه شمرده میشود.
5. سوره زمر، آیه 18؛ یعنی: بندگان خوب خدا کسانی هستند که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند.
6. خنجی، همان، ص 284.
7. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمالالدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395 ھ.ق، ج 2، ص 483.