طلسمات

خانه » همه » مذهبی » غلبه بر نفس

غلبه بر نفس


غلبه بر نفس

۱۳۹۳/۰۵/۰۱


۱۶۳۳ بازدید

نفس انسان چیست؟
غلبه بر نفس، یعنی نفس انسان هیچ چیز نخواهد؟ مثلا هوس بستنی هم نکند؟
راههای غلبه بر نفس چیست؟

برای پاسخ به این سؤال که« نفس چیست؟» به روایت زیر توجه شود :
کمیل بن زیاد میگوید: بحضرت على بن أبی طالب علیه السّلام گفتم: نفس مرا به من معرفى کن. فرمود: اى کمیل! منظور تو کدام نفس است؟ گفتم: اى آقاى من مگر بیشتر از یکى است؟ فرمود: اى کمیل! نفس به چهار قسم تقسیم میشود:1- نفس نامیه نباتیه 2- نفس حسیه حیوانیه 3- نفس ناطقه قدسیه 4- نفس کلیه الهیه. و هر یک از این چهار نفس داراى پنج قوه و دو خاصیت میباشد.
پنج قوه نفس نامیه نباتیه عبارتند از: 1- ماسکه 2- جاذبه 3- هاضمه 4- دافعه 5- مربیه. و دو خاصیت آن عبارتند از: 1- زیاده 2- نقصان- سر چشمه این نوع نفس، کبد است. و این نفس شبیه ترین چیزها است به نفس حیوان
پنج قوه نفس حسیه حیوانیه عبارتند از: 1- سمع 2- بصر 3- شمّ (بوئیدن) 4- ذوق (چشیدن) 5- لمس. این نوع نفس داراى دو خاصیت است که عبارتند از: 1- خشنودى 2- خشم. سر چشمه این نفس قلب میباشد. و این نفس شبیه ترین چیزها است به نفس درندگان.
پنج قوه نفس ناطقه قدسیه عبارتند از: 1- فکر 2- ذکر 3- علم 4- حلم 5- بزرگوارى. این نوع نفس از جائى سر چشمه نمیگیرد. این نفس شبیه- ترین چیزى است به نفس فرشتگان. این نفس داراى دو خاصیت است که عبارتند از: 1- پرهیزکارى 2- حکمت.
پنج قوه نفس کلیه الهیه عبارتند از: 1- بقاء در مقابل فنا 2- نعمت در مقابل شقاوت 3- عزت در مقابل ذلت 4- فقر در مقابل غناء 5- صبر در مقابل بلاء. این نفس داراى دو خاصیت است که عبارتند از: 1- حلم 2- کرم. مبدء این نوع نفس از طرف خدا و بازگشتش به سوى خدا خواهد بود
اما غلبه بر نفس یعنی اینکه بتواند آن را تزکیه کند! مراحل هفتگانه تزکیه نفس عبارتند از :
عارفانِ عاشق ، برای نفس هفت منزل برشمرده اند که باید برای رسیدن به مقصود ، به درجه ی نهایی آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید . چو دل را محرم اسرار کردند //خموشی را امانت دار کردند
مسئله نفس در مباحث عرفانی از مباحث محوری است ، چرا که در تمام مسائلی که عرفان مطرح می کند ، تزکیه و تصفیه نفس مورد توجّه قرار گرفته است . کسی که نفس سرکش را رام نکرده و غرایز و شهواتش را با برنامه های الهی مقیّد ننموده و از خود نگذشته و روی دل به سوی قبله حقیقی نکرده باشد ، هرگز نمی تواند در جمع عارفان الهی قرار گیرد . بی تردید تهذیب و تزکیه نفس از اهداف مهم و اساسی انبیای الهی بوده است . تمام بدبختی هایی که در دوره ی حیات ، گریبانگیر بشر است ، علّت ومنشأیی جز پیروی از هوای نفس نداشته و ندارد .
از صاحب نفس شریره نمی توان توقّع خیر داشت و اگر خیری هم از او صادر شود به دایره حبط کشیده می شود . نفس مهذّب و تزکیه شده ، در آخرت آراسته به چهار سرمایه عظیم و ابدی می شود :
۱) علم بدون جهل .
۲) ثروت بدون فقر .
۳) عزّت بی ذلّت .
۴) حیات بی موت .
آراستگی نفس به این چهار ویژه گی ارزشمند از ماده فلاح ، که برای تزکیه نفس ، در قرآن به کار رفته است استفاده می شود . چنانکه راغب اصفهانی در المفردات متذکّر شده است .( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ) . « نفوس آلوده که نفوس ناقصه اند ، از خیر و رحمت محروم ، و از رسیدن به عنایت حضرت محبوب ممنوعند » .
از اهمّ وظایف انسان که در رأس وظایف اوست ، مخالفت با خواسته های غیر مشروع نفس است . در آثار اسلامی از این مخالفت تعبیر به جهاد اکبر تعبیر شده است . عاشقان حق و ارادتمندان یار و سالکان طریق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در وحشت بودند ، تا جایی که بزرگمردی مانند رسول اسلام در دعاهای خود به پیشگاه محبوب عرضه می داشت : أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُروُرِ أَنْفُسِنا . راستی در صورت آلوده بودن نفس به رذایل ، و اسیر بودن به دست انواع گناهان آیا می توان دعوی محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! و آیا می توان خرد را بنده و مؤمن به او معرّفی کرد ؟!
عارفانِ عاشق ، برای نفس هفت منزل برشمرده اند که باید برای رسیدن به مقصود ، به درجه ی نهایی آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید .
۱) نفس امّاره
در این مرحله ـ چنانکه در سوره ی یوسف آیه ی ۵۳ به آن اشاره شده است ـ نفس حیوانی در زندگی انسان غلبه ی کامل و سلطه ی شدید دارد . با بودن حالت امّارهٔ بالسّوء ، نفس ناطقه به هیچ وجه نمی تواند رخسارهِ ملکوتی خود را تجلّی دهد . از نفس امّاره جز آثار حیوانیّت و بهمیّت سر نمی زند . همه ی کارها و حرکات و سکنات انسان در این مرتبه ، نشانی از طبیعت حیوانی است و نفس او همیشه به شرارت و بدی امر می کند .
انسان آلوده به گناه نباید فراموش کند که رغبت ، میل و اشتهای به گناه ، از نشانه های مهم اسارت نفس امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسی که همواره انسان را به نافرمانی فرا می خواند ، خسارتِ جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت .از نظر قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) انسان در این حال ، فرق چندانی با حیوان ندارد و بلکه در پاره ای خصوصیّاتِ حیوانی از حیوان نیز بدتر است . این نفس امّاره ی خطرناک امروزه در میان بیشترِ مردم روی زمین و حتّی در میان ملل به اصطلاح متمدّنی که غرق هوسرانی و شهوت پرستی هستند ، نفوذ و غلبه دارد و آنان در حیوانیّت از بسیاری از حیوانات برترند . انسان سالک در این مرحله ، با غلبه کردن بر قوّه های حیوانی و مادّیِ جسم که رابطه ی مستقیمی با نفس امّاره دارند سر و کار دارد و باید آنها را براساس فرامین و دستورهای شرعی رام نماید .
۲) نفس لوّامه
در این مرحله که آیه ی دوم سوره ی قیامت به آن اشاره دارد ، قوای عقلی کم کم شروع به نشو و نما می کند و انسان بیدار شده و میان کارهای نیک و بد تمیز می دهد .در این حال یک حسّ درونی او را از ارتکاب بدی باز می دارد ، ولی این امر درونی هنوز ضعیف است و تأثیر چندانی ندارد ، پس از ارتکاب هرکار بدی انسان را دچار یک نوع پشیمانی می کند . این توبیخ و ملامت از نفس حیوانی سر نمی زند ; و بطور قطع این ندا ، صدای نفس ناطقه و یا روح ملکوتی است که انسان را به کسب فضیلت دعوت می نماید . اینکه بیشتر بزرگان دین و اولیای مبین و عرفای آگاه ، گوشه نشینی و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دوری از زندگی روزانه را برای چند ساعت توصیه نموده اند ، فقط برای این است که انسان لحظاتی به خود آید و از وسوسه های نفس حیوانی آزاد و فارغ شود و تحریک های خارجی را فراموش نماید و آتش حرص ها و شهوت های خود را مدّتی خاموش سازد ، تا بتواند ندای آسمانی روح را از درون خود بشنود . سالک در این مرحله نیز باید به رام کردن ومطیع نمودن همان نیروهای مرموز نفس مشغول شود .
۳) نفس ناطقه یا متفکّره
در این مرحله قوّه ی تفکّر و تمیز در نفس انسانی به خوبی ظهور کرده و نشو و نمای محسوسی پیدا می کند . قدرت نفس در این مرحله ، نتیجه و محصول کوششی است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن داشته است : ( وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ) . « هرکس بکوشد ، بطورقطع به نفع خود کوشیده است » . سه مرحله ی فوق برای سالک ، دوره ی غلبه و تسلّط بر نفس است و وظیفه ی او مراقبت و هدایت و گاهی جنگ با نفس می باشد .
باید سینه را به سختی ها و زحمت ها و رنج های فراوان سپر ساخت ، و به این معنا یقین داشت که هیچ رنج و دردی بی سود و بدون مزد نمی ماند . در این رنج ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ; بلکه رام کردن او و انداختن قوایش در مجراهای جدید صالح سودمند و علوی است ، بطوری که همه ی هوس ها و حس ها با الهام گرفتن از وحی ، خادم قلب پاک و اراده ی عقلی و الهی نفس ناطقه شوند .
۴) نفس عاقله یا ملهمه
در این مرحله قوّه ی تعقّل نشو و نمای کامل ، و با قوه ی اراده ی عقلی تجلّی و ظهور می کند . در این مرحله حاکم اصلی عقل است و به وسیله ی اراده ی عقلی ، احکام و اوامر عقل در همه ی شئون زندگی جاری خواهد گشت .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ) . این دوره را بنابر آیات فوق از این رو مرحله ی نفس ملهمه می توان نامید که در نفس سالک ، نخستین بار پرتو الهام ربّانی افکنده می شود . مرحله ی چهارم از آنجا که در میان سه مرحله ی اول و سه مرحله ی بعد برزخی است ، از این رو به موجب قانون تکامل و برزخیّت ، دارای اشکال و صور و قوای هر دو طرف ( مراحل ذکر شده و آنچه ذکر خواهد شد ) می باشد .
در این مرحله قوای پست و حیوانی ، آخرین درجات قوّت و توان خود را به کار خواهند برد تا موقعیّت خود را نگاهداری کنند ، و از این حیث هم در دل سالک که مشغول تزکیه ی نفس است ، انقلاب ها و طوفان های بسیار قوی و بلکه خونین سر می زند ، ولی سرانجام قوای پست حیوانی و آمال و هوس های خود پرستانه ی نفسانی ، مغلوب انوار قاهره ی قوای برتر معنوی گشته ، ظلمت ، جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت و فضیلت خواهد شد .
چون این حقیقت در دل عارف ظهور کرد ، سکوت و آرامش ، با نور الهام ، مشام جان او از فیض آسایش درونی و استراحت وجدانی که نتیجه ی پیروزی بر نفس حیوانی است ، برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه ی بر نفس را خواهد چشید . سالک در این مرحله ی از تزکیه ی نفس ، کم کم شروع به چیدن میوه ی شیرین زحمت ها ، کوشش ها ، ناکامی ها ، ریاضت ها و مقاومت هایی که با متانت و توکّل و ایمان تحمّل نموده می کند . ( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) . « کسانی که در راه ما بکوشند آنان را به راههای خود راهنمائی می کنیم » . از این زمان است که سالک عملاً وارد مراحل بالاتر شده ، واقعیّت آن همه حقایق را که درباره ی مقام و حالات گوناگون تزکیه ی نفس ، مانند مکاشفات و الهام و جذبه و ذوق و اشتیاق شنیده بود ، حالا از روی یقین احساس می نماید ، و قوّت قلب و قوّه ی توکّل و ایمان و اعتمادش بر الطاف و فیوضات و هدایتِ پروردگار ، روز به روز قوی تر می گردد .
۵) نفس مطمئنّه
در مرحله ی چهارم که شرح آن گذشت ، با وجود تکامل یافتن قوّه ی تعقّل و اراده ی عقلی ، باز زندگی انسان خواه فردی یا اجتماعی ، به کلّی از خطا و گناه محفوظ نخواهد ماند ، چرا که قوای نفسانی و حیوانی به کلّی ریشه کن نشده و به عبارت درست تر تبدیل به قوای روحانی نگشته و هنوز خام و نرسیده اند . از این رو در بیشتر اوقات ، همان قوای حیوانی بروز کرده و اظهار حیات و توان و قدرت خواهند نمود .
این حال در مسیر زندگیِ سالک بارها پیش می آید ، و گاهی او را گرفتار وحشت و حیرت و نومیدی می سازد . ولی عارفان بینادلی که این مراحل را پشت سر گذاشته اند ، از پیدایش این احوال ما را آگاهی و دلداری داده اند . پس در این حال و در این حال برگشتها و تنزّلهای ناگهانی ، نباید دل از دست داد ، و نومید و مضطرب گردید ; بلکه باید به مراقبت افزود و با جان و دل آن حوادث ناگوار و حالهای پر اضطرار را پذیرفت و به رفع آنها کوشید . چرا که شرط سلوک و مقتضیّات تزکیه ی نفس همین است . ولی در این مرحله ی پنجم که نفس عنوان صفت مطمئنّه به خود می گیرد ، طوری در مقام خویش استوار و برقرار خواهد بود که دیگر ترس لغزیدن ، سقوط ، مغلوب هوس ها ، فریب های نفس حیوانی و گرفتار وسوسه های شیطانی شدن باقی نخواهد ماند .
آیینه ی غیب نمای دل عارف و آسمان زندگی اش از ابرهای سیاهِ دریای هوی و هوس ها پاک شده و ماهِ دلربایِ روحِ ملکوتی و با شکوه خود را در آن آسمان پاک تجلّی خواهد داد و نمونه های جلوه های روح سبحانی خواهد شد .در این مقام است که جنگ با نفس ، با پیروزی کامل عقل خاتمه می یابد ، و نفس حیوانی رام و فرمانبر سالک می شود و عارف از زنجیر هوس ها و تحریک ها و هیجان های شدید نفسانی آزاد می شود ، و حتی بدن هم پیرو اراده ی الهی او شده و یک راهوار باربرداری می گردد .
۶) نفس راضیه
این مرحله مقام عشق و وادی هیجان انگیز رضا و تسلیم است . در این مرحله نفس انسانی به محک امتحان سنجیده می شود ، و در بوته ی مصایب درونی و روحی ، در آتش شک و شبهه و تزلزل و بیم و امید که آنها را مغلوب کرده بود یک بار دیگر گداخته خواهد شد ; تا به کلّی صافی و خلوص خود را به دست آورد و پایدار شود . بنابراین ، این مرحله مقام فدای نفس و میدان جانبازی است ، نفس ناطقه ی انسانی باید شایستگی درک لطف ، محبّت ، عنایت ، فیض جبروتی و لاهوتی را به نمایش بگذارد . و در راه عشق خدایی برای فدا کردن خود نیز حاضر و بلکه مشتاق قد باشد . این مقام عرصه ی عشق بازی مجازی نیست ; بلکه در این جا با جان باید به طور حقیقی بازی کرد ، و حتّی هزاران جان را فدای نام و عشق محبوب نمود ، و پای کوبان و رقصان به پای دار وصل شتافت .
در اینجاست که دیگر فرقی بین مشیّت آفریدگار و اراده ی بنده ی او نخواهد ماند ، و انسان از روی معرفت حقیقی اجرا کننده ی اراده ، بلکه یاری دهنده ی اجرای نقشه ی آفرینش و تکامل جهان خواهد گشت . این مرحله از یک طرف مقام فدای نفس و تسلیم و رضای محض است ، و از طرف دیگر هنگام تجلّی انوار کشف ، و الهام ، و وصال است . در این مقام دیگر سایه ی جدایی و پرده ی ناتوانی وجود ندارد ، زیرا نور عشق و معرفت سرتاسر زندگی باطنی و ظاهری عارف را فرامی گیرد و او خطی جز در رضای حق و تسلیم شدن به اوامر و اراده ی او نمی بیند و نمی شناسد . در این مقام انتظار وصل با شعله ی آتش جانسوز عشق ، همه ی نیروهای مخالف و اضداد طبیعت گداخته و با هم درآمیخته می شود و به قوّه های حیات بخش بندگی می گردند .
۷) نفس مرضیّه
این مرحله بالاترین و آخرین مقام کمال نفس انسانی است ، این مقام ، مقامِ وصل و یگانگی نفس ناطقه با روح است . در مرحله ی ششم ، رضا و خرسندی از طرف عاشق بود ، ولی عاشق از رضای معشوق به طور کامل مطمئن نبود و فقط آثاری از خرسندی محبوب را گاهی احساس می نمود ; ولی در مقام هفتم اطمینان قلبی برای نفس ناطقه حاصل می شود ، بدین جهت نفس در این مرتبه ، مرضیّه خوانده شده است ، به این معنی که خدای متعال نیز رضای خود را از نفس ناسوتی اظهار و عشق خود را به وی اثبات و اعلام می نماید .
در این مقام ، نفس ناطقه با یقین عینی و بلکه با حقّ الیقین می داند و می فهمد که عشق دو طرفی است ; یعنی محبوب نیز پا بسته ی مهر او بوده است ; بلکه او شوریده تر از این مجنون ناسوتی است، چنانکه در حدیث قدسی آمده است : ای فرزند آدم ! من دلباخته ی توأم و این برای تو پنهان است ، پس تو هم دلباخته ی من باش . آری ! در این مقام ، پرده از روی آن سرّ خفّی ، که آفریدگار شیفته ی آفریده ی خویش است ، از پیش چشم عارف برداشته می شود ، چنانکه از یکی از عارفان عاشق نقل شده که گفته بود : سی سال خدا را می طلبیدم ، سرانجام به این نتیجه رسیدم که او طالب بود و من مطلوب .
احساس و ادراک رسیدن نفس به مقام رضا ، هر روز و هر ساعت و بلکه هر دم که سالک در دل خود ذوق آن را خواهد چشید ، خود بزرگترین حظّ روحانی و فیض آسمانی و سرور جاودانی است . در این مقام است که نفس ناسوتی نه تنها ندای «أنت الحبیب وأنت المحبوب» را می شنود ; بلکه در صفات محبوب شرکت می کند ، زیرا در این مقام اراده و آرزوی عاشق و معشوق ، یعنی نفس ناطقه و حق ، یکی شده است .
البتّه برای رسیدن به مرحله ی نهایی که مقام رضا است باید اراده و عمل را بعنوان سلاح برداشت . اراده و عمل به قواعدی که تنها از طریق انبیا و امامان به ما رسیده است . در این سیر و سفر پیروی کردن از دستورهای غیر خدا و مکتب های به اصطلاح عرفانیِ بشر ، عین گمراهی است و نه تنها آدمی را به جایی نمی رساند ; بلکه در وادی هلاکت انداخته و عمر او را ضایع می کند .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد