مطلب اول:یکی از مسائل توحیدی نهج البلاغه این است که وحدت ذات اقدس احدیت وحدت عددی نیست، نوعی دیگر از وحدت است. وحدت عددی یعنی وحدت چیزی که فرض تکرر وجود در او ممکن است. هرگاه ماهیتی از ماهیات و طبیعتی از طبایع را در نظر بگیریم که وجود یافته است، عقلاً فرض اینکه آن ماهیت فرد دیگر پیدا کند و بار دیگر وجود یابد ممکن است. در این گونه موارد وحدت افراد آن ماهیت وحدت عددی است. این وحدت در مقابل اثنینیت و کثرت است(مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 398).
یکی است یعنی دوتا نیست و قهراً این نوع از وحدت با صفت «کمی» (قلّت) متصف می شود، یعنی آن یک فرد نسبت به نقطه ی مقابلش که دو یا چند فرد است کم است؛ ولی اگر وجود چیزی به نحوی باشد که فرض تکرر در او ممکن نیست- نمی گوییم وجود فرد دیگر محال است بلکه می گوییم فرض تکرر و فرض فرد دیگر غیر آن فرد ممکن نیست، زیرا بی حد و بی نهایت است و هرچه را مثل او و دوم او فرض کنیم یا خود اوست و یا چیزی هست که ثانی و دوم او نیست- در این گونه موارد وحدت عددی نیست؛ یعنی این وحدت در مقابل اثنینیت و کثرت نیست و معنی اینکه یکی است این نیست که دو تا نیست، بلکه این است که دوم برای او فرض نمی شود.
این مطلب را با یک تمثیل می توان روشن کرد: می دانیم که دانشمندان جهان درباره ی تناهی یا عدم تناهی ابعاد عالم اختلاف نظر دارند. بعضی مدعی لاتناهی ابعاد جهان اند و می گویند عالم اجسام را حد و نهایتی نیست. بعضی دیگر معتقدند که ابعاد جهان محدود است و از هر طرف که برویم بالأخره به جایی خواهیم رسید که پس از آن جایی نیست. مسأله ی دیگری نیز محل بحث است و آن اینکه آیا جهان جسمانی منحصر است به جهانی که ما در آن زندگی می کنیم و یا یک و یا چند جهان دیگر نیز وجود دارد؟ .
بدیهی است که فرض جهان جسمانی دیگر غیر از جهان ما فرع بر این است که جهان جسمانی ما محدود و متناهی باشد. تنها در این صورت است که می توان فرض کرد مثلاً دو جهان جسمانی و هر کدام محدود به ابعادی معین وجود داشته باشد. اما اگر فرض کنیم جهان جسمانی ما نامحدود است، فرض جهانی دیگر غیرممکن است زیرا هرچه را جهانی دیگر فرض کنیم خود همین جهان و یا جزئی از این جهان خواهد بود.
فرض وجودی دیگر مانند وجود ذات احدیت با توجه به اینکه ذات حق وجود محض و انّیّت صرف و واقعیت مطلقه است، نظیر فرض جهان جسمانی دیگر در کنار جهان جسمانی غیر متناهی است، یعنی فرضی غیر ممکن است.
در نهج البلاغه مکرر در این باره بحث شده است که وحدت ذات حق وحدت عددی نیست و او با یکی بودن عددی توصیف نمی شود و تحت عدد درآمدن ذات حق ملازم است با محدودیت او(مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 399).
«اَلْاَحَدُ لابِتَأْویلِ عَدَدٍ» [1]او یک است ولی نه یک عددی.
«لایُشْمَلُ بِحَدٍّ وَلایُحْسَبُ بِعَدٍّ» [2]هیچ حد و اندازه ای او را دربر نمی گیرد و با شمارش به حساب نمی آید.
«مَنْ اَشارَ اِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ» [3]هرکس بدو اشاره کند او را محدود ساخته است و هرکس او را محدود سازد او را تحت شمارش درآورده است.
«مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ اَبْطَلَ اَزَلَهُ» [4]هرکس او را با صفتی (زائد بر ذات) توصیف کند او را محدود ساخته است و هرکس او را محدود سازد او را شماره کرده است و هر که او را شماره کند ازلیت و تقدم او را بر همه چیز از بین برده است.
«کُلُّ مُسَمًّی بِالْوَحْدَةِ غَیْرُهُ قَلیلٌ» [5]هر چیزی که با وحدت نام برده شود کم است جز او که با اینکه واحد است به کمی و قلّت موصوف نمی شود.
چقدر زیبا و عمیق و پرمعنی است این جمله! این جمله می گوید هرچه جز ذات حق اگر واحد است کم هم هست؛ یعنی چیزی است که فرض فرد دیگر مثل او ممکن است، پس خود او وجود محدودی است و با اضافه شدن فرد دیگر بیشتر می شود. و اما ذات حق با اینکه واحد است به کمی و قلّت موصوف نمی شود زیرا وحدت او همان عظمت و شدت و لانهائی وجود و عدم تصور ثانی و مثل و مانند برای اوست.
این مسأله که وحدت حق وحدت عددی نیست، از اندیشه های بکر و بسیار عالی اسلامی است؛ در هیچ مکتب فکری دیگر سابقه ندارد. خود فلاسفه ی اسلامی تدریجاً بر اثر تدبر در متون اصیل اسلامی بالخصوص کلمات علی علیه السلام به عمق این اندیشه پی بردند و آن را رسماً در فلسفه ی الهی وارد کردند. در کلمات قدما از حکمای اسلامی از قبیل فارابی و بوعلی اثری از این اندیشه ی لطیف دیده نمی شود. حکمای متأخر که این اندیشه را وارد فلسفه ی خود کردند، نام این نوع وحدت را «وحدت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 400
حقه ی حقیقیه» اصطلاح کردند.
[1] خطبه ی 152.
[2] خطبه ی 228.
[3] . خطبه ی 1.
[4] خطبه ی 152.
[5] خطبه ی 64.
http://www.imamalinet.net/fa/Book/View/382/128275/%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA-%D8%AD%D9%82-%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA-%D8%B9%D8%AF%D8%AF%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-
مطلب دوم:
آنچه در آیه 7 سوره مجادله آمده است، یک بیان عرفی است و نه کلامی. یعنی موضوع در اینجا وحدت عددی نیست، بلکه حضور همیشگی خداوند است. به تفسیر این آیه توجه کنید:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ آیا ندیدی که آنچه در آسمانها و زمین است خدا بر آن آگاه است؟ هیچ رازی سه کس با هم نگویند جز آنکه خدا چهارم آنها و نه پنج کس جز آنکه خدا ششم آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه هر کجا باشند او با آنهاست سپس روز قیامت همه را به (نتیجه نیک و بد) اعمالشان آگاه خواهد ساخت که خدا به کلیه امور عالم داناست.
محمد بن یعقوب کلینى بعد از سه واسطه از ابوبصیر و او از امام صادق علیهالسلام روایت کند که فرمود: این آیه درباره عده اى از منافقین نازل گردیده که با همدیگر معاهده بسته بودند که نگذارند خلافت و نبوت در خاندان بنىهاشم باقى بماند چنان که ابن بابویه نیز بعد از چهار واسطه از عمر بن اذینه و او نیز از امام صادق علیهالسلام نظیر آن را روایت و نقل نموده است.[ر. ک:. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی، ج11، ص60؛ و البرهان فی تفسیر القرآن].
تفسیر آیه: از تفسیر نور (محسن قرائتی)
نکته ها
«تَرَ» از «رؤیت» به معناى دیدن است که گاهى به معناى فهمیدن نیز بکار مىرود و در اینجا این معنا مراد است.
«نَجْوى» از «نجوة» به معناى مکان بلندى است که از سایر قسمتهاى زمین جداست. از آنجا که سخن در گوشى، در واقع جدا کردن طرف از دیگران است و یا چنان آهسته بیان مىشود که سایرین از آن آگاه نمىشوند و یا به خاطر اینکه محتواى سخنانى که گفته مىشود، وسیله دور شدن شنونده از خطر مىباشد، به آن «نجوا» گفته مىشود.
همچنین نجوا شامل جلسات مخفیانهاى مىشود که افراد مجرم و خلاف کار، به دور از چشم دیگران تشکیل مىدهند و آهسته و بدون کوچکترین سر و صدایى سخن مىگویند به گمان اینکه کسى آنها را نمىبیند و سخنشان را نمىشنود.
قرآن، درباره علم خداوند به اسرار و نجواى مردم، چندین بار سخن به میان آورده است، از جمله: آیه 78 سوره توبه «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ» و آیه 80 سوره زخرف «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ»(جلد 9 – صفحه 509).
در این آیه و آیه قبل، ده بار به علم خداوند اشاره شده و آغاز و پایان این آیه، با علم الهى است. یَعْلَمُ … عَلِیمٌ
با نگاهى به آیات قبل، به خصوصیات علم الهى پىمىبریم.
علم او به تمام جزئیات است. «هُوَ رابِعُهُمْ، هُوَ سادِسُهُمْ»
علم او دقیق است. «أَحْصاهُ اللَّهُ»
علم او حضورى است. «عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»
به علم او غبار نسیان نمىنشیند. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ»
به واسطه علم او دیگران از اعمال فراموش شده خود با خبر مىشوند. نَسُوهُ … یُنَبِّئُهُمْ
احاطه علمى خدا به همه هستى همیشگى و ازلى است. «هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا»
علم دارد، ولى معمولًا در دنیا کسى را رسوا نمىکند. «یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ»
علم او دائمى است نه موسمى. «یَعْلَمُ، عَلِیمٌ»
عمل او به آسمانها و زمین، یکسان است. «یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»
پیام ها
1- نگاهى که به دانستن و فهمیدن حق نیانجامد، قابل توبیخ است. أَ لَمْ تَرَ …
2- آسمان و زمین، بزرگ و کوچک، آشکار و پنهان، همه در برابر علم خداوند یکسان است. یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ … هُوَ رابِعُهُمْ … هُوَ مَعَهُمْ
3- تعدّد افراد و تنوّع سخنان آنان، در علم خداوند تأثیرى نداشته و خداوند به همه آنها و سخنانشان آگاه است. «لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ»
4- چون وجود خداوند نامحدود است، پس هر جا که باشیم او همراه ما است.
«هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا»
5- مکان و زمان در علم خداوند اثرى نداشته و او به همه چیز آگاه است. «هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا»
6- در قیامت، خبر دهنده، خود شاهد بوده است. «شَهِیدٌ، عَلِیمٌ، یُنَبِّئُهُمْ»
تفسیر نور(10جلدى)، ج9، ص: 510
منابع
تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1383 ش، چاپ یازدهم
اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات میقات، 1363 ش، چاپ اول
تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعی از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، 1386ش
تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان کتاب(انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.
https://wiki.ahlolbait.com/