پرسش:
در آیه 117 مائده حضرت عیسی به خداوند میگوید تا موقعی که زنده و میان قومم بودم شاهد و مراقبشان بودم و از زمانی که مرا از میانشان گرفتی، تو شاهد و گواه بودی. در آیه 159 نساء آمده که هیچ اهل کتابی نیست، مگر این که عیسی در روز قیامت شاهد و گواه اوست! در دو آیه قبل هم آمده که عیسی کشته نشده، بلکه خدا او را به سوی خود بالا برده است. این آیات چگونه با هم سازگار میشوند؟ بالاخره عیسی تا کی شاهد و گواه اهل کتاب است؟ سؤال دیگر این که طبق قرآن بالاخره زنده بودن عیسی را قبول کنیم یا توفّی و مردن او را؟ چگونه توفّی بدون موت برای حضرت عیسی امکانپذیر است؟
پاسخ:
مقدمه:
قرآن کریم بزرگ ترین معجزه پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) است که ابعاد اعجازی متعددی دارد؛ یکی از آن ابعاد اعجازی قرآن کریم، عدم تنافی و¬عدم تناقض بین آیات است؛ خود قرآن کریم نیز به صراحت بیان میدارد که بین آیات قرآن، اختلاف و ناسازگاری وجود ندارد: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً»؛ آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مییافتند. (1)
بله ممکن است برخی از آیات در نگاه ظاهری و یا در نگاه ابتدایی، متعارض دیده شوند، ولی با تأمل و دقت روشن میشود که هیچ ناسازگاری و تعارضی بین آنها نیست.
آیات مربوط به شاهد و یا زنده بودن حضرت عیسی (علیهالسلام) از¬همین موارد است که در ادامه بدانها پرداخته میشود.
ـ عدم تضاد بین آیات درباره حضرت عیسی (علیهالسلام)
خداوند متعال در آیه 117 مائده، کلام و گفته عیسی (علیهالسلام) را چنین بیان میفرماید: «… وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛ و تا در میان ایشان بودم شاهد اعمالشان بودم، پس از ¬این که مرا به سوى خود خواندى، تو خودت مراقب و شاهد بر آنان بودى و تو بر هر چیز شاهدى.
از طرفی در آیه 159 نساء آمده: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدا»؛ هیچ فردى از اهل کتاب نیست، مگر آن که قبل از مرگش به طور حتم به عیسى ایمان میآورد و عیسى در قیامت علیه آنان گواه خواهد بود.
حال این سؤال پیش میآید که طبق آیه 117 سوره مائده، مسیح (علیهالسلام) گواهى و شهادت خود را در روز قیامت منحصر به زمانى میکند که در میان امت خویش میزیسته است و نسبت به بعد از آن، این گواهى را از خود سلب مینماید؛ درحالی که در آیه 159 نساء میخوانیم مسیح (علیهالسلام) در روز قیامت نسبت به همه آنان اعم از کسانى که در عصر او بودند یا نبودند، گواهى میدهد.
دقت در مضمون این دو آیه نشان میدهد که آیه 159 نساء درباره گواهى بر تبلیغ رسالت و نفى الوهیت از مسیح است، ولى آیه 117 مائده مربوط به گواهى بر عمل میباشد. توضیح این که: آیه 159 نساء میگوید عیسى (علیهالسلام) بر ضد تمام کسانى که او را به الوهیت پذیرفتند، اعم از کسانى که در عهد او بودند یا بعداً به وجود آمدند، گواهى میدهد که من هرگز آنها را به چنین چیزى دعوت ننمودم، ولى آیه 117 سوره مائده میگوید: علاوه بر این که من تبلیغ رسالت به طرز صحیح و کافى کردم تا زمانى که در میان آنها بودم، عملاً از انحراف آنان جلوگیرى کردم و بعد از من بود که موضوع الوهیت من را مطرح کردند و راه انحراف را پیمودند، من آن روز در میان آنها نبودم تا گواه اعمال آنها باشم و از آن جلوگیرى کنم. (2)
نکته قابل توجه درباره آیه 159 نساء این است که تمام اهل کتاب به حضرت مسیح (علیهالسلام) پیش از-«رحلت ایشان» ایمان میآورند، یهودیان او را به نبوت میپذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او میکشند و این به هنگامى است که مسیح (علیهالسلام) طبق روایات اسلامى در موقع ظهور مهدى (عجل الله تعالی فرجه) از آسمان فرود میآید و پشت سر او نماز مىگزارد و یهود و نصارا نیز او را میبینند و به او و مهدى (علیهالسلام) ایمان میآورند و روشن است که مسیح (علیهالسلام) به حکم این که آئینش مربوط به گذشته بوده وظیفه دارد در این زمان از آئین موجود یعنى آئین اسلام که مهدى (علیهالسلام) مجرى آن است پیروى کند. طبق این تفسیر، ضمیر «قبل موته» به «مسیح» برمیگردد نه به اهل کتاب. در بسیارى از کتب اسلامى این حدیث از پیامبر (صلیالله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «کیف أنتم اذا نزل فیکم ابن مریم و امامکم منکم»؛ چگونه خواهید بود هنگامی که فرزند مریم در میان شما نازل گردد در حالى که پیشواى شما از خود شما است. (3)
در تفسیر «على بن ابراهیم» از «شهر بن حوشب» نزول حضرت عیسی (علیهالسلام) و نمازخواندن ایشان پشت سر حضرت مهدی (علیهالسلام) و ایمان آوردن همه اهل کتاب به ایشان، از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده است. (4)
اگر هم بگوییم ضمیر «قبل موته» به «اهل کتاب» برمیگردد، منظور آیه این است که یهودیان و مسیحیان قبل از مرگشان، به حضرت عیسی (علیهالسلام) ایمان میآورند، زیرا کافر وقتى در آستانه مرگ قرار میگیرد، پردهها از جلوى چشمش کنار میرود و بسیارى از حقایق را میبیند، ازجمله مقام عیسى (علیهالسلام) را مشاهده میکند و به او ایمان میآورد، هرچند ایمان در آستانه مرگ سودى ندارد.
بنابراین؛ یک آیه به عنوان گواه بر نفی الوهیت از حضرت عیسی است و یک آیه ناظر به انحراف و عمل اهل کتاب است و هیچ کدام با دیگری تعارض و تضادی ندارد.
ـ زنده بودن یا نبودن حضرت عیسی (علیهالسلام)
اما سؤال دوم این است که حضرت عیسی (علیهالسلام) بر اساس آیات و روایات زندهاند یا رحلت کردهاند؟
آنچه از روایات برمیآید این است که ایشان زندهاند؛ (5) اما الفاظی در قرآن کریم وجود دارد که ممکن است انسان در نگاه ابتدایی تصور کند غیر از این است، آن الفاظ عبارتاند از کلمه «رفعه» در آیه «… وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ… وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیما»؛ و حال آن که وى را نکشتند و او را بردار نیاویختند، ولیکن (امر) بر آنان مشتبه شد… و یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا، شکستناپذیری فرزانه است؛ (6) و کلمه «متوفّیک» در آیه «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَی…»؛ هنگامى را که خدا گفت: اى عیسى در حقیقت من تو را برگرفته و تو را به سوی خویش بالا میبرم؛ (7) بر اساس این آیات خداوند متعال حضرت عیسی (علیهالسلام) را بعد از توفّی بالا برده است.
برای فهم درست این آیات باید در معنای «توفّی» و استعمالات آن در قرآن کریم بیشتر دقّت کرد. «توفّی» در لغت از ماده «وفی» است و به معنای کامل کردن، تمام کردن، مردن، گرفتن و… استفاده شده است. (8) استعمال این کلمه در قرآن کریم نشان میدهد این واژه گاهی به معنای مرگ استعمال شده (9) و گاهی به معنای گرفتن روح در خواب است: «وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون»؛ او کسى است که شبانگاهان روح شما را به وقت خواب میگیرد و آن چه را در روز [از نیکى و بدى] به دست میآورید، میداند سپس شما را در روز [با برگرداندن روح به جسم تان از خواب] برمیانگیزد تا اجل مُعّین سر آید؛ (10) بنابراین درست است که واژه «توفى» گاهى به معنى مرگ آمده و «متوفى» به معنى مرده است، ولى حتى در این گونه موارد نیز حقیقتاً به معنى مرگ نیست، بلکه به معنى تحویل گرفتن روح میباشد و اصولاً در معنى «توفى»، مرگ نیفتاده و ماده «فوت» از ماده «وفى» به کلی جدا است. لذا معنای آیه این میشود که خداوند میفرماید: اى عیسى! تو را برمیگیرم و به سوی خود میبرم (البته اگر توفى تنها به معنى گرفتن روح باشد، لازمه آن مرگ جسم است). (11)
«علامه طباطبایی» در این زمینه میگویند:
کلمه «توفى» در قرآن به معناى مرگ نیامده، بلکه اگر در مورد مرگ استعمال شده، تنها به عنایت گرفتن و حفظ کردن بوده؛ به عبارتى دیگر کلمه «توفى» را در آن لحظهای که خداى تعالى جان را میگیرد، استعمال کرده تا بفهماند جان انسانها با مردن باطل و فانى نمیشود و اینها که گمان کردهاند مردن، نابود شدن است جاهل به حقیقت امرند، بلکه خداى تعالى جانها را میگیرد و حفظ میکند تا در روز بازگشت خلایق به سوی خودش دوباره به بدنها برگرداند و اما در مواردى که این عنایت منظور نیست و تنها سخن از مردن است، قرآن در آن جا لفظ «موت» را میآورد نه لفظ «توفى» را، … پس کلمه «توفى» از این جهت صراحتى در مردن ندارد. (12)
هم چنین در آیه 55 آلعمران میتواند مراد از «یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ» رحلت ایشان و بالا رفتن روح ایشان بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) باشد؛ یعنی کسی حضرت عیسی (علیهالسلام) را نکشت، ولی ایشان به صورت عادّی بعد از ظهور حضرت و فرارسیدن عمرشان رحلت میکنند و روحشان بالا میرود. (13)
نتیجه:
1. دقت در آیه 159 نساء نشان میدهد این آیه درباره گواهى بر تبلیغ رسالت و نفى الوهیت از مسیح است، ولى آیه 117 مائده مربوط به گواهى بر عمل هست.
2. آن چه که از روایات برمیآید این است که حضرت عیسی (علیهالسلام) زنده است.
3. آن چه از قرآن کریم به دست میآید این است که حضرت عیسی (علیهالسلام) یقیناً کشته نشدهاند.
4. در مورد رحلت حضرت عیسی (علیهالسلام) دلیل قطعی نداریم، چون لفظ «توفّی» همیشه به معنای مردن نیست.
5. احتمال دارد مراد از «متوفّیک» در آیه 55 آلعمران، رحلت حضرت عیسی (علیهالسلام) بعد از ظهور حضرت حجت (علیهالسلام) باشد.
کلمات کلیدی:
حضرت عیسی، متوفّیک، رافعک، شاهد بودن حضرت عیسی، کنت علیهم شهیدا.
پینوشتها:
1. سوره نساء، آیه 82.
2. ر.ک: آیتالله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 4، ص 206-207.
3. همان، ص 204.
4. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، 1363، ج 1، ص 158.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق، ج 14، ص 344.
6. سوره نساء، آیه 157-158.
7. سوره آلعمران، آیه 55.
8. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414 ق، ج 15، ص 398 – 399-400.
9. سوره نساء، آیه 97؛ سوره محمد، آیه 27؛ سوره یونس، آیه 46؛ سوره سجده، آیه 11.
10. سوره انعام، آیه 60.
11. آیتالله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج2، ص 569.
12. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، 1374 ش، ج 3، ص 324 و 325.
13. ر.ک: ملأ فتحالله کاشانی، خلاصه المنهج، تهران، انتشارات اسلامیه، 1373 ق، ج 1، ص 357 و 358.