وصیت بر امامت امیرالمومنین علی علیه السلام
۱۳۹۳/۰۵/۲۴
–
۴۲۴ بازدید
چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در وصیت خود ولایت امیرالمومنین علیه السلام را مشخص نکرده؟
پیامبر صلی الله علیه و آله از ابتدای بعثت در هرشرایطی به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام تصریح نموده است و این را در طول رسالت بار ها بارها تکرار نموده اند. در وصیّتشان هم امیرمؤمنان علیه السلام به عنوان وصیّ انتخاب نمودند. برای همین هم بود که علی علیه السلام نتوانست در سقیفه حاضر شود. چون طبق وصیّت رسول الله صلی الله علیه و آله مأمور بود که سه روز بر جنازه آن حضرت صلی الله علیه و آله نماز بخواند. مکرر وجود مقدس حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در وصیّت خویش، علی علیه السلام را وصیّ خود در تمام امورشان قرار داده اند. از اینها گذشته، در اینکه علی علیه السلام امام است، شکّی وجود ندارد. شیعه و سنّی، علی علیه السلام را امام می دانند. البته شکّ و شبهه در امامت آن سه تن است.
امام بر حقّ بودن علی علیه السلام را همه ی مسلمانها ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ قبول دارند؛ لذا کسی از اهل سنّت، منکر امام بر حقّ بودن ایشان نیست؛ حتّی عدّه ای از اهل سنّت، امامت ایشان را منصوص از سوی رسول الله صلی الله علیه وآله هم می دانند؛ لکن ادّعا دارند که این نصوص، امامت بلافصل را بیان نمی کند. پس اختلاف شیعه و سنّی، بر سر امامت علی علیه السلام نیست، بلکه اختلاف بر سر امامت ابوبکر و عمر و عثمان است. سنّی ها اینها را امام بر حقّ و مقدم بر امیر المؤمنین علیه السلام می دانند و شیعه اینها را امام بر حقّ نمی داند. امام بر حقّ بودن امام حسن علیه السلام را هم هر دو مذهب قبول دارند. اهل سنّت، بعد از امام حسن علیه السلام، معاویه را امام بر حقّ می دانند و شیعه امام بر حقّ بودن معاویه را قبول ندارد. بعد از معاویه، بین خود اهل سنّت هم اختلاف است. برخی ها یزید را خلیفه نمی دانند ولی عدّه ای مثل برخی وهّابی ها، یزید را هم امام بر حقّ دانسته و در کتابهای خود او را با عنوان «امیر المؤمنین» خوانده اند. شیخ وهّابی، عثمان بن محمّد الخمیس در کتاب «حقبة من التاریخ» با صراحت تمام، یزید را خلیفه و امیرالمؤمنین خوانده است. وی در صفحه 140 این کتاب، عنوان مطلب را چنین آورده است: « خلافة امیرالمؤمنین یزید». اهل سنّت، بعد از یزید نیز مروان بن حکم را خلیفه دانسته اند، که داماد عثمان بود.
خلاصه آنکه امام بر حقّ بودن علی علیه السلام و امام بر حقّ بودن امام حسن علیه السلام را خود اهل سنّت هم قبول دارند و اختلاف بر سر امامت ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و مروان و دیگران است.
اهل سنّت که اینها را امام بر حقّ می دانند باید ثابت کنند که اینها امام بر حقّ هستند. اگر چه شیعه اینها را مصادیق آیات قرآن کریم، : « وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار … » (القصص:41) و فرمود: « … فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْر … » (التوبة:12) دانسته است.
آیا دلیل عقلی یا دلیل قرآنی، یا از احادیث معتبر پیامبر صلی الله علیه و آله بر امام بر حقّ بودن آن سه تن وجود دارد؟
فقط مدعی اند ، امام حقّ را باید مردم تعیین کنند.
اوّلاً یک آیه یا یک حدیث معتبر بیاورید که ثابت کند تعیین امام حقّ از جانب خدای متعال بر عهده ی مردم است نه بر عهده خدا. نه تنها چنین آیه و روایتی نیست بلکه آیات متعدّدی عکس این ادّعا را ثابت می کنند .
ثانیاً آیا مردم حق دارند برای دیگران و آیندگان، تکلیف تعیین کنند ؟ طبق چه منطقی ما باید به انتخاب مردم هزار و چهار صد سال قبل، احترام قائل باشیم؟ به حکم عقل سلیم، ما فقط تابع خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم نه تابع مردم مدینه. مردم مدینه نه خدای ما هستند نه پیغمبر ما که بخواهند برای ما تکلیف تعیین کنند. آیات متعدّدی از قرآن هم ما را از چنین انتخاب و پیروی نمودنی نهی نموده اند.
لیاقت آنها را مردم از کجا فهمیده اند ؟ آیا علم غیب داشتند؟ آیا آیه ای دلالت بر خلافتشان دارد؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به خلافت نصب نمود؟ وقتی نه خدا گفته نه پیغمبر خدا و مردم هم علم غیب ندارند، پس با ظنّ و گمان او را لایق خلافت دانسته اند. لذا باید همان را موجب ضلالت دانست. سوای اینکه آن انتخابها هم مردمی نبود بلکه خواصی چنین انتخابی را طرح نموده و به هر وسیله حتی خلاف شرع ترویجش نمودند.
ـ شعبده بازی جالب در امر امامت :
برخی شعبده بازی جالبی راه انداخته اند. می گویند: اگر علی علیه السلام امام است، چرا در قرآن با صراحت از امامت او سخن گفته نشده است؟ ولی معلوم نیست به چه دلیل بدون نص قرآن او را امام چهارم دانسته اند؟ لذا نمیگویند چرا بدون نص قرآن یا روایات نبوی آنها را امام دانسته اند ؟
اگر امام را باید مردم انتخاب کنند، پس یک آیه بیاورید که به مردم تکلیف نموده باشد که امام را خودتان تعیین کنید! در حالی که شیعه، با دلائل قرآنی فراوان، ثابت می کند که امام را خدا انتخاب می کند نه مردم؛ و آیاتی را می آورد که در آنها با صراحت تمام، خدا نهی نموده است از تبعیّت بی دلیل نمودن از مردم.
« وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ » (الأنبیاء:73)
« وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین.» (القصص:5)
« وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون» (السجدة:24)
شگفتا! برخی از جهّال می گویند که خدا از امامت حرفی نزده، پس این آیات چیستند؟ در مورد امامت نیستند؟
الف: خداوند متعال در این آیات، تصریح نموده که من آنها را امام قرار داده ام. نگفت مردم آنها را انتخاب کرده اند، بلکه گفت: من آنها را امام قرار داده ام. یعنی امام را خدا تعیین می کند نه مردم.
ب: و فرمود که آنها سر خود مردم را هدایت نمی کنند بلکه با امر من هدایت می کنند.
ج: و فرمود که من اعمال خیر را به آنها وحی می کنم. یعنی امام باید وحی دریافت کند. باید مصادیق اعمال صالح را با وحی به او برسانند.
طبق روایات اهل سنّت، علی علیه السلام دقیقاً عین خود قرآن است. جناب حاکم نیشابوری ، از اکابر علمای اهل سنّت ، در حدیث صحیحی از نبی خدا صلی الله علیه و آله آورده است: « علی مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ـــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص124) با وجود کسی که از قرآن، جدایی ندارد، چطور انسانی برود از اشخاصی اطاعت کند که بیشتر عمرشان را ـ قبل از بعثت ـ کافر بوده است. مگر اطاعت از قرآن، واجب نیست؟ مگر قرآن، امام مردم نیست؟ اگر قرآن، امام مردم است و اطاعتش واجب، علی علیه السلام هم که عین قرآن است، امام مردم است و اطاعتش واجب.
امام بر حقّ بودن علی علیه السلام را همه ی مسلمانها ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ قبول دارند؛ لذا کسی از اهل سنّت، منکر امام بر حقّ بودن ایشان نیست؛ حتّی عدّه ای از اهل سنّت، امامت ایشان را منصوص از سوی رسول الله صلی الله علیه وآله هم می دانند؛ لکن ادّعا دارند که این نصوص، امامت بلافصل را بیان نمی کند. پس اختلاف شیعه و سنّی، بر سر امامت علی علیه السلام نیست، بلکه اختلاف بر سر امامت ابوبکر و عمر و عثمان است. سنّی ها اینها را امام بر حقّ و مقدم بر امیر المؤمنین علیه السلام می دانند و شیعه اینها را امام بر حقّ نمی داند. امام بر حقّ بودن امام حسن علیه السلام را هم هر دو مذهب قبول دارند. اهل سنّت، بعد از امام حسن علیه السلام، معاویه را امام بر حقّ می دانند و شیعه امام بر حقّ بودن معاویه را قبول ندارد. بعد از معاویه، بین خود اهل سنّت هم اختلاف است. برخی ها یزید را خلیفه نمی دانند ولی عدّه ای مثل برخی وهّابی ها، یزید را هم امام بر حقّ دانسته و در کتابهای خود او را با عنوان «امیر المؤمنین» خوانده اند. شیخ وهّابی، عثمان بن محمّد الخمیس در کتاب «حقبة من التاریخ» با صراحت تمام، یزید را خلیفه و امیرالمؤمنین خوانده است. وی در صفحه 140 این کتاب، عنوان مطلب را چنین آورده است: « خلافة امیرالمؤمنین یزید». اهل سنّت، بعد از یزید نیز مروان بن حکم را خلیفه دانسته اند، که داماد عثمان بود.
خلاصه آنکه امام بر حقّ بودن علی علیه السلام و امام بر حقّ بودن امام حسن علیه السلام را خود اهل سنّت هم قبول دارند و اختلاف بر سر امامت ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و مروان و دیگران است.
اهل سنّت که اینها را امام بر حقّ می دانند باید ثابت کنند که اینها امام بر حقّ هستند. اگر چه شیعه اینها را مصادیق آیات قرآن کریم، : « وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار … » (القصص:41) و فرمود: « … فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْر … » (التوبة:12) دانسته است.
آیا دلیل عقلی یا دلیل قرآنی، یا از احادیث معتبر پیامبر صلی الله علیه و آله بر امام بر حقّ بودن آن سه تن وجود دارد؟
فقط مدعی اند ، امام حقّ را باید مردم تعیین کنند.
اوّلاً یک آیه یا یک حدیث معتبر بیاورید که ثابت کند تعیین امام حقّ از جانب خدای متعال بر عهده ی مردم است نه بر عهده خدا. نه تنها چنین آیه و روایتی نیست بلکه آیات متعدّدی عکس این ادّعا را ثابت می کنند .
ثانیاً آیا مردم حق دارند برای دیگران و آیندگان، تکلیف تعیین کنند ؟ طبق چه منطقی ما باید به انتخاب مردم هزار و چهار صد سال قبل، احترام قائل باشیم؟ به حکم عقل سلیم، ما فقط تابع خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم نه تابع مردم مدینه. مردم مدینه نه خدای ما هستند نه پیغمبر ما که بخواهند برای ما تکلیف تعیین کنند. آیات متعدّدی از قرآن هم ما را از چنین انتخاب و پیروی نمودنی نهی نموده اند.
لیاقت آنها را مردم از کجا فهمیده اند ؟ آیا علم غیب داشتند؟ آیا آیه ای دلالت بر خلافتشان دارد؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به خلافت نصب نمود؟ وقتی نه خدا گفته نه پیغمبر خدا و مردم هم علم غیب ندارند، پس با ظنّ و گمان او را لایق خلافت دانسته اند. لذا باید همان را موجب ضلالت دانست. سوای اینکه آن انتخابها هم مردمی نبود بلکه خواصی چنین انتخابی را طرح نموده و به هر وسیله حتی خلاف شرع ترویجش نمودند.
ـ شعبده بازی جالب در امر امامت :
برخی شعبده بازی جالبی راه انداخته اند. می گویند: اگر علی علیه السلام امام است، چرا در قرآن با صراحت از امامت او سخن گفته نشده است؟ ولی معلوم نیست به چه دلیل بدون نص قرآن او را امام چهارم دانسته اند؟ لذا نمیگویند چرا بدون نص قرآن یا روایات نبوی آنها را امام دانسته اند ؟
اگر امام را باید مردم انتخاب کنند، پس یک آیه بیاورید که به مردم تکلیف نموده باشد که امام را خودتان تعیین کنید! در حالی که شیعه، با دلائل قرآنی فراوان، ثابت می کند که امام را خدا انتخاب می کند نه مردم؛ و آیاتی را می آورد که در آنها با صراحت تمام، خدا نهی نموده است از تبعیّت بی دلیل نمودن از مردم.
« وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ » (الأنبیاء:73)
« وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین.» (القصص:5)
« وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون» (السجدة:24)
شگفتا! برخی از جهّال می گویند که خدا از امامت حرفی نزده، پس این آیات چیستند؟ در مورد امامت نیستند؟
الف: خداوند متعال در این آیات، تصریح نموده که من آنها را امام قرار داده ام. نگفت مردم آنها را انتخاب کرده اند، بلکه گفت: من آنها را امام قرار داده ام. یعنی امام را خدا تعیین می کند نه مردم.
ب: و فرمود که آنها سر خود مردم را هدایت نمی کنند بلکه با امر من هدایت می کنند.
ج: و فرمود که من اعمال خیر را به آنها وحی می کنم. یعنی امام باید وحی دریافت کند. باید مصادیق اعمال صالح را با وحی به او برسانند.
طبق روایات اهل سنّت، علی علیه السلام دقیقاً عین خود قرآن است. جناب حاکم نیشابوری ، از اکابر علمای اهل سنّت ، در حدیث صحیحی از نبی خدا صلی الله علیه و آله آورده است: « علی مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ـــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص124) با وجود کسی که از قرآن، جدایی ندارد، چطور انسانی برود از اشخاصی اطاعت کند که بیشتر عمرشان را ـ قبل از بعثت ـ کافر بوده است. مگر اطاعت از قرآن، واجب نیست؟ مگر قرآن، امام مردم نیست؟ اگر قرآن، امام مردم است و اطاعتش واجب، علی علیه السلام هم که عین قرآن است، امام مردم است و اطاعتش واجب.