1. دردوره پهلوی برخی سیاست ها از یکسو و واگذاری بخش هایی از کشور از سوی دیگر زمینه ساز مشکلاتی در زمینه آب برای کشور شد.
اجرای اصلاحات ارضی در کشور در کنار ضربه ای که به کشاورزی کشور زد، به منابع آبی کشور نیز لطمه زیادی وارد ساخت.
ابوالحسن بهنیا وزیر راه ایران در سال 1339 تا سال 1341 در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد ضمن اشاره به ضربات سیاست اصلاحات اراضی بر پیکره مدیریت منابع آب کشور میگوید: «در اثر اصلاحات ارضی مردم و کشاورزان نتوانستند مثل سابق قنات را دایر نگه دارند. چون قنات یک کانالی است زیرزمینی که هرسال بایستی در آن کار و تعمیرات کرد. اگر یک سال شما کار نکنید، مقدار آب قنات پایین میآید و اگر چندین سال ادامه پیدا کند، اصلاً قنات خشک میشود.»
وی افزود: «بعد از اصلاحات ارضی دیگر این مقنیها به تدریج از کار خودشان رفتند، یعنی مالکی نبود که به اینها پول بدهد و اینها این کارها را انجام دهند، بهتدریج آب قنوات خشک شد و از این جهت خسارت مهمی به قنات رسید.»
بهنیا ادامه میدهد: «بعدها هم که کاری انجام دادند همه اش به فکر این شدند که سدهای بزرگ ساخته شود، از این سدها بیشتر استفاده برق شود. کما اینکه سدهایی ساخته شد قبل اینکه شبکههای آبیاری برای زیر این سدها تأسیس شده باشد. مثلاً سد دز که یکی از سدهای بزرگ ایران است، شاید هنوز هم تمام شبکه آبیاری زیر سد دائر نشده باشد. این بود که سدسازی میشد، ولی آن کار آبیاری به آن صورتی که بایستی بشود نشد.»
از دیگر سیاستمداران پهلوی که معتقد است، سیاست اصلاحات اراضی به مدیرت منابع آب در ایران ضربه کاری زد، غلامعلی فریور نام دارد که در سال 1340 تا 1341 به عنوان وزیر صنایع و معادل ایران مشغول به کار بود.
فریور عیب مهم قانون اصلاحات اراضی را تقسیم زمینها میداند، عنوان میکند: «زارعِ دو هکتار زمیندار، قادر به اصلاح قنات نیست. قنات هم اگر چند سال از آن گذشت، به کلی خراب میشود و از بین میرود. اصلاً دیگر آن قنات را باید متروکش دانست، بهطوری خراب میشود که کاریش نمیتوان کرد. آن رشته را دیگر باید ول کرد. زارع دو هکتاری، قنات آبادکن نیست.»
فریور در تشریح اینکه محمدرضا پهلوی هیچ توصیهای را پیرامون تغییر در سیاست اصلاحات اراضی نمیپذیرفت، گفته است:« اصلاً حرف جای دیگری بود. آقا پروژهای جلوی ایشان گذاشته بودند. من نمیگویم آمریکاییها که این پروژه را داده بودند، به شاه، سوءنیت داشتند. نه. بلد نبودند. شرایط ایران را نمیدانستند. اصلاً موضوع قنات یک موضوع تازهایست برای اروپایی و آمریکایی. قنات چه میفهمند چیست. خیلی از مهندسان آب، زراعت و فلاحت حتی مهندسین آکرونومیک قضیه قنات را نمیدانند. این سیستم را آمریکاییها نمیدانستند. نمیگویم سوءنیت داشتهاند. نتیجهاش از بین رفتن صد درصد تولید ایران بود.»
بسیاری از مشکلات فعلی حوزه مدیریت منابع آب کشور از جمله بهرهوری کم در مصرف حوزه کشاورزی ریشه در سیاست اصلاحات اراضی دارد. سیاستی که یک تنه کشاورزان ایرانی را زمینگیر کرد و زمینه تخریب تومان منابع آب و اقتصاد کشور را فراهم کرد. (https://www.farsnews.ir/amp/14011110000508)
در کنار این سیاست نادرست و البته دیکته شده آمریکا بر کشورمان، واگذاری بخش های مهمی از کشور در این دوره، شالوده مشکلات و تنش آبی برخی بخش های کشور را رقم زد. نمونه بارز آن، استان سیستان و بلوچستان است. موضوع کمبود منابع آبی در استان سیستان و بلوچستان، خشکی دریاچه هامون و حقابه رود هیرمند از قصههای پرغصهای است که سالهاست مردم آن مناطق، بلکه همه مردم ایران را میآزارد. به گونهای که هرچند وقت یکبار، حتماً خبری درباره تنشهای آبی استان سیستانوبلوچستان، سدکمال خان، مذاکره با مسئولان کشور افغانستان درباره حقابه ایران و… در رسانهها منتشر میشود، که این مشکل به پیمان سعد آباد و واگذاری و بخشش «دشت ناامید» که سرچشمه هیرمند است توسر رضا خان باز می گردد و مقصر اصلی خشک شدن هامون پهلوی اول است .
رضا خان با تشویق بریتانیا، عهدنامه عدم تعرض در سال 1316 شمسی با عراق، افغانستان و ترکیه را امضا کرد تا جلوی نفوذ شوروی را بگیرد. عهدنامه عدم تعرض که به پیماننامه سعدآباد مشهور است باعث بخشش آرارات به ترکیه، اروندرود به عراق و دشت ناامید به افغانستان شد. طبق توافق سعدآباد دشت ناامید به مساحت 3 هزار کیلومترمربع در شرق ایران به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند البته بعدها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی دو کشور تبدیل شد.
محمدرضا پهلوی هم مثل پدرش تصمیم ناشیانهای در خصوص هیرمند گرفت که اسدالله علم وزیر دربار در جلد ششم کتاب خاطراتش تحت عنوان یادداشتهای عَلَم به آن پرداخته است.
علم به بحثهای خود با شاه اشاره دارد که نکات منفی واگذاری سرچشمه هیرمند و خاک سیستان را گوشزد کرده و البته شاه هم آن را توجیه کرده است:
14 خرداد 1356:بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: «آخر اگر ما به افغانها سختگیری بکنیم در دامن روسها میافتند.» عرض کردم: «این یک مسئله جداگانه است و اینها به هر حال در دامن روسها افتادهاند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود.» فرمودند: «به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم.» عرض کردم: «خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین میرود.» معلوم میشود استدلالات غلط دولت را قبول فرمودهاند.
او در یکی از یادداشتهایش به تاریخ 17 خرداد 1356 یعنی زمان واگذاری سرچشمه رود هیرمند و تصویب آن در مجلس شاهنشاهی نوشته است:
چند دقیقهای شرفیاب بودم و مرخص شدم، دماغ کار هم نداشتم. دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب، چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چندساعته بر چشمم نیامد. به محض آن که اندکی به هوش میآمدم، این کابوس مرا در خود فرو میبرد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پاره کردم. فکر میکردم کار گذشته را استعفای من دوا نمیکند… بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه میداند؟ شاید هم از اربابهایهای نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبرانپذیر نیست. به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خود هم نرفتم… البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر میشود که من مردهام(https://www.farsnews.ir/amp/14020307000309)
2.از بارزترین مصادیق تخریب و نابودی منابع محیطزیست کشور در دوره پهلوی، شروع ساختن بناهای عظیم و با وسعت زیاد، در اکوسیستم های غنی و بکر کشور است، در این راستا به واسطه تجملگرایی این خاندان و به بهانه تجددگرایی و حرکت به سمت مدرنیسم، اراضی با ارزش بالای زیستگاهی، پاکتراشی شده و سطح وسیعی از پوشش گیاهی و به تبع آن انواع گونههای جانوری تحت تاثیر قرار گرفتند.
در دوره پهلوی قُرقگاهها و شکارگاههای فراوانی با هزینه هنگفت در گوشه و کنار ایران ایجاد شدند. فقط در تهران، مراکز شکار زیادی در محدوده کن، دوشان تپه، دره لار، شهرستانک، سرخه حصار، قلعه حسنخان و جاجرود تشکیل و درباریان و ثروتمندان، فارغ از امور مملکتداری و یا احتمال انقراض نسل حیات وحش، به شکار حیوانات و پرندگانی همچون کفتار، گرگ، شغال، روباه، یوزپلنگ، سیاهگوش و… پرداختند.
برادران شاه معدوم شکارچیان بین المللی بودند و علاوه بر ایران در بسیاری از کشورها که ارتباط چندانی هم با ایران نداشتند (مانند کره شمالی و مغولستان) به شکار گونه های کمیاب و حتی نایاب حیات وحش می پرداختند تا آنجا که مجموعه شکارهای وی در موزه سعدآباد نگهداری می شود.
طبق روال معمول امور داخلی و خارجی ایران، آمریکایی ها بسیاری از امتیازات شکار را نیز به خود اختصاص داده و حتی در فصولی که شکار ممنوع بود، مجوز شکار دریافت میکردند. یکی از عمده ترین مشکلات حفاظت از حیات وحش در زمان پهلوی، نبودن مشارکت مردمی در این حوزه بود، سیاست های اتخاذ شده در دولت پهلوی، شامل ایجاد پارک های حیات وحش، مناطق حفاظت شده و قرق های سلطنتی و خصوصی بود که البته بدون در نظر گرفتن مناسبات و پیوستگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع محلی، عشایر و روستائیانی که بخش اعظم معیشت آنها به این مناطق پیوند خورده بود، ایجاد شدند، در این خصوص هیچ اقدامی برای بروز کنشگری و جلب مشارکت عمومی به بار نیامد و آمار تخلف از قانون شکار و صید هر سال نسبت به سال قبل افزایش می یافت.
برنامه ریزی های توسعه دستوری در زمان رژیم پهلوی با هدف تامین اهداف سلطه جویانه غرب و بیگانگان و اعطای امتیازات بهره بر داری از منابع کشور انجام شده و تاسیس نهادهای مجری سیاست های تدوین شده، مقاصد مذکور را پوشش داده است، دولت پهلوی با تاسیس این سازمانها حضور مردم در اداره امور کشور را کمرنگ کرد و از قوانین قهری و تنبیهی برای مشروعیت بخشیدن به سیاستهای مخرب اکوسیستم بهره برد.
محمدرضاشاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ، البته پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 1357، اعتراف کرده که سیاست استفاده از نفت برای تولید حرارت، انرژی، پیشبرد طرح های توسعه مانند راه آهن، سیاست عاقلانه ای نبوده و نیست ، اما آنچه در زمان سلطنت وی اتفاق افتاده بود ترجیح توسعه بر محیط زیست و اولویت همیشگی طرح های صنعتی و کشاورزی بر عدم حفظ و تخریب بی رویه محیط زیست بود.
(https://www.irna.ir/amp/85020776/)
اجرای اصلاحات ارضی در کشور در کنار ضربه ای که به کشاورزی کشور زد، به منابع آبی کشور نیز لطمه زیادی وارد ساخت.
ابوالحسن بهنیا وزیر راه ایران در سال 1339 تا سال 1341 در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد ضمن اشاره به ضربات سیاست اصلاحات اراضی بر پیکره مدیریت منابع آب کشور میگوید: «در اثر اصلاحات ارضی مردم و کشاورزان نتوانستند مثل سابق قنات را دایر نگه دارند. چون قنات یک کانالی است زیرزمینی که هرسال بایستی در آن کار و تعمیرات کرد. اگر یک سال شما کار نکنید، مقدار آب قنات پایین میآید و اگر چندین سال ادامه پیدا کند، اصلاً قنات خشک میشود.»
وی افزود: «بعد از اصلاحات ارضی دیگر این مقنیها به تدریج از کار خودشان رفتند، یعنی مالکی نبود که به اینها پول بدهد و اینها این کارها را انجام دهند، بهتدریج آب قنوات خشک شد و از این جهت خسارت مهمی به قنات رسید.»
بهنیا ادامه میدهد: «بعدها هم که کاری انجام دادند همه اش به فکر این شدند که سدهای بزرگ ساخته شود، از این سدها بیشتر استفاده برق شود. کما اینکه سدهایی ساخته شد قبل اینکه شبکههای آبیاری برای زیر این سدها تأسیس شده باشد. مثلاً سد دز که یکی از سدهای بزرگ ایران است، شاید هنوز هم تمام شبکه آبیاری زیر سد دائر نشده باشد. این بود که سدسازی میشد، ولی آن کار آبیاری به آن صورتی که بایستی بشود نشد.»
از دیگر سیاستمداران پهلوی که معتقد است، سیاست اصلاحات اراضی به مدیرت منابع آب در ایران ضربه کاری زد، غلامعلی فریور نام دارد که در سال 1340 تا 1341 به عنوان وزیر صنایع و معادل ایران مشغول به کار بود.
فریور عیب مهم قانون اصلاحات اراضی را تقسیم زمینها میداند، عنوان میکند: «زارعِ دو هکتار زمیندار، قادر به اصلاح قنات نیست. قنات هم اگر چند سال از آن گذشت، به کلی خراب میشود و از بین میرود. اصلاً دیگر آن قنات را باید متروکش دانست، بهطوری خراب میشود که کاریش نمیتوان کرد. آن رشته را دیگر باید ول کرد. زارع دو هکتاری، قنات آبادکن نیست.»
فریور در تشریح اینکه محمدرضا پهلوی هیچ توصیهای را پیرامون تغییر در سیاست اصلاحات اراضی نمیپذیرفت، گفته است:« اصلاً حرف جای دیگری بود. آقا پروژهای جلوی ایشان گذاشته بودند. من نمیگویم آمریکاییها که این پروژه را داده بودند، به شاه، سوءنیت داشتند. نه. بلد نبودند. شرایط ایران را نمیدانستند. اصلاً موضوع قنات یک موضوع تازهایست برای اروپایی و آمریکایی. قنات چه میفهمند چیست. خیلی از مهندسان آب، زراعت و فلاحت حتی مهندسین آکرونومیک قضیه قنات را نمیدانند. این سیستم را آمریکاییها نمیدانستند. نمیگویم سوءنیت داشتهاند. نتیجهاش از بین رفتن صد درصد تولید ایران بود.»
بسیاری از مشکلات فعلی حوزه مدیریت منابع آب کشور از جمله بهرهوری کم در مصرف حوزه کشاورزی ریشه در سیاست اصلاحات اراضی دارد. سیاستی که یک تنه کشاورزان ایرانی را زمینگیر کرد و زمینه تخریب تومان منابع آب و اقتصاد کشور را فراهم کرد. (https://www.farsnews.ir/amp/14011110000508)
در کنار این سیاست نادرست و البته دیکته شده آمریکا بر کشورمان، واگذاری بخش های مهمی از کشور در این دوره، شالوده مشکلات و تنش آبی برخی بخش های کشور را رقم زد. نمونه بارز آن، استان سیستان و بلوچستان است. موضوع کمبود منابع آبی در استان سیستان و بلوچستان، خشکی دریاچه هامون و حقابه رود هیرمند از قصههای پرغصهای است که سالهاست مردم آن مناطق، بلکه همه مردم ایران را میآزارد. به گونهای که هرچند وقت یکبار، حتماً خبری درباره تنشهای آبی استان سیستانوبلوچستان، سدکمال خان، مذاکره با مسئولان کشور افغانستان درباره حقابه ایران و… در رسانهها منتشر میشود، که این مشکل به پیمان سعد آباد و واگذاری و بخشش «دشت ناامید» که سرچشمه هیرمند است توسر رضا خان باز می گردد و مقصر اصلی خشک شدن هامون پهلوی اول است .
رضا خان با تشویق بریتانیا، عهدنامه عدم تعرض در سال 1316 شمسی با عراق، افغانستان و ترکیه را امضا کرد تا جلوی نفوذ شوروی را بگیرد. عهدنامه عدم تعرض که به پیماننامه سعدآباد مشهور است باعث بخشش آرارات به ترکیه، اروندرود به عراق و دشت ناامید به افغانستان شد. طبق توافق سعدآباد دشت ناامید به مساحت 3 هزار کیلومترمربع در شرق ایران به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند البته بعدها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی دو کشور تبدیل شد.
محمدرضا پهلوی هم مثل پدرش تصمیم ناشیانهای در خصوص هیرمند گرفت که اسدالله علم وزیر دربار در جلد ششم کتاب خاطراتش تحت عنوان یادداشتهای عَلَم به آن پرداخته است.
علم به بحثهای خود با شاه اشاره دارد که نکات منفی واگذاری سرچشمه هیرمند و خاک سیستان را گوشزد کرده و البته شاه هم آن را توجیه کرده است:
14 خرداد 1356:بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: «آخر اگر ما به افغانها سختگیری بکنیم در دامن روسها میافتند.» عرض کردم: «این یک مسئله جداگانه است و اینها به هر حال در دامن روسها افتادهاند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود.» فرمودند: «به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم.» عرض کردم: «خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین میرود.» معلوم میشود استدلالات غلط دولت را قبول فرمودهاند.
او در یکی از یادداشتهایش به تاریخ 17 خرداد 1356 یعنی زمان واگذاری سرچشمه رود هیرمند و تصویب آن در مجلس شاهنشاهی نوشته است:
چند دقیقهای شرفیاب بودم و مرخص شدم، دماغ کار هم نداشتم. دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب، چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چندساعته بر چشمم نیامد. به محض آن که اندکی به هوش میآمدم، این کابوس مرا در خود فرو میبرد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پاره کردم. فکر میکردم کار گذشته را استعفای من دوا نمیکند… بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه میداند؟ شاید هم از اربابهایهای نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبرانپذیر نیست. به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خود هم نرفتم… البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر میشود که من مردهام(https://www.farsnews.ir/amp/14020307000309)
2.از بارزترین مصادیق تخریب و نابودی منابع محیطزیست کشور در دوره پهلوی، شروع ساختن بناهای عظیم و با وسعت زیاد، در اکوسیستم های غنی و بکر کشور است، در این راستا به واسطه تجملگرایی این خاندان و به بهانه تجددگرایی و حرکت به سمت مدرنیسم، اراضی با ارزش بالای زیستگاهی، پاکتراشی شده و سطح وسیعی از پوشش گیاهی و به تبع آن انواع گونههای جانوری تحت تاثیر قرار گرفتند.
در دوره پهلوی قُرقگاهها و شکارگاههای فراوانی با هزینه هنگفت در گوشه و کنار ایران ایجاد شدند. فقط در تهران، مراکز شکار زیادی در محدوده کن، دوشان تپه، دره لار، شهرستانک، سرخه حصار، قلعه حسنخان و جاجرود تشکیل و درباریان و ثروتمندان، فارغ از امور مملکتداری و یا احتمال انقراض نسل حیات وحش، به شکار حیوانات و پرندگانی همچون کفتار، گرگ، شغال، روباه، یوزپلنگ، سیاهگوش و… پرداختند.
برادران شاه معدوم شکارچیان بین المللی بودند و علاوه بر ایران در بسیاری از کشورها که ارتباط چندانی هم با ایران نداشتند (مانند کره شمالی و مغولستان) به شکار گونه های کمیاب و حتی نایاب حیات وحش می پرداختند تا آنجا که مجموعه شکارهای وی در موزه سعدآباد نگهداری می شود.
طبق روال معمول امور داخلی و خارجی ایران، آمریکایی ها بسیاری از امتیازات شکار را نیز به خود اختصاص داده و حتی در فصولی که شکار ممنوع بود، مجوز شکار دریافت میکردند. یکی از عمده ترین مشکلات حفاظت از حیات وحش در زمان پهلوی، نبودن مشارکت مردمی در این حوزه بود، سیاست های اتخاذ شده در دولت پهلوی، شامل ایجاد پارک های حیات وحش، مناطق حفاظت شده و قرق های سلطنتی و خصوصی بود که البته بدون در نظر گرفتن مناسبات و پیوستگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع محلی، عشایر و روستائیانی که بخش اعظم معیشت آنها به این مناطق پیوند خورده بود، ایجاد شدند، در این خصوص هیچ اقدامی برای بروز کنشگری و جلب مشارکت عمومی به بار نیامد و آمار تخلف از قانون شکار و صید هر سال نسبت به سال قبل افزایش می یافت.
برنامه ریزی های توسعه دستوری در زمان رژیم پهلوی با هدف تامین اهداف سلطه جویانه غرب و بیگانگان و اعطای امتیازات بهره بر داری از منابع کشور انجام شده و تاسیس نهادهای مجری سیاست های تدوین شده، مقاصد مذکور را پوشش داده است، دولت پهلوی با تاسیس این سازمانها حضور مردم در اداره امور کشور را کمرنگ کرد و از قوانین قهری و تنبیهی برای مشروعیت بخشیدن به سیاستهای مخرب اکوسیستم بهره برد.
محمدرضاشاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ، البته پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 1357، اعتراف کرده که سیاست استفاده از نفت برای تولید حرارت، انرژی، پیشبرد طرح های توسعه مانند راه آهن، سیاست عاقلانه ای نبوده و نیست ، اما آنچه در زمان سلطنت وی اتفاق افتاده بود ترجیح توسعه بر محیط زیست و اولویت همیشگی طرح های صنعتی و کشاورزی بر عدم حفظ و تخریب بی رویه محیط زیست بود.
(https://www.irna.ir/amp/85020776/)