۱۳۹۳/۰۳/۲۹
–
۴۰۳۶ بازدید
منابعی در مورد روش تحقیق دین و فرقه حق معرفی نمایید؟
در پاسخ به سوال شما مبنی بر «تشخیص دین حق و فرقه حق» از میان ادیان و فرق مختلف مطالب زیر را خدمتتان ارائه می کنیم: چــــــــرا دیــــــــن؟اساسیترین پرسش انسان درباره دین این است که دین چه فایده و چه لزومی دارد؟ چرا باید دیندار بود؟ رابطه دین و انسان چگونه رابطهای است؟ آیا زندگی بدون دین امکانپذیر است و در این صورت، دینی زیستن بهتر است یا زندگی منهای دین؟ پس از روشن شدن چرایی و ضرورت دین این سئوال پدید میآید که آیا میتوان به هر دینی پایبند؟ آیا همه ادیان با هم برابرند و گزینش هر دینی کاملاً شخصی و سلیقهای است؟ یا در میان ادیان موجود حق و باطل، نیک و بد یا خوب و خوبتر وجود دارد و لاجرم و به حکم خرد باید برترین را برگزید؟ در گام سوم، برای یک مسلمان یا کسی که به اسلام دعوت میشود این سئوال پدید میآید که آیا دین برتر همان اسلام است؟ کدامین دلیل پشتیبان این مدعاست و چگونه میتوان آن را با سنجههای عقلی آزمود؟ اکنون بر آنیم که به یاری خداوند با رعایت اختصار به بررسی پرسشهای یادشده بپردازیم. رابطه انسان و دین: گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشهدار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از نیازهای انسان، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. «تا نه گی دو که نه تن» مینویسد: «حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصلیترین و ماهویترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه نحوه ادراک فطری ورای عقلی است که یکی از چشمههای آن از ژرفای روان ناخودآگاه فوران میکند و نسبت به مفاهیم(زیبایی) مربوط به هنر (و نیکی) مربوط به اخلاق (و راستی) مربوط به علم (مفهوم دینی)، یا به طور صحیحتر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است». «آلکسیس کارل» نیز بر آن است که: «احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است». وی در جایی دیگر مینویسد: «فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک میبیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود. در نگاه «تولستوی» نیز «ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی میکند.» استاد مطهری در توضیح این سخن میگوید: «یعنی ایمان مهمترین سرمایه زندگی است». به نظر وی مردم به برخی از سرمایههای زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه و… توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات میشناسند. در نظر «ویل دورانت» نیز دین روح زندگی است، او میگوید: «زندگی بدون، دین ملالانگیز و پست است، مانند جسدی است بیروح». قریب به این مضمون را در سخن «ویلیام جیمز» میتوان یافت. او مدعی است: «ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی میکند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است». از آنچه گذشت روشن میشود که نیاز انسان به دین امری جاودان و زوالناپذیر است. لازمه ذاتی بودن دینورزی این است که دین همچون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر بپاید و آینده بشریت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بین انسان و دین را هرگز نمیتوان و نباید انتظار داشت. «ارنست رنان» در پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان میگوید: «ممکن است روزی هر چه را دوست میدارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخشتر و بهترین نعمتهای حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد، ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود». همه آنچه گفته آمد را در یک آیه زیبای قرآن میتوان یافت که رمز دینگرایی انسان را چنین ترسیم کرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که انسانها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد». کارکردهای دین:دین از جهات متعددی مددرسان و یاور انسان است. کارکردهای مثبت دین در سه حوزه قابل بررسی است: 1. حوزه معرفت و دانایی؛ 2. حوزه اجتماعی و مناسبات انسانی؛ 3. حوزه روانشناسی. اکنون به اختصار به بررسی کارکردهای روانشناختی، دین پرداخته و دیگر عرصههای آن را به ناچار فرو میگذاریم. از نظرگاه روانشناختی دین کارکردها و ثمرات بسیاری برای انسان دارد. در میان دانشهای جدید هیچ یک مانند روانشناسی نقاب از رازهای شگفت دین و دینداری بر نکشیده و لزوم اجتنابناپذیر آن را در همین زندگی دنیایی به طور ملموس روشن نساخته است. البته باید توجه داشت که اساساً روانشناسی در پی تعیین حق و باطل و به تعبیر دیگر «ارزش صدق» دین نیست؛ چرا که تعیین این مسئله خارج از توان و کارویژههای این دانش است. افزون بر آن روانشناسی در این باره نظر به دین خاصی ندارند؛ و چه بسا در برخورد با پارهای از ادیان کارکردهای منفیای نیز برای دین مطرح کنند. مسلماً هر اندازه دینی از حقانیت بیشتری برخوردار باشد کارکردهای مثبتتری داشته و فاصله بیشتری با تأثیرات منفی دارد؛ لاجرم میتوان بهترین کارکرد از بهترین دین انتظار داشت. آنچه این دانش پی میگیرد و در صلاحیت آن است ثمرات و کارکردهای روانی دین فارغ از حقانیت و ارزش صدق آن است. چه بسا پارهای از کارکردهای روانشناختی دین و دینورزی عبارتند از: 1ـ معنا بخشیدن به حیاتازمهمترین کارکردهای اساسی دین، تبیین معنای زندگی است. هر انسانی از خود میپرسد که زندگی برای چیست؟ درد و رنج و مرگ و میرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آیا جهان ارزش زیستن دارد یا نه؟ یافتن پاسخی صحیح در برابر این پرسشها زندگیساز است و ناکامی در برابر آن زندگی سوز. دین با تبیین جاودانگی، حکمت و هدفمندی هستی و جهتگیری رو به خیر و کمال و تعالی آن، در پرتو تدبیر خداوند حکیم و رحمان و رحیم، خرد پذیرترین و دلپسندترین معنا از حیات انسان و جهان را به دست میدهد. «کارل یوستاویونگ» در اهمیت این مسئله مینویسد: «در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بودهام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان میتوان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری میکردهاند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه میدارند، از دست دادهاند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است.» «ویکتور فرانکل» نیز قدرت دین را عقیده به «اَبَر معنی» میداند، یعنی دین بهترین معنی برای زندگی کردن است. برخی از جامعهشناسان نیز برآنند که گوهر دین واکنش در برابر تهدید به بیمعنایی در زندگی بشر و تلاش در جهت نگریستن به جهان به مثابه حقیقتی معنادار است. پارهای از بروندادهای روانشناختی تفسیر دینی حیات عبارت است از: 1. احساس خوشبینی و رضایت2. مطبوع سازی زندگی در مجموعه هستی3. ایجاد امیدواری4. مسئولیت پذیری5. نشاط و حرکتآموزههای دینی نگرش فرد به نظام هستی و قوانین آن را خوشبینانه میسازد. از نظر استاد مطهری فرد با ایمان در کشف هستی همچون شهروند کشوری است که قوانین و تشکیلات و نظامات آن را صحیح و عادلانه میداند و به حسن نیت کارگزاران آن ایمان دارد. لاجرم: اولاً، زندگی برای او مطبوع و دلپذیر میشود. ثانیاً زمینههای ترقی و تعالی را برای خود و دیگران فراهم میبیند و روح «امیدواری» در او پدید میآید. ثالثاً، اگر چیزی موجب عقبماندگی او شود آن را جز از ناحیه کمکاری و بیتجربگی و مسئولیتگریزی خود و امثال خود نمیداند. او همچنین پارهای از رنجها و دشواریها را زمینه ترقی و تکامل خود میداند. این اندیشه به طور طبیعی شخص را به غیرت میآورد و با «خوشبینی» و «امیدواری» به حرکت و جنبش در جهت اصلاح خود وامیدارد و از دشواریها استقبال میکند. درمقابل، فرد بیایمان مانند شهروندی است که قوانین، تشکیلات و کارگزاران کشورش را فاسد میداند و از قبول آنها هم چارهای ندارد. درون چنین فردی انباشته از عقدهها و کینههاست. او هرگز به فکر اصلاح خود نمیافتد، از جهان لذت نمیبرد و هستی برای او زندانی هولناک است که یا باید از چنگ آن بگریزد و یا با رنج و سختی آن را تحمل کند. با توجه به آنچه گذشت میتوان تأثیرات معنای دینی حیات بر روان و کنش فرد را به شرح ذیل برشمرد: خوش بینی، مطبوعسازی زندگی، امیدواری، مسئولیت پذیری و جنبش و حرکت اصلاحی. 2. بهداشت، سلامت و آرامش روان : یکی از نیازهای مهم انسان، سلامت و آرامش روان است. در دنیای کنونی علیرغم پیشرفتهای خیرهکننده علمی و تکنولوژیکی بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگی و ناآرامی بیش از پیش بر انسان چیره شده و حاجت به آرامش روحی و روانی بیشتر احساس میشود. نقش دین در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفی حایز اهمیت است. در این باره تحقیقات انجام شده توسط روانشناسان قابل توجه است: الف. دینداری و تحمل فشارهای روانی: تحقیقات انجام شده نشان میدهد انگارههای دینی نقش مؤثری در تسکین دردهای روحی، کاهش اضطراب و تحمل فشارهای روانی دارند و افراد مذهبی از ناراحتی روانی بسیار کمتری رنج میبرند. ب. دینداری و افسردگی: بر اساس تحقیقات، بین دین و افسردگی، استرس و اضطراب نسبت معکوس وجود دارد. این مسئله در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و اندیشمندان است. «ویلر» بر آن است که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره میشود و از طریق اعمال مذهبی و شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایتهای اجتماعی متصل میشود. «میدور» نیز اظهار میدارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادی و حمایت اجتماعی عمل میکند و منجر به کاهش شیوع افسردگی میشود. ج. دیندارى و بزهکارى: بررسى ها گواه بر آن است که بین دیندارى و بزهکارى و جرم و جنایت رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مى تواند بین آنها تمایز افکند. د. دیندارى و کاهش مصرف الکل و مواد مخدر: براساس تحقیقات انجام شده توسط «ادلف» ، «اسمارت» ، «اوتار» و «دیویدز» افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمى کنند و یا بسیار کم مصرف مى کنند. از نظر «لوچ» و «هیوز» به ویژه در میان عناصر مذهبى اصولگرایان کمتر از همه به مواد مخدر گرایش دارند و هر اندازه ایمان دینى فرد قوى تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل در او کمتر یا مساوى با صفر است. هـ . دین دارى و کاهش خودکشى: مسأله خودکشى یکى از بحران هاى جدى در تمدن کنونى بشر است. روزنامه اطلاعات مورخه 17/9/47، صفحه «عبور از پنج قاره» مى نویسد: «سازمان بهداشت جهانى اخیراً آمار جالبى درباره خودکشى در کشورهاى مختلف جهان انتشار داده است. به موجب این آمار در هشت کشور صنعتى جهان خودکشى در بین افراد 15 تا 44 ساله سومین علت مرگ و میر در این کشورها را تشکیل مى دهد. این کشورها عبارتند از: آلمان غربى، اتریش، کانادا، فنلاند، دانمارک، مجارستان، سوئد وسوئیس. کارشناسان سازمان جهانى بهداشت که این آمار را پس از ده سال مطالعه کرده اند همچنین اعلام کرده اند که خودکشى در کشورهاى در حال توسعه نیز به طور وحشتناک رو به افزایش است. در این کشورها حتى جوانان کمتر از 15 سال نیز دست به خودکشى مى زنند. آمارى که از طرف کارشناسان مزبور تهیه شده، نشان مى دهد که به طور کلى طبقات تحصیلکرده و روشنفکر بیش از طبقه کارگر اقدام به خودکشى مى کنند. مثلاً در انگلستان عده زیادى از پزشکان در سال هاى اخیر خودکشى کرده اند. تنها در آلمان غربى همه ساله دوازده هزار نفر خودکشى مى کنند و شصت هزار نفر دیگر به نحوى در صدد خودکشى بر مى آیند. مهمترین علت خودکشى آلمانى ها بیمارى عصبى است. در حال حاضر در آلمان غربى بیش از یک میلیون نفر از فشار عصبى رنج مى برند و ممکن است هر آن دست به خودکشى بزنند. در مقابل، تحقیقات نشان مى دهد خودکشى در کسانى که در مراسم دینى شرکت مى کنند نسبتى بسیار کمتر از دیگران دارد. کامستاک و پاتریچ در یک بررسى نشان دادند احتمال خودکشى در افرادى که به عبادتگاه ها نمى روند چهار برابر بیش از شرکت کنندگان در محافل دینى است. همه پژوهش ها نشان مى دهد یکى از علل مهم خودسوزى ضعیف بودن اعتقادات مذهبى بوده است». یک بررسى که در کشور اردن توسط «داراکه»(1992) انجام شده است نشان مى دهد تعداد خودکشى در ماه رمضان در مقایسه با ماههاى دیگر سال کاهش قابل توجهى را نشان مى دهد. و. دیندارى، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق: مسأله ناپایدارى خانواده و گسست آن یکى از بحران هاى بزرگ دنیاى متمدن کنونى و در پى آورنده نتایج ویرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام شده، مذهب مهم ترین عامل پاى بندى به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق است و این مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانواده ها به شمار مى رود. تحقیقات نشان داده است مردانى که همسرانشان را طلاق داده و یا از آنها جدا شده اند ده برابر بیش از دیگران در معرض ابتلا به بیمارى هاى روانى هستند. 3. سازگارسازى جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها: بهره دیگرى که از تفسیر دینى حیات بر مى خیزد «ایجاد سازگارى بین جهان درون و برون» و در نتیجه کاهش رنج ها و ناراحتى هاست. بدون شک در مواردى بین خواسته ها و تمایلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت هایى مشاهده مى شود. گاه این تفاوت ها به گونه اى است که شرایط خارجى براى انسان رنجآفرین و ملال انگیز است. این تفاوت ها مى تواند به گونه هاى مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بین خواسته هاى ما و نظام تکوین، مانند شرور و آفاتى چون مرگ و میر، سیل، زلزله، نقص عضو، بیمارى و… 2. بین تمایلات ما و واقعیات اجتماعى، مثل حاکمیت نظام استبدادى و…از طرف دیگر در مواردى واقعیات خارجى به سهولت و در شرایطى که ما در آن قرار داریم تغییرپذیر است؛ در چنین وضعیتى انسان ها به طور معمول در جهت تغییر جهان خارج به سود تمایلات خود مى کوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغییرپذیرنیست، یا در شرایط مورد نظر شخص دگرگون نمى شود؛ و یا تغییر آن مستلزم هزینه هایى تحمل ناپذیر و نامعقول است. در این موارد بهترین راه سازگارسازى درون با خارج است و دین نیرومندترین عامل آشتىدهنده این دو جهان است. دین با تفسیرى که از جهان و ناملایمات و رنج هاى آدمى در آن مى دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از میان بر مى دارد؛ بلکه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى ها و اینکه بزرگ ترین اولیاى الهى چشنده تلخ ترین رنجهایند شیرین ترین رابطه را بین آن دو ایجاد مى کند؛ به طورى که انسان مؤمن مى گوید: «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت»، از همین رو «الیسون» بهترین راه مقابله با مشکلات تغییرناپذیر را مقابله مذهبى مى داند. اینکه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در سرزمین سوزان کربلا و دیدن آن همه رنج و مصیبت و زخم هاى بسیار بر جان و توان خویش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت» و زینب کبرى(س) پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى فرماید: «ما رأیت الّا جمیلا» عالى ترین نمایش شکوه ایمان در سازگارى جهان درون و برون و شیرین نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدین ترتیب نه تنها رنج انسان کاهش مى یابد، بلکه در مواردى شیرین و دلپذیرمى شود و این جز در سایه دین و ایمان دینى امکان پذیر نیست. 4. هدفبخشى و ایدهآلپرورى: یکى از مهم ترین کارکردهاى دین ارائه ایده آل و آرمان مطلوب است. ایده آل اصل یا موضوعى است که مورد گرایش انسان قرار گیرد و هدف تلاش ها و کوشش هاى او باشد. ایده آل موجب شکل گیرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور آگاهانه یا ناخودآگاه همه پدیده ها را با آن مى سنجد و ارزشداورى مى کند. ایدهآل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان زمانى مى تواند از یک زندگى حقیقى برخوردار باشد که آگاهانه براى خود ایدهآل و آرمان انتخاب کند. انسان ها در طول تاریخ ایده آل هایى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زیبایى، دانش و… انتخاب کرده اند لیکن بهترین ایدهآل آن است که داراى شرایط زیر باشد:1. منطقى باشد.2. قابل وصول باشد.3. تمایلات سودجویانه و خودخواهانه و «من طبیعى» آدمى را کنترل کند.4. در انسان چنان کششى ایجاد کند که از درون به سوى هدف اعلاى حیات حرکت کند. چنین آرمانى تنها از دین حق و معناى دینى حیات بر مى خیزد. «میلربروز» از قول «اینشتین» مى گوید: «علم، ما را از آنچه هست آگاه مى کند و دین (وحى) است که ما را به آنچه که سزاوار است که باشد مطلع مى کند». 5. پاسخ به احساس تنهایى: یکى از رنج هاى بشر که در جهان صنعتى و پیدایش کلانشهرها به شدت رو به افزایش است، مسأله احساس تنهایى است. منظور از احساس تنهایى در اینجا تنهایى فیزیکى یعنى جدایى از دیگران نیست؛ بلکه گونه هاى دیگرى هم چون ناتوانى دیگران در پاسخ دهى به برخى از نیازهاى انسان، عدم درک دیگران از شخص و یا سرگرمى دیگران به کار خود و جستجوى منافع خویش و عدم توجه عمیق، جدى، خیرخواهانه و دیگرخواهانه در جهت تأمین خواسته ها و نیازهاى شخص است. به عبارت دیگر، انسان در این دنیا خود را در میان انبوه مردمانى مى یابد که همواره در بند خودخواهى هاى خویشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نیک و مفید به حال دیگرى انجام مى دهند عمدتاً آمیخته به انواع درخواست ها، گرایش ها و خودخواهى هاى ظاهر و پنهان است و کسى صد در صد به خاطر «من» کارى براى «من» انجام نمى دهد. اما در نگرش دینى، انسان هیچ گاه تنها نیست. 6. تقویت قدرت کنترل غرایز: از جمله خطراتى که همواره جامعه بشرى را مورد تهدید قرار داده و در عصر قدرت وتکنولوژى خطراتى صد افزون براى بشریت به بار آورده لجام گسیختگى غرایز، خودخواهى ها و تمایلات سرکش نفسانى است. این پدیدة شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفه هاى بشرى مهارشدنى نیست، بلکه اربابان قدرت و دانش را نیز به اسارت خود درآورده و علم و تکنولوژى را نیز در این جهت، استخدام کرده است. آن عامل نیرومندى که انسان را از اسارت هواهاى نفسانى آزاد ساخته و قدرت رویارویى با طغیان هاى زندگىسوز نفس اماره را مى بخشد، ایمان استوار دینى است. «استایوفسکى» مى گوید: «اگر خدا (دین) نباشد همه چیز مباح است». یعنى غیر از خداباورى و ایمان مذهبى هیچ عامل دیگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى، بیمارى بىعدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام کردن نفس اماره و سرکش آدمى را ندارد. 7. دیگر کارکردها: افزون بر آنچه گذشت کارکردهاى روانشناختى، فراروانشناختى، روان تنى و جسمانى دیگرى براى دین ذکر شده که به ذکر عناوین آنها بسنده نموده و خواننده عزیز را به مطالعه و جستجوى بیشتر در این زمینه فرا مى خوانیم:1. بهداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پایدارى در فعالیت هاى فیزیکى، تقویت سیستم ایمنى و دفاعى بدن، تسریع در بهبودى و کوتاه کردن دوران درمان. 2. ایجاد خضوع، تعبد و تسلیم در جهانى آکنده از سرگردانى و تعارضات فکرى. 3. عشق و محبت، پاسخ به غرایز فرامادى بشر و ایجاد لذت هاى فراجسمانى، تصفیه غم ها و جذب شادى ها. 4. کاهش اضطراب، ترس ها و وحشت ها؛ به ویژه ترس از مرگ. 5. افزایش قدرت کنترل و مدیریت ذهن (سایکو سیبرنیتک) و تصویرسازى ذهنى. 6. هویتبخشى، انسجام و تعادل شخصیت ، رهایش از آشفتگى و هماهنگ سازى افکار و احساسات. 7. شجاعتآفرینى و افزایش قدرت پایدارى در برابر دشمنان و زورمندان. 8. بهداشت و سلامت روح و حقیقت برین وجود آدمى. 9. ایجاد وقار و سنگینى و دورى از جلفى و سبکى. 10. کاهش و کنترل عملیات جنسى. جمعبندى: این نوشتار را با سخنى از «میلتون یینگر» به پایان مى بریم. او در مقاله «دین و نیازهاى فرد» مى نویسد: «در پزشکى روان تنى وقتى نکات زیر را ملاحظه کنیم، ارزش دین آشکار مى شود: 1. دین، انسان را به یک فلسفه حیات مسلح مى کند و به عقل وى روشنگرى لازم را مى بخشد. دین براى یک فرد نقشى را ایفا مى کند که قطبنما براى یک کشتى و در دریاى زندگى جهت و راهنمایى در اختیار او مى نهد.2. دین بر اراده انسان تأکید مى نهد، آن را تقویت و فرد را کمک مى کند تا به فرمان هاى عقل گردن نهد.3. دین نیازهاى اساسى روح، به ویژه نیاز به عشق و جاودانگى را، تحقق مى بخشد.» پینوشتها: ـ تا نِه گی دو که نه تن، حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ترجمه مهندس بیاتی، ص14. ـ آلکسیس کارل، نیایش، ترجمه دکتر علی شریعتی، ص55، تهران، تشیع. ـ شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، ص 151. ـ همان. ـ دکتر صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب، ص8، قم، پیام اسلام، چاپ ششم، 1350. ـ همان، ص6. ـ فرید وجدی، دایرة المعارف، به نقل از: شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، تهران، قم، صدرا. ـ روم/ 10. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین؛ دین شناسی(پرسشها و پاسخهای دانشجویی) قم ، معارف. ـ این مسئله اساساً مقولهای معرفتی است، از این رو در بحث از کارکردهای معرفتی دین تحت عنوان «پاسخ به پرسشهای بنیادین» بررسی شد، لیکن به لحاظ کارکردهای مهم روانشناختی آن در اینجا نیز به آن اشاره میشود. ـ karl gustave jung, See: Modern Man in searh of Asoul p.284. Also: His Philosophy of Religion. ـ پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشماندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص 163، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، بوستان کتاب قم، 1376. ـVictor Frunkle. ـ Superlogo. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 164ـ 167. ـ ملکم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، ص 179. ـ خوش بینی دارای گونههای مختلف مثبت و منفی است. آنچه در اینجا مورد نظر است خوشبینی حقیقت و سازنده است. ـ اسلام و بهداشت روان، ج 2، ص 245. ـ see: porseman .P.Lyons, J.S., Larsin, D.B. and Starnin, j.j (1990) (Religious belief, Depression, and Amlulation Stutus in eldery woman with Borken Hips. American journd .psychatiry, 147-758-766. ـ Willer. ـ Meador. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید:الف. دکتر احمدعلی نور بالا، شواهد پژوهشی در رابطه بین وابستگی مذهبی و افسردگی (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 17-20.ب. دکتر قربانعلی اسداللهی، رابطه اعتقادات مذهبی در درمان بیماریهای افسردگی مقاله (نقش دین در بهداشت روان) مجموعه مقالات ص 41-47. ـ see: Gartner,J. Larson, D.B., Allen, G. )1991(. Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Joural Psychology and Theology, 19,6-26. ـ Adlof. ـ Smart. ـ Autar. ـ Dauids. ـ Loch. ـ Hughes. ـ Adolf, E,M. Smart,R.G )1485( Drug use and Rse and Religious affiliation, Feelings, British journal of Addiction. نیز بنگرید: اسلام و بهداشت روان مجموعه مقالات( ج 2، ص 23، قم، معارف، چاپ اول، 1382.ـ شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 3، ص 389، قم و تهران: صدرا، چاپ سوم، 1382. ـ Comstock. ـ Partridge ـ Comstock, G.r Partidge, K.B. )1472( Church Abandance and Health. Journal of Chronic Disease. 25.665.672. ـ Darakeh.نیز بنگرید: اسلام و بهداشت روان، ج 1، ص 237-243. ـ دکتر محمد قهرمانى و…، بررسى تأثیر روزهدارى بر وضعیت سلامت روانى (مقاله) نقش دین در بهداشت روان، ج1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ـ see Glenn N.D. Weaver. C.N )1987( multivariate, Multisurvey study Of Marriage, 40,267-282 see also: Sporawski. M.j,Houghson M.J.)1987( preceriptions for Happy marriage Adjustment and Satisfaction of Couples married so or more yearly, family coordinator, 27, 321, 327. ـ
بنگرید:الف. دکتر باقر غبارى بناب، مطالعاتى در قلمرو مشترک دین و روان شناسى (مقاله)، ص 100، حوزه و دانشگاه (فصلنامه)، شماره 29، زمستان 80. ب.دکتر محمد قهرمانى، و… بررسى تأثیر روزه دارى بر وضعیت سلامت روانى (مقاله)، دین و بهداشت روان، ج 1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ـ بنگرید: دکتر على نقى فقیهى، بهداشت و سلامت روان در آیینه علم و دین، ص 85، قم، حیات سبز، 1384، چاپ اول. ـ جهت آگاهى بیشتر در این زمینه بنگرید: دکتر عبدالله نصرى، فلسفه آفرینش، ص 49 – 73، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ـ الثقافة الاسلامیة، ق: شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 4، ص 188، تهران: صدرا، دوم، 1382. ـ بنگرید: جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 46 – 47، قم، اسراء، چاپ اول، 1380. ـ مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران و قم: صدرا، 1368. ـ بنگرید: الف. همو، حکمت ها و اندرزها، ص 3. ب. همو، امدادها و غیبى در زندگى بشر، ص 86. ـ Psychologic. ـ Parapsychologic. ـ Psychosomcetic. ـ بنگرید: الف. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولین همایش بین المللى «نقش دین دربهداشت روان»، ج 1، ص 28 و 187 – 153، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. همان، ج 2، ص 27. ج. پت کورى، بازگشت به دعا در آستانه هزاره سوم، ترجمه عزیزالله صوفى سیاوش. ـ بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى و… ب. شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 4، ص 196، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382. ـ بنگرید: الف. همان، ص 158 و 159. ب. همان، ج 7، ص 15-19. ج. همو، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص 39، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1374. ـ مجموعه مقالات اولین همایش دین در بهداشت روان، ص 167، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. ـ همان. ـ بنگرید: شهید مطهرى، یادداشتها، ج 4، ص 122. ـ Psychocyberentic. ـ بنگرید: مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 165، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. ـ شهید مطهرى، حکمت ها و اندرزها، ص 47. ـ همو، یادداشتها، ج 4، ص 123 و 158-159. ـ همان، ص 154. ـ بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و ران، ترجمه مهدى قائنى. ب. شهید مطهرى، همان، ص 169. ـ مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 167. ـ Milton Yinger. ـ Religion and Individual Needs in Seentific Stady of Religion, p.1777-196. ـ آلستون، م. یینگر، م. لگنهاوزن، دین و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص 162.
چـــــــــــــــرا یـــک دیــــــــــــــن؟چیستی پلورالیسم دینی؟
پلورالیسم دینی را میتوان مشتمل بر گمانههای زیر دانست: 1ـ منظور از حقانیت ادیان این است که اولاً اعتقادات همه آنها به طور نسبی صادق است و هیچ دینی از حقانیت مطلق برخوردار نیست. (پلورالیسم نسبی صدق) 2ـ پذیرش و تعبد به هر دینی جایز بوده و هیچ ترجیحی برای پذیرش دینی نسبت به دین دیگر وجود ندارد. (پلورالیسم اعتبار)3ـ همة ادیان از نظر سعادت و رستگاری پیروانشان تأثیر برابر دارند. (پلورالیسم نجات)4ـ منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضی و همزمان است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر ادعا این نیست که آیین هر پیامبری در زمان خود بر حق بوده است؛ بلکه ادیان گوناگون در همه زمانها و در عرض یکدیگر بر حقند.5ـ حقانیت ادیان، به طور مساوی است؛ نه دارای مراتب تشکیکی. به عبارت دیگر براساس این انگاره، نمیتوان «بر حق بودن» را درجه بندی کرد تا در پرتو آن، دینی، بهرهمندی بیشتری از حقیقت کسب کند و دین دیگر، در رتبه فروتر ازآن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقی بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و یا دیگر ادیان بزرگ نیست.6ـ منظور از حقانیت ادیان حقانیت در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان ـ با اختلافاتی که دارند ـ بر حقند. به عبارتی دیگر توحید اسلامی همان اندازه برحق است که تثلیث مسیحی و ثنویت زرتشتی، و همه آنها همان بهره از حقیقت را دارند که بیخدایی بوداییگرایی دارد. عقل و پلورالیسم دینیژرفکاویهای عقلی بر بطلان پلورالیسم دینی گواهی میدهد این مسئله دلایل متعددی دارد از جمله:1ـ استلزام تناقض: ادیان موجود دارای آموزههایی هستند که بعضی از آنها با آموزهها و عقاید دیگر ادیان در تضاد و یا تناقض میباشد. بنابراین حقانیت همه آنها، مستلزم جمع ضدین و یا جمع نقیضین است و چنین چیزی محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایی خداوند و توحید در همه مراتب آن اعم از توحید ذاتی و صفاتی و توحید در فاعلیت تأکید دارد. در مقابل، مسیحیت قائل به «تثلیث» ـ یعنی، خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس ـ است! زرتشتیگری نیز به «ثنویت» و دوگانهانگاری منشأ خلقت گرایش دارد!هر یک از این آموزهها، نافی دیگری است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستی صحیح باشد، هم دوگانهپرستی و هم سهگانهپرستی. چنین چیزی به تناقض میانجامد و محال است؛ زیرا یگانگی خداوند، مساوی با نفی دو یا سه انگاری اوست. در حالی که ثنویت و امثال آن، به خدایی بیش از یکی، اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنی اینکه خدا هم بیش از یکی است و هم نیست و این تناقض است و محال.2ـ خودستیزی: حقانیت همة ادیان، خودستیز است؛ زیرا به طور معمول هر دینی آموزههای مخالف در دینهای دیگر را نفی کرده و یا به طور کلی دین دیگر را باطل میانگارد. بنابراین هر یک از این ادیان ـ اگر بر حق باشند ـ باید این ادعایشان نیز بر حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست میآید و پلورالیسم دینی؛ حقانگاری هر دینی بطلان دیگر ادیان را نتیجه میدهد. در نتیجه پلورالیسم دینی، خود برانداز است و همان چیزی را نتیجه میدهد که درصدد نفی آن بوده است.3ـ استلزام بطلان همه ادیان: پنداره پلورالیسم سرانجامی جز بطلان همه ادیان ندارد؛ زیرا این انگاره از سویی، به حقانیت همه ادیان حکم میکند و از دیگرسو، ادیان موجود معمولاً حقانیت عرضی یکدیگر را نفی میکنند! نتیجه این تعارض چیزی جز باطل انگاری همه ادیان و شکاکیت و سرگردانی نیست.4ـ پیشفرض بنیادین و زیرساخت تئوریک انگاره پلورالیسم نسبیت معرفت و یا نسبیت حقیقت است. بر اساس این گمانه هیچ حقیقت مطلق و پایداری وجود ندارد واگر وجود داشته باشد قابل شناخت نیست. چنین پندارهای از جهاتی چند آسیبمند و ویرانگر بنیادی معرفت میباشد. از جمله ایرادات وارد بر آن خودشمولی و بدین وسیله خویش براندازی است، چرا که: الف) اگر هیچ حقیقت مطلقی ـحتی خداـ وجود نداشته باشد سئوال میشود که همین گزاره مطلق است یا غیرمطلق؟ اگر مطلق است که خودش را نقض کرده زیرا نقیض سالبة کلیه موجبه جزئیه است. و اگر غیرمطلق است پس همین مدعا خود امری نسبی و زوالپذیر است و بازوال آن انگاره رقیبش یعنی وجود واقعیاتی مطلق تحقق خواهد یافت. پس در هر صورت واقعیاتی مطلق و پایدار وجود خواهند داشت.ب) اگر هیچ واقعیت مطلقی شناختپذیر نباشد سئوال میشود که همین گزاره چگونه معرفتی است؟ نسبی یا مطلق؟ اگر مطلق است خود را نقض کرده و اگر گزارهای گذرا و نسبی است پس جای خود را به انگاره رقیب یعنی وجود فهمهای ثابت و پایدار از حقیقت میسپارد.اکنون جای آن دارد که از منظر درون دینی نیز مسئله حقانیت ادیان را بکاویم و منطق قرآن مجید را در این باره بررسیم: قرآن و پلورالیسم دینی: قرآن حقانیت طولى شرایع انبیاى الهى را مى پذیرد و همه آنها را در عصر خود اسلام به معنای واقعی کلمه مى داند؛ اما حقانیت عرضى ادیان را نمى پذیرد. آیات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى، به صراحت با بعضى از اصول و مبانى پلورالیسم، مخالف است وآن را ابطال مى کند. آیاتى که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم مى شود: 1. امکان رسیدن به حقیقت : آیاتى از قرآن با مبناى شکاکیت و نسبیت گرایى و عدم امکان دستیابى به حقیقت ـ که از مبانى و پیش فرض هاى پلورالیسم دینى است ـ در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به «حقیقت» امکان پذیر است. برخی از این آیات عبارتند از: 1ـ1. آیاتى که شک ورزان را مورد سرزنش قرار مى دهد. 1ـ2. آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بى وجه معرفى مى کند. براى مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام مى فرماید : «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛ هیچ اکراهى در دین نیست؛ به درستى که راه هدایت از گمراهى، روشن گردید». 1ـ3. آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد. 2. عدم قبول غیر اسلام این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و پیروی از دیگر ادیان را باطل دانسته، به پیروى از اسلام دعوت مى کند: 2ـ1. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ و هر کس جز اسلام، دینى [دیگر] جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است». البته اسلام همه پیامبران الهى را راهبر به سوى «حقیقت» دانسته و دین همه را اسلام مى داند. بنابراین پیروى از پیامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پیروى از آیین حضرت محمد(ص) است. 2ـ2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ؛ هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى. بگو : در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت [واقعى]است و چنانچه پس از علمى که تو را حاصل شد، از هوس هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت». 2ـ3. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ؛ و یهود گفتند : عُزَیر، پسر خداست و نصارا گفتند : مسیح، پسر خدا است! این سخنى است [باطل]که به زبان مى آورند، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [از حق ] بازگردانده مى شوند؟!» آیات فراوان دیگرى از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمّل و تدبّر بیشتر در آنها ارجاع مى دهیم. 3. دین همه انسان ها: بسیارى از آیات قرآن، همه انسان ها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت نموده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسان ها معرفى کرده است. از جمله اینکه مى فرماید : «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً؛ و ما تو را نفرستادیم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ] بشارتدهى و [از عذاب او] بترسانى…». در جاى دیگر مى فرماید : «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً؛ بگو : اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى فرماید : «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ؛ آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکرى براى همه جهانیان». 4. فراخوانى اهل کتاب به اسلام : قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و روى گردانى از آن را کفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبیخ مى کند:«اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى که بسیارى از حقایق کتاب [ آسمانى ] را که شما مخفى داشتید، روشن مى سازد و از بسیارى از آنها صرف نظرمى کند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد. خداوند به برکت آن، کسانى که خشنودى او را پیروى کنند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد و آنها را به راه راست هدایت مى کند». قرآن در جاى دیگر مى فرماید : «یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ؛ اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مى شوید، در حالى که [بر درستى آن ] گواهید». در این زمینه آیات فراوان دیگرى وجود دارد که بر بطلان پلورالیسم دینى، به گونه هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پیروى از آن فرا مى خواند. چکیده دیدگاه اسلام پیرامون حقانیت و اعتبار عبارت است از: 1. دین حق، تنها اسلام است. اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه پیامبران الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند. بنابراین آموزه هایى چون تثلیث، ثنویت و… هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد. 2. از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است ؛ یعنى، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعتی کامل تر، متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان عرضه کرده است. بنابراین تکثّر طولى ـ نه عرضى ـ شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها دین مقبول، توحید ناب و شریعت محمدى( ص) است. اکنون این سؤال رخ مینماید که با توجه به انحصار حقانیت در دین توحیدی اسلام و شریعت آسمانی محمدی(ص) یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و پیروان دیگر ادیان چه وضعی خواهند داشت؟ آیا همه آنان به جهت بطلان دینشان اهل دوزخ و شقاوتند یا اهل نجات و رستگاری؟ در برابر این پرسش سه رویکرد وجود دارد: 1ـ انحصارگرایی سختگیرانه: بر اساس این گمانه در میان همه اهل زمین تنها پیروان دین و مذهب و فرقه واحدی اهل نجات و رستگاریاند. به عنوان مثال تنها مسلمان شیعه دوازده امامیِ پایبند به همه اصول مذهب و احکام شریعت امکان رستگاری دارد و دیگران همه نارستگارانند. چنین نگرشی نه مبنای خردپذیری دارد و نه با منطق اسلام تلائم دارد. از نظر عقلی این گمانه مغایر با اصل غلبه خیر بر شر است و از نظر دینی با غلبه رحمت خدا و هدف اساسی خلقت انسان و ملاکها و معیارهای رستگاری و نارستگاری ناسازگاری دارد. 2ـ تکثرگرایی نجات: براساس این گمانه، همه پیروان ادیان اهل نجات و رستگاریاند. به عبارت دیگر شرط نیک فرجامی فقط دینداری است و بس، اما اینکه کدامین دین را برگزینیم هیچ نقشی در این زمینه ندارد. این گمانه مبتنی بر پلورالیسم دینی است که بطلان و ناراستی آن از نظر عقل و دین مورد بررسی واقع شد. 3ـ قرآن و نجاتگرایی اعتدالی: قرآن در باب نجات نه سختگیری انحصارگرایانه را بر میتابد و نه کثرتگراییِ حق و باطل یکسان انگار. را در نگاه قرآن کفر و انحراف از دین حق دو گونه است:1. کفر عناد و لجاجت(جحود)؛ کسی که دارای چنین کفری است از نظر اسلام قطعاً مستحق عقوبت است. 2.کفر جهالت و نادانی؛ چنین کفری اگر ناشی از تقصیر و کوتاهی عمدی شخص نباشد، بلکه صاحب آن از سویدای دل جویای حقیقت و پیرو آن در حدی که با آن آشناست باشد، و با قلب سلیم و تسلیم قلبی در برابر حق، خدا را ملاقات کند؛ خداوند او را معذب نمیسازد؛ چراکه عذاب خدا تابع حجتهایی است که بر بندگان تمام کرده و واکنشهای منفی آگاهانه و حقستیزانه آنها در برابر حجج الهی. قرآن ضمن آنکه تنها دین حق و صراط نجات را آیین اسلام میداند، به نکات مهمی در کنار این مسئله پیرامون شرایط نجات و رستگاری اشاره میکند ازجمله: الف) درباره قیامت میفرماید: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ روزی که مال و پسران سود نبخشد جز اینکه کسی با قلب سلیم نزد خدا بیاید. قلب سلیم نیز قلب تسلیم در برابر خدا و حقیقت است.» ب) از طرف دیگر قرآن میفرماید: «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا؛ ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (بدون اتمام حجت) کسی را عذاب کنیم.»ج) در جاهای دیگر قرآن یادآور شده است که «إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ؛ خدا هرگز پاداش نیکوکاران را تباه نمیسازد.»از آنچه گذشت روشن میشود که سعادت اخروی در گرو عوامل متعددی است از جمله: 1ـ حسن فعلی یا گزینش راه درست 2ـ حسن فاعلی یعنی سلامت و پاکی درون و تسلیم امر حق بودن 3ـ برقراری حجت الهی و چگونگی برخورد و واکنشهای انسان در برابر آن. انگاره فوق خرد پذیرترین انگاره است؛ در این انگاره از سویی مسئولیت انسان در جستجو و گزینش راه حق محفوظ است و از دیگر سو هیچ انسانی صرفاً به جهت عدم دستیابی غیر ارادی به راه حق و حقیقت مورد عذاب و شقاوت قرار نمیگیرد. معیارهای دین حق: اکنون این سئوال پدید میآید که اگر تنها یک دین برحق است و همه انسانها وظیفه دارند تا در حد توان به شناسایی و کشف دین حق پرداخته و از آن پیروی کنند؛ چه راهی برای تشخیص دین حق و تمیز دادن آن از راهها و ادیان باطل وجود دارد و چگونه میتوان دریافت که در میان همه ادیان موجود تنها آیین اسلام برحق است؟ به یاری خدا این مسئله را در شماره آتی پی میگیریم. پینوشتها: ـ Religious Pluralism. ـ Religious Exclusivism. ـ Contradiction. ـ Self Contradiction. ـ Scepticism. ـSelf Conclusion. ـ Self exclusion. ـ نحل/ 66؛ جاثیه/ 32. ـ ابراهیم/ 9 و 10. ـ بقره/ 256. ـ جهت آگاهی بیشتر ر.ک: الف) محمدحسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم دینی(تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر؛ب) مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، پلورالیسم دینی؛ج) علی، ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی؛د) کتاب نقد، ش 4. ـ اسرا/ 36؛ یونس /36؛ نجم 28. ـ آل عمران/ 85. ـ بنگرید: محمدحسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم، ص 117- 136. ـ بقره، 120. ـ توبه/ 30. ـ ر.ک: آل عمران/ 31 (مباهله با مسیحیان)؛ توبه/ 31 و 32؛ نساء 157و 71 ؛ مائده 51 و 473. ـ سبأ/ 28. ـ اعراف/ 158، نساء 79؛ حج 49، فرقان/ 1، انبیا 107. ـ تکویر، 27؛ انعام/ 18؛ ص 87؛ انعام/ 90؛ ابراهیم/ 1و 52؛ آل عمران/ 138؛ انعام 18 ؛ نساء 174؛ فرقان/ 1. ـ مائده / 15 – 16 و 19. ـ آل عمران/ 7؛ بقره/ 41؛ آل عمران/ 71. ـ بنگرید: محمدحسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم. ـ جهت آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار ج 1، صص 288 ـ 285، قم و تهران: صدرا. ـ همان، ص 285 ـ 280. ـ شعراء/ 88- 89. ـ اسراء/ 15. ـ توبه / 120. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 1، صص 292-289 و 326-295 ؛ ج 5، ص 61-56 ؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 61-56.
چـــــــرا اســلام ؟(1)سنجه های حقانیت : شاخص ه های اساسی حقانیت یک دین چهار امر است: 1. بنیاد الهی : اصل الهی بودن یک دین از راه های زیر قابل بررسی است:1 ـ1ـ آموزه های دین: با مراجعه به آموزه هایی که هر دینی برای خود دارد ـ چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین ـ می توان پی برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است که می تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود. 2 ـ1ـ تأیید دین قبلی یا بعدی: از آنجا که ادیان آسمانی، با یکدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تکمیل کننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری که حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود. 3 ـ1ـ اعجاز: معجزه پیامبر یکی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین کسی که در حقانیت دینی تحقیق می کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلی که صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند. 4 ـ1ـ روش تاریخی: با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و کافی تاریخی، می توان فهمید که آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یکی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره ای موارد می توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند. 5 ـ1ـ ادعای خود دین: ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است: ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد. ـ یا دینی ادعا دارد که از سوی خدای هستی نازل نشده. ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساکت است. در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عکس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان ترکیبی مانند سیکیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و… کاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود. 2ـ تحریف ناشدگی: صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یک دین برای اثبات حقانیت فعلی آن کافی نیست؛ بلکه باید وثاقت کتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکاری های بشری نیز اثبات شود. برای اثبات وثاقت کتاب آسمانی، یعنی استناد قطعی آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، می توان از روش های 1 ـ1 و 2 ـ1 و 4 ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3 ـ1 نیز کاربرد دارد. 3ـ نسخ ناشدگی: نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست می آید: 1ـ3 ـ عدم پیدایش شریعت حقه پسین: براساس این ضابطه تا زمانی که شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می کند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود. 2ـ 3 ـ ادعای خاتمیت: دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاکی برای کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیک و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد. 4ـ خردپذیری: بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:الف) مهم ترین رکن اساسی یک دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی کافی است. ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره می شود. گفتنی است عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، هر دو است، و عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان می باشد. تحریفات عهدین 1. تناقضات: ارنست رنان درباره کتاب مقدس می نویسد: «هیچ تناقضی نباید در آن کتاب وجود داشته باشد. اکنون با توجه به مطالعه دقیقی که در کتاب مقدس انجام داده ام، در عین حال که گنجینه هایی تاریخی و زیباشناختی بر من نمایان شد، این نکته نیز برای من اثبات شد که این کتاب همچون دیگر کتب قدیمی از تناقضات، اشتباهات وخطاها مستثنا نیست. در این کتاب داستان های دروغین، افسانه ها و آثاری که کاملاً نگارش یافته انسان است، وجود دارد». 2. وجود افسانه ها: وجود افسانه های بی پایه در کتاب مقدس، یکی دیگر از جنبه های تحریف آن است؛ از جمله می توان به کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!! «اوریگن» برجسته ترین عضو مکتب تفسیری اسکندریه در رابطه با وجود افسانه های غیرعقلانی در عهدین می نویسد: «حتی اناجیل، مملو از چنین عباراتی است؛ مانند این جمله که «وقتی که شیطان عیسی را بالای کوهی بلند می برد تا از آنجا قلمرو کل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» … خواننده دقیق صدها عبارت مشابه دیگر در اناجیل می یابد؛ مطالبی که او را متقاعد خواهند ساخت که حوادثی که اصلاً رخ نداده اند داخل گزارش حوادثی شده اند که به راستی رخ داده اند. 4. انسان شناسی بدبینانه: مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا می آید! حتی اگر پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتکب نشود از طرف دیگر هرگونه تلاش و عمل او در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و تنها به دار کشیده شدن حضرت عیسی، کفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است! پس انسان نه با اختیار خویش گنهکار و پلید گشته و نه با گزینش اختیاری خود پاک می شود. 5. تقویت ظلم: یکی دیگر از آموزه های نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمینند!! 6. علم و معرفت ستیزی: ستیز با دانش و آگاهی بشر هم در بن مایه عقاید مسیحی نهفته است و هم در سیره ارباب کلیسا در نگرش مسیحی آنچه آدم را از بهشت بیرون راند تناول درخت ممنوعه دانایی بود (شرح بیشتر این مسئله در مطالب بعدی خواهد آمد.) وجود آموزه های غیرعقلانی، در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض های متعدد در متن کتاب مقدس ، دلیل روشنی بر عدم حقانیت یهودیت و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است. 7. تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است: توماس میشل ـ استاد الهیات مسیحی می نویسد: «اکثر متفکران کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظی کتاب مقدس را مردود می دانند.» امتیازات اسلام بر دیگر ادیان: 1. خردپذیری و خردپروری: از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزه های آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:در ابتدای همین مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تیره آمده و باید یکسان شود. 1 ـ1. نظام فکری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، راهنماشناسی و فرجام شناسی)؛ 2 ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛ 3 ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛ 4 ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.خردپذیری آموزه های اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی می کند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر می گزینند» و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛ هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ [زیرا] به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است! پروفسور لگنهاوزن می گوید: «چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش های انسان استقبال می کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین می کند». همو می گوید: «وقتی از کشیش ها می پرسیدم که من نمی فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می گفتند که ما نمی توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم وگوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است» خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه می نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهب های بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلح جویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی شد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس می کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است.» 2ـ اسلام و علم: به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت، پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است: یک) تشویق به فراگیری دانش: در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش های لازم در جهت تأمین نیازمندی های دنیوی و اخروی را ضروری دانسته است؛ چنان که پیامبر اکرم( ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی کل مسلم؛ همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.» و نیز آمده است: عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در کتاب های روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد. دو) تقویت روحیه علمی: اسلام روحیه پژوهشگری را ارج می نهد و در مسیر حقیقت یابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست وجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمی گزینند.» سه) دارا بودن مضامین علمی: نصوص دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرض های عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزاره های علمی، به گونه ای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا که دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآورده اند. از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای، دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره می کند: 1 ـ غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده های مشخصی هستند. 2 ـ استواری و توافق داده های قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ درحالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوکای می نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمی پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد. براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتی آشتی ناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم! در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(ع) ما را دچار اشکال می کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی کاملاً ناسازگار است». البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینی است که به گسست ناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا می دهد. اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهکار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری خواهی مرد». در باب سوم می گوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز می دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…». بر اساس این آموزه، جست وجوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین وانمود می کند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست وجوی دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری می خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت می جوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد! استاد مطهری در این باره می نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است» . پی نوشت ها: ـ جهت آگاهى بیشتر ر.ک: الف. سید محمدحسین طباطبایى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). ـ جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، دین شناسی، (قم: معارف). ـ Ernest Renan. ـ رابرت م. گرنت، دیوید تریسى، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبیق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1385. ـ ر.ک: انجیل یوحنا، 112: 1، سفر تکوین، 3819: 30. براى آشنایى بیشتر ر.ک: الف. انیس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدین، ص 73 و 177؛ این درحالى است که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند. ـ سفر پیدایش (38 ـ 19:30). ـ کتاب دوم سموئیل (31 ـ 11:3). ـ سفر پیدایش، 2330: 43. ـ متى (4:8). ـ تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 297. ـ انجیل متى، 5: 38 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان. ـ در جلد دوم کتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نیز نگا: الف. حقیقت مسیحیت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام یا آیین کلیسا (قم: پیام اسلام، 1346). ـ توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 27، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377. ـ زمر (39)، 17و18. ـ بقره(2)، 256. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384). ـ M.(G) Legenhausen. ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ همان، ص 6. ـ مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص 9 (تهران: شرکت سهامى انتشار، 1348). ـ الشیخ المفید: الامالى، ص 292. ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6. ـ به عنوان نمونه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب فضل العلم. ـ «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، (زمر / 18). ـ Mourice Bucallie. ـ موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، بى تا، ص 12، (تهران: حسینیه ارشاد). ـ همان، صص 12 ـ13. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل». ـ تورات، سفر پیدایش فصل 2 آیه 15 ـ17. ـ تورات، سفر پیدایش فصل 3 آیه 22. ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377).چـــرا اســـلام ؟(2)معارف 3ـ کتاب معصوم الهی یکی از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانی» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب های دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از: 1ـ3ـ کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرارمی دهد و انسان را با سخن او آشنا می سازد؛ در حالی که دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند. دکتر موریس بوکای می نویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام ـ در مورد کتاب های مقدس ـ این است که مسیحیت متنی ندارد که از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا می خواند. قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهی های متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچگونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینی زندگانی عیسی(ع) باشد» . توماس میشل ـ استاد الهیات و کشیش مسیحی ـ می نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه ای بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ـ که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده ـ برای تهیه آن به عملیات پیچیده ای پرداخته اند. او همچنین می گوید: «اصولاً مسیحیان نمی گویند خدا کتاب های مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است». میشل اشاره می کند که نویسندگان کتاب های مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت های علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی می ماند» . رابرت ا. هیوم نیز می نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یک فرد خاص ـ بنیانگذار این دین ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست…» . 2ـ3ـ تحریفناپذیری؛ قرآن کتابی است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن می توان مراحل زیر را ذکر کرد: 1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)؛ 2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛ 3ـ2ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛ 4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛ 5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ. به اعتقاد مسلمانان، کتاب های آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپ هستند؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3ـ3ـ معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه ای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرن ها وعصرها را در می نوردد و همگان را به تحدّی می طلبد. در حالی که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محرومند. افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراخ تر می طلبد. 4ـ جامع بودن: از دیگر ویژگی های اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت می نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و… ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت وتاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته می شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذاری، حل می شود. 5ـ نظام حقوقی اسلام: از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیکن به جهت اهمیت ویژه ای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار می گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بی بدیل اسلام در بنیان گذاری و توسعه حقوق بین الملل است. مارسل بوازار پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بین الملل در ژنو، می نویسد: «در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی می داد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده می کردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونی در روابط ملت ها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران وبرابری و برادری انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است». اصول حقوق بشر در اسلام: حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله: 1. اصل حرمت و کرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛3. اصل صلح و همزیستی مسالمت آمیز؛4. اصل وفای به عهد؛5. اصل تفاهم و رواداری؛6. اصل مشارکت و همکاری های بین المللی؛7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و … .اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازاردر مورد اصول همزیستی مسالمت آمیز و تفاهم می نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان می توانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه های بسیار سخت و توان فرسا بوده اند» . وی می نویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبه های عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمی خورد… این تفکر که از قرآن نشأت می یابد، به دیانت اسلام سودای جهانشمولی می بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم ـ حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند ـ با تفاهم، همکاری، برادری و برابری کامل زندگی کنند». 6ـ خاتمیت: اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله: 1ـ6. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی خداوند ـ ناسخ همه شریعت های پیشین است. 2ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمی شود. 3ـ6. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیل ناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد. ویژگی های دیگری نیز در باب جاذبه های اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. 7ـ نفی نیست انگاری : یکی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درون مایه های نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمی شود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه دهد تا در این حوزه فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو می داند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل) . نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بی هدفی و آنچه معنای حیات و ارزش های واقعی را تشکیل می دهد، ناشی می شود . نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحی ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را که ما در آن زندگی می کنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت می پندارد . او مسیحیت را مذهبی نیست انگارانه می خواند و می گوید: آری، نیست انگاری و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند. در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت ـ از جمله این نگرش نیچه ـ می بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یکتا پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل می دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات. در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ـ نمی باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمی دهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث می شود که نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت ـ به عنوان مذهبی نیست انگارانه که حیات را نابود می سازد و علم و فرهنگ را به تباهی می کشاند ـ از اسلام تعریف و تمجید کند. او می نویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان اندلس ـ که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت… برای آنکه به زندگی آری می گفت…» . 8ـ عدم حاجت به عصری کردن دین: نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزه های کتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشم پوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امکان پذیر می نمود و نه با تعارض می توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه ای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد. منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب های آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت های گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری، فرهنگی و تاریخی است. به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ـ برداشتی که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته های آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمی باشد ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس می تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود ـ بدون داوری و سنجش کتاب مقدس ـ فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد. چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری در باب بسیاری از برداشت های گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه می توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه های مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه می ماند و آن «مفسّر محوری» است. بنابراین، دین امری کاملاً شخصی و عصری می شود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام، مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود می سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت های متفاوتی رخ می نماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله: 1. وجود برداشت های متفاوت، تنها در پاره ای از آموزه های دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمی شود. 2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمی انجامد. افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری می شود. .پینوشتها: ـ نگا: توماس، میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24. ـ همان، ص 26. ـ همان، ص 27. ـ همان، ص 27. ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و…. ـ شعراء/ 193. ـ نجم/ 3 و 4؛ تکویر/ 19ـ23، بینه/ 2. ـ همان. ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77. ـ این مسئله نشان مى دهد که اعتبار کتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد. ـ جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا) ص 99. ـ مترجم کتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنا را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند»همان، صص 100 ـ 99). ـ Boizard, Marcell A. ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270. ـ براى آگاهى بیشتر نگا: الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362). ـ همان، ص 107. ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106. ـ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ـ اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ـ 3 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از: konnte die islamischـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer? ـ Nihilismus (Nihilism(. ـ Nietzche. ـ ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از: (Neitzche’ werke. Leipziq 1091) ـ همان، ج 15، صص 651 و 851. ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آیه7 و نیز: ج 5، ص 572. ـ همان، ج 15، ص 852. ـ کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است. ـ این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36. ـ همان، ج 8، ص 703. ـ Epistemic Anarchism. ـ Evaluation. ـ Text Oriented. ـ Author Oriented. ـ Interpreter Orientation. ـ Interpreter Orientation. ـ
جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید: الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل؛ نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 22 ـ 13؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى کتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 151 ـ 145؛ د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).
چـــرا تشــیّع؟(1)در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم میگردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پارهای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقهها خواهیم پرداخت: یک) ملاک مسلمانی: شاخص و ملاک اصلی مسلمانبودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بیقید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونههای مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پارهای از آیات قرآن در این باره عبارت است از: 1ـ لزوم پیروی از خدا و پیامبر: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید»؛ «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.» 2ـ مرجعیت نهایی خدا و پیامبر: «… فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید». 3ـ اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.» 4ـ بنیاد وحیانی سخن پیامبر: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمیگوید، آنچه میگوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.»اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگیبودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بودهاند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده تنظیم کنند. دو) افتراق امت: امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروهها و فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمدهترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا «مکتب اهل بیت» به دلیل توصیههای مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید میورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهلبیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شدهاند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. درمقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مکتب خلفا» هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت میداند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین میانگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید میورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است. سه) عدم تکثر حقانیت: چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقههای مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت درآن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است ودر غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کردهاند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است. چهار) سنجههای حقانیت: برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقههای مختلف سنجههای خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمدهترین سنجههای حقانیت عبارتند از: 1ـ اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی. 2ـ صیانتپذیری حداکثری: یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.4ـ عقلانیت، اعتدال، جامعنگری و دوری از تعصبها و افراط و تفریطهای دینسوز و خردستیز.5ـ استقبال از پرسشهای بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی. پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص): پیامبراعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونههای مختلف درباره آن سخن گفته است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته وهمة فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کردهاند «راهبرد پیروی از ثقلین» یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اینباره به گونهای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمیگذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده میکنیم. در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: «ای مردم! همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید… و دیگری اهل بیتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار میدهم که یکی عظیمتر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جداییناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: «ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم». از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه میگیریم: 1ـ گرانبها بودن اهل بیت: ابن حجر مکی مینویسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید «ثَقَل» هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونهاند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمتهای الهیاند. از اینرو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.» 2ـ عصمت و حجیت اهل بیت: قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری مینویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب میگردد، در حالی که پیامبر(ص) خبراز عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: «اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیکرد و اینکه میفرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.» 3ـ پایندگی تا قیامت: تعبیر به جداییناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان وپیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابنحجر آورده است: « این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز مینویسد: «این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم». 4ـ لزوم پیروی از هر دو: اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی میکند. علامه مناوی میگوید: «در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را میمانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.» نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانستهاند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند. شش) کیستی اهل بیت(ع): پیامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کردهاند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفهام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری…» در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده میشود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده است که جز بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمیباشد. پارهای از این روایات عبارتند از:1. «کار مردم پیوسته میگذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند». 2. «شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است». 3. «تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست». 4. «همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند». 5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنیاسرائیل». 6.امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش میفرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست…». 7. «الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم» نظیر این روایات را ـ که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ میتوان در سایر منابع مطالعه کرد. 8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همة آنان از بنیهاشمند». 9.امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی». 10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «جانشینان و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علیابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است…» بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کردهاند، حقانیت شیعه اثبات میشود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازدهگانه ـ چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است. به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پارهای از امتیازات مکتب اهلبیت(ع) را بر اساس سنجههای حقانیت بازکاویم. پینوشتها: ـ محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1. ـ حشر/ 59. ـ نساء/ 59. ـ نساء/ 80. ـ نجم/ 30. ـ حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشهای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز دهها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژهای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقاتالانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است. ـ «الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به… و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368. ـ «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت. ـ ترمذی، 5/621. ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90. ـ مکارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75. ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76. ـ الصواعق المحرقه، ص 149. ـ مکارم شیرازی، همان. ـ فیض الغدیر، ج 2، ص 174. ـ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118. ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 317. ـ صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202. ـ کنزالعمال، ح 14971. ـ صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165. ـ منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338. ـ همان. ـ نهج البلاغه، خطبه 142. ـ کفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48). ـ ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4. ـ ینابیع الموده، ج 3، باب 77. ـ فرائد السمطین، ج2، ص 312. ـ همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و… ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر چــــــــرا تـــشیّــع؟(2)امتیازات شیعه: 1ـ اصالت در خاستگاه: تشیع اصیلترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی مینویسد: «حقیقت این است که شیعه طایفهای از مسلمین است که به واسطة مخالفتهایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است… غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمهای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هماکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ موجود میباشد.» شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فیالجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است. نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند…» ابوحاتم رازی بر آن است که «شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علیبنابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته میشدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان که شیعه و یاران علی خوانده میشدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق میشود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است. 2ـ قوت استنادپذیری: از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلیترین شاخص تشیع به حساب میآید به ادله ذیل استناد کردهاند: الف) دلایل قرآنی: پارهای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی ـ سیاسی اهلبیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولیالامر و نیز دهها آیة دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه «امامت» است که مبدأ آن را جعل الهی میداند و در میان فضایل از همه مهمتر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است. ب) دلایل روایی: چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان میدهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت میشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند. ج) دلایل عقلی: استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت میشود: 1.استدلالهای عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهای راجع به شرایط امام، 3.استدلالهای مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلالهای راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله ومستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهرهمند نیست. بررسی مقایسهای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است. 3ـ مصونیتپذیری حداکثری: از ویژگیهای ممتاز تشیع حداکثر مصونیتپذیری در برابر انحرافات و کژاندیشیها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزههای دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریفها و ناراستیهاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: «شیعه از نعمتهایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.» یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیرهاش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل مینمود و آنچه را که جامعه نمیتوانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل میشد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیقترین وجه بیان میگردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژیها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده میشد. در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدتهای مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربهای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است. 4ـ جامعیت و اجتهاد: استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهرهگیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونهای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونههای اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز میکاویم: الف) اجتهاد در اهل سنت: در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیلة کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیشآینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان «اجتهاد رأی» است.در اینکه «اجتهاد رأی» چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است: شافعی در کتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد که اجتهاد در «قیاس» است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است. بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز معتبر شمردهاند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است «استصلاح» یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی ازاحادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رسالهای است که علامه سید شرفالدین به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته است. در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کردهاند؛ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیلة کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمانها و تخمینهایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا میرود. حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا میکرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمیماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همة زمانها باید باز باشد. تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونهای تنظیم شده که پاسخگوی جزئیات بیپایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعة جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانة نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاسپردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانة کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است. ب) اجتهاد در شیعه: بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طورکلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همة حلالها و حرامها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.» با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانونگذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة کار ویژة مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق میدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز میگوید. اینگونه از اجتهاد هیچیک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد. 5ـ عقلانیت: از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادیترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار میسازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگیهایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بودهاند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو که گرایشهای فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع میتواند شکل گرفته باشد. در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهرهای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان میدهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایهها و پشتوانههای لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پارهای افراطیگریهای خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقلگرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقلگرا در برابر نص و حدیثگرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان مینمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و… را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و… به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسهای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن میسازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستینبار ژرفترین بحثهای عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبهها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسشهای بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترین پرسشهای خداشناختی «السئوال بدعة» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بینظیر این آیین از پرسشهای انسان میدانند. 6ـ اندیشه سیاسی مضبوط: از ویژگیهای تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطهمند و معیارگراست. در نظرشیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت میباشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری مییابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند. اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومتها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظامهای سلطنتی ـ موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنیعباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتةً» برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نامهای اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی دراهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و ازپی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!! هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی ـ عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد. اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم میداریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) مینویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل میشود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است.» او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی میجنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، مینویسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده میشود (زیرا) عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت میگذاشت و میگفت: «نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.» امام الحرمین جوینی (متوفی 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل میگیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت میگیرد.» قرطبی (متوفی 671 هـ. ق) مینویسد: «اگر یک نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنیساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.» سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: «هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد میشود… اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر». این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است: 1ـ نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت میشود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد. 2ـ شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد میشود. 3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم. 7ـ معنویت و عرفان: یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایههای بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینههای معنویای چون صحیفه سجادیه و دعاهای مأثور از اهلبیت(ع) مجموعهای بینظیر فراهم آورده که در آن عشق و معرفت به بهترین شکل با یکدیگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حیات را فراگرفته است. معنویت و عرفان شیعی دارای مؤلفههای شگرف و تأثیرگذاری در حوزه اندیشه، انگیزه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی انسان و رهیافتهای منحصر به فردی است از جمله: الف) توحید عرفانی آنسان که شیعه تفسیر کرده برآمده از فرهنگ قویم قرآن و منابعی چون نهجالبلاغه، صحیفة سجادیه، مجامع حدیثی و روایی، ادعیه و نیایشهای صادره از معصومان(ع) است. ب) عرفان شیعه همآغوش با عدالت فردی و اجتماعی و همراه با مسئولیتشناسی و مسئولیتپذیری اجتماعی و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهی از منکر است. عرفان شیعی عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حرکت و تربیت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونیگرایی و رخوت آنسان که در تصوف اهل سنت مشاهده میشود. عرفان شیعی، عرفان زندگی در دنیا با معیارهای ناب اسلامی برای حیات جاودان آخرت، گرایش به «رضوانالله» و «لقاءالله» است که سلوک و سیاست، عرفان و عقلانیت، معنویت و حریّت و…. را در همة ابعاد زندگی به هم میپیوندد. عرفان شیعی حول مفهوم ولایت شکل میگیرد که درجه و مرتبهای از مسئلة امامت یا ولایت معنوی انسان کامل است که نمود و جلوة تام ولایت مطلقه الهیه میباشد و این اوج مفهوم امامت است.مسئله ولایت معنوی انسان کامل به تعبیری مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر این مطلب اصرار دارند که در هر دورهای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است وجود دارد. هیچ نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد که حجت خداست بر دیگران. برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند. در متون شیعه و زیارتها آمده است که امام دارای چنین روح کلی است. اهل عرفان برآنند که در هر دورهای باید یک قطب، یا انسان کامل وجود داشته باشد و شیعه بر آن است که در هر دورهای یک امام و حجت وجود دارد که «انسان کامل» است. باید توجه داشت که «انسان کامل» به معنای «امام و ولی» بالاتر و والاتر از «انسان کامل» عرفان و قطب و ولی در عرفان و تصوف است. از این رو نباید بین «قطب» به عنوان امام و ولی معصوم با «انسان کامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفیان انطباق مطلق برقرار کرد؛ بلکه باید به معنا و مصداق و مختصات آن توجه کامل داشت. اطلاق «قطب» به برخی رهبران فاقد حکمت، فقاهت و شریعت و حتی سلوک باطنی گروهی از متصوفه ظلم فاحش به «انسان کامل»، امام و ولی و حتی عارفان حقیقی است. از سوی دیگر برخی جریانهای عرفانی ـ صوفیانه مسئلة «امامت و ولایت» را به معنای استمرار «مقام نبوت» و واسطة فیض در نظام خلقت و شریعت و حجتهای کامل الهی باور ندارند و به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان و تصوف اصیل وولایتمحور در تضاد و تعارض علمی و عملی است و آنها را باید از هم بازشناخت تا جریان اصلی عرفان گم نشود و معیارهای معرفتی ـ رفتاری و محکمات برای تأویل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محکمات عرفان ناب که تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده میشود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست. پینوشتها: ـ شیعه (مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی)، ص 17 و 20. ـ السیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسیر آیة 6 و 7 سورة بینه. ـ رازی، ابوحاتم، گرایشها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقا نوری، ص 259. ـ احمد امین ضحی الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد کرد علی، خطط الشام، ج 5، ص 251؛ عمارة التیارات الاسلامیه، ص 200؛ شیبی ،کامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقههای شیعه در عصر امامان، ص 120. ـ مائده/ 55. ـ مائده/ 3 و 67. ـ احزاب/ 33. ـ نساء/ 59. ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9 و 10 ـ «انی جاعلک للناس اماما»، بقره/ 124. ـ آل عمران/ 61. ـ «من کنت مولاه فعلی مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.) ـ نمونههایی از اینگونه احادیث در شماره پیشین گذشت. ـ پیامبر به امام علی(ع) فرمود: «انت ولی کل مؤمن بعدی» (المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.) ـ «ان لکل نبی وصیاً و وارثاً و ان علیا وصیی و وارثی»، صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730. ـ «انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی» صحیح ترمذی، ج 5، ص 641. ـ اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه… کامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت. ـ پارهای از منابع آن در شماره پیشین گذشت. ـ «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من ترکها غرق»، سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص355. ـ «…. و اهل بیتی امان لامتی»، (متقی هندی، کنزالعمال، ج 12، ص 102.) ـ ر.ک: دکتر سیدیحیی یثربی، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ محمدرضا کاشفی؛ کلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی. ـ در اینجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد. ـ ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 – 151. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165. ـ همان، ج 21، ص 158. ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 – 35. ـ کافی، ج 1، کتاب العلم، «باب الرد الی الکتاب و السنه و انه لیس شیئی من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه کتاب او سنة». ـ شهید مطهری، همان، ج 20، ص 164؛ خاتمیت ، ص 131. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، حکمت احکام (مجموعه چلچراغ حکمت). ـ شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران. ـ حمیدرضا شریعتمداری، عقلانیت اسلامی هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئیلی، تشیع، مجموعه چلچراغ حکمت. ـ بنگرید: علامه طباطبایی و شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17 (مقدمه). ـ بنگرید: پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ بنگرید: ابوالحسن، علی بن محمد الماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6. ـ ابویعلی محمد بن الحسین الفراء الحنبلی، الاحکام السلطانیه، ص 20. ـ همان، ص 23. ـ امام الحرمین الجوینی، کتاب الارشاد، باب الاختیار، ص 424. ـ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1 ، ص 269. ـ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233. ـ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 71-67. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: علامه طباطبایی، معنویت تشیع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، (مجموعه چلچراغ حکمت).
بنگرید:الف. دکتر باقر غبارى بناب، مطالعاتى در قلمرو مشترک دین و روان شناسى (مقاله)، ص 100، حوزه و دانشگاه (فصلنامه)، شماره 29، زمستان 80. ب.دکتر محمد قهرمانى، و… بررسى تأثیر روزه دارى بر وضعیت سلامت روانى (مقاله)، دین و بهداشت روان، ج 1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ـ بنگرید: دکتر على نقى فقیهى، بهداشت و سلامت روان در آیینه علم و دین، ص 85، قم، حیات سبز، 1384، چاپ اول. ـ جهت آگاهى بیشتر در این زمینه بنگرید: دکتر عبدالله نصرى، فلسفه آفرینش، ص 49 – 73، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ـ الثقافة الاسلامیة، ق: شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 4، ص 188، تهران: صدرا، دوم، 1382. ـ بنگرید: جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 46 – 47، قم، اسراء، چاپ اول، 1380. ـ مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران و قم: صدرا، 1368. ـ بنگرید: الف. همو، حکمت ها و اندرزها، ص 3. ب. همو، امدادها و غیبى در زندگى بشر، ص 86. ـ Psychologic. ـ Parapsychologic. ـ Psychosomcetic. ـ بنگرید: الف. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولین همایش بین المللى «نقش دین دربهداشت روان»، ج 1، ص 28 و 187 – 153، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. همان، ج 2، ص 27. ج. پت کورى، بازگشت به دعا در آستانه هزاره سوم، ترجمه عزیزالله صوفى سیاوش. ـ بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى و… ب. شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 4، ص 196، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382. ـ بنگرید: الف. همان، ص 158 و 159. ب. همان، ج 7، ص 15-19. ج. همو، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص 39، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1374. ـ مجموعه مقالات اولین همایش دین در بهداشت روان، ص 167، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. ـ همان. ـ بنگرید: شهید مطهرى، یادداشتها، ج 4، ص 122. ـ Psychocyberentic. ـ بنگرید: مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 165، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. ـ شهید مطهرى، حکمت ها و اندرزها، ص 47. ـ همو، یادداشتها، ج 4، ص 123 و 158-159. ـ همان، ص 154. ـ بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و ران، ترجمه مهدى قائنى. ب. شهید مطهرى، همان، ص 169. ـ مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 167. ـ Milton Yinger. ـ Religion and Individual Needs in Seentific Stady of Religion, p.1777-196. ـ آلستون، م. یینگر، م. لگنهاوزن، دین و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص 162.
چـــــــــــــــرا یـــک دیــــــــــــــن؟چیستی پلورالیسم دینی؟
پلورالیسم دینی را میتوان مشتمل بر گمانههای زیر دانست: 1ـ منظور از حقانیت ادیان این است که اولاً اعتقادات همه آنها به طور نسبی صادق است و هیچ دینی از حقانیت مطلق برخوردار نیست. (پلورالیسم نسبی صدق) 2ـ پذیرش و تعبد به هر دینی جایز بوده و هیچ ترجیحی برای پذیرش دینی نسبت به دین دیگر وجود ندارد. (پلورالیسم اعتبار)3ـ همة ادیان از نظر سعادت و رستگاری پیروانشان تأثیر برابر دارند. (پلورالیسم نجات)4ـ منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضی و همزمان است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر ادعا این نیست که آیین هر پیامبری در زمان خود بر حق بوده است؛ بلکه ادیان گوناگون در همه زمانها و در عرض یکدیگر بر حقند.5ـ حقانیت ادیان، به طور مساوی است؛ نه دارای مراتب تشکیکی. به عبارت دیگر براساس این انگاره، نمیتوان «بر حق بودن» را درجه بندی کرد تا در پرتو آن، دینی، بهرهمندی بیشتری از حقیقت کسب کند و دین دیگر، در رتبه فروتر ازآن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقی بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و یا دیگر ادیان بزرگ نیست.6ـ منظور از حقانیت ادیان حقانیت در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان ـ با اختلافاتی که دارند ـ بر حقند. به عبارتی دیگر توحید اسلامی همان اندازه برحق است که تثلیث مسیحی و ثنویت زرتشتی، و همه آنها همان بهره از حقیقت را دارند که بیخدایی بوداییگرایی دارد. عقل و پلورالیسم دینیژرفکاویهای عقلی بر بطلان پلورالیسم دینی گواهی میدهد این مسئله دلایل متعددی دارد از جمله:1ـ استلزام تناقض: ادیان موجود دارای آموزههایی هستند که بعضی از آنها با آموزهها و عقاید دیگر ادیان در تضاد و یا تناقض میباشد. بنابراین حقانیت همه آنها، مستلزم جمع ضدین و یا جمع نقیضین است و چنین چیزی محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایی خداوند و توحید در همه مراتب آن اعم از توحید ذاتی و صفاتی و توحید در فاعلیت تأکید دارد. در مقابل، مسیحیت قائل به «تثلیث» ـ یعنی، خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس ـ است! زرتشتیگری نیز به «ثنویت» و دوگانهانگاری منشأ خلقت گرایش دارد!هر یک از این آموزهها، نافی دیگری است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستی صحیح باشد، هم دوگانهپرستی و هم سهگانهپرستی. چنین چیزی به تناقض میانجامد و محال است؛ زیرا یگانگی خداوند، مساوی با نفی دو یا سه انگاری اوست. در حالی که ثنویت و امثال آن، به خدایی بیش از یکی، اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنی اینکه خدا هم بیش از یکی است و هم نیست و این تناقض است و محال.2ـ خودستیزی: حقانیت همة ادیان، خودستیز است؛ زیرا به طور معمول هر دینی آموزههای مخالف در دینهای دیگر را نفی کرده و یا به طور کلی دین دیگر را باطل میانگارد. بنابراین هر یک از این ادیان ـ اگر بر حق باشند ـ باید این ادعایشان نیز بر حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست میآید و پلورالیسم دینی؛ حقانگاری هر دینی بطلان دیگر ادیان را نتیجه میدهد. در نتیجه پلورالیسم دینی، خود برانداز است و همان چیزی را نتیجه میدهد که درصدد نفی آن بوده است.3ـ استلزام بطلان همه ادیان: پنداره پلورالیسم سرانجامی جز بطلان همه ادیان ندارد؛ زیرا این انگاره از سویی، به حقانیت همه ادیان حکم میکند و از دیگرسو، ادیان موجود معمولاً حقانیت عرضی یکدیگر را نفی میکنند! نتیجه این تعارض چیزی جز باطل انگاری همه ادیان و شکاکیت و سرگردانی نیست.4ـ پیشفرض بنیادین و زیرساخت تئوریک انگاره پلورالیسم نسبیت معرفت و یا نسبیت حقیقت است. بر اساس این گمانه هیچ حقیقت مطلق و پایداری وجود ندارد واگر وجود داشته باشد قابل شناخت نیست. چنین پندارهای از جهاتی چند آسیبمند و ویرانگر بنیادی معرفت میباشد. از جمله ایرادات وارد بر آن خودشمولی و بدین وسیله خویش براندازی است، چرا که: الف) اگر هیچ حقیقت مطلقی ـحتی خداـ وجود نداشته باشد سئوال میشود که همین گزاره مطلق است یا غیرمطلق؟ اگر مطلق است که خودش را نقض کرده زیرا نقیض سالبة کلیه موجبه جزئیه است. و اگر غیرمطلق است پس همین مدعا خود امری نسبی و زوالپذیر است و بازوال آن انگاره رقیبش یعنی وجود واقعیاتی مطلق تحقق خواهد یافت. پس در هر صورت واقعیاتی مطلق و پایدار وجود خواهند داشت.ب) اگر هیچ واقعیت مطلقی شناختپذیر نباشد سئوال میشود که همین گزاره چگونه معرفتی است؟ نسبی یا مطلق؟ اگر مطلق است خود را نقض کرده و اگر گزارهای گذرا و نسبی است پس جای خود را به انگاره رقیب یعنی وجود فهمهای ثابت و پایدار از حقیقت میسپارد.اکنون جای آن دارد که از منظر درون دینی نیز مسئله حقانیت ادیان را بکاویم و منطق قرآن مجید را در این باره بررسیم: قرآن و پلورالیسم دینی: قرآن حقانیت طولى شرایع انبیاى الهى را مى پذیرد و همه آنها را در عصر خود اسلام به معنای واقعی کلمه مى داند؛ اما حقانیت عرضى ادیان را نمى پذیرد. آیات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى، به صراحت با بعضى از اصول و مبانى پلورالیسم، مخالف است وآن را ابطال مى کند. آیاتى که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم مى شود: 1. امکان رسیدن به حقیقت : آیاتى از قرآن با مبناى شکاکیت و نسبیت گرایى و عدم امکان دستیابى به حقیقت ـ که از مبانى و پیش فرض هاى پلورالیسم دینى است ـ در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به «حقیقت» امکان پذیر است. برخی از این آیات عبارتند از: 1ـ1. آیاتى که شک ورزان را مورد سرزنش قرار مى دهد. 1ـ2. آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بى وجه معرفى مى کند. براى مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام مى فرماید : «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛ هیچ اکراهى در دین نیست؛ به درستى که راه هدایت از گمراهى، روشن گردید». 1ـ3. آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد. 2. عدم قبول غیر اسلام این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و پیروی از دیگر ادیان را باطل دانسته، به پیروى از اسلام دعوت مى کند: 2ـ1. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ و هر کس جز اسلام، دینى [دیگر] جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است». البته اسلام همه پیامبران الهى را راهبر به سوى «حقیقت» دانسته و دین همه را اسلام مى داند. بنابراین پیروى از پیامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پیروى از آیین حضرت محمد(ص) است. 2ـ2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ؛ هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى. بگو : در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت [واقعى]است و چنانچه پس از علمى که تو را حاصل شد، از هوس هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت». 2ـ3. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ؛ و یهود گفتند : عُزَیر، پسر خداست و نصارا گفتند : مسیح، پسر خدا است! این سخنى است [باطل]که به زبان مى آورند، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [از حق ] بازگردانده مى شوند؟!» آیات فراوان دیگرى از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمّل و تدبّر بیشتر در آنها ارجاع مى دهیم. 3. دین همه انسان ها: بسیارى از آیات قرآن، همه انسان ها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت نموده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسان ها معرفى کرده است. از جمله اینکه مى فرماید : «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً؛ و ما تو را نفرستادیم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ] بشارتدهى و [از عذاب او] بترسانى…». در جاى دیگر مى فرماید : «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً؛ بگو : اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى فرماید : «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ؛ آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکرى براى همه جهانیان». 4. فراخوانى اهل کتاب به اسلام : قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و روى گردانى از آن را کفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبیخ مى کند:«اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى که بسیارى از حقایق کتاب [ آسمانى ] را که شما مخفى داشتید، روشن مى سازد و از بسیارى از آنها صرف نظرمى کند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد. خداوند به برکت آن، کسانى که خشنودى او را پیروى کنند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد و آنها را به راه راست هدایت مى کند». قرآن در جاى دیگر مى فرماید : «یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ؛ اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مى شوید، در حالى که [بر درستى آن ] گواهید». در این زمینه آیات فراوان دیگرى وجود دارد که بر بطلان پلورالیسم دینى، به گونه هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پیروى از آن فرا مى خواند. چکیده دیدگاه اسلام پیرامون حقانیت و اعتبار عبارت است از: 1. دین حق، تنها اسلام است. اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه پیامبران الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند. بنابراین آموزه هایى چون تثلیث، ثنویت و… هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد. 2. از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است ؛ یعنى، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعتی کامل تر، متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان عرضه کرده است. بنابراین تکثّر طولى ـ نه عرضى ـ شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها دین مقبول، توحید ناب و شریعت محمدى( ص) است. اکنون این سؤال رخ مینماید که با توجه به انحصار حقانیت در دین توحیدی اسلام و شریعت آسمانی محمدی(ص) یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و پیروان دیگر ادیان چه وضعی خواهند داشت؟ آیا همه آنان به جهت بطلان دینشان اهل دوزخ و شقاوتند یا اهل نجات و رستگاری؟ در برابر این پرسش سه رویکرد وجود دارد: 1ـ انحصارگرایی سختگیرانه: بر اساس این گمانه در میان همه اهل زمین تنها پیروان دین و مذهب و فرقه واحدی اهل نجات و رستگاریاند. به عنوان مثال تنها مسلمان شیعه دوازده امامیِ پایبند به همه اصول مذهب و احکام شریعت امکان رستگاری دارد و دیگران همه نارستگارانند. چنین نگرشی نه مبنای خردپذیری دارد و نه با منطق اسلام تلائم دارد. از نظر عقلی این گمانه مغایر با اصل غلبه خیر بر شر است و از نظر دینی با غلبه رحمت خدا و هدف اساسی خلقت انسان و ملاکها و معیارهای رستگاری و نارستگاری ناسازگاری دارد. 2ـ تکثرگرایی نجات: براساس این گمانه، همه پیروان ادیان اهل نجات و رستگاریاند. به عبارت دیگر شرط نیک فرجامی فقط دینداری است و بس، اما اینکه کدامین دین را برگزینیم هیچ نقشی در این زمینه ندارد. این گمانه مبتنی بر پلورالیسم دینی است که بطلان و ناراستی آن از نظر عقل و دین مورد بررسی واقع شد. 3ـ قرآن و نجاتگرایی اعتدالی: قرآن در باب نجات نه سختگیری انحصارگرایانه را بر میتابد و نه کثرتگراییِ حق و باطل یکسان انگار. را در نگاه قرآن کفر و انحراف از دین حق دو گونه است:1. کفر عناد و لجاجت(جحود)؛ کسی که دارای چنین کفری است از نظر اسلام قطعاً مستحق عقوبت است. 2.کفر جهالت و نادانی؛ چنین کفری اگر ناشی از تقصیر و کوتاهی عمدی شخص نباشد، بلکه صاحب آن از سویدای دل جویای حقیقت و پیرو آن در حدی که با آن آشناست باشد، و با قلب سلیم و تسلیم قلبی در برابر حق، خدا را ملاقات کند؛ خداوند او را معذب نمیسازد؛ چراکه عذاب خدا تابع حجتهایی است که بر بندگان تمام کرده و واکنشهای منفی آگاهانه و حقستیزانه آنها در برابر حجج الهی. قرآن ضمن آنکه تنها دین حق و صراط نجات را آیین اسلام میداند، به نکات مهمی در کنار این مسئله پیرامون شرایط نجات و رستگاری اشاره میکند ازجمله: الف) درباره قیامت میفرماید: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ روزی که مال و پسران سود نبخشد جز اینکه کسی با قلب سلیم نزد خدا بیاید. قلب سلیم نیز قلب تسلیم در برابر خدا و حقیقت است.» ب) از طرف دیگر قرآن میفرماید: «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا؛ ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (بدون اتمام حجت) کسی را عذاب کنیم.»ج) در جاهای دیگر قرآن یادآور شده است که «إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ؛ خدا هرگز پاداش نیکوکاران را تباه نمیسازد.»از آنچه گذشت روشن میشود که سعادت اخروی در گرو عوامل متعددی است از جمله: 1ـ حسن فعلی یا گزینش راه درست 2ـ حسن فاعلی یعنی سلامت و پاکی درون و تسلیم امر حق بودن 3ـ برقراری حجت الهی و چگونگی برخورد و واکنشهای انسان در برابر آن. انگاره فوق خرد پذیرترین انگاره است؛ در این انگاره از سویی مسئولیت انسان در جستجو و گزینش راه حق محفوظ است و از دیگر سو هیچ انسانی صرفاً به جهت عدم دستیابی غیر ارادی به راه حق و حقیقت مورد عذاب و شقاوت قرار نمیگیرد. معیارهای دین حق: اکنون این سئوال پدید میآید که اگر تنها یک دین برحق است و همه انسانها وظیفه دارند تا در حد توان به شناسایی و کشف دین حق پرداخته و از آن پیروی کنند؛ چه راهی برای تشخیص دین حق و تمیز دادن آن از راهها و ادیان باطل وجود دارد و چگونه میتوان دریافت که در میان همه ادیان موجود تنها آیین اسلام برحق است؟ به یاری خدا این مسئله را در شماره آتی پی میگیریم. پینوشتها: ـ Religious Pluralism. ـ Religious Exclusivism. ـ Contradiction. ـ Self Contradiction. ـ Scepticism. ـSelf Conclusion. ـ Self exclusion. ـ نحل/ 66؛ جاثیه/ 32. ـ ابراهیم/ 9 و 10. ـ بقره/ 256. ـ جهت آگاهی بیشتر ر.ک: الف) محمدحسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم دینی(تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر؛ب) مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، پلورالیسم دینی؛ج) علی، ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی؛د) کتاب نقد، ش 4. ـ اسرا/ 36؛ یونس /36؛ نجم 28. ـ آل عمران/ 85. ـ بنگرید: محمدحسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم، ص 117- 136. ـ بقره، 120. ـ توبه/ 30. ـ ر.ک: آل عمران/ 31 (مباهله با مسیحیان)؛ توبه/ 31 و 32؛ نساء 157و 71 ؛ مائده 51 و 473. ـ سبأ/ 28. ـ اعراف/ 158، نساء 79؛ حج 49، فرقان/ 1، انبیا 107. ـ تکویر، 27؛ انعام/ 18؛ ص 87؛ انعام/ 90؛ ابراهیم/ 1و 52؛ آل عمران/ 138؛ انعام 18 ؛ نساء 174؛ فرقان/ 1. ـ مائده / 15 – 16 و 19. ـ آل عمران/ 7؛ بقره/ 41؛ آل عمران/ 71. ـ بنگرید: محمدحسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم. ـ جهت آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار ج 1، صص 288 ـ 285، قم و تهران: صدرا. ـ همان، ص 285 ـ 280. ـ شعراء/ 88- 89. ـ اسراء/ 15. ـ توبه / 120. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 1، صص 292-289 و 326-295 ؛ ج 5، ص 61-56 ؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 61-56.
چـــــــرا اســلام ؟(1)سنجه های حقانیت : شاخص ه های اساسی حقانیت یک دین چهار امر است: 1. بنیاد الهی : اصل الهی بودن یک دین از راه های زیر قابل بررسی است:1 ـ1ـ آموزه های دین: با مراجعه به آموزه هایی که هر دینی برای خود دارد ـ چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین ـ می توان پی برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است که می تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود. 2 ـ1ـ تأیید دین قبلی یا بعدی: از آنجا که ادیان آسمانی، با یکدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تکمیل کننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری که حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود. 3 ـ1ـ اعجاز: معجزه پیامبر یکی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین کسی که در حقانیت دینی تحقیق می کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلی که صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند. 4 ـ1ـ روش تاریخی: با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و کافی تاریخی، می توان فهمید که آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یکی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره ای موارد می توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند. 5 ـ1ـ ادعای خود دین: ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است: ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد. ـ یا دینی ادعا دارد که از سوی خدای هستی نازل نشده. ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساکت است. در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عکس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان ترکیبی مانند سیکیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و… کاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود. 2ـ تحریف ناشدگی: صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یک دین برای اثبات حقانیت فعلی آن کافی نیست؛ بلکه باید وثاقت کتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکاری های بشری نیز اثبات شود. برای اثبات وثاقت کتاب آسمانی، یعنی استناد قطعی آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، می توان از روش های 1 ـ1 و 2 ـ1 و 4 ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3 ـ1 نیز کاربرد دارد. 3ـ نسخ ناشدگی: نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست می آید: 1ـ3 ـ عدم پیدایش شریعت حقه پسین: براساس این ضابطه تا زمانی که شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می کند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود. 2ـ 3 ـ ادعای خاتمیت: دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاکی برای کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیک و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد. 4ـ خردپذیری: بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:الف) مهم ترین رکن اساسی یک دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی کافی است. ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره می شود. گفتنی است عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، هر دو است، و عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان می باشد. تحریفات عهدین 1. تناقضات: ارنست رنان درباره کتاب مقدس می نویسد: «هیچ تناقضی نباید در آن کتاب وجود داشته باشد. اکنون با توجه به مطالعه دقیقی که در کتاب مقدس انجام داده ام، در عین حال که گنجینه هایی تاریخی و زیباشناختی بر من نمایان شد، این نکته نیز برای من اثبات شد که این کتاب همچون دیگر کتب قدیمی از تناقضات، اشتباهات وخطاها مستثنا نیست. در این کتاب داستان های دروغین، افسانه ها و آثاری که کاملاً نگارش یافته انسان است، وجود دارد». 2. وجود افسانه ها: وجود افسانه های بی پایه در کتاب مقدس، یکی دیگر از جنبه های تحریف آن است؛ از جمله می توان به کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!! «اوریگن» برجسته ترین عضو مکتب تفسیری اسکندریه در رابطه با وجود افسانه های غیرعقلانی در عهدین می نویسد: «حتی اناجیل، مملو از چنین عباراتی است؛ مانند این جمله که «وقتی که شیطان عیسی را بالای کوهی بلند می برد تا از آنجا قلمرو کل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» … خواننده دقیق صدها عبارت مشابه دیگر در اناجیل می یابد؛ مطالبی که او را متقاعد خواهند ساخت که حوادثی که اصلاً رخ نداده اند داخل گزارش حوادثی شده اند که به راستی رخ داده اند. 4. انسان شناسی بدبینانه: مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا می آید! حتی اگر پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتکب نشود از طرف دیگر هرگونه تلاش و عمل او در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و تنها به دار کشیده شدن حضرت عیسی، کفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است! پس انسان نه با اختیار خویش گنهکار و پلید گشته و نه با گزینش اختیاری خود پاک می شود. 5. تقویت ظلم: یکی دیگر از آموزه های نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمینند!! 6. علم و معرفت ستیزی: ستیز با دانش و آگاهی بشر هم در بن مایه عقاید مسیحی نهفته است و هم در سیره ارباب کلیسا در نگرش مسیحی آنچه آدم را از بهشت بیرون راند تناول درخت ممنوعه دانایی بود (شرح بیشتر این مسئله در مطالب بعدی خواهد آمد.) وجود آموزه های غیرعقلانی، در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض های متعدد در متن کتاب مقدس ، دلیل روشنی بر عدم حقانیت یهودیت و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است. 7. تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است: توماس میشل ـ استاد الهیات مسیحی می نویسد: «اکثر متفکران کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظی کتاب مقدس را مردود می دانند.» امتیازات اسلام بر دیگر ادیان: 1. خردپذیری و خردپروری: از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزه های آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:در ابتدای همین مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تیره آمده و باید یکسان شود. 1 ـ1. نظام فکری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، راهنماشناسی و فرجام شناسی)؛ 2 ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛ 3 ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛ 4 ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.خردپذیری آموزه های اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی می کند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر می گزینند» و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛ هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ [زیرا] به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است! پروفسور لگنهاوزن می گوید: «چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش های انسان استقبال می کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین می کند». همو می گوید: «وقتی از کشیش ها می پرسیدم که من نمی فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می گفتند که ما نمی توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم وگوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است» خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه می نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهب های بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلح جویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی شد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس می کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است.» 2ـ اسلام و علم: به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت، پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است: یک) تشویق به فراگیری دانش: در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش های لازم در جهت تأمین نیازمندی های دنیوی و اخروی را ضروری دانسته است؛ چنان که پیامبر اکرم( ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی کل مسلم؛ همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.» و نیز آمده است: عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در کتاب های روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد. دو) تقویت روحیه علمی: اسلام روحیه پژوهشگری را ارج می نهد و در مسیر حقیقت یابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست وجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمی گزینند.» سه) دارا بودن مضامین علمی: نصوص دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرض های عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزاره های علمی، به گونه ای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا که دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآورده اند. از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای، دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره می کند: 1 ـ غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده های مشخصی هستند. 2 ـ استواری و توافق داده های قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ درحالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوکای می نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمی پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد. براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتی آشتی ناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم! در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(ع) ما را دچار اشکال می کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی کاملاً ناسازگار است». البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینی است که به گسست ناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا می دهد. اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهکار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری خواهی مرد». در باب سوم می گوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز می دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…». بر اساس این آموزه، جست وجوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین وانمود می کند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست وجوی دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری می خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت می جوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد! استاد مطهری در این باره می نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است» . پی نوشت ها: ـ جهت آگاهى بیشتر ر.ک: الف. سید محمدحسین طباطبایى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). ـ جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، دین شناسی، (قم: معارف). ـ Ernest Renan. ـ رابرت م. گرنت، دیوید تریسى، تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبیق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1385. ـ ر.ک: انجیل یوحنا، 112: 1، سفر تکوین، 3819: 30. براى آشنایى بیشتر ر.ک: الف. انیس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدین، ص 73 و 177؛ این درحالى است که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند. ـ سفر پیدایش (38 ـ 19:30). ـ کتاب دوم سموئیل (31 ـ 11:3). ـ سفر پیدایش، 2330: 43. ـ متى (4:8). ـ تاریخچه مکاتب تفسیرى و هرمنوتیکى کتاب مقدس، ص 297. ـ انجیل متى، 5: 38 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان. ـ در جلد دوم کتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نیز نگا: الف. حقیقت مسیحیت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام یا آیین کلیسا (قم: پیام اسلام، 1346). ـ توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 27، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377. ـ زمر (39)، 17و18. ـ بقره(2)، 256. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384). ـ M.(G) Legenhausen. ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ همان، ص 6. ـ مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص 9 (تهران: شرکت سهامى انتشار، 1348). ـ الشیخ المفید: الامالى، ص 292. ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6. ـ به عنوان نمونه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب فضل العلم. ـ «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، (زمر / 18). ـ Mourice Bucallie. ـ موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، بى تا، ص 12، (تهران: حسینیه ارشاد). ـ همان، صص 12 ـ13. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل». ـ تورات، سفر پیدایش فصل 2 آیه 15 ـ17. ـ تورات، سفر پیدایش فصل 3 آیه 22. ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377).چـــرا اســـلام ؟(2)معارف 3ـ کتاب معصوم الهی یکی از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانی» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب های دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از: 1ـ3ـ کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرارمی دهد و انسان را با سخن او آشنا می سازد؛ در حالی که دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند. دکتر موریس بوکای می نویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام ـ در مورد کتاب های مقدس ـ این است که مسیحیت متنی ندارد که از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا می خواند. قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهی های متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچگونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینی زندگانی عیسی(ع) باشد» . توماس میشل ـ استاد الهیات و کشیش مسیحی ـ می نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه ای بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ـ که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده ـ برای تهیه آن به عملیات پیچیده ای پرداخته اند. او همچنین می گوید: «اصولاً مسیحیان نمی گویند خدا کتاب های مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است». میشل اشاره می کند که نویسندگان کتاب های مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت های علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی می ماند» . رابرت ا. هیوم نیز می نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یک فرد خاص ـ بنیانگذار این دین ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست…» . 2ـ3ـ تحریفناپذیری؛ قرآن کتابی است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن می توان مراحل زیر را ذکر کرد: 1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)؛ 2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛ 3ـ2ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛ 4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛ 5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ. به اعتقاد مسلمانان، کتاب های آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپ هستند؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3ـ3ـ معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه ای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرن ها وعصرها را در می نوردد و همگان را به تحدّی می طلبد. در حالی که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محرومند. افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراخ تر می طلبد. 4ـ جامع بودن: از دیگر ویژگی های اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت می نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و… ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت وتاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته می شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذاری، حل می شود. 5ـ نظام حقوقی اسلام: از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیکن به جهت اهمیت ویژه ای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار می گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بی بدیل اسلام در بنیان گذاری و توسعه حقوق بین الملل است. مارسل بوازار پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بین الملل در ژنو، می نویسد: «در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی می داد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده می کردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونی در روابط ملت ها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران وبرابری و برادری انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است». اصول حقوق بشر در اسلام: حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله: 1. اصل حرمت و کرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛3. اصل صلح و همزیستی مسالمت آمیز؛4. اصل وفای به عهد؛5. اصل تفاهم و رواداری؛6. اصل مشارکت و همکاری های بین المللی؛7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و … .اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازاردر مورد اصول همزیستی مسالمت آمیز و تفاهم می نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان می توانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه های بسیار سخت و توان فرسا بوده اند» . وی می نویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبه های عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمی خورد… این تفکر که از قرآن نشأت می یابد، به دیانت اسلام سودای جهانشمولی می بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم ـ حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند ـ با تفاهم، همکاری، برادری و برابری کامل زندگی کنند». 6ـ خاتمیت: اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله: 1ـ6. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی خداوند ـ ناسخ همه شریعت های پیشین است. 2ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمی شود. 3ـ6. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیل ناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد. ویژگی های دیگری نیز در باب جاذبه های اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. 7ـ نفی نیست انگاری : یکی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درون مایه های نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمی شود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه دهد تا در این حوزه فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو می داند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل) . نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بی هدفی و آنچه معنای حیات و ارزش های واقعی را تشکیل می دهد، ناشی می شود . نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحی ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را که ما در آن زندگی می کنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت می پندارد . او مسیحیت را مذهبی نیست انگارانه می خواند و می گوید: آری، نیست انگاری و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند. در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت ـ از جمله این نگرش نیچه ـ می بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یکتا پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل می دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات. در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ـ نمی باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمی دهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث می شود که نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت ـ به عنوان مذهبی نیست انگارانه که حیات را نابود می سازد و علم و فرهنگ را به تباهی می کشاند ـ از اسلام تعریف و تمجید کند. او می نویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان اندلس ـ که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت… برای آنکه به زندگی آری می گفت…» . 8ـ عدم حاجت به عصری کردن دین: نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزه های کتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشم پوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امکان پذیر می نمود و نه با تعارض می توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه ای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد. منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب های آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت های گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری، فرهنگی و تاریخی است. به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ـ برداشتی که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته های آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمی باشد ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس می تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود ـ بدون داوری و سنجش کتاب مقدس ـ فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد. چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری در باب بسیاری از برداشت های گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه می توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه های مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه می ماند و آن «مفسّر محوری» است. بنابراین، دین امری کاملاً شخصی و عصری می شود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام، مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود می سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت های متفاوتی رخ می نماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله: 1. وجود برداشت های متفاوت، تنها در پاره ای از آموزه های دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمی شود. 2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمی انجامد. افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری می شود. .پینوشتها: ـ نگا: توماس، میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24. ـ همان، ص 26. ـ همان، ص 27. ـ همان، ص 27. ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و…. ـ شعراء/ 193. ـ نجم/ 3 و 4؛ تکویر/ 19ـ23، بینه/ 2. ـ همان. ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77. ـ این مسئله نشان مى دهد که اعتبار کتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد. ـ جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا) ص 99. ـ مترجم کتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنا را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند»همان، صص 100 ـ 99). ـ Boizard, Marcell A. ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270. ـ براى آگاهى بیشتر نگا: الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362). ـ همان، ص 107. ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106. ـ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ـ اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ـ 3 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از: konnte die islamischـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer? ـ Nihilismus (Nihilism(. ـ Nietzche. ـ ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از: (Neitzche’ werke. Leipziq 1091) ـ همان، ج 15، صص 651 و 851. ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آیه7 و نیز: ج 5، ص 572. ـ همان، ج 15، ص 852. ـ کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است. ـ این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36. ـ همان، ج 8، ص 703. ـ Epistemic Anarchism. ـ Evaluation. ـ Text Oriented. ـ Author Oriented. ـ Interpreter Orientation. ـ Interpreter Orientation. ـ
جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید: الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل؛ نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 22 ـ 13؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى کتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 151 ـ 145؛ د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).
چـــرا تشــیّع؟(1)در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم میگردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پارهای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقهها خواهیم پرداخت: یک) ملاک مسلمانی: شاخص و ملاک اصلی مسلمانبودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بیقید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونههای مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پارهای از آیات قرآن در این باره عبارت است از: 1ـ لزوم پیروی از خدا و پیامبر: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید»؛ «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.» 2ـ مرجعیت نهایی خدا و پیامبر: «… فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید». 3ـ اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.» 4ـ بنیاد وحیانی سخن پیامبر: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمیگوید، آنچه میگوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.»اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگیبودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بودهاند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده تنظیم کنند. دو) افتراق امت: امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروهها و فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمدهترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا «مکتب اهل بیت» به دلیل توصیههای مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید میورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهلبیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شدهاند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. درمقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مکتب خلفا» هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت میداند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین میانگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید میورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است. سه) عدم تکثر حقانیت: چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقههای مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است که مذاهب فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت درآن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است ودر غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کردهاند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است. چهار) سنجههای حقانیت: برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقههای مختلف سنجههای خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمدهترین سنجههای حقانیت عبارتند از: 1ـ اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی. 2ـ صیانتپذیری حداکثری: یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.4ـ عقلانیت، اعتدال، جامعنگری و دوری از تعصبها و افراط و تفریطهای دینسوز و خردستیز.5ـ استقبال از پرسشهای بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی. پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص): پیامبراعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونههای مختلف درباره آن سخن گفته است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته وهمة فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کردهاند «راهبرد پیروی از ثقلین» یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اینباره به گونهای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمیگذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده میکنیم. در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: «ای مردم! همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید… و دیگری اهل بیتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار میدهم که یکی عظیمتر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جداییناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: «ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم». از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه میگیریم: 1ـ گرانبها بودن اهل بیت: ابن حجر مکی مینویسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید «ثَقَل» هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونهاند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمتهای الهیاند. از اینرو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.» 2ـ عصمت و حجیت اهل بیت: قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری مینویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب میگردد، در حالی که پیامبر(ص) خبراز عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: «اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیکرد و اینکه میفرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.» 3ـ پایندگی تا قیامت: تعبیر به جداییناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان وپیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابنحجر آورده است: « این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند…» آیت الله مکارم شیرازی نیز مینویسد: «این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم». 4ـ لزوم پیروی از هر دو: اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی میکند. علامه مناوی میگوید: «در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را میمانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.» نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانستهاند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند. شش) کیستی اهل بیت(ع): پیامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کردهاند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفهام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری…» در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده میشود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده است که جز بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمیباشد. پارهای از این روایات عبارتند از:1. «کار مردم پیوسته میگذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند». 2. «شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است». 3. «تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست». 4. «همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند». 5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنیاسرائیل». 6.امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش میفرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست…». 7. «الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم» نظیر این روایات را ـ که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ میتوان در سایر منابع مطالعه کرد. 8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همة آنان از بنیهاشمند». 9.امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی». 10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «جانشینان و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علیابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است…» بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کردهاند، حقانیت شیعه اثبات میشود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازدهگانه ـ چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است. به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پارهای از امتیازات مکتب اهلبیت(ع) را بر اساس سنجههای حقانیت بازکاویم. پینوشتها: ـ محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1. ـ حشر/ 59. ـ نساء/ 59. ـ نساء/ 80. ـ نجم/ 30. ـ حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشهای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز دهها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژهای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقاتالانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است. ـ «الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به… و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368. ـ «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت. ـ ترمذی، 5/621. ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90. ـ مکارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75. ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76. ـ الصواعق المحرقه، ص 149. ـ مکارم شیرازی، همان. ـ فیض الغدیر، ج 2، ص 174. ـ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118. ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 317. ـ صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202. ـ کنزالعمال، ح 14971. ـ صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165. ـ منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338. ـ همان. ـ نهج البلاغه، خطبه 142. ـ کفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48). ـ ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4. ـ ینابیع الموده، ج 3، باب 77. ـ فرائد السمطین، ج2، ص 312. ـ همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و… ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر چــــــــرا تـــشیّــع؟(2)امتیازات شیعه: 1ـ اصالت در خاستگاه: تشیع اصیلترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی مینویسد: «حقیقت این است که شیعه طایفهای از مسلمین است که به واسطة مخالفتهایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است… غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمهای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هماکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ موجود میباشد.» شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فیالجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است. نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند…» ابوحاتم رازی بر آن است که «شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علیبنابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته میشدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان که شیعه و یاران علی خوانده میشدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق میشود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است. 2ـ قوت استنادپذیری: از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلیترین شاخص تشیع به حساب میآید به ادله ذیل استناد کردهاند: الف) دلایل قرآنی: پارهای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی ـ سیاسی اهلبیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولیالامر و نیز دهها آیة دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه «امامت» است که مبدأ آن را جعل الهی میداند و در میان فضایل از همه مهمتر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است. ب) دلایل روایی: چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان میدهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت میشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند. ج) دلایل عقلی: استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت میشود: 1.استدلالهای عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهای راجع به شرایط امام، 3.استدلالهای مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلالهای راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله ومستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهرهمند نیست. بررسی مقایسهای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است. 3ـ مصونیتپذیری حداکثری: از ویژگیهای ممتاز تشیع حداکثر مصونیتپذیری در برابر انحرافات و کژاندیشیها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزههای دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریفها و ناراستیهاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: «شیعه از نعمتهایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.» یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیرهاش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل مینمود و آنچه را که جامعه نمیتوانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل میشد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیقترین وجه بیان میگردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژیها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده میشد. در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدتهای مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربهای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است. 4ـ جامعیت و اجتهاد: استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهرهگیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونهای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونههای اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز میکاویم: الف) اجتهاد در اهل سنت: در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیلة کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیشآینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان «اجتهاد رأی» است.در اینکه «اجتهاد رأی» چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است: شافعی در کتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد که اجتهاد در «قیاس» است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است. بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز معتبر شمردهاند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است «استصلاح» یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی ازاحادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رسالهای است که علامه سید شرفالدین به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته است. در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کردهاند؛ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیلة کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمانها و تخمینهایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا میرود. حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا میکرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمیماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همة زمانها باید باز باشد. تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونهای تنظیم شده که پاسخگوی جزئیات بیپایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعة جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانة نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاسپردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانة کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است. ب) اجتهاد در شیعه: بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طورکلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همة حلالها و حرامها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.» با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانونگذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة کار ویژة مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق میدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز میگوید. اینگونه از اجتهاد هیچیک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد. 5ـ عقلانیت: از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادیترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار میسازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگیهایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بودهاند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو که گرایشهای فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع میتواند شکل گرفته باشد. در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهرهای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان میدهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایهها و پشتوانههای لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پارهای افراطیگریهای خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقلگرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقلگرا در برابر نص و حدیثگرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان مینمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و… را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و… به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسهای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن میسازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستینبار ژرفترین بحثهای عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبهها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسشهای بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترین پرسشهای خداشناختی «السئوال بدعة» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بینظیر این آیین از پرسشهای انسان میدانند. 6ـ اندیشه سیاسی مضبوط: از ویژگیهای تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطهمند و معیارگراست. در نظرشیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت میباشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری مییابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند. اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومتها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظامهای سلطنتی ـ موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنیعباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتةً» برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نامهای اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی دراهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و ازپی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!! هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی ـ عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد. اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم میداریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) مینویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل میشود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است.» او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی میجنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، مینویسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده میشود (زیرا) عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت میگذاشت و میگفت: «نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.» امام الحرمین جوینی (متوفی 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل میگیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت میگیرد.» قرطبی (متوفی 671 هـ. ق) مینویسد: «اگر یک نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنیساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.» سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: «هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد میشود… اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر». این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است: 1ـ نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت میشود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد. 2ـ شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد میشود. 3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم. 7ـ معنویت و عرفان: یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایههای بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینههای معنویای چون صحیفه سجادیه و دعاهای مأثور از اهلبیت(ع) مجموعهای بینظیر فراهم آورده که در آن عشق و معرفت به بهترین شکل با یکدیگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حیات را فراگرفته است. معنویت و عرفان شیعی دارای مؤلفههای شگرف و تأثیرگذاری در حوزه اندیشه، انگیزه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی انسان و رهیافتهای منحصر به فردی است از جمله: الف) توحید عرفانی آنسان که شیعه تفسیر کرده برآمده از فرهنگ قویم قرآن و منابعی چون نهجالبلاغه، صحیفة سجادیه، مجامع حدیثی و روایی، ادعیه و نیایشهای صادره از معصومان(ع) است. ب) عرفان شیعه همآغوش با عدالت فردی و اجتماعی و همراه با مسئولیتشناسی و مسئولیتپذیری اجتماعی و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهی از منکر است. عرفان شیعی عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حرکت و تربیت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونیگرایی و رخوت آنسان که در تصوف اهل سنت مشاهده میشود. عرفان شیعی، عرفان زندگی در دنیا با معیارهای ناب اسلامی برای حیات جاودان آخرت، گرایش به «رضوانالله» و «لقاءالله» است که سلوک و سیاست، عرفان و عقلانیت، معنویت و حریّت و…. را در همة ابعاد زندگی به هم میپیوندد. عرفان شیعی حول مفهوم ولایت شکل میگیرد که درجه و مرتبهای از مسئلة امامت یا ولایت معنوی انسان کامل است که نمود و جلوة تام ولایت مطلقه الهیه میباشد و این اوج مفهوم امامت است.مسئله ولایت معنوی انسان کامل به تعبیری مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر این مطلب اصرار دارند که در هر دورهای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است وجود دارد. هیچ نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد که حجت خداست بر دیگران. برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند. در متون شیعه و زیارتها آمده است که امام دارای چنین روح کلی است. اهل عرفان برآنند که در هر دورهای باید یک قطب، یا انسان کامل وجود داشته باشد و شیعه بر آن است که در هر دورهای یک امام و حجت وجود دارد که «انسان کامل» است. باید توجه داشت که «انسان کامل» به معنای «امام و ولی» بالاتر و والاتر از «انسان کامل» عرفان و قطب و ولی در عرفان و تصوف است. از این رو نباید بین «قطب» به عنوان امام و ولی معصوم با «انسان کامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفیان انطباق مطلق برقرار کرد؛ بلکه باید به معنا و مصداق و مختصات آن توجه کامل داشت. اطلاق «قطب» به برخی رهبران فاقد حکمت، فقاهت و شریعت و حتی سلوک باطنی گروهی از متصوفه ظلم فاحش به «انسان کامل»، امام و ولی و حتی عارفان حقیقی است. از سوی دیگر برخی جریانهای عرفانی ـ صوفیانه مسئلة «امامت و ولایت» را به معنای استمرار «مقام نبوت» و واسطة فیض در نظام خلقت و شریعت و حجتهای کامل الهی باور ندارند و به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان و تصوف اصیل وولایتمحور در تضاد و تعارض علمی و عملی است و آنها را باید از هم بازشناخت تا جریان اصلی عرفان گم نشود و معیارهای معرفتی ـ رفتاری و محکمات برای تأویل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محکمات عرفان ناب که تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده میشود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست. پینوشتها: ـ شیعه (مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی)، ص 17 و 20. ـ السیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسیر آیة 6 و 7 سورة بینه. ـ رازی، ابوحاتم، گرایشها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقا نوری، ص 259. ـ احمد امین ضحی الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد کرد علی، خطط الشام، ج 5، ص 251؛ عمارة التیارات الاسلامیه، ص 200؛ شیبی ،کامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقههای شیعه در عصر امامان، ص 120. ـ مائده/ 55. ـ مائده/ 3 و 67. ـ احزاب/ 33. ـ نساء/ 59. ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9 و 10 ـ «انی جاعلک للناس اماما»، بقره/ 124. ـ آل عمران/ 61. ـ «من کنت مولاه فعلی مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.) ـ نمونههایی از اینگونه احادیث در شماره پیشین گذشت. ـ پیامبر به امام علی(ع) فرمود: «انت ولی کل مؤمن بعدی» (المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.) ـ «ان لکل نبی وصیاً و وارثاً و ان علیا وصیی و وارثی»، صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730. ـ «انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی» صحیح ترمذی، ج 5، ص 641. ـ اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه… کامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت. ـ پارهای از منابع آن در شماره پیشین گذشت. ـ «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من ترکها غرق»، سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص355. ـ «…. و اهل بیتی امان لامتی»، (متقی هندی، کنزالعمال، ج 12، ص 102.) ـ ر.ک: دکتر سیدیحیی یثربی، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ محمدرضا کاشفی؛ کلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی. ـ در اینجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد. ـ ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 – 151. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165. ـ همان، ج 21، ص 158. ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 – 35. ـ کافی، ج 1، کتاب العلم، «باب الرد الی الکتاب و السنه و انه لیس شیئی من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه کتاب او سنة». ـ شهید مطهری، همان، ج 20، ص 164؛ خاتمیت ، ص 131. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، حکمت احکام (مجموعه چلچراغ حکمت). ـ شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران. ـ حمیدرضا شریعتمداری، عقلانیت اسلامی هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئیلی، تشیع، مجموعه چلچراغ حکمت. ـ بنگرید: علامه طباطبایی و شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17 (مقدمه). ـ بنگرید: پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ بنگرید: ابوالحسن، علی بن محمد الماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6. ـ ابویعلی محمد بن الحسین الفراء الحنبلی، الاحکام السلطانیه، ص 20. ـ همان، ص 23. ـ امام الحرمین الجوینی، کتاب الارشاد، باب الاختیار، ص 424. ـ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1 ، ص 269. ـ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233. ـ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 71-67. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: علامه طباطبایی، معنویت تشیع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، (مجموعه چلچراغ حکمت).