بنیان گذار این فرقه فردی به نام «محمد علی طاهری» است که کتاب های «انسان از منظر دیگر»، «بینش انسان»، «عرفان کیهانی»، «انسان و معرفت» و «موجودات غیرارگانیک» تاکنون به نام وی چاپ شده است.
متأسفانه برخی از ابتدا با این تصور که آموزه های عرفان حلقه با اصطلاحات و تعابیر عرفان اسلامی مطابقت دارد عرفان حلقه را همراهی کردند. چنین پنداری باعث شد که بسیاری با اعتماد به این چهره های مذهبی در کلاس ها و دوره های عرفان حلقه حضور پیدا کنند. اما در ادامه با آشکار شدن اینکه برخی سردمداران عرفان حلقه التزامی به مسائل شرعی ندارند و آسیب های عملی هم چون اختلاط در جلسات عرفان حلقه راه پیدا کرده است، بسیاری از جذب شدگان اولیه دچار تردید شدند و راه خود را جدا کردند.
عرفان دینی یا غیردینی؟
یکی از محورهای قابل رصد در کتب عرفان حلقه که دینی بودن مبانی این فرقه را به طور جدی مورد تردید قرار می دهد، نگاه این جریان به نقش دین در سلوک معنوی است.
قبل از ورود به این بحث تبیین یک مفهوم کلیدی به روایت عرفان حلقه ضروری است و آن هم کلید واژه «شبکه شعور کیهانی» است.
در منابع عرفان حلقه آمده است: «اساس این عرفان بر اتصال به حلقه های متعدد «شبکه شعور کیهانی» استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه ها صورت می گیرد.»[ انسان از منظر دیگر، ص25.]
مؤلف ضمن این که این شبکه را مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی می داند، آن را دارای خالق معرفی می کند[ همان، ص 20 به بعد.] و از طرف دیگر نقشی که وی به این شبکه می دهد، از حیث نظری و مفهومی جایی برای حضور خدا نمی گذارد!!
وی می گوید: «عامل مشترک فکری بین همه انسان ها و یا به عبارتی زیربنای فکری همه انسان ها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک «شبکه شعور حاکم بر هستی» نامیده می شود.»[ عرفان کیهانی، ص58.]
این عامل مشترک فکری انسان ها که در عرفان حلقه بر آن تأکید می شود، اگر کسی در خارج آن را مصداق یابی کند؛ شبکه ای است که کارش در درمان گری خلاصه می شود!!
در کتاب عرفان کیهانی نیز آمده است: «اعتقادات افراد به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم می شود: «زیر بنا» بخش اشتراک فکری انسان هاست، در بخش نظری و عملی عرفان کیهانی، شعور الهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی زیربنای پذیرفته شده است. «… روبنای فکری» نیز شامل دستورالعمل ها ی ادیان و مذاهب و تعاریف و راه های مختلف رسیدن انسان به تعالی استو عرفان حلقه با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد.»[ عرفان کیهانی، ص 70.]
یکی از نکات در خور دقت در گفته بالا این است که تمامی آن چه در دین الهی اسلام به عنوان اصول دین معرفی شده است که اعتقاد به توحید و خدا باوری هم در رأس آن قرار دارد، همگی از نظر سردمداران عرفان حلقه جزء شاخ و برگ هاست و اساساً در درجه دوم اهمیت قرار دارند.
نکته مهم تر این است که در عبارات بالا به جای زیربناهای اعتقادی و اصول دین، مفهومی جعلی و جدید جایگزین شده است به نام «شبکه شعور کیهانی». طبق اصل بالا، کسی که به شعور کیهانی ایمان داشته باشد در حقیقت اصول عقیدتی اش کامل است و اگر کسی به این شبکه شعورمند معتقد نباشد، چون زیر بنا را تحصیل نکرده است به هر چه که باور داشته باشد، سودی به حالش نخواهد داشت؛ هرچند که آن باور، باور به خدا و رسولانش و عالم رستاخیز باشد. اما اگر کسی که به شبکه شعور جهانی ایمان بیاورد، اگر به ولایت معصومین هم باور نداشته باشد، اشکالی در عقاید و باورهایش نیست. چنان که وی در کتاب انسان از منظری دیگر (صفحه 89) در نموداری رابطه انسان را با خدا ترسیم می کند و فقط یک واسطه را به عنوان رابط و واسطه ذکر می کند؛ آن هم شبکه شعور کیهانی است، نه ولایت اولیای الهی و نه شریعت وحیانی و نه کتاب خدا.
وی دقیقاً همین نمودار را در کتاب عرفان کیهانی (صفحه 87) هم ترسیم کرده است و باز تنها واسطه ارتباطی بین انسان و خدا را شبکه شعور کیهانی معرفی می کند.
رهبر عرفان حلقه به صراحت می گوید: «جهت بهره برداری از عرفان عملی نیاز به اتصال به شبکه شعور کیهانی است»[ همان، ص 83.].
در قدم دوم می گوید: «این اتصالات، اصل جدایی ناپذیر این شاخه عرفانی است.»
در قدم سوم می گوید: «تنها شرط حضور در حلقه وحدت شاهد بودن است.»[ همان، ص 87.]
به عبارت واضح تر آن جا که وی می گوید: «عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد.»[ عرفان کیهانی، ص71.]
نتیجه این نوع تفکر، عدم لزوم اعتقادات دینی است، بنابراین یک مسیحی همان میزان می تواند عرفان حلقه ای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی.[ انسان از منظر دیگر، صص 20 و 126.]
زیربنا بودن شبکه شعور کیهانی و روبنا بودن دین و مذهب از نگاه عرفان حلقه موجب می شود که اعتقاد به توحید با اعتقاد به تثلیث یکسان باشد!! و قبول معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند!! با این وصف پیوند بین روبنا و زیربنا چه می شود؟ این شکاف بین زیر بنا و روبنا را باید چگونه توجیه کرد؟ فقط یک جواب دارد و آن هم این است که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی همه چیز روبنا و غیراساسی محسوب می شوند.(دقت شود!)
ممکن است تصور شود که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطن ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الهی است و نقش مهم شریعت آن است که به حقیقت ختم شود. در حالی که این تصور با اصول تصریح شده در عرفان حلقه نمی سازد. زیرا در اولین اصل از اساسنامه عرفان حلقه تصریح شده؛ «همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب می توانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهره مند شوند.»[ عرفان کیهانی، ص55.]
آن چه به روشنی از این اصل استنباط می شود، این است که عارف شدن تلازمی با دین داری ندارد و بدون دین و دستورات شریعتی هم می توان عارف شد!!
وی آیه «فاستقیموا الیه» را «مستقیم به سمت خدا رفتن» ترجمه می کند! درحالی که «فاستقیموا» از ریشه استقامت و به معنی ثبات قدم و پایداری است نه به معنی مستقیم به سمت خدا رفتن و حذف واسطه.
وی در ادامه آیه، «ویل للمشرکین» را به کسانی تفسیر می کند که «فاستقیموا الیه» را نقض می کنند. در حالی که ادامه آیه، خود مشرکین را معنا کرده است و نیازی به تأویل و تفسیرهای شخصی نیست. ادامه آیه می گوید:
«وَ وَیْلٌ لِّلْمُشرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ کَفِرُونَ»[ فصلت (41)، آیه 6.]؛
«مشرکین کسانی اند که اهل زکات نیستند و به انکار معاد می پردازند».
هر چند در عرفان حلقه تلاش می شود که با تأویل های نابجای آیات قرآن، تأییدات قرآنی برای خود دست و پا کنند، ولی واقعیت آن است که هدف آنان از تمسک به ادله دینی، این است که نشان دهند آموزه های اسلامی هم تعلیمات عرفان حلقه را تأیید می کند، نه این که این عرفان برآمده از اسلام است. (دقت شود!) شاهد مطلب هم این است که وی عرفان خود را ایرانی معرفی می کند!!
وی خاستگاه و ماهیت عرفان خود را جغرافیایی می داند نه دینی و مأموریت خود را زنده کردن عرفان ایران می داند. وی پیش گفتار کتاب عرفان کیهانی را با عنوان «ایران و دنیای عرفان» نوشته است و در این متن بیش از 10 بار این مطلب را یادآور می شود که عرفان حلقه ایرانی است[ همان، ص 41.] و صریحاً از مأموریت خود پرده برمی دارد که «یکی از رسالت های ما اعتلای عرفان ایران است.»[ ر.ک: انسان از منظر دیگر، ص 60.]
اشتباه نشود، اختلاف بر سر این نیست که چرا وی از ایران دم می زند، بلکه وی عرفان را محصولِ دین و شریعت نمی داند و تلازمی بین دین داری و عرفان نمی بیند و ادیان الهی را نه به عنوان مصدر و پشتوانه عرفان، بلکه در حد تأییدکننده عرفان می داند. به همین علت است که وی در کتابش حتی یک بار از پیامبر خاتم یاد نمی کند و تمام سعی اش بر این است که بگوید بدون نیاز به دین و شریعت می توان مستقیم با خدا ارتباط گرفت و عارف شد. به همین جهت است از نگاه وی نوع دین مهم نیست و عرفان حلقه با دین شخصی افراد کاری ندارد.
عرفانِ شریعت ستیز
«شریعت» در نگاه بزرگان معرفت، چنان مهم است که به عنوان معیار و ضابطه شهود رحمانی و غیررحمانی مطرح است. از نگاه عارفان اصیل اسلامی، میان «شریعت و طریقت و حقیقت» ارتباط ناگسستنی وجود دارد. «طریقت» همان آداب سلوکی اسلام است که طبق آن سالک مسلمان، در قالب قواعد وآدابی به پیمودن راهسیر و سلوک و کسب معرفت می پردازد و «حقیقت» دست یابی به حقایق و معارف شهودی است که پس از عمل به دستورات شریعت و پیمودن منازل طریقت، به قلب عارف می تابد.
از نگاه عرفای مسلمان شریعت و طریقت و حقیقت در طول همدیگرند و «طریقت»، باطن «شریعت» است و «حقیقت»، باطن طریقت محسوب می شود و هر کدام ضمن اینکه محافظ مرتبه بعدی است، مرتبه ای از دین را تشکیل می دهند. چنان که سید حیدر آملی از این سهبه ترتیب با عناوین: «قشر، لب و لب اللب» نام برده است.[ جامع الاسرار، سید حیدر آملی، ص353.]
وی شریعت را قشر بادام و طریقت را به مغز بادام و حقیقت را به روغن(عصاره) بادام تشبیه کرده است که عارف در هیچ مرحله ای از عمل به شریعت بی نیاز نیست.
بنا بر آنچه گفته شد؛ نگاه عرفان حلقه به شریعت با آنچه در عرفان اصیل اسلامی وجود دارد بسیار متفاوت و دور از حقیقت است.
در عرفان حلقه از همان قدم اول ظواهر شرعی تأویل می شود و برای مناسک دینی، صورت های درونی ترسیم می شود به گونه ای که این صورت های درونی، ما را از افعال خارجی بی نیاز می کند. چنان که مؤلف کتاب عرفان کیهانی «نماز» را «اتصال» معنا می کند! به همین جهت هیچ گاه در دوره های عرفان حلقه، نماز با تعریف فقهی (یعنی عملی که با شرایط و اجزاء خاص باید انجام پذیرد)، مورد توصیه و تأکید قرار نمی گیرد بلکه یک خانم مسلمان می تواند با توجه درونی و اتصال قلبی، نمازش را در حال آشپزی نیز ادا نماید!!
با این وصف واژه شریعت در کتب عرفان حلقه، یک اصطلاح جدید است که هیچ اشتراک معنایی با اصطلاح رایج در منابع عرفان اسلامی ندارد.
مؤلف کتاب عرفان کیهانی می گوید: «در عرفان کیهانی، مسیر اصلی طریقت است که بر روی این مسیر که مسیر عمل است، از شریعت و حقیقت بر روی آن دریافت صورت می گیرد و در انتها هر سه بر یکدیگر منطبق می گردند».[ . عرفان کیهانی، ص 112.]
در عبارت بالا آن چه به عنوان مسیر اصلی مورد توجه نویسنده است، «طریقت» است و سلوک عملی سالک معطوف به طریقت است. در حالی که بزرگان معرفت اذعان کرده اند که مسیر عملی و چهارچوب اعمال برای سالک، «شریعت» است.
به عبارت دیگر از نظر مؤلف عرفان حلقه، شریعت «می تواند» با طریقت هم سو و هم جهت گردد، نه این که «باید» از کانال شریعت به طریقت دست یافت. بنابراین در عرفان حلقه بحث بر سر «امکان انطباقِ» شریعت با طریقت است نه لزوم متابعت از شریعت. بگذریم که انطباق نهایی شریعت، طریقت و حقیقت، و دریافتِ همزمانِ طریقت از کانال های حقیقت و شریعت که نویسنده ادعا کرده است، بیان گر عدم تصور صحیح از ارتباط این سه است؛ چرا که تقدم و تأخر این سه به صورت منطقی لحاظ نشده است و هدف و غایت در این مسیر فراموش شده است. در حالی که از نگاه عرفای مسلمان، هدف نهایی دست یابی به حقیقت است.
هم چنین در هیچ کجای منابع عرفان حلقه، گفته عارفان مسلمان در باب لازم بودن شریعت در تمامی مراحل و مراتب، مورد تصریح قرار نگرفته است.
در حالی که ابن عربی می گوید: «هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزی از حقیقت، دست نخواهد یافت… چرا که حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام است و روحش، حقیقت».[ ابن عربی، فصوص، ج 1، ص 35.]
علامه طباطبایی در این باره گفته است:
«این که از بعضی شنیده شده است که می گویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، ساقط می گردد؛ سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنی، دروغ و بهتان است».
به حاشیه راندن عقل
در عرفان حلقه «عقل» چنین توضیح داده می شود: «عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت می کند و هر کجا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان می دهد. برای نمونه وقتی که شخصی بخواهد تجربه ای ماورائی و غیرمتعارف پیدا کند، عقل به شدت واکنش نشان داده و چنین دنیایی را منکر می شود.»[ انسان از منظر دیگر، ص74.]
وی در جای دیگر می گوید: «در اکثر مواقع تبعات عشق با مخالفت عقل مواجه می شود. برای مثال اگر کسی جای خود را به دیگری بدهد و ایثار و فداکاری بکند، این عمل توجیه عاقلانه ای نداشته و عقل آن را رد می کند.»[ همان.]
در حالی که برخلاف آن چه که نویسنده کتاب «انسان از منظر دیگر» پنداشته است؛ «عقل» جهت دست یابی به حقایق و معارف توحیدی، نه فقط مانع تراشی نمی کند، بلکه این دو هم افق هستند و عقل در ساحت عالم معنا، انسان را در ادراک حقیقت مدد می رساند. چنان که بزرگان عرفان اسلامی یادآور شده اند.
ملاصدرا که پرچم دار «وحدت کشف و برهان» است، امکان تعارض میان برهان حقیقی و کشف یقینی را منتفی می داند و هر دو راه را ناظر به کشف واقع معرفی می کند. باید توجه داشت که نزاع پاره ای از عرفا با عقل، ناظر به عقل گروی افراطی مکتب فلسفی مشاء بوده که این مکتب قادر به حل پاره ای از اشکالات وارده به این مکتب نبوده است.
در هر صورت، بر خلاف توهم رهبر عرفان حلقه که همراهی عقل و دل را منکر می شود و برهان و شهود را ناسازگار می داند؛ ابن عربی تصریح می کند: «عقل ظرفیت قبول و پذیرش دریافت های قلبی را دارد.»[ فتوحات مکیه ابن عربی، ج4، ص 261.] درست است که در پاره ای از ساحت ها، عقل نمی تواند به طور مستقل شهود های عرفانی را درک کند، ولی حاصل مکاشفه را نفی نمی کند و از این جهت موضع «انکار» ندارد. بنابراین بهتر است مؤلف عرفان کیهانی گفته های بزرگان عرفان را با خیال خود تفسیر ننماید.
چنان که ملاصدرا اشاره کرده؛
«برحذر باش که با عقل ناقص خود فکر کنی و منظور عرفاء و بزرگان شهود را به دور از حکم عقل بپنداری.»[ اسفار ج 8، ص 142.]
ملاصدرا در مورد کسانی که بین درک مستقل عقل و موضع و حکم عقل، تفاوت نمی گذارند، قضاوت زیبایی دارد. وی می گوید:
«من لم یفرق بین ما یحیل العقل و بین ما لا ینال العقل فهو احسن ان یخاطب فیترک و جهله»[ ملاصدرا، اسفار، ج2، ص323، به نقل از مبانی عرفان نظری، یزدان پناه ص145.]؛ «هر کسی که میان آنچه عقل آن را محال می داند با آنچه عقل را بدان دسترسی نیست فرق نگذارد، پس او فروتر از آن است که سزاوار صحبت باشد. پس باید او را در جهلش رها نمود.»
نتیجه آن که ادعای رهبر عرفان حلقه که می گوید: «اگر کسی بخواهد جایش را به دیگری ببخشد و ایثار کند این عمل توجیه عاقلانه ندارد و عقل آن را رد می کند»؛ چنین حکمی را بزرگان معرفت نه حکم عقل سلیم، بلکه حکم عقل آمیخته با توهمات می دانند. عقل با اعمالی مانند ایثار نه فقط مخالفتی ندارد، بلکه چنین اموری کاملاً توجیه عاقلانه دارد. به عبارت دیگر هر چند حکم اولیه عقل نمی تواند به جزئیات تعلق گیرد، اما عقلاء چنین حکمی دارند و به حسن این عمل اذعان دارند. (تأیید عقلاء نه حکم اولیه عقل)
قیصری در مقدمه خود در شرح فصوص می گوید: «ان القلب اذا تنور بالنور الالهی، یتنور العقل بنوره و یتبع القلب لانه قوه من قواه»؛ «اگر قلب کسی به نور الهی منور شود. عقل او نیز به این نور روشن می شود و عقل در حکم کردن، از قلب تبعیت می کند؛ چون عقل نیرو و مرتبه ای از قوای قلب است.»[ قیصری، شرح فصوص، ص347.]
بنابراین کسی که قلب سلیم نداشته باشد، ممکن است حکمی را که نویسنده کتاب عرفان کیهانی به عقل نسبت داده از او سربزند؛ ولی این حکم، حکم عقل سلیم و نورانی نیست، بلکه حکم هوی و هوس است که نویسنده کتاب آن را موضع عقل پنداشته است.