طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نوع توانایی پیامبر(ع) بر خواندن و نوشتن

نوع توانایی پیامبر(ع) بر خواندن و نوشتن

چند نکته:
1- طبق نقل متواتر تاریخ، رسول خدا(ص) نه درس خوانده و نه چیزی نوشته است. امّا این بدان معنا نیست که حضرتش خواندن و نوشتن را بلد نبوده است. طبق نقلهای تاریخی ، بارها شده که حضرتش با افراد آمده از خارج حجاز، با زبان خودشان حرف زده اند؛ حال آنکه حضرتش هیچگاه به آن ممالک گذر هم نکرده اند. آیا کسی که بدون آموزش می تواند به زبانهای دیگر ملل سخن بگوید، قادر نخواهد بود، بدون آموزش به زبان خودش بنویسد؟! به یقین حضرتش قدرت خواندن و نوشتن داشته است، امّا در مقام عمل، چیزی را ننوشت، تا بهانه به دست مخالفین نیفتد. امّا حضرتش نامه ها را می خواند.
2ـ امّا چرا حضرتش نمی نوشت؟دلیل این امر آن است که بزرگترین معجزه ی حضرتش از سنخ کلام می باشد. او کلامی آورده که فصحا و بلغای عرب در برابر فصاحت و بلاغت شگفت آن زانو زده اند. لذا اوّلین تهمتی که به حضرتش زدند این بود که او این سخنان را در سفری که به خارج از حجاز داشته، از کسی یاد گرفته است. امّا این شبهه ای نبود که جامعه باور کند. چون اهل مکّه از بچّگی آن حضرت را می شناختند و می دانستند که آن حضرت در عمرش آموزش نوشتن ندیده است. افزون بر این، دشمنان ادّعا داشتند که حضرتش این مطالب را از مردی عجمی آموخته است؛ حال آنکه قرآن او به زبان عربی فصیح و بلیغ بود. پس چگونه فردی عجم توانسته است سخنانی به این فصاحت و بلاغت به آن حضرت بیاموزد، که حتّی بزرگترین ادبای عرب نیز از آوردن مثلش عاجز باشند. در حالی که می دانیم در آن زمان، زبان عربی برای غیر عربها ارزشی نداشت تا آن را یاد بگیرند.حضرتش با اینکه بر آموختن سواد بسیار تأکید داشتند و هر اسیری را که چند مسلمان را سواد می آموخت، آزاد می نمودند، امّا هیچگاه اقدام به یادگیری سواد نکردند و چیزی را ننوشتند. چون مأمور به این کار بودند تا مردم نتوانند حضرتش را متّهم به این کنند که قرآن را خودش برساخته است. خواندن آن حضرت نیز به صورت علنی نبوده است. البته این برای تأکید بر اعجاز قرآن و برای دفع شبهاتِ مردم فریب بوده ؛ و الّا حتّی اگر آن حضرت قدرت خواندن و نوشتن خود را هم آشکار می ساختند، باز هم خدشه ای حقیقی به اعجاز قرآن نمی زد. چون فصاحت و بلاغت قرآن آنچنان بالاست که هیچ بشری قادر نیست همانند آن را بیاورد. ولی به هر حال اگر حضرتش اظهار سواد می نمود، بسیاری از مردم عوام ، شبهات منکرین را جدّی می گرفتند. ولی با این سیره ی رسول خدا(ص) شکّی برای آنها نمی ماند که خود حضرت آن کلمات را نساخته است.همچنین حضرتش کتابهای دیگران را نمی خواند تا گواه بر این باشد که اسلام تماماً از سوی خداست، و فکر و نظر هیچ دانشمند بشری در آن راه نیافته است. چرا که حضرتش از کسی علم نیاموخته بود. لذا نه تنها قرآن، بلکه حتّی سخنان خود آن حضرت نیز نتیجه ی تعلیمات دیگران نمی تواند باشد.یکی از تهمتهایی که اعراب مخالف به حضرتش می زدند این بود که او سخنان کتابهای دیگر ادیان مثل مسیحیّت و یهود را به زبان عربی برگردانده است. لکن این تهمت نیز نگرفت؛ چون همه می دانستد که او درس نیاموخته و کتاب نیز نمی خواند.
3ـ امّا شواهدی بر سواد داشتن آن حضرت. « عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الرِّضَا ع فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَ النَّبِیُّ الْأُمِّیَّ فَقَالَ مَا یَقُولُ النَّاسُ قُلْتُ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا سُمِّیَ الْأُمِّیَّ لِأَنَّهُ لَمْ یُحْسِنْ أَنْ یَکْتُبَ فَقَالَ ع کَذَبُوا عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى ذَلِکَ وَ اللَّهُ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ فَکَیْفَ کَانَ یُعَلِّمُهُمْ مَا لَا یُحْسِنُ وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقْرَأُ وَ یَکْتُبُ بِاثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ أَوْ قَالَ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ لِسَاناً وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْأُمِّیَّ لِأَنَّهُ کَانَ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ وَ مَکَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ــــــ جعفر بن محمّد صوفى گوید: از حضرت ابا جعفر محمّد بن على الرّضا علیهما السّلام سؤال کرده و محضرش عرضه داشتم: اى فرزند رسول خدا، چرا نبىّ اکرم صلّى اللَّه علیه و آله به «امّى» موسوم شده‌ اند؟ حضرت فرمودند: مردم در این باره چه مى‌ گویند؟ عرض کردم: گمانشان این است که چون پیامبر کتابت نمى‌ دانستند به این اسم خوانده شدند. امام علیه السّلام فرمودند: دروغ پنداشته‌ اند، از رحمت خدا دور باشند، این سخن کجا صحیح مى باشد در حالى که خداوند در کتاب محکم خودش مى فرماید: « هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ » چگونه تعلیم دهد چیزى را که بلد نیست، به خدا سوگند رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به هفتاد و دو زبان مى ‌خواند و مى‌ نوشت یا فرمود: به هفتاد و سه زبان مى‌ خواند و مى ‌نوشت. و امّا این که به آن حضرت امّى گفتند به خاطر این بود که آن جناب از اهل مکّه بود و مکّه از امّهات و مهم ترین شهرها بود و همین مراد حقّ عزّ و جلّ است که مى‌ فرماید:« لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ــ و براى این که امّ القری(مکه) و حوالى و اطراف آن را انذار کند» » (علل الشرائع، ج 1، ص125)در این حدیث گفته شده که حضرتش به هفتاد و چند زبان می خوانده و می نوشته است. لکن راوی در تعداد زبانها دچار شکّ شده که آیا حضرتش هفتاد دو زبان گفت یا هفتاد و سه زبان. از همینجا معلوم می شود که وی حافظه ی محکمی نداشته، لذا به احتمال زیاد، الفاظ امام را عیناً نقل کرده و نقل به معنا نموده است. لذا می توان حدس زد که او نوشتن را خودش اضافه نموده و متوجّه نشده که حضرت فرموده اند، به هفتاد و … زبان می خوانده است. این حدس را از آنجا می زنیم که در آیات بحث تلاوت کتاب و تعلیم کتاب برای حضرتش آمده ولی سخنی از نوشتن نیست. همچنین در روایات دیگر تصریح شده که حضرتش می خواند ولی نمی نواشت.« عن عدّة رواة عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ یَکْتُبْ وَ لَا یَقْرَأُ فَقَالَ کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ فَکَیْفَ یُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ لَیْسَ یُحْسِنُ أَنْ یَقْرَأَ وَ یَکْتُبَ قَالَ قُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ النَّبِیُّ الْأُمِّیَّ قَالَ لِأَنَّهُ نُسِبَ إِلَى مَکَّةَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها فَأُمُّ الْقُرَى مَکَّةُ فَقِیلَ أُمِّیٌّ لِذَلِکَ ــــ برخی روات گفته اند: محضر امام باقر علیه السّلام عرض کردم: مردم گمان مى‌ کنند رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نه مى‌ نوشتند و نه مى‌ خواندند؟ حضرت فرمودند: دروغ مى‌ گویند، خدا لعنتشان کند، این حرف کجا صحیح مى‌ باشد با این که حقّ عزّ و جلّ مى فرماید:« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ تا آخر » پس چگونه مردم را تعلیم کتاب و حکمت مى ‌کرد با این که خواندن و نوشتن بلد نبود؟! راوى مى‌ گوید: عرضه داشتم: پس چرا حضرتش را امّى مى‌ خوانند؟ فرمودند: چون منسوب به مکّه است و همین معنا مراد از فرموده حقّ تعالى است که مى‌ فرماید: « لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها » پس امّ القرى مکّه است لذا به حضرت که منسوب به آن است گفته شده امّى.» (علل الشرائع، ج 1، ص125)« عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ مِمَّا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ کَانَ یَقْرَأُ وَ لَا یَکْتُبُ فَلَمَّا تَوَجَّهَ أَبُو سُفْیَانَ إِلَى أُحُدٍ کَتَبَ الْعَبَّاسُ إِلَى النَّبِیِّ ص فَجَاءَهُ الْکِتَابُ وَ هُوَ فِی بَعْضِ حِیطَانِ الْمَدِینَةِ فَقَرَأَهُ وَ لَمْ یُخْبِرْ أَصْحَابَهُ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوا الْمَدِینَةَ فَلَمَّا دَخَلُوا الْمَدِینَةَ أَخْبَرَهُمْ ــــــ برخى اصحاب از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام نقل کردند که آن حضرت فرمودند: از منّت هایى که حقّ تعالى بر رسول گرامى اسلام گذارده این بود که آن جناب مى خواندند ولى نمى نوشتند، هنگامى که ابو سفیان به احد متوجّه شد، عباس نامه اى محضر مبارک پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله نوشت، نامه وقتى به حضرت رسید که در یکى از باغ هاى مدینه نزول اجلال داشتند، حضرت نامه را خوانده و به اصحابشان خبر ندادند، فقط به آنها امر فرمودند که به مدینه داخل شوند، هنگامى که اصحاب به مدینه وارد شدند حضرت آنها را از مضمون نامه خبر دادند. » (علل الشرائع، ج 1، ص126)« عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ النَّبِیُّ ص یَقْرَأُ الْکِتَابَ وَ لَا یَکْتُبُ ـــ هشام بن سالم، از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله: مکتوب را قرائت مى فرمودند ولى نمى نوشتند.» (علل الشرائع، ج 1، ص126)« عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الصَّیْقَلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ کَانَ مِمَّا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَى نَبِیِّهِ ص أَنَّهُ کَانَ أُمِّیّاً لَا یَکْتُبُ وَ یَقْرَأُ الْکِتَابَ ــــ حسن بن زیاد صیقل گفت: از حضرت امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى فرمودند: از منّت هایى که حقّ عزّ و جلّ بر نبىّ مکرّمش نهاد این بود که وى را امّى قرار داد یعنى نمى نوشت ولى کتاب را مى خواند.» (علل الشرائع، ج 1، ص126)« مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الْمَکِّیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى کِتَاباً وَ لَا وَحْیاً إِلَّا بِالْعَرَبِیَّةِ فَکَانَ یَقَعُ فِی مَسَامِعِ الْأَنْبِیَاءِ ع بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ کَانَ یَقَعُ فِی مَسَامِعِ نَبِیِّنَا بِالْعَرَبِیَّةِ فَإِذَا کَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ کَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِیَّةِ فَیَقَعُ فِی مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ کَانَ أَحَدُنَا لَا یُخَاطِبُ رَسُولَ اللَّهِ بِأَیِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِی مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِیَّةِ کُلَّ ذَلِکَ یُتَرْجِمُ جَبْرَئِیلُ ع عَنْهُ تَشْرِیفاً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَه ـــــــ مسلم بن خالد مکّى، از حضرت امام صادق علیهما السّلام از پدر بزرگوارش علیه السّلام نقل کردند که فرمودند: هیچ کتابى و هیچ وحیى از جانب خداوند تبارک و تعالى نازل نشد، مگر آن که به زبان عربى مى باشد. وحى در گوش انبیاء علیهم السّلام به زبان قومشان واقع مى شد و در گوش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به زبان عربى؛ و وقتى آن حضرت با قوم خویش تکلّم مى نمود، به زبان عربى سخن مى فرمود. پس در گوش ایشان تکلّم به زبان خودشان واقع مى شد. و هر کسی از افراد با رسول خدا به هر زبانى که تکلّم و خطاب مى کردند در گوش آن جناب به زبان عربى واقع مى‌ شد و جهتش این بود که جبرئیل علیه السّلام سخن گوینده را به زبان عربى ترجمه مى کرد و در شنوایی مبارک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله قرار مى‌ داد و این تشریفى بود از ناحیه خداى عزّ و جلّ نسبت به وجود مبارک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله.» (علل الشرائع، ج 1، ص126)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد