دوست گرامی. برای تبیین منشا اخلاق ابتدا باید موضع ما از لحاظ مکتب اخلاقی روشن باشد. مکاتب اخلاقی زیادی بین انسانها وجود دارد که بسته به آموزه های آن مکتب، جواب نیز تغییر می کند. سؤال اصلی در اخلاق دستوری این است که معیار و ملاک خوبی و بدی افعال اختیاری انسان چیست؟ ما در هر موقعیتی با این پرسش مواجه هستیم که انجام چه کاری برای ما از لحاظ اخلاقی درست است.
مکاتب اخلاقی در صدد پاسخ به این سؤال هستند. به طور کلی دو دسته نظریه وجود دارد.
1- نظریه های غایت گرایانه
2- نظریه های وظیفه گرایانه
گروه اول می گویند باید به نتیجه عمل نگاه کرد. و عمل در صورتی خوب است که نتیجه خوب آن از سایر اعمال بیشتر باشد یا مقصود آن باشد که بیشتر باشد.نتیجه گروان در این که این نتیجه خوب چیست، اختلاف نظر دارند. برخی لذت را غایت فعل اخلاقی معرفی می کنند، عده ای دیگر قدرت (فردریش نیچه (1844-1900، کمال و … را نتیجه عمل اخلاقی می دانند.
هم چنین غایت انگاران درباره این که باید به دنبال فراهم آوردن خیر چه کسی بود، اختلاف نظر داشته و به دو گروه کلی تقسیم می شوند.
1- خود گرایی اخلاقی (طرفداران این نظریه مانند اپیکور، هابز و نیچه)
2- همه گروی اخلاقی یا سود گروی (جرمی بنتام و جان استوارت میل).
دسته دوم، وظیفه گرایان هستند که می گویند در هر مورد خاص باید به وظیفه مخصوص آن مورد عمل کرد.
وظیفه گرایان نیز دو دسته هستند.
1- عمل نگر: اینان به دنبال این هستند که برای هر مورد جزئی و خاص.
2- قاعده نگر: بر این باورند که ما قواعدی برای تشخیص صواب و خطا در اختیار داریم. کانت از این دسته است.
نکته ای که در تمامی این مکاتب دیده می شود این است که اینان با تکیه بر عقل ناقص بشری در صدد ایجاد یک مکتب بوده اند و نوعی تحیر در این مکاتب به چشم می خورد که این سرگردانی را از کثرت مکاتب می شود فهمید.
اما مکتب اخلاقی اسلام، واضح و کامل است. برخی از پارامتر های این مکتب از قرار زیراست.
1- در این مکتب، ملاک ارزش بر اساس نوع تأثیر عمل در کمال نفس تعیین می شود. هر عملی که تأثیری در کمال داشته باشد ارزش اخلاقی داشته و خوب است و هر عملی که تأثیر منفی در کمال داشته باشد ضد اخلاقی می باشد.
2- ارزش های اخلاقی تابع نیت انسان هستند و کار اخلاقی به کاری می گویند که هم لیاقت عمل صالح بودن را داشته باشد و هم دارای نیت صحیحی باشد تا موجب کمال گردد.
3- در این مکتب، هدف، مشخص و والاست. هدف مکتب اخلاقی اسلام، قرب الهی است که انسان با کار اخلاقی به این قرب نزدیک می شود.
برای اطلاعات بیشتر در مورد مکاتب اخلاقی به کتاب های زیر مراجعه کنید.
1- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، محمد تقی مصباح یزدی،نشر مؤسسه امام خمینی، ص 24-27
2- فلسفه اخلاق، ویلیام. کی. فرانکنا، نشر طه، ص45-50
ب- نسبیت گرایی در اخلاق
«در جوامعی داشتن حجاب برای زنان خلاف اخلاق است و در جوامعی نداشتن حجاب». این جمله شما بحث نسبیت گرایی را تداعی می کند.
نسبیت در اخلاق یعنی اینکه هیچ خُـلقی به طور کلی و مطلق خوب یا بد نیست. یک صفت در یک زمان و مکان خاص ممکن است خوب باشد و در شرایطی دیگر ممکن است بد باشد.(مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص77 و ج21 ص184). نسبیت گرایی یعنی اگر جامعه ای کاری انجام داد که از نظر ما و جامعه ما بسیار ناپسند و زشت شمرده می شوند، ما نه تنها حق نقد آنان و مخالفت با باورهایشان را نداریم بلکه باید آنان را مورد تحسین نیز قرار دهیم.( نقد وبررسی مکاتب اخلاقی، محمد تقی مصباح یزدی، ص72).
در مقابل نسبیت گرایی، مطلق گرایی است. مطلق گراها اخلاق و قضایای اخلاقی را ثابت دانسته و آن را تابع شرایط و زمان و مکان نمی دانند. اینان به تفاوت های اخلاقی مانند حجاب که در جوامع مختلف وجود دارد، این طور پاسخ می دهند که: جوامع در اصول اخلاقی مشترک هستند. تفاوت آن ها در آداب و فرهنگ های مربوط به این اصول است. به عنوان مثال، همه، اصل کلی اخلاقی احترام به پدر و مادر را باور دارند اما برخی برای ادای این احترام، پدر و مادر را پس از مرگ می سوزانند، عده ای پدر و مادر را می خورند و بعضی آن ها را دفن می نمایند. تفاوت در، به جا آوردن این احترام است.
حجاب نیز این چنین است. اصل حجاب به عنوان یک پوشش برای قسمت های خاصی از بدن مورد اتفاق همگان و عقلا است.(برخی فرهنگ ها که هیچ حجابی را نمی پذیرند، مطرود هستند.) اما اختلاف در نوع و آداب این پوشش است. در هر فرهنگی، مقداری از این پوشش را کافی می دانند.
اخلاقیات دینی معمولاً مطلق گرا هستند.اسلام نیز مانند سایر فرهنگ ها و مذاهب، اصل حجاب را ضروری دانسته و مقدار آن را نیز مشخص می نماید. اسلام که کامل ترین دین است، برای صیانت اجتماع از آسیب های ناشی از بی حجابی و بد حجابی که امروزه شاهد آن هستیم، برترین نوع حجاب ( پوشاندن تمام زیبایی های بدن) را سفارش و واجب کرده است. این پوشش در اسلام طوری تعریف شده است که انسان ها (اعم از زن و مرد) کمترین آثار منفی را در اجتماع برای دیگران داشته باشند.
ج- آیا قواعد اخلاقی، ضرورتاً ریشه مذهبی دارند؟ و آیا می توان اعتقاد به مذهبی نداشت اما اخلاقی بود؟
قواعد عام اخلاقی، عقلانی هستند و حسن و قبح آنها را عقل به تنهایی می فهمد. خوبی عدالت و بدی ظلم بر همه روشن است. اما اخلاق، فقط به دانستن برخی قواعد اخلاقی ختم نمی شود بلکه در لایه ها و طبقات جامعه با مسائل فراوان مانند شریان حیانی درجریان است.
دین به عنوان پشتوانه مفهومی و اجرایی اخلاق، تکمیل کننده خواهد بود. یکی از معانی روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:« إنّـما بـُعثت لِأتمّم مکارم الاخلاق» این است که: [بخشی از مکارم اخلاق و زیبایی های اخلاقی را شما درک می کنید و می فهمید] من مبعوث شده ام تا [این] مکارم اخلاقی را برای شما تکمیل نمایم. به عبارتی، بخش مهمی از اخلاقیات از دسترس اندیشه ما دور است. به عنوان مثال، کانت می گوید: دروغ در هر حالی بد است. باید پرسید: حتی اگر یک دروغ جان صدها انسان بی گناه را نجات دهد، باز هم بد است؟
سخن این جاست که اندیشه بشری نهایتاً به جایی می رسد قابل خدشه، مبهم و بدون پشتوانه است. اما اگر به دین مراجعه کردیم، می بینیم که فلسفه دین موافق اخلاق است و بخش مهمی از احکام ارزشی که از طرف خداوند به ما رسیده، ناظربه مسائل و جزئیات اخلاقی است.
پیامبر با اتصال به سرچشمه وحی الهی، این بخش مهم را نیز برای انسان ها روشن می نماید و دین، تکمیل کننده اخلاق است. ریشه قواعد اخلاقی در وجود و روح انسان است و او بسیاری از خوب و بد ها را با وجدان خویش می یابد اما در، یافتِ بسیاری دیگر از احکام ارزشی ناتوان است و دین به عنوان یک کاتالیزور و سرعت بخش، ما را در رسیدن به قواعد اخلاقی یاری می رساند. هدف اخلاق، آراسته شدن به ملکات شایسته و فضایل و پیراسته شدن از رذایل، برای نیل به قرب الهی است. این مهم با اخلاق سکولار به دست نمی آید.
اخلاق بدون دین در بسیاری مسائل به بن بست می خورد. این دین است که می تواند اخلاق را از بن بست بیرون بکشدو به عنوان مثال یک انسان اخلاقی نمی تواند قبول کند که شخصی که هزاران نفر به دست او کشته شده اند، با یک گلوله یا با طناب دار در چند لحظه کشته شده و قضیه تمام شود. خون هزاران نفر را چه کسی پاسخ خواهد داد؟ دین در این جا راهکار دارد و زندگی را منحصر در دنیای مادی نمی داند.
هم چنین یک انسان اخلاقی ممکن است از خود سؤال کند که اخلاقی بودن برای چه؟ برای زندگی بهتر. زندگی بهتر برای چه؟ مثلاً برای آرامش بیشتر. آرامش بیشتر برای چه؟ و … در نهایت این اخلاق به بن بست می رسد. دین و مذهب در این جا حرف دارد. هدف اخلاق، رسیدن به قرب الهی است.
شهید مطهری می فرماید: خداشناسی پایه اخلاق است.انسانیت و آدمیت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد یعنی هیچ امر معنوی بدون اینکه آن سر سلسله معنویات پایش به میان آید معنا ندارد … وقتی که پایه ای در روح بشر نباشد چرا انسانیت ؟ به من چه مربوط ؟ … [ این اخلاق ] پایه و اساس ندارد و نمی تواند داشته باشد … دین …اساس داشته و تجربه و آزمایش، صحت آن را ثابت کرده و چطور انضباطهای اخلاقی محکم پولادین را به وجود آورده و بعد از این هم به وجود خواهد آورد.( .(مجموعه آثار شهید مطهری، ج22، ص510).
یک سؤال بسیار مهم: اگر بدون ایمان نمی توان اخلاقی بود پس چرا برخی جوامع اروپایی وآمریکایی مذهبی نیستند اما از دروغ و نفاق و تزویر و دزدی وخیانت پرهیز می کنند ؟ پس معلوم می شود که می توان اخلاقی بود بدون اینکه متکی به ایمان و معرفت باشد
شهید مطهری می فرماید: این سخن را شما زیاد شنیده اید ، خود من هم زیاد شنیده ام و شاید مدتها هم به آن معتقد بودم که چنین چیزی می شود ،استاد شهید در ادامه سه نوع «خود» را مطرح می کند که بیانی به این مضمون دارد.
1- خود شخصی
انسان گاهی اوقات فقط خودش را می بیند و از آن حیطه تجاوز نمی کند.
دایره ای کشیده اند که خودشان در داخل آن و غیر خودشان همه بیرون از آن هستند همه چیز را برای خودشان می خواهند . این ، نوع ضعیف خود پرستی است .
2- خود خانوادگی
برخی اوقات، انسان فقط خانواده خود را می بیند و با آنان بسیار محترمانه، مهربانانه و عادلانه رفتار می کند. اما در خارج محیط خانواده تمام صفات رذیله وجود دارد.
3- خود ملی
گاهی می بینیم که خود توسعه پیدا کرده، خود ملی می شود. افراد ملت در داخل خودشان مثل همان فرد در داخل خانواده اند که نسبت به خانواده خودش راستگو است. نسبت به ملت خود امین است ، دزد نیست. در واقع برای شخص خودش دزد نیست، برای شخص خودش دروغ نمی گوید، ظلم نمی کند، یکی از سیئات اخلاقی را مرتکب نمی شود.
اینکه ما می بینیم امروز فرد نسبت به فرد ظلم نمی کند ولی ملت ها بدترین اقسام ظلم را نسبت به ملل دیگر می کنند و این را هم زشت نمی دانند [ ناشی از همین فکر است ]. رجال درجه اول اروپا مظالمی را که نسبت به ملل استعمار زده مرتکب شده اند برای خودشان افتخار می دانند همین فردی که در داخل ملت و کشور خودش این قدر عادل و امین است و ممکن نیست کوچک ترین خیانت و عمل ضد اخلاقی بکند، وقتی که پای ملتی دیگر به میان می آید می گوید این مفاهیم معنی ندارد.
جمله ای از الکسیس کارل نقل می کنند که : در دنیا در زیر پرده کلمه های عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! یعنی اینها کلماتی است تو خالی… آن طوری که باید حقیقت ندارد، داخل آن خالی است، مثل گردو یا بادامی است که پوست دارد ولی مغز ندارد … رمز این که هر چه دنیا عالِم تر می شود بی عقیده تر می گردد و پایبندی اش به اصول اخلاقی کمتر می شود، همین است که غالباً اصول اخلاقی که به بشر تعلیم کرده اند، منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پایه نداشته. .(ر.ک مجموعه آثار شهید مطهری، ج22، ص508-509)
مگر فرانسوی ها نبودند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را منتشر می کردند؟ ولی این اعلامیه در جنگ جهانی اول و دوم کجا رفت؟ در حادثه الجزایر کجا رفت؟ مگر جز این بود که یک ملت حق خودش را می خواست؟ … در تربیت دینی مفاهیم حق، عدالت، صلح، همزیستی، عفت، تقوا، معنویت، راستی، درستی و امانت، الفاظی هستند توپر و پایه و مبنا و منطق دارند …اگر ایمان نباشد، [اخلاق] مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد. ابتدا ممکن است عده ای نفهمند ولی اساس و پایه ندارد.( همان ص 515)
در جریان غزه، مگر این ملت چه خواسته ای داشت. آیا دولت های غربی و اروپایی و برخی دولت های عربی تکانی خوردند؟ اخلاق آنها بر اساس منفعت خودشان است. الفاظ آنان تو خالی است و پشتوانه ندارد. اگر ایمان راستین نباشد، اخلاق پشتوانه مفهومی و اجرایی ندارد.
شما دوست عزیز در این زمینه می توانید به کتاب های زیر مراجعه نموده از مطالب بیشتری بهره ببرید.
1- فلسفه اخلاق شهید مطهری
2- اخلاق اسلامی ) انتشارات معارف)
3- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی(آیت الله مصباح)
4- فلسفه اخلاق(آیت الله مصباح)