آیت الله طالقانی و اختلاف با امام و انقلاب
۱۳۹۳/۰۵/۱۶
–
۴۶۵۲ بازدید
لطفا در مورد آیت الله طالقانی و رابطه اش با امام و انقلاب و موضوعات مطرحه در شبکه های اجتماعی مبنی بر انتقاد ایشان از انحراف انقلاب و امام را توضیح دهید؟
آیت الله طالقانی از زمره شخصیتهایی بود که با رهبری حضرت امام ، هم در تکوین مبانی فکری انقلاب و هم در بسیج مردم و سازماندهی مبارزان انقلابی، نقش بسزایی داشت. او در مرحله پس از پیروزی نیز از هیچ تلاشی در راه استقرار ثبات سیاسی، نهادینه کردن انقلاب و به ثمر رساندن مبارزات مردم ایران باز نایستاد. با این حال، از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، جریانات لیبرال و منافقین همواره سعی میکردند که با ادعای نزدیکی به وی، خود را حامی آیتالله طالقانی جلوه دهند و سعی کنند ایشان را در مقابل حضرت امام قرار دهند.
به عنوان نمونه یکی از مقاطعی که منافقین تلاش کردند تا آیتالله طالقانی را در مقابل امام قرار دهند، دستگیری فرزندان وی و به دنبال آن، تعطیلی دفاتر و مهاجرت اعتراضآمیز طالقانی به خارج از تهران بود.
ماجرای دستگیری فرزندان طالقانی در شب بیستوسوم فروردین 58، از دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین با طالقانی تماس گرفتند که پیامی از سوی یاسر عرفات برای شما داریم. به دنبال این تماس، طالقانی فرزند خود مجتبی و همسرش هدی را، که او نیز فلسطینیالاصل بود، برای مذاکره به دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین فرستاد. فرزندان طالقانی بعد از گرفتن پیام در زمان بازگشت، در خیابان شادمان، به وسیله عدهای که مدعی بودند پاسدار هستند، توقیف و دستگیر شدند.( حشمتالله عزیزی، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 148) به فاصله چند ساعت از این اتفاق، با حضور سرهنگ امیر رحیمی، فرمانده دژبان مرکز و کمیته مستقر در ضرابخانه و دکتر یزدی، وزیر امور خارجه وقت، این مسئله در خانه آیتالله طالقانی ابعادی گسترده پیدا میکند. در این حال، با دخالت سید احمد خمینی، هدی و مجتبی و ابوالحسن آزاد میشوند. ساعتی بعد آیتالله طالقانی به اتفاق همسر و سه فرزندش به سوی شمال میرود. انتشار این خبر در تهران و شهرها ولولهای به راه میاندازد.( مسعود بهنود، 275 روز بازرگان، انتشارات صدف، 1377، ص 278) به دنبال این ماجراها، منافقین که با تصویب نظام جمهوری اسلامی در رفراندوم 12 فروردین، خود را شکستخورده میدیدند، این مسأله را به مثابه فرصتی برای عقدهگشایی علیه انقلاب اسلامی تلقی کردند. از این رو، آنها چندین تظاهرات در تهران و برخی از شهرستانها به بهانهی هواداری از طالقانی و اعتراض به دستگیری فرزندان وی به راه انداختند.جبهه ملی ایران، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و فداییان خلق، جبهه دموکراتیک ملی ایران و حزب جمهوریخواه، طی اعلامیههایی، خواستار بازگرداندن آیتالله طالقانی شدند.( علیرضا ملائی توانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، نشر نی، 1388، ص 350) در این زمان منافقین نه تنها با راهاندازی تظاهرات در صدد بر هم زدن نظم کشور و اختلال در نظام نوپای اسلامی برآمدند، حتی اعلام کردند که حاضر هستند نیروی نظامی خود را در اختیار آیتالله طالقانی قرار دهند. به دنبال این ماجراها، حاج احمدآقا، فرزند امام ، در صدد برآمد به منظور خنثیسازی نقشه گروههای ضدانقلاب، آیتالله طالقانی را پیدا کند.
ارتباط فرزند طالقانی با گروه پیکار
این تحولات در شورای انقلاب مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. در این جلسه شورا، افرادی نظیر قطبزاده و سحابی اعتقاد داشتند که طالقانی نسبت به نحوه دستگیری و عملکرد برخی از مراکز غیرقانونی معترض است، اما هاشمی رفسنجانی با اشاره به پیوستگی مجتبی طالقانی به گروه پیکار گفت که دخالت تبلیغاتی مجاهدین در این موضوع شبههانگیز است. به هر حال، شورای انقلاب خواستار بازگشت وی شد.( مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، همشهری، 1376، ص 184) در واقع موضوع مطرحشده در شورای انقلاب، اشاره به اتفاقات سال 54 سازمان مجاهدین خلق داشت. در اردیبهشت 1354، بیشتر رهبران سازمان که آزاد بودند، به پذیرش مارکسیسم و مارکسیستلنینیست سازمان رأی دادند. کادر رهبری سازمان در جزوهای با عنوان «بیانیهی اعلام مواضع ایدئولوژیک» اعلام کرد که پس از ده سال زندگی مخفی، چهار سال مبارزه مسلحانه و دو سال بازاندیشی ایدئولوژیکی گسترده، به این نتیجه رسیده است که نه اسلام، بلکه مارکسیسم ایدئولوژی رستگاری و رهایی طبقهی کارگر است. از این به بعد سازمان مجاهدین به دو گروه تقسیم شد: مجاهدین مسلمان با همان نام و عنوان اصلی و دیگری مجاهدین مارکسیست با نام سازمان مجاهدین خلق که از آرم خود، آیهی قرآن را حذف کرد و مشت گرهکرده را به آن افزود. این سازمان در اوایل سال 1357 به نام بخش مارکسیست شناخته میشد و در جریان انقلاب، با مائویستها ادغام شد و سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تشکیل داد و به «پیکار» معروف شد. اعضای مارکسیست سازمان مجاهدین بعد از اینکه رسماً گرایش خود به این مکتب را اعلام کردند، به منظور تمکین دیگر اعضا، به ترور و قتل اعضای مسلمان روی آوردند؛ مسئلهای که باعث شد تا بعد از انقلاب اسلامی، تقی شهرام، رهبر گروه پیکار، دستگیر و محاکمه شود.ارتباط مجتبی، فرزند طالقانی، با این گروه و به خصوص نامهای که در آن زمان به پدرش نوشته و رسماً گرایش خود را به مارکسیست اعلام کرده بود، باعث شده بود تا برخی از انقلابیون نسبت به نقش وی در اقدامات گروه پیکار مشکوک شوند و در صدد برآیند تا این موضوع را بررسی نمایند؛ موضوعی که به ماجرای دستگیری مجتبی طالقانی انجامید.
در نهایت بعد از اینکه احمدآقا موفق میشود مکان اسکان آیتالله طالقانی را پیدا کند، به وی میگوید که امام فرمودند که به طالقانی بگو هر کجا هستند زودتر بیاید، منافقین در تهران شلوغ کردهاند و گفتهاند حاضریم نیروهای مسلح خود را در اختیار طالقانی قرار دهیم. واکنش بهموقع طالقانی و اعلام اطاعت از حضرت امام توسط وی، باعث شد تا نقشه منافقین با شکست مواجه شود. ضمن اینکه طالقانی در این ماجرا نشان داد با وجود توطئه دشمن برای خارج کردن وی از خط امام، حاضر به سرپیچی از ولی فقیه زمان خود نیست و همواره اطاعت از رهبری را اولویت انقلابیون میداند
بیعت دوباره با رهبر انقلاب
طالقانی که تحت تأثیر پیام حضرت امام قرار گرفته بود، درنگ را جایز ندانست و بلافاصله آماده بازگشت به قم شد. وی صبح روز 29 فروردین، پیامی خطاب به ملت ایران فرستاد و از همگان خواست از تظاهرات و راهپیمایی خودداری کنند.
طالقانی بعد از دیدار با حضرت امام خمینی در قم، اقدام به انتشار پیامی خطاب به مردم کرد و در این پیام تأکید نمود که ضدانقلاب داخلی و استعمار خارجی در صدد القای اختلاف میان رهبران دینی و بهرهگیری از آن هستند. طالقانی در این پیام، با اشاره به شخصیت بینظیر امام، شجاعت و قاطعیت ایشان، مراتب تقوا و صلابت ایشان، تأکید کرد که همواره از راه حضرت امام پیروی میکرده و همچنان پیرو این راه است.( علیرضا ملائی توانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی ، پیشین ، ص 354) طالقانی در این پیام به صراحت پیروی خود را از امام اعلام میدارد و تأکید میکند که هیچ گاه از خط امام خارج نشده است: «این مخلص که نسبت به رهبری ایشان بارها و بارها نظر دادهام و رهبری قاطع ایشان را برای خود پذیرفتهام و همیشه سعی کردهام که مشی من از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام خارج نباشد.»( حشمتالله عزیزی، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی ، پیشین، ص 149)
در این زمان ، حضرت امام ، در جمع مسئولان کمیتههای انقلاب، ضمن حمایت از آیتالله طالقانی، به بررسی سوءاستفاده منافقین از این ماجرا پرداختند و تأکید کردند که آنها نیت خیری نداشتهاند. ایشان در این باره فرمودند: «این مردمی که جلو افتادند و این تظاهرات را کردند، اینها برای خاطر آقای طالقانی این کار را کردند؟! یعنی اینها علاقه دارند به آقای طالقانی؟! آن کسی که خدا را قبول ندارد، با آقای طالقانی که خدا را قبول دارد و عرض میکنم که شخص روحانی است و متعبد به اسلام است، برای او این کارها را کردند؟! یا برای اینکه نگذارند یک محیط سالم باشد؟!خود آنها با آقای طالقانی مخالفاند. هر روزی که دستشان برسد، سر او را میبرند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلاً آقای طالقانی رفتهاند بیرون! این بهانه دستشان افتاده و آن بساط را در مدرسههای ما و در خیابانها درست کردند. همه این مسائل به ما این مطلب را نشان میدهد که یک عدهای مأمورند از طرف خارجیها، مأمورند از طرف اینها که نگذارند ایران آرام باشد.»( صحیفهی نور، جلد 7، ص 39-40)در نهایت ماجرای دستگیری فرزندان آیتالله طالقانی با دخالت حضرت امام و اطاعت طالقانی از فرمایشات ایشان به عنوان ولی فقیه زمان، با رفتن طالقانی به قم و اعلام پیروی وی از امام، به پایان رسید و باعث شد نقشهی منافقین نقش بر آب شود.
پاسخ آیت الله طالقانی در تلویزیون ایران به اختلافش با حضرت امام
در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از روزنامهها به نارضایتی آیت الله طالقانی از روند وقایع کشور و نیز مخالفت وی با آرای امام خمینی اشاره میکردند اما آیت الله طالقانی در اسفند ماه ۵۷، در تلویزیون ایران ظاهر شد و به شایعه اختلافش با حضرت امام پایان داد. آیت الله طالقانی در این مصاحبه همچنین از رای قبلی خود در خصوص ضرورت انحلال ارتش عدول کرد و ضمن تایید اینکه ارتش منسجم و ملی برای حفاظت از مرز و بوم کشور لازم است، خواستار محاکمه و برکناری فرماندهان ارتش شاهنشاهی شد. وی حتی با ذکر خاطرهای بعضی افراد گارد شاهنشاهی را نیز انقلابی و مردمی خواند. تا آن زمان سازمانهای چریکی مجاهدین خلق فداییان خلق، که به آیت الله طالقانی نزدیک بودند، بر ایده انحلال ارتش پافشاری میکردند. آیت الله طالقانی همچنین با تاکید بر مذهبی بودن قیام مردم ایران، گفت: یک عدهای آمدهاند از خارج و داخل فقط مقداری شعار دادند، یک مقداری کتاب منتشر کردند و حالا میخواهند در همه کارها دخالت کنند. (www.khatteemam.ir/fa/?p=8857)
به عنوان نمونه یکی از مقاطعی که منافقین تلاش کردند تا آیتالله طالقانی را در مقابل امام قرار دهند، دستگیری فرزندان وی و به دنبال آن، تعطیلی دفاتر و مهاجرت اعتراضآمیز طالقانی به خارج از تهران بود.
ماجرای دستگیری فرزندان طالقانی در شب بیستوسوم فروردین 58، از دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین با طالقانی تماس گرفتند که پیامی از سوی یاسر عرفات برای شما داریم. به دنبال این تماس، طالقانی فرزند خود مجتبی و همسرش هدی را، که او نیز فلسطینیالاصل بود، برای مذاکره به دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین فرستاد. فرزندان طالقانی بعد از گرفتن پیام در زمان بازگشت، در خیابان شادمان، به وسیله عدهای که مدعی بودند پاسدار هستند، توقیف و دستگیر شدند.( حشمتالله عزیزی، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 148) به فاصله چند ساعت از این اتفاق، با حضور سرهنگ امیر رحیمی، فرمانده دژبان مرکز و کمیته مستقر در ضرابخانه و دکتر یزدی، وزیر امور خارجه وقت، این مسئله در خانه آیتالله طالقانی ابعادی گسترده پیدا میکند. در این حال، با دخالت سید احمد خمینی، هدی و مجتبی و ابوالحسن آزاد میشوند. ساعتی بعد آیتالله طالقانی به اتفاق همسر و سه فرزندش به سوی شمال میرود. انتشار این خبر در تهران و شهرها ولولهای به راه میاندازد.( مسعود بهنود، 275 روز بازرگان، انتشارات صدف، 1377، ص 278) به دنبال این ماجراها، منافقین که با تصویب نظام جمهوری اسلامی در رفراندوم 12 فروردین، خود را شکستخورده میدیدند، این مسأله را به مثابه فرصتی برای عقدهگشایی علیه انقلاب اسلامی تلقی کردند. از این رو، آنها چندین تظاهرات در تهران و برخی از شهرستانها به بهانهی هواداری از طالقانی و اعتراض به دستگیری فرزندان وی به راه انداختند.جبهه ملی ایران، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و فداییان خلق، جبهه دموکراتیک ملی ایران و حزب جمهوریخواه، طی اعلامیههایی، خواستار بازگرداندن آیتالله طالقانی شدند.( علیرضا ملائی توانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، نشر نی، 1388، ص 350) در این زمان منافقین نه تنها با راهاندازی تظاهرات در صدد بر هم زدن نظم کشور و اختلال در نظام نوپای اسلامی برآمدند، حتی اعلام کردند که حاضر هستند نیروی نظامی خود را در اختیار آیتالله طالقانی قرار دهند. به دنبال این ماجراها، حاج احمدآقا، فرزند امام ، در صدد برآمد به منظور خنثیسازی نقشه گروههای ضدانقلاب، آیتالله طالقانی را پیدا کند.
ارتباط فرزند طالقانی با گروه پیکار
این تحولات در شورای انقلاب مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. در این جلسه شورا، افرادی نظیر قطبزاده و سحابی اعتقاد داشتند که طالقانی نسبت به نحوه دستگیری و عملکرد برخی از مراکز غیرقانونی معترض است، اما هاشمی رفسنجانی با اشاره به پیوستگی مجتبی طالقانی به گروه پیکار گفت که دخالت تبلیغاتی مجاهدین در این موضوع شبههانگیز است. به هر حال، شورای انقلاب خواستار بازگشت وی شد.( مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، همشهری، 1376، ص 184) در واقع موضوع مطرحشده در شورای انقلاب، اشاره به اتفاقات سال 54 سازمان مجاهدین خلق داشت. در اردیبهشت 1354، بیشتر رهبران سازمان که آزاد بودند، به پذیرش مارکسیسم و مارکسیستلنینیست سازمان رأی دادند. کادر رهبری سازمان در جزوهای با عنوان «بیانیهی اعلام مواضع ایدئولوژیک» اعلام کرد که پس از ده سال زندگی مخفی، چهار سال مبارزه مسلحانه و دو سال بازاندیشی ایدئولوژیکی گسترده، به این نتیجه رسیده است که نه اسلام، بلکه مارکسیسم ایدئولوژی رستگاری و رهایی طبقهی کارگر است. از این به بعد سازمان مجاهدین به دو گروه تقسیم شد: مجاهدین مسلمان با همان نام و عنوان اصلی و دیگری مجاهدین مارکسیست با نام سازمان مجاهدین خلق که از آرم خود، آیهی قرآن را حذف کرد و مشت گرهکرده را به آن افزود. این سازمان در اوایل سال 1357 به نام بخش مارکسیست شناخته میشد و در جریان انقلاب، با مائویستها ادغام شد و سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تشکیل داد و به «پیکار» معروف شد. اعضای مارکسیست سازمان مجاهدین بعد از اینکه رسماً گرایش خود به این مکتب را اعلام کردند، به منظور تمکین دیگر اعضا، به ترور و قتل اعضای مسلمان روی آوردند؛ مسئلهای که باعث شد تا بعد از انقلاب اسلامی، تقی شهرام، رهبر گروه پیکار، دستگیر و محاکمه شود.ارتباط مجتبی، فرزند طالقانی، با این گروه و به خصوص نامهای که در آن زمان به پدرش نوشته و رسماً گرایش خود را به مارکسیست اعلام کرده بود، باعث شده بود تا برخی از انقلابیون نسبت به نقش وی در اقدامات گروه پیکار مشکوک شوند و در صدد برآیند تا این موضوع را بررسی نمایند؛ موضوعی که به ماجرای دستگیری مجتبی طالقانی انجامید.
در نهایت بعد از اینکه احمدآقا موفق میشود مکان اسکان آیتالله طالقانی را پیدا کند، به وی میگوید که امام فرمودند که به طالقانی بگو هر کجا هستند زودتر بیاید، منافقین در تهران شلوغ کردهاند و گفتهاند حاضریم نیروهای مسلح خود را در اختیار طالقانی قرار دهیم. واکنش بهموقع طالقانی و اعلام اطاعت از حضرت امام توسط وی، باعث شد تا نقشه منافقین با شکست مواجه شود. ضمن اینکه طالقانی در این ماجرا نشان داد با وجود توطئه دشمن برای خارج کردن وی از خط امام، حاضر به سرپیچی از ولی فقیه زمان خود نیست و همواره اطاعت از رهبری را اولویت انقلابیون میداند
بیعت دوباره با رهبر انقلاب
طالقانی که تحت تأثیر پیام حضرت امام قرار گرفته بود، درنگ را جایز ندانست و بلافاصله آماده بازگشت به قم شد. وی صبح روز 29 فروردین، پیامی خطاب به ملت ایران فرستاد و از همگان خواست از تظاهرات و راهپیمایی خودداری کنند.
طالقانی بعد از دیدار با حضرت امام خمینی در قم، اقدام به انتشار پیامی خطاب به مردم کرد و در این پیام تأکید نمود که ضدانقلاب داخلی و استعمار خارجی در صدد القای اختلاف میان رهبران دینی و بهرهگیری از آن هستند. طالقانی در این پیام، با اشاره به شخصیت بینظیر امام، شجاعت و قاطعیت ایشان، مراتب تقوا و صلابت ایشان، تأکید کرد که همواره از راه حضرت امام پیروی میکرده و همچنان پیرو این راه است.( علیرضا ملائی توانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی ، پیشین ، ص 354) طالقانی در این پیام به صراحت پیروی خود را از امام اعلام میدارد و تأکید میکند که هیچ گاه از خط امام خارج نشده است: «این مخلص که نسبت به رهبری ایشان بارها و بارها نظر دادهام و رهبری قاطع ایشان را برای خود پذیرفتهام و همیشه سعی کردهام که مشی من از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام خارج نباشد.»( حشمتالله عزیزی، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی ، پیشین، ص 149)
در این زمان ، حضرت امام ، در جمع مسئولان کمیتههای انقلاب، ضمن حمایت از آیتالله طالقانی، به بررسی سوءاستفاده منافقین از این ماجرا پرداختند و تأکید کردند که آنها نیت خیری نداشتهاند. ایشان در این باره فرمودند: «این مردمی که جلو افتادند و این تظاهرات را کردند، اینها برای خاطر آقای طالقانی این کار را کردند؟! یعنی اینها علاقه دارند به آقای طالقانی؟! آن کسی که خدا را قبول ندارد، با آقای طالقانی که خدا را قبول دارد و عرض میکنم که شخص روحانی است و متعبد به اسلام است، برای او این کارها را کردند؟! یا برای اینکه نگذارند یک محیط سالم باشد؟!خود آنها با آقای طالقانی مخالفاند. هر روزی که دستشان برسد، سر او را میبرند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلاً آقای طالقانی رفتهاند بیرون! این بهانه دستشان افتاده و آن بساط را در مدرسههای ما و در خیابانها درست کردند. همه این مسائل به ما این مطلب را نشان میدهد که یک عدهای مأمورند از طرف خارجیها، مأمورند از طرف اینها که نگذارند ایران آرام باشد.»( صحیفهی نور، جلد 7، ص 39-40)در نهایت ماجرای دستگیری فرزندان آیتالله طالقانی با دخالت حضرت امام و اطاعت طالقانی از فرمایشات ایشان به عنوان ولی فقیه زمان، با رفتن طالقانی به قم و اعلام پیروی وی از امام، به پایان رسید و باعث شد نقشهی منافقین نقش بر آب شود.
پاسخ آیت الله طالقانی در تلویزیون ایران به اختلافش با حضرت امام
در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از روزنامهها به نارضایتی آیت الله طالقانی از روند وقایع کشور و نیز مخالفت وی با آرای امام خمینی اشاره میکردند اما آیت الله طالقانی در اسفند ماه ۵۷، در تلویزیون ایران ظاهر شد و به شایعه اختلافش با حضرت امام پایان داد. آیت الله طالقانی در این مصاحبه همچنین از رای قبلی خود در خصوص ضرورت انحلال ارتش عدول کرد و ضمن تایید اینکه ارتش منسجم و ملی برای حفاظت از مرز و بوم کشور لازم است، خواستار محاکمه و برکناری فرماندهان ارتش شاهنشاهی شد. وی حتی با ذکر خاطرهای بعضی افراد گارد شاهنشاهی را نیز انقلابی و مردمی خواند. تا آن زمان سازمانهای چریکی مجاهدین خلق فداییان خلق، که به آیت الله طالقانی نزدیک بودند، بر ایده انحلال ارتش پافشاری میکردند. آیت الله طالقانی همچنین با تاکید بر مذهبی بودن قیام مردم ایران، گفت: یک عدهای آمدهاند از خارج و داخل فقط مقداری شعار دادند، یک مقداری کتاب منتشر کردند و حالا میخواهند در همه کارها دخالت کنند. (www.khatteemam.ir/fa/?p=8857)