خانه » همه » مذهبی » قدرجوانی در اسلام

طلسمات

قدرجوانی در اسلام


قدرجوانی در اسلام

۱۳۹۳/۰۳/۲۷


۴۴۵ بازدید

بنام خداسلام ازنظر قرآن چگونه قدر جوانی رابدانیم نظری و عملی چه راهکاری ارائه می دهد؟

بهتراست که در پاسخ به این سؤال، ویژگی‌های یک جوان ایده‌آل رااز دیدگاه نهج البلاغه حضرت امیر(ع) بهره بگیریم. یکى از نامه هاى مفصّل نهج البلاغه، نامه ى حضرت على(ع) به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) است. مراجعه به این نامه براى کشف بسیارى از مسائل جوانان و نوجوانان ما را کفایت مى کند. و این نامه به عنوان عالى ترین سند تربیتى قشر نوجوان و جوان به حساب مى آید. چون شکل و محتوایى مفصّل دارد و مجموعه ى گران قدرى است که شاید تا حال چندان هم به آن توجه نشده است. جامعیت و ارزشمندى این نامه را مى توان با توجه به چند نکته احراز نمود و سپس به کار گرفت.
– اول آن که خود حضرت در مقدّمه نامه خطاب به امام حسن(ع) مى فرماید: من هر آن چه براى تو لازم است، در این جا آورده ام و گزیده اى از حاصل تجارب خودم را که تو را بى نیاز مى کند از این که دوباره آن ها را تجربه نمایى، همه آن ها را براى تو آورده ام.
– دوم آن که شکل و قالب این نامه، منحصر به فرد است، چرا که به صورت وصیت نامه از سوى حضرت به عنوان پدر براى فرزند خویش نگاشته شده است و طبعاً شامل مهم ترین رهنمودهایى است که براى یک جوان مورد نیاز است.
– نکته سوم به نحوه ى دسته بندى محتواى این نامه نورانى برمى گردد که آن چنان در بخش هاى گوناگون تقسیم شده است که جوانب متعدد بحث درباره نسل جوان را شامل مى شود.
موضع امیرمؤمنان(ع) نسبت به جوان و نوجوان که از این نامه استنباط مى شود، این است که بهترین مخاطب براى تعلیم و تربیت دینى و آماده ترین نسل براى تهذیب نفس و تزکیه روح همین نسل نوجوان و جوان است.
این جمله حضرت «انّما قلب الحدث کالارض الخالیة مااُلِقى فیها من شى ءٍ قبلَته ؛ قلب نوجوان و جوان همانند زمین بکر و آماده کشت است، هر بذرى در آن افکنده شود آن را مى پذیرد» سند محکمى است که نوجوانان و جوانان کاملاً مهیّا و آماده براى پذیرش و به کارگیرى پیام هاى تربیتى و اخلاقى و دینى هستند.
در ادامه سخن ما پیام هایى را که از این استخراج و استنباط کرده ایم، سلسله وار ارائه مى دهیم و تحقیق و پژوهش کامل را به شما واگذار مى کنیماین نامه را به خوبى بررسى کنید. پیام هاى آن ها را استخراج نموده و در دفترى ثبت کنید. البته این کار را به تدریج انجام دهید و در هر مرحله به عمل نیز بکوشید. انشاءالله حشر و نشر شما با این وصیت نامه زیاد شود.
1ـ انسان و حوادث روزگار: از پدرى فانى که اعتراف به گذشت زمان دارد… به فرزند آرزومند و آزمند چیزى که به دست نمى آید. رونده ى راهى که به نیستى ختم مى شود… پس از ستایش پروردگار همانا گذشت عمر و روى آوردن به آخرت، مرا از یاد غیر خودم بازداشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است…
2ـ مراحل خودسازى؛… پیوسته به یاد خدا باش، دلت را با یاد خدا زنده کن… هواى نفس را با بى اعتنایى به حرام بمیران، جانت را با یقین نیرومند کن… و با یاد مرگ آرام کن…. در دیار مردگان گذر کن و بیندیش که آن ها چه کردند؟
3ـ در اخلاق اجتماعى به نیکى ها امر کن و خود نیکوکار باش. در این فراز امیر مؤمنان(ع) از تساهل و تسامح پرهیز مى دهد. در دیدگاه آن حضرت همه ى اقشار جامعه نسبت به هم مسؤولیت کامل دارند. با دست و زبان بدى ها را انکار کن و بکوش تا از بدکاران دور باشى… شناخت خود را درباره دین به کمال برسان، خودت را به استقامت کردن در برابر مشکلات عادت بده، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است…
4ـ در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگرى مشغول شود…
5ـ در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزیم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم. }(نهج البلاغه، نامه 31).
از همین جا نکات و مطالب نظرى، کاربردى و عملى را شروع مى کنیم.
الف) انتخاب استادى اخلاقى و تربیتى براى جوان ضرورى است. شخصى که جوان با او تفاهم داشته باشد. چون یکى از مقدمات ضرورى تهذیب و تربیت، انتخاب استاد راه یا «راهبر» است الگوى مناسبى که براى شروع کار مى توانیم پیشنهاد بدهیم این است که از کتاب شریف «شرح چهل حدیث» امام راحل(ره) استفاده نمائید .
ب) عامل بعدى دوست است. دوست خوب در تربیت نوجوان و جوان تأثیر خوب دارد و دوست بد تأثیر بد، به قول سعدى:
تو اول بگو با کیان زیستى(یا با کیان دوستى)—————- پس از آن بگویم که تو کیستى
ج) شاخصه بعدى خودسازى تفکّر است. ممکن است انسان از پدر و مادر بد یا خوب، اساتید خوب یا بد، جامعه بد یا خوب، دوستان بد یا خوب و… برخوردار باشد. ولى وقتى بالغ و عاقل شد باید خودش فکر کند و خودش را بسازد. «آرزو» و «خیال» دو عامل غفلت و تباهى جوان است که باید از این دو براى تهذیب نفس بهره گرفت.
لطافت روحی جوان زمینه بسیار مناسبی برای ارتباط با خداوند و انس با او است و چون هنوز حب دنیا و وابستگی به لذت های مادی در دل جوان رسوخ نکرده، در این سنین راحت تر می تواند خود را از دوستی دنیا تخلیه نماید و به جای آن حب الهی را جایگزین کند.
فرصت جوانی:
جوانی بهترین فرصت برای سازندگی و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنی و روانی است و برای خودسازی به این قدرت نیاز دارد. فلسفه اصلی وجود قدرت در دوران جوانی صرف آن در جهت خودسازی و توانمند سازی روح است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله می گیرد، اگر در مسیر خودسازی باشد، انرژی جسمانی اش صرف قوت روح می شود و در نتیجه آن اگر چه از قدرت جسمانی اش کاسته می شود، ولی روحش قوی و توانا می گردد. ولی اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست می دهد، بدون اینکه چیزی در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد. قرآن کریم در سوره عصر در این باره می فرماید: «ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ بدرستی که انسان در خسارت و زیان کاری است مگر کسانی که در مسیر ایمان و عمل(خودسازی) قرار دارند.» بنابراین بهترین راه صرف نیروی جوانی در مسیر خودسازی است و دوران جوانی سکوی پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است.
در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلت های ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا می توان با هزینه و زحمت کمتری در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلت ها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کاری که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادت ها بسیار سخت و دشوار خواهد بود. مولوی این موضوع را به زیبایی و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که می گویی که فردا، این بدان که به هر روزی که می آید زمان
آن درخت بد، جوان تر می شود وین کَننده، پیر و مضطر می شود
خار بن در قوت و برخاستن خارکَن در سستی و در کاستن
او جوان تر می شود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانی به رایگان از دست می رود و زمانی انسان متوجه این خسران می گردد که کار از کار گذشته و فرصتی برای جبران باقی نمانده است. یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهی و تجربه عملی نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناخت ها، در عالم بی خبری و تخیل های غیر واقعی به سر می برد و شاید برای خود عالمی تصور کند که جز احساسات غیر واقعی و افکار غیر منطقی و دور از حقیقت، چیزی در آن وجود ندارد.
احساسات دوران جوانی:
ناآگاهی ها و سوار شدن بر موج احساسات و عواطف ناپایدار در سنین جوانی، موجب می گردد که سرمایه های بی بدیل این دوران از دست برود و انسان در نیمه راه کمال از قافله سعادت و معنویت باز بماند. از طرف دیگر فوران میل های غریزی در پرتو قدرت و قوت جسمی، او را تحت تأثیر قرار می دهد و به دنبال همین امیال به حرکت در می آورد و بدین ترتیب دوران جوانی را که بهترین فرصت برای تکامل فکری و روحی است، بدون هیچ حاصل و نتیجه ای، پشت سر می گذارد.
اگر در این فرصت مغتنم و گرانقدر، قدرت جسمی و روحی و سرمایه های فراوان و طراوت و شادابی جوانی، با رشد عقلی و همراه گردد و انسان پیش از دست رفتن این دوران بی همتا، از اهمیت و ارزش آن آگاه شود، می تواند بهره کامل خود را از آن بگیرد و از این امکانات خداداد و سرشار در جهت تکامل و رشد معنوی خود استفاده شایانی ببرد.
باید کاری کرد که وقتی غروب خورشید عمر را به نظاره می نشینیم و دفتر دوران گذشته را ورق می زنیم، وجودمان سرشار از لذت و احساس سعادت و پیروزی شود و هیچ گونه تأسف و احساس زیان و خساراتی نسبت به گذشته و به ویژه دوران جوانی خود نداشته باشیم، نکند که در واپسین عمر در یابیم که جام زندگی از اول خالی بوده و ما از این جام جز باده خیال ننوشیده ایم.
توصیه به جوانان:
امام خمینی قدس سره در توصیه ای به جوانان فرموده: شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید؛ ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید کاری کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه های فساد در آن ضعیف می باشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.(1)
فرصت جوانی در روایات:
هدایتگران بشریت و راهنمایان انسان به سوی کمال نیز در روایاتی که از آنها نقل شده، تاکید فراوانی بر انجام خودسازی در دوره جوانی دارند.
از پیامبر اکرم(ص)نقل شده که فرمود: «من تعلم العلم فی شبابه کان بمنزله الرسم فی الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب علی وجه الماء؛ کسی که در جوانی بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسی که در حالی که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب است.»(2)
همچنین آن حضرت فرمود: «اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثنی بشیراً و نذیراً فحالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ. ثم قرأ: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم؛ شما را به نیکی درباره جوانان سفارش می کنم، زیرا آنان قلب نرمتری دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولی پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید.»
این روایت به نرمی دل جوانان تأکید می کند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهل تر است.
از امام صادق(ع) روایت شده است: «من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه؛ کسی که قرآن را در جوانی قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود.»(3)
این تأثیر ناشی از آمادگی روحی و صفای دل جوان است. امیرالمؤمنین (ع) خطاب به فرزند خود می فرمایند:
«و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک؛ و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهای دیگر شود.»(4)
پی نوشت ها:
(1)- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 85.
(2)- سفینة البحار، ماده شبب.
(3)- الحیاة، ج 2، ص 164.
(4)- نهج البلاغه، الرسائل، 31.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد