با توجه به سیره و سخنان امام باقر(علیه السلام) و توصیه های دینی و سیاسی و اخلاقی ایشان به شیعیان و متبعان خط اهل بیت(علیهم السلام)، ویژگی های هویتی شیعه از دیدگاه آن حضرت عبارت خواهد بود از مواردی که در پی به بعض آنها اشاره می کنیم:
1. داشتن عقیده سالم، به دور از هرگونه اضطراب و انحراف
بیان روشن اصول اعتقادی و اصلاح مفاهیم و افکار و انتشار عقیده اهل بیت(علیهم السلام) توسط امام باقر(علیه السلام) در میان اقشار مختلف جامعه، نشان از اهمیت موضوع و ضرورت تصحیح مسائل اعتقادی و فکری در ایجاد هویت شیعی داشت. ایشان در باب افکار توحیدی و خداشناسانه، بیانات متعدد دارند و در موقعیت های گوناگون حقایق معرفتی را برای شنوندگان سخنان خود که عموماً از هواداران اهل بیت(علیهم السلام) بودند، به روشنی معلوم می ساختند و وجه اقتراق عقیده شیعی از عقاید دیگر را به آنان یادآور می شدند. امام(علیه السلام) درباره غیرمشاهَد بودن ذات الهی می فرمودند:
«لَم تَرَهُ العُیُونُ بِمُشاهِدَةِ العَیانِ، وَلکِن رَاَتهُ القُلُوبُ بِحَقائِقِ الاِیمانِ، لَم یُدرَک بِالحَواسِّ وَ لا یُقاسُ بِالنّاسِ، مَعروُفٌ بِالآیَاتِ، مَنعُوتٌ بِالعَلامَاتِ، لایَجُورُ فِی قَضِیَّتِهِ، بانَ مِنَ الاَشیَاءِ وَ بانَتِ الاَشیاءُ مِنهُ»[ مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 81.]؛ «دیده ها به چشم ظاهر نتوانند او را نگریست، اما دل ها در پرتو نور ایمان، او را مشاهده کنند. با حسگرهای مادی، یافت نگرد و با مردمان مقایسه نشود. با آیات و نشانه ها، شناخته شده و قابل توصیف است. در حکم و قضاوتش، ظلم روا ندارد. از همه چیزها، جداست و همه چیزها نیز از وی سواست».
مسئله اختلافی دیگر در میان نحله های فکری، بحث ایمان و اسلام و تعیین حد و مرزهای مفهومی آن دو بود. در اندیشه صحیح اسلامی، ایمان حقیقتی خاص تر و دقیق تر و ممتازتر نسبت به اسلام است. زیرا ایمان هم اقرار و اعتراف است و هم عمل، اما اسلام اقرار بدون عمل است. ثانیاً ایمان اعتقادی قلبی، اما اسلام امری ظاهری است که مسائلی چون ازدواج و میراث و حفظ خون به آن منوط می گردد. بنا بر این، هرجا ایمان باشد، ا سلام هم هست، اما اسلام با ایمان اشتراک کامل ندارد[ تحف العقول، ص 218.].
پس از بیان اصول اساسی توحید، امام باقر(علیه السلام) به اصل اعتقادی دیگری که جایگاهی بس ویژه در منظومه فکری اهل بیت(علیهم السلام) دارد، یعنی مسئله ولایت و امامت از جانب خداوند، پرداخته، آن را برای شیعیان تشریح می کردند و التزام به آن را از ایشان می طلبیدند. قبول ولایت امامان(علیهم السلام) که نقش حجت الهی را بر مردمان دارند، چنان در زندگی ایمانی شخص مؤثر و دارای نقش کلیدی است که بدون آن سخت ترین عبادات و شایسته ترین اعمال، از درجه اعتبار ساقط است و نزد خداوند پشیزی نمی ارزد. آن حضرت(علیه السلام) می فرمایند: «اگر کسی با اعتقاد به دین، خداوند را با سنگین ترین عبادات بندگی نماید، اما ولایت امام عادلِ منصوب از سوی خداوند را قبول نداشته باشد، سعی او در نظر خدا ناپذیرفته و او یکسره گمراه و متحیّر است…»[ المحاسن، ج 1، ص 92.].
2. مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام)
تشیع در کامل ترین وجه و رویکرد فکری و عملی خود آن کسانی را به الگویی و شایستگی اقتدا پذیرا گردیده که سخن از کتاب و سنت می گفتند و برگزیدگان از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ یعنی اهل بیت عصمت(علیهم السلام). در سخنی از امام باقر(علیه السلام) بر ولایت به عنوان یکی از مهمترین ارکان اسلام تأکید و برای آن ارزشی فوق دیگر اصول و احکام لحاظ شده است:
«بُنِیَ الاِسلامُ عَلَی خَمسٍ: عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ وَالوِلایَةِ وَ لَم یُنادِ بِشَیءٍ کَمَا نُودِیَ بِالوَلایَة»؛ «اسلام بر پنج پایه استوار گردیده؛ بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و به هیچ یک از آنها به اندازه ولایت تأکید نشده است»[ الکافی، ج 2، ص 18.].
در روایات دیگر توضیح داده شده که منظور از ولایت، همان ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است[ ر.ک: الخصال، ج 1، ص 278.].
در تفسیر آیات مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) نیز آن حضرت مراد از آیات را به شکل دقیق همان مرجعیت خاندان عصمت(علیهم السلام) در همه شئون فکری و عاطفی و رفتاری زندگی می داند و مثلاً درباره آیه (((فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَتَعْلَمُونَ)))[ نحل(16)، آیه 43 ؛ «اگر چیزی را نمی دانید، از دانایان بپرسید».] می فرماید: «اهل ذکر، ما اهل بیت هستیم»[ تفسیر القمی، ج 2، ص 68.].
مراجعه به ائمه(علیهم السلام) در همه امور و آنان را در تمام قضایای حیات فردی و جمعی حکم قرار دادن و سخن و سیره ایشان را فصل الخطاب دانستن، نشانه صداقت در تشیع و مودت فی القربی است وهویتی شاخص و متمایز از دیگر گروه ها و نحله ها برای شیعیان رقم می زند.
3. عمل گرا بودن
تکیه گاه اساسی در تعالیم تربیتی اسلام، بر ارزش و اهمیت عمل و سرنوشت ساز بودن آن در زندگی انسان هاست. البته نقش بی بدیل نیّت و ایمان را هیچ یک از منابع دینی یعنی قرآن و روایات و عقل انکار نکرده اند و کسی نخواسته ضرورت آن را نادیده بگیرد. بلکه تأکید ائمه(علیهم السلام) بر عنصر عمل و برانگیختن مسلمانان به کار و تلاش در عرصه های آفاقی و انفسی، در واقع موضع گیری و عکس العمل ایشان در مقابل جریان های انحرافی ای بود که صرف نیت و ایمان و معرفت را در دینداری کافی می شمردند و قصدشان ترویج اباحه گری و بی بند و باری فکری و عملی بود. در مقابل این تفکر می بینیم که امام باقر(علیهم السلام) در برابر «غلات» که شناخت امام را کافی می دانستند یا «مرجئه» که از نظر آنها، اصل در دین داری ایمان بود بدون عمل، بر عمل صالح و التزام به تمامی فروع فقهی و اصول اخلاقی و ضوابط اجتماعی اسلام سفارش می کردند و این را عامل تشخیص پیروان خود از دیگران به شمار می آورد و می فرماید: «شیعیان ما در بالاترین مراتب تقوا و تلاش گری در راه خدا قرار دارند و اهل وفاداری و امانت و زهد پیشگی و عبادت اند و در هر روز و شب پنجاه و یک رکعت نماز به جای می آورند و شب زنده دارند و روزها را به روزه سپری می کنند و زکات امالشان را می پردازند و حج انجام می دهند و هیچ حرامی را مرتکب نمی شوند»[ صفات الشیعه، ص 163.].
از این صریح تر و برانگیزاننده تر نمی توان مردمان را به عمل گرایی و اصالت دادن به کار و تلاش عبادی و مهم شمردن ظواهر ایمانی راغب ساخت و به همین اندازه آنان را از باورهای غلطی که همه چیز را منوط به نیت و گرایش قلبی و محبت می داند و عمل را تحقیر می نماید، برحذر داشت و دور کرد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی فرمود:
«اِنَّ شِیعَتَنا مَن شَیَّعَنا وَ اتَّبَعَ آثارَنا وَاقتدی بِاَعمَالَنا»[ بحارالانوار، ج 68، ص 154.]؛ «شیعه نواقعی ما کسی است که با ما همراهی کند، پا جای پای ما بگذارد و به اعمال ما اقتدا نماید».
بنابراین ایمان قلبی تا در قالب عمل ریخته نشود و محبت تا رنگ و بوی اطاعت و متابعت به خود نگیرد، نه فرد و نه جامعه اسلامی را سود نمی بخشد بلکه عاملی است در به قهقرا بردن اجتماع و پایمال ساختن ارزش ها و ایجاد تزلزل در ارکان دینی و ایمانی و در نهایت از همان ایمان و محبت ادعایی نیز اثری باقی نمی گذارد.
در خط هدایت اهل بیت(علیهم السلام)
کامل ترین نمونه مواعظ و سخنانی امام محمد باقر(علیهم السلام) در این باره، مطالبی است که ایشان به جابر جعفی فرمود و در ضمن آن عقیده کافی بودن دوستی و محبت در ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را سخت به چالش کشید و ضابطه های ولایت و تشیع را در ارتباط با اطاعت از دستورات الهی و برخورداری از عمل صالح، به روشنی نمایان ساخت: «ای جابر به خدا سوگند شیعه ما کسی است که تقوا بورزد و اطاعت خداوند کند. ای جابر، شیعیان ما جز به تواضع و خشوع و امانت و بسیاریِ یاد خدا و روزه داری و نماز و نیکی به پدر و مادر و رعایت همسایگان و فقیران و ضعیفان و ایتام و به راستگویی و تلاوت قرآن و نگه داشتن زبان از آزار مردمان شناخته نمی شوند.
ای جابر! مذهب و روش درست را این ندان که کسی بگوید من علی را دوست دارم و بر ولایت او هستم، اما اهل عمل نباشد. این دوستی به کار او نمی آید. تقوای الهی پیشه نمایید و عمل به دستورات خداوند کنید و بدانید خدا را با هیچ یک از بندگانش قرابت و دوستی نیست… هر کس مطیع خدا باشد، دوستدار ماست و هر کس عصیان بورزد دشمن ما. کسی جز با عمل و ورع داشتن به ولایت ما دست خواهد یافت»[ الکافی، ج 2، ص 74.].
جامعه شیعی اگر در خط هدایت ائمه(علیهم السلام) به این شاخصه های مطرح در کلام امام باقر(علیه السلام) و دیگر امامان(علیهم السلام) توجه نشان بدهد و آنها را در وجود افراد خود تعمیق نماید و به کمال رساند، بدون تردید به همان جامعه ای تبدیل خواهد شد که مد نظر اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. جامعه ای ایده آل، نمونه و طراز اندیشه ناب اسلامی که آبرو و عزت دنیایی، سعادت آخرتی و حشمت و مهابت در چشم جهانیان را یکجا برای خود فراهم ساخته و به یمن متابعت از حجت های الهی، حجت بر دیگر مردمان است و زندگی معتدل و میانه او، معیاری برای تشخیص حق ها و باطل ها، افراط ها و تفریط ها و تندروی ها و کندروی ها محسوب می شود. و این همان است که امام باقر(علیه السلام) در توصیه به پیروان خود به عنوان نمادها و نشانه های دین حق، بیان فرمود که:
«کُونُوا النُّمرُقَةُ الوُسطی یَرجِعُ اِلَیکُمُ الغَالِی و یَلحَقُ بِکُمُ التَّالی»[ بحارالانوار، ج 65، ص 178.]؛ «گروه میانه و در خط مستقیم باشید که تندروان به شما برگردند و کندروان به شما ملحق شوند».