خانه » همه » مذهبی » بازرگان و منافقین؟

بازرگان و منافقین؟


بازرگان و منافقین؟

۱۳۹۳/۰۳/۳۰


۱۳۹ بازدید

مهدی بازرگان تلاش می‌نمود تا میان راهی که انبیا رفتند و راهی که بشر و علم جدید می‌رود، این‌همانی ایجاد کند. مجاهدین خلق، این اندیشه‌ی مهدی بازرگان را وام گرفتند و برآن شدند که مارکسیسم و آرای مارکس و لنین نیز همان راه انبیاست.مجاهدین از بازرگان تأثیر پذیرفته بودند. کتاب «راه طی‌شده» بازرگان به‌مثابه‌ی مانیفستی برای مجاهدین ارزشمند بود. مهدی بازرگان تلاش می‌نمود تا میان راهی که انبیا رفتند و راهی که علم جدید می‌رود، این‌همانی ایجاد کند. مجاهدین خلق این اندیشه‌ی مهدی بازرگان را وام گرفتند و برآن شدند که همان‌طور که بشر می‌تواند راه انبیا را طی کند، مارکسیسم نیز می‌تواند راه انبیا را بپیماید.

مهدی بازرگان تلاش می‌نمود تا میان راهی که انبیا رفتند و راهی که بشر و علم جدید می‌رود، این‌همانی ایجاد کند. مجاهدین خلق، این اندیشه‌ی مهدی بازرگان را وام گرفتند و برآن شدند که مارکسیسم و آرای مارکس و لنین نیز همان راه انبیاست.مجاهدین از بازرگان تأثیر پذیرفته بودند. کتاب «راه طی‌شده» بازرگان به‌مثابه‌ی مانیفستی برای مجاهدین ارزشمند بود. مهدی بازرگان تلاش می‌نمود تا میان راهی که انبیا رفتند و راهی که علم جدید می‌رود، این‌همانی ایجاد کند. مجاهدین خلق این اندیشه‌ی مهدی بازرگان را وام گرفتند و برآن شدند که همان‌طور که بشر می‌تواند راه انبیا را طی کند، مارکسیسم نیز می‌تواند راه انبیا را بپیماید. آنان مفاهیم مارکسیستی را بر اسلام منطبق نمودند و بر این اساس، اسلامی ارائه نمودند که باعث گمراهی بسیاری از جوانان آن زمانه‌ی ایران شد.

این بیراهه‌ای که بازرگان بر مجاهدین گشود، عمده عاملی بود که باعث شد تا بعدها آنان همه‌ی پایبندی‌های دینی را بگسلند و وقتی تا آن حد به اندیشه‌ی مارکسیسم اعتماد نموده بودند، مبنای خود را بر اندیشه‌های چپ بگذارند. همین رویکرد بود که نگاه مادی‌گرا را بر تفکر آنان مستولی کرد؛ به‌طوری‌که زمانی که دانستند از قدرت چیزی به دست نیاورده‌اند و در اندیشه‌ی مردم انقلابی ایران جایگاهی ندارند، دست به اسلحه بردند و بسیاری از انقلابیون نام‌آشنای این مرزوبوم را، که در مبارزه با شاه ید طولایی داشتند، به شهادت رساندند.

مجاهدین همان‌گونه از بازرگان تأثیر پذیرفتند که فرقان از شریعتی. هر دو تفکر به التقاط بنا شده بود. هر دو گروه براساس این رویکرد التقاطی دست به اسلحه بردند و به ترور متوسل شدند. هر دو گروه پس از پایان انقلاب و با درک این مهم که در میان مردم جایگاهی ندارند و بنابراین نمی‌توانند بر اریکه‌ی قدرت دست یابند، تفنگ را بر استدلال برتری دادند و به کشتار متفکرین و رجال سیاسی این مرزوبوم پرداختند. فرقان در التقاط تا بدان‌جا پیش رفته بود که اراده‌ی خداوند را انقلابی تحلیل می‌نمود! اراده‌ای انقلابی که به اعتقاد فرقان، در قامت مردم محروم تجلی می‌یافت. این سبک نگاه به‌خوبی بیانگر التقاط و تسلیم این اندیشه‌ها به تفکر مارکسیستی است.

مجاهدین همان‌گونه از بازرگان تأثیر پذیرفتند که فرقان از شریعتی. هر دو تفکر بر التقاط بنا شده بود. هر دو گروه براساس این رویکرد التقاطی به ترور متوسل شدند. هر دو آن‌ها با درک این مهم که در میان مردم جایگاهی ندارند، تفنگ را بر استدلال برتری دادند و به کشتار رجال این مرزوبوم پرداختند.

بازرگان نیز وضعی بهتر نداشت. او تلاش می‌نمود تا معارف دینی را با رویکرد علمی اثبات کند و در این راه، دچار چه افراطی‌گری‌هایی که نشد. آخر چگونه ممکن است که بشود اسلام را براساس مبانی ترمودینامیک اثبات کرد؟ او تا بدان‌جا پیش رفته بود که حتی مفاهیمی چون نماز، روزه، زهد، تقوا و… را نیز براساس فرمول‌های ترمودینامیکی مورد بررسی قرار می‌داد و جالب آنکه به شکلی موفق به نتیجه نیز می‌رسید! به‌عنوان مثال، در نظر او، «زهد عبارت است از عدم دل‌بستگی به دنیا و پایین آوردن ارزش متاع دنیوی است. در واقع زهد یعنی تنزل دادن T و کوچک کردن مجدد جمله‌ی منفی T.S و سوق دادن علاقه‌ی مردم به آثار خیر است.»[i]T که بیانگر درجه‌ی حرارت است، در اینجا معرف ارزش دارایی یا نرخ مایملک است و S، که در واقع بیانگر آنتروپی است، معرف مقدار دارایی فرد خواهد بود. از منظری ترمودینامیک،

تلاش بازرگان برای علمی جلوه دادن اسلام به‌ظاهر بی‌خطر بود، اما فرزندانش از این التقاط بی‌خطر، نفس التقاط را آموختند و آن را به‌شکلی خطرناک بروز دادند. جزوه‌ی «شناخت» مجاهدین اوج انحراف آن‌ها را در زمانی که هنوز بیانیه‌ی تغییر واضع منتشر نشده بود، نشان می‌داد.

ضربه‌ی شهریور 50 به‌خوبی بیانگر عدم درک مجاهدین از آموزه‌های اسلامی بود. بدین ترتیب، از دل دوگانه‌ی اسلام و علم بازرگان، دوگانه‌ی اسلام و مارکسیسم مجاهدین متولد شد و همان‌طور که در دوگانه‌ی اول، علم مبنا بود، در دوگانه‌ی دوم نیز اسلام پوسته و مارکسیسم هسته بود. این امر از همان ابتدای کار مجاهدین قابل درک بود، زیرا آنان قائل به روحانیت نبودند. از نظر آنان، اسلام نیازی به مفسر نداشت و آنان خود می‌توانستند به تفسیر و تحلیل آموزه‌های اسلامی دست یابند.

به همین جهت، آنان قائل به تقلید و بهره‌گیری از روحانیت نبودند. خاطره‌ای جالب از جلال‌الدین فارسی می‌تواند عمق جهالت مجاهدین را نشان دهد. او که جزوه‌ی شناخت را سال 1351 دست برخی فردی در بغداد دیده بود، «چنان از دیدن آن بهت زده شده است که تصور کرده ساواک این کتاب را ساخته و با آرم مجاهدین منتشر کرده تا آنان را بدنام کند.»[ii]

جالب اینکه امام حتی در همین دوره و در شرایطی که قائل به تفرقه میان مبارزین با شاه نبود، حاضر به رسمیت شناختن مجاهدین نشد. بنابراین مجاهدین راهی را انتخاب نموده بودند که از اساس بیراهه بود. راهی که در آن از اسلام تنها اسم آن باقی مانده بود و باقی هرچه بود، مارکسیسم بود. طبیعی بود که از محتوای مبتنی بر مارکسیسم واقعه‌ی 30 خرداد، بیانیه مبارزه‌ی مسلحانه با جمهوری اسلامی زاده شود.

آنان که انتظار داشتند تا ایران را همچون بسیاری از کشورهای کمونیستی براساس تعالیم مارکسیستی اداره کنند، همه‌ی چشم امیدشان به قدرت‌گیری ابوالحسن بنی‌صدر بود. این در حالی بود که تقریباً به طور همزمان و در این تاریخ، طرح بی‌کفایتی بنی‌صدر مطرح می‌شد. امروز می‌توان درباره‌ی آن همه هیاهوی سازمان مجاهدین در آن روزها و نتایج حاصل از آن بعد از حدود 33 سال، قضاوت نمود.(برگرفته از:محسن نعیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر، برهان، ۱۳۹۳/۳/۲۹)

پی نوشت ها :

[i]. عبدالله نصری، رویارویی با تجدد، جلد دوم، تهران، نشر علم، 1390، چاپ دوم، ص 76 و 77.

[ii]. رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، تهران، نشر علم، ص 555.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد